بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فاطمه رجائی

@fatmh.rajaei

21 دنبال شده

117 دنبال کننده

                      گرچه باغ من از درخت تهی ست
در سرم فکر کاشتن دارم
شعر را، عشق را، مکاشفه را
همه را از نداشتن دارم...

دانش جوی دبیری زیست
سرگرم جست و جوی خودم...🌱
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                فضای کتاب هم مثل جلدش سبزه. سبز و خاکستری!
.
این کتاب داستان خانواده ارتل هست که بعد از جنگ جهانی دوم از آلمان به بولیوی رفتن و پدر خانواده راهی جنگل آمازون میشه برای پیدا کردن شهر باستانی اینکاها...
ولی این سطح داستانه و توی عمق کتاب شخصیت‌ها با انقلاب و... پیوند خورده‌ن.
.
این کتاب، اولین کتابیه که از سری برج بابل نشر چشمه میخونم و اگر صوتی گوش نمی‌کردم قطعا خوندنش برام وقت تلف کردن بود.

داستان خانواده ارتل روایت میشه و خوبه که بدونید این خانواده واقعیه ولی از اون جایی که یه جاهایی حفره اطلاعاتی وجود داره نویسنده اونارو با تخیل خودش پر کرده ولی شخصیت ها و بعضی اتفاقات واقعی‌ن.
چرا میگم خوندن کتاب وقت تلف کردن بود؛
چون کتاب بیشتر حول محور اتفاقات خانوادگی شخصیت هاست که خوندنش لطفی نداشت و اینو هم باید در نظر گرفت که کتاب بدون سانسور بود و من که صوتی گوش می‌کردم، یه جاهایی باید برمی‌گشتم صدا رو می‌بستم(!!!)
و این باعث شده کتاب مناسب هر سنی نباشه درصورتی که طراحی جلد کتاب وایب نوجوانانه میده!
.
متن کتاب:
« بی‌حسی هم خودش یک جور حس است؟ سال‌ها این را از خودت می‌پرسی و حالا که داری مدارکت را تحویل می‌دهی، دوباره بی‌حسی سراغت می‌آید. بی‌هیجان، بی‌خاطره، این کلید برخورد با هر شرایطی است که نیاز داری بر خودت مسلط شوی.»
آدم‌های این کتاب مثله انسان‌های ماشینی به تصویر کشیده شدن.
.
عکس‌ها:
۱: خواهران ارتل یعنی مونیکا، هایدی و تریکسی
۲: چه گوارا و فیدل کاسترو؛ این دو نفر رهبران انقلاب کوبا بودن.
۳: هانس ارتل یعنی پدر خانواده رو نشون میده. 
۴: مونیکا ارتل، او قاتل چه‌گوارا رو می‌کشه.
.
۱۳ اردیبهشت‌ ۱۴۰۳
        
                و بالاخره «بودن یا نبودن»...؟
.
هملت، شاهزاده دانمارک، از آلمان برمیگرده تا در مراسم خاکسپاری پدرش شرکت کنه.
از فوت شاه چیزی نگذشته که مادر هملت با عموش ازدواج می‌کنه و کلادیوس(عمو) تاج شاهی رو بر سر میذاره.
طی اتفاقی هملت شبح پدرش رو می‌بینه و باهاش گفت‌و‌گو می‌کنه و حقایقی رو میفهمه که داستان رو شکل میده...
.
خوندن هملت برای من با لذت کشف کردن همراه بود.🌱
‌.
یادداشت فاقد اسپویله ⁦.⁠ ⁠❛⁠ ⁠ᴗ⁠ ⁠❛⁠.
هملت برام کتاب سختی بود ولی بعضی مطالبی که متوجه شدم رو این‌جا می‌نویسم شاید به شما هم کمک کنه:
۱. ازدواج مادر هملت با عموش باعث شاه شدن کلادیوس شد و اگر این ازدواج اتفاق نمی‌افتاد هملت به پادشاهی می‌رسید؛ این مسئله بخاطر دوراندیشی های مادرش می‌تونسته باشه که فردی روی تخت شاهی بنشینه که توانایی اداره دانمارک رو داشته باشه و خب علاقه‌ش به کلادیوس هم هست.
*اول. هملت جانش در خطره چون ممکنه مادر و عموش بچه‌دار بشن و اون بچه جای هملت رو بگیره و هملت توسط کلادیوس کشته بشه
*دوم. از این ازدواج هم خیلی ناراضیه چون از مرگ پدرش چیزی نگذشته و از مادرش انتظار این مسئله رو نداشته.( حالا نظریه‌های دیگه هم برا این مورد میگن ولی به نظر من چرا نقد رو ول کنیم نسیه رو بچسبیم، مشخصا از این کار مادرش خوشحال نیست.)
*سوم. از طرفی هملت شبح پدرش رو دیده و می‌دونه که پدرش به قتل رسیده و می‌خواد که انتقام بگیره؛ در واقع اینجا شروع داستانه و شروع  
To be, or not to be, that is the question
۲. اوفلیا در کتاب آنچنان بولد نیست ولی شخصیت خیلی موثری داره چون اگر بواسطه او نبود کسی نقشه‌ی هملت رو باور نمی‌کرد و شخصیت معصوم در عین حال باهوشی داره...
ولی خب آخر داستان⁦:⁠-⁠!⁩
.
عکس ها:
بالا سمت راست: تابلو پولونیوس( پدر اوفلیا) در پس پرده از یان جورج وایبرت
پایین سمت چپ: نقاشی اوفلیا از واترهاوس
پایین سمت راست: فیلم Ophelia ✨
در مورد این فیلم 🙈:
یکی از اقتباس‌های جدید هملت هستش. از لحاظ وقایع، فیلم با کتاب یه جاهایی تفاوت داره؛
و شخصیت های کتاب رو هم گاهی طور دیگه‌ای تعریف می‌کنه ولی نکته جالبی که وجود داره اینه که این تفاوتا گاهی بیشتر به شناخت شخصیت‌ها کمک می‌کنه و شمارو به دید خوبی می‌رسونه.
پیچیدگی‌های فیلم برای من جذاب بود💙...
البته اقتباس‌های متعددی از هملت وجود داره ولی من جذب نشدم که ببینم.
.
📘 متن کتاب:
«خوش برخورد باش، اما به هیچ‌رو مبتذل نباش؛ دوستان خود را پس از آزمودن با پنجه فولادین در جان خود جای ده ولی دست‌های خود را برای پذیرایی هر خامِ سر از تخم در آورده‌ای فرسوده مکن.»

«برای آن دم از پرهیزگاری می‌زنند که بهتر فریب دهند.»

«با آن‌که می‌بایست به هر مشقتی تن دهی، مردی بوده‌ای که به هیچ چیز سر فرود نمی‌آورد و لطمات سرنوشت و نوازش‌های آن را به یک‌سان می‌پذیرد. خوشا به حال کسانی که خون و خِردشان چنان درست به هم پیوند خورده‌اند که دیگر چون نی نیستند که سر انگشتان بخت هر نوایی را که بخواهد از ایشان بیرون بکشد.»
.
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
        
                کتابی از دوران کودکی تا شهادت امام جواد (ع):
این کتاب از زبان ام‌افضل، دختر خلیفه عباسی روایت میشه که همسر امام جواد (ع) بوده‌ن.
.
۱. آرامگاه امام جواد (ع) به همراه پدر بزرگ‌شان، امام موسی کاظم (ع) در کاظمین قرار داره.
فکر میکنم این کتاب خوبی برای قبل از زیارت کاظمین باشه. حدود یک سال پیش توی سفرمون، اطلاعات خوبی در اختیارمون قرار گرفت ولی من تقریبا همه رو فراموش کردم.
۲. تعدادی کتاب در این زمینه‌ها مطالعه کردم که فکر می‌کنم اطلاعات زیادی بهم ندادن ولی از این کتاب اطلاعات خوبی درمورد زندگی و معجزات امام جواد (ع) به دست میارید.❤️
.
 متن زیر رو از این جهت می‌نویسم که زمان خوندن کتاب اگر درمورد خلیفه‌های عباسی بدونیم به فهم کتاب کمک می‌کنه. (راوی کتاب دختر خلیفه عباسیه)
کمی درمورد خاندان عباسی در اون زمان:
هارون الرشید، پنجمین خلیفه عباسی است.
هارون پسرانی به اسم‌های امین، مأمون، معتصم و قاسم داشته.
مادر مأمون کنیزى به نام «مراجل» از خدمتکاران قصر هارون الرشید بود که در مطبخ مشغول بود.
مأمون پسر بزرگ بوده ولی هارون الرشید اون‌رو به عنوان  ولیعهد دوم معرفی می‌کنه و امین ولیعهد اول است.
بعد از مرگ هارون، امین تلاش می‌کنه پسرش رو به ولیعهدی برسونه درصورتی که مأمون جانشین اوست و این مسئله باعث جنگ بین دو برادر میشه. 
در نهایت مأمون، امین رو می‌کشه و خلیفه میشه.

پس مأمون هفتمین خلیفه عباسی است. حکومت او با دوران امامت امام رضا و امام جواد (ع) همزمان بود.
مأمون امام رضا (ع) رو ولیعهد خودش قرار میده. چرا؟
چون می‌خواسته ایشون رو تحت کنترل خودش داشته باشه تا علیه‌ش اقدامی نکنن و همچنین شایستگی ایشون رو زیر سوال ببره.
ولی وقتی ناکام ماند، امام رضا (ع) رو به شهادت رساند.
📍داستان کتاب از اینجا شروع میشه و مأمون دخترش ام‌فضل رو به همسری امام جواد (ع) در میاره.
بعد از مرگ مأمون، معتصم، برادرش، به جای او مینشینه که شهادت امام جواد در دوران حکومت او اتفاق می‌افته.
.
📕متن کتاب:
«خیزران لبخند تلخی زد و گفت:«کدام‌یک از خاندان ابوالحسن که به سویش آمدند دیدارشان با حضرت میسر شد؟ آن از برادرانش که به حکم حاکم شیراز آن شد سرنوشت‌شان که می‌دانی. چه‌ کسی گمان می‌کرد کاروان جناب احمد آن‌گونه به خاک‌و‌خون کشیده شود او برادر ولیعهد خلیفه بود و برای دیدار با برادر و امامش راهی خراسان شده بود. حاکم شیراز به کدام حکم راه بر آنان بست و همه را از دم تیغ گذراند؟»

«اینان حتی اگر خلافت را حق خودشان هم بدانند، با زور و ضرب شمشیر آن را به دست نمی‌آورند.»

«آن‌طور که معتصم می‌گفت جز حسین‌بن‌علی همه با زهر مسموم شده بودند. حتی اگر همه‌شان به اجبار زهر را نوشیده باشند درباره حسن‌بن‌علی اینگونه نبوده او کاسه زهر را از دست جعده، همسرش گرفته.»
.
معجزات امام جواد که در کتاب به آنها اشاره شده 🌱:
تبدیل خاک به طلا
سبز شدن درخت خشکیده از آب وضوی ایشان
به لرزه در آمدن کاخ مأمون 
خواندن شهادتین چند روز بعد از تولد
آزاد کردن اباصلت از زندان
زنده کردن گاو مرده
.....
عکس:
قلمرو خلیفه عباسی در زمان هارون الرشید
‌.
_نوزدهم فروردین ۰۳
        
                و بهترین مجموعه‌ای که خوانده‌ام...
اگر شیفته‌ی آشنا شدن با فرهنگ اقوام ایرانی هستین، این کتاب می‌تونه براتون مناسب باشه؛ از بین صفحات کتاب با زیبایی‌های ترکمن صحرا آشنا می‌شید.🌱
.
این مجموعه رو شهریور سال قبل تموم کردم ولی از اون‌جایی که هرچقدر یه کتابی برام عزیزتر باشه یادداشت نوشتن برام سخت‌تر میشه تا الان درموردش چیزی ننوشتم.
شاید برای بیان حسم، باید از ترکمن‌ها بنویسم؛
از گالان اوجا و سولماز که شجاع، دلاور، آرامش‌بخش و رویایی‌ن.
از دشت‌های سبز بی‌درختی که درختِ مقدس میشه مرکز جنجال‌هاش.
از عزیزترین شخصیت داستان برای من، از آت‌میش...
آت‌میش عزیز تو خیلی فراتر از یه شخصیتی داستانی بودی؛ آت‌میش مرحله‌ای از زندگی همه ماست.
از آلنی و مارال و زخم‌هاشان، جنگیدن و جسارت‌هاشان...
.
این یادداشت فاقد اسپویله‌⁦ ◠⁠‿⁠◕✿⁠...
در مورد کتاب:
داستان آلنی و مارال و بچه های اونا( آیناز، آرتا، تایماز، گُزل) روایت میشه و در کل در آخرین کتاب این مجموعه سرنوشت شخصیت‌ها به خوبی مشخص میشه.

۱. در کنار همه‌ی این زیبایی و نثر عاشقانه نادر ابراهیمی، این مجموعه داستانی نیست که سرگرم‌کننده باشه.
این داستانیه که رسالتش بیدارکننده بودنه...
پس اگه با تصور داستان و رمان‌ سراغش برید، سرخورده میشید.
۲. این مجموعه اطلاعات خوبی درمورد وضعیت ترکمن‌ها در اواخر دوره قاجار و پهلوی میده؛ وضعیتی که منحصر به اونها نبوده و سایر اقوام ایرانی هم کم‌و‌بیش اون شرایط‌رو تجربه کردن.
.
📕 از متن کتاب:
«_تکیه‌گاه خوبی‌ست؟
_دین، تکیه‌گاه نیست؛ زیستگاه است. دیوار نیست تا برای رفع خستگی به آن تکیه بدهم یا به وقت مجروح شدن، برای آن‌که فرو نیفتم، دستم را به آن بگیرم؛ زمین و آسمان و هواست_ و البتّه آب، آب زلال یک چشمه گوارا‌.
_شگفت‌انگیز است.»

«یا باید به‌خاطر خویشتن زندگی کنیم یا به‌خاطر دیگران. نمی‌شود. نمی‌شود که جمعشان کنیم. این، جمع اضداد نیست که به قول شما شدنی باشد؛ این مجاورت تأسف‌انگیز چیز‌هایی‌ست که ترکیبشان، تخریبشان می‌کند.»

«ارزش درد، هزاران بار بیش از ارزش همدردی‌ست.
درد، حالتی‌ست مردمی
همدردی، خصلتی‌ست اشرافی و بزرگ‌منشانه.
درد را هرگز هم‌سنگِ همدردی ندان و راضی باش که اینک، درد به سر وقت تو آمده است نه همدردی!»

«هر انسانی، در هر چیزی که بخواهد، نابغه است. نخواسته‌ایید که کسی باشید.»
.
عکس بالا سمت راست ⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍ :
از هوش مصنوعی عکسی خواستم که فرهنگ ترکمنی‌رو نشان بده و نتیجه‌ش این شد.
دوست داشتم عکس‌رو بذارم ولی بعضی مواردی که توی عکس وجود داره با فرهنگ ترکمنی متفاوته مثل شیوه‌ی نان پختن و ظاهر نان‌ها، طرح لباس‌ بچه‌ها و یورت‌ها( آلاچیق ترکمنی).
.
شاید بعدا تغییراتی در یادداشت اعمال کنم.
حتی هنوز هم نوشتن از این کتاب برام سخته...
.
۱۶ فروردین ۰۳
        
                هرگز آرام نخواهی گرفت
_کتاب ششم مجموعه آتش، بدون دود
.
در این کتاب مارال و آلنی بعد از فارغ‌التحصیلی برای مقاطع بالاتر راهی فرانسه میشن.
در این جلد به داستان بعضی شخصیت‌هایی که قبلا وارد کتاب شده‌ن پرداخته میشه و شمارو شگفت‌زده می‌کنن مثل کبتر و الندا، نایب صوفی و...
.
این یادداشت فاقد اسپویله🌱
.
خب درمورد کتاب:
🔻نادر عزیر سعی کرده تکلیف شخصیت‌ها رو تو این کتاب مشخص کنه؛ به همین دلیل میشه گفت کتاب شلوغیه.
🔻بیشتر کتاب در قالب گزارش نوشته شده به جز بخش‌هایی مثله عروسی خونین که اوج کتابه؛ درواقع اگه اینطوری نوشته نمی‌شد مجموعه آتش بدون دود نیاز به چند جلد دیگه هم داشت.
🔻تمام کتاب‌های این مجموعه برای من ارزشمندن و ۵ ستاره دارن؛ ولی اگه کسی مثل من عاشق نادر و این مجموعه نباشه این کتاب کمی سخت‌خوانه نسبت به بقیه جلدها.
🔻اینطور که من متوجه شدم نایب صوفی همون نواب صفوی هست.
.
📕_ متن کتاب:
«تو پدر! در حق فرزندانت جرمی نابخشودنی مرتکب شدی؛ چرا که در جهنم، در قلب قلب جهنم، خواستی که به آن‌ها پرورش گل را بیاموزی، حال آن‌که گل‌هایی که در جهنم می‌روید نیز جهنمی‌ست...»

«ما _من و همسرم_ معمولا با استفاده از شیوه‌ی بحث و استدلال مثلثی به گفت‌و‌گو می‌نشینیم. از دو نقطه‌ی دو سوی قاعده مثلث حرکت می‌کنیم و در ساق‌ها بدون توقف پیش می‌رویم و به هم نزدیک می‌شویم تا در رأس مثلث به هم می‌رسیم و یکی می‌شویم.»

«ما، پیش آمده است که سال تا سال همدیگر را ندیده‌ییم؛ اما در قلب‌هایمان باور داشته ییم که شانه‌به‌شانه‌ی هم راه می‌رویم. چرا؟ چون «همه آن‌ها که به سوی یک قله می‌روند، اگر از هزار راه هم بروند، احساس هم‌سویی و همقدمی می‌کنند.»
.
◽عکس‌ها
بالا: عکس قدیمی از مردم ترکمن 
پایین: مرد ترکمنی در حال تار زدن( منو به یاد آچیق تار زن میندازه❤️🪕)
.
بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۲
        
                خانم صفایی‌راد در دهه محرم به باکو سفر می‌کند و خاطرات سفرش رو با ما به اشتراک میذاره...
اسم کتاب؟
« اولین چیزی که درباره اسم باکو پایتخت جمهوری آذربایجان می‌گویند این است که در اصل «بادکوبه» بوده چون آنجا بادهای سختی می‌وزیده و می‌خواستند بین بادها و نام شهر همبستگی به وجود بیاورند و اسمش را گذاشتند «جایی که باد کوبد».
این بادکوبه... در زمان فتحعلی شاه قاجار و طبق قراردادهای جان‌خراش گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شده.»
.
عکس‌ها🌱
۱. پرچم آذربایجان 

۲. قیز قالاسی/ برج دختر، دوشیز یا باکره
« اسم برج در اصل برج دوشیزه یا باکره است که می‌گویند به این معناست که هیچ وقت به دست دشمن لمس نشده.
داستانی می‌گوید پادشاهی قصد ازدواج با دختر زیباروی خودش را داشته و دختر برای اینکه این کار را عقب بیندازد از پدرش درخواست ساختن را می‌کند و بعد از تمام شدن به بهانه‌ی تماشای منظره بالای آن می‌رود و خودش را به پایین پرت می‌کند و توی دریای خزر غرق می‌شود.»

۳. مسجد بی‌بی هیبت
« اینطور که تاریخ می‌گوید امام موسی کاظم(ع) چهار دختر فاطمه نام داشت. فاطمه کبری، فاطمه وسطی، فاطمه صغری و فاطمه اخری. فاطمه کبری همان معصومه بانوی خودمان در قم هستند و فاطمه صغری مشهور به بی‌بی هیبت باکو نشین‌اند».

۴. قره باغ
« منطقه‌ی کوهستانی قره‌باغ که در شمال رود ارس سال‌های سال است محل درگیری بین دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان بوده است.»
.
خوشحالم که این سفرنامه‌رو خوندم. به دلم نشست.💛
چندتا نکته درمورد کتاب:
۱. نویسنده گاهی مطالب تاریخی بیان می‌کرد که من ازشون چیزی نمی‌فهمیدم و نظرات دیگران رو هم که خوندم، ظاهراً بقیه هم این مشکلو داشتن.
تو این زمینه میتونست بهتر باشه.
۲. عکس‌ها خیلی خوبن چون مرتبط با متن کتاب هستن و صرفا جنبه تزئینی ندارن.
۳. عقاید نویسنده هم تا حدی در کتاب وارد شده. وقتی کسی در ماه محرم به باکو سفر می‌کنه تا مراسم‌های مذهبی رو ببینه پس طبیعتا میشه نگاهشون رو فهمید.
به نظرم در این زمینه خوب بود.💛
.
📔_ متن کتاب:
« به خودم قول دادم (جز خدا) روی هیچ‌کس حسابی باز نکنم که بعد با شانه خالی کردنش غافلگیر نشوم و لنگ نمانم.»

« بعد از جنگ جهانی اول و موقع ترسیم مرزهای خاورمیانه‌ی جدید، خط‌های جدایی را درست از وسط قومیت‌ها رد کرده‌اند تا همیشه بهانه‌ای بماند برای درگیری این جهان سومی‌ها و سرگرم کردن‌شان به خودشان.»

« آذربایجان وقتی به عنوان یک کشور مطرح شد، نیاز داشت برای اثبات خودش تاریخ و هویت مستقلی داشته باشد که نداشت. کاری کرده‌اند که در جهان، جمهوری آذربایجان کشوری‌ است که شهره به جعل تاریخ است! برای هویت‌سازی دست بردند به تفسیر وارونه‌ی تاریخ. این وارونگی روایت به جایی می‌رسد که در کتاب‌های تاریخی مدارسشان شاه اسماعیل موسس آذربایجان بوده و آن زمان ایران جزوی از کشور آن‌ها و تازه از تاریخ‌دانان گله‌مندند که چرا صفویه را حکومتی ایرانی می‌دانند.»
.
متن هایی که «...» از کتابه.🌱
.
بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲
        
                آقای حسینی‌نسب( نویسنده) به نیابت مادرشان که به دلایلی نتوانسته، به پیاده‌روی اربعین رفته و با آدم‌های این مسیر گفت‌و‌گو می‌کند.
این کتاب روایت آدم‌هایی‌ست که پیاده راهی خانه حسین‌ شده‌اند و مبداهاشان پرچم‌های گوناگونی دارند ولی مقصد همگی‌شان، حسین است.

نویسنده می‌گوید:«در این سال‌ها ،مادرم از بین سفرهایی که نمی‌توانست برود، بیشتر از همه به عراق در ایام اربعین را دوست داشت.مادرم زن با اعتقادی است. درست همانقدر که من بی‌اعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه‌ی پیاده‌روی آدم‌ها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سال‌ها در حال رقم خوردن است. من اما دوست نداشتم هیچ وقت از سال به عراق سفر کنم ؛خاصه در ایام اربعین.اما…مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده‌اند تا با آن‌ها به عراق بیایم و روی عکس‌هایی که آن‌ها از این سفر می‌گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق تر از همیشه خواست تا من به جای او به این سفر بروم. من به خاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکس‌هایی که دوستان عکاسم می‌گیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم که نمی‌توانست به این سفر بیاید.»
.
این کتاب‌رو ماه محرم ۱۴۰۲ با صدای آقای شاهین نورایی در فیدیبو شنیدم.
دوستش داشتم و احتمالا باز هم برم سراغش💚
. 
هجدهم اسفند ۱۴۰۲
        
                کتاب داستان دختری‌ست به نام سارا که پدرش سرسپرده سازمان مجاهدین است و همراه خانواده‌ش در آلمان زندگی می‌کنه...
اتفاق‌هایی میفته که داستان با داعش پیوند می‌خوره و سارا و مادرش راهی ایران می‌شن.
« نگران نباش! جایی که میری، خاکش رسم جوونه زدن یادت میده.»
.
به نظرم نویسنده تلاش کرده به این ابهام جواب بده و تا حدی هم برای مخاطب نوجوان موفق بوده:🌱
« یه نگاه به دنیا بنداز! هر گوشه‌ای که جنگه یه اسمی از شما و اسلام‌تون هست. می‌بینی؟»
.
به نظرم امتیاز خوبی به کتاب دادم و علتش هم اینه: 
۱.اولین کتابیه که از زهرا اسعدبلنددوست می‌خونم و طبق چیزی که شنیدم کتاب‌های بعدی یعنی «مثل بیروت بود» و «باروت خیس» قوی‌ترن.
۲. این کتاب برای سن نوجوان کتاب مناسبیه و تا حدی می‌تونه و دید خوبی از زندگی اسلامی بسازه؛ در شرایطی که خیلی داره سیاه‌نمایی میشه.( هر چند که میتونست بهتر باشه و اشکالاتی داره) 
۳. این سبک هم طرفداری خودش رو داره.😉
.
میتونست بهتر باشه:
۱. در بخش‌های معمایی کتاب نویسنده نمی‌تونه اتفاقات رو در داستان جا بده پس رفته سراغ روایت‌گری؛ بطوریکه فقط از زبان شخصیت‌ها توضیح داده میشن.
۲. متن اوایل کتاب ادبی گونه و پر از تشبیهه، کتاب که جلوتر میره بهتر میشه.( مقداری حرص خوردم و متن کتاب داشت اذیتم می‌کرد🫠)
« حتی نماند تا حس کرختی را در چشمانم ببیند. من منجمد شدم عین آدم‌برفی‌های محکوم به بی‌حرکتی در دشتی از یخ.»
« ذهنم همچون شکم زنی پا به ماه، عرصه‌ی لگد‌های پی‌در‌پی و بی‌نظم جنین افکارم شده بود.»
بعضی تشبیه‌ها هم البته قشنگ بود😁🌱
۳. نویسنده نه محل زندگی سارا در آلمان و نه ایران رو خوب توصیف نکرده. انگار خواننده در مغز سارا غوطه وره.
۴. شخصیت‌ها هم میتونستن بهتر باشن. مخصوصا مادر و حسام( خوبِ غیرواقعی)
.
📘_ متن کتاب:
« چایی تا وقتی که داغه، می‌چسبه. همچین که سرد شد، از دهن میفته. نمازم تا وقتی داغه به بند‌بند روحت گره می‌خوره. بعدشم، وقتی الله‌اکبر اذان بلند میشه؛ امام زمان اقامه می‌بنده. اون وقت کسایی که اول وقت نماز می‌خونن، انگار به حضرت اقتدا کردن و نمازشون با نماز مولا میره بالا.»

« این بچه‌ها از کجا میان؟ آخه یه بچه‌ی دوساله از جنگ و خون‌ریزی چی می‌فهمه؟
سوفی سری تکان داد:
این بچه‌ها یه تعداد‌شون از پرورشگاه‌های کشور‌های مختلف میان. یه عده‌شونم از همون حروم‌زاده‌های متولد شده از جهاد نکاحن.»

« از نظر من نفرت، همون ترس بزک شده‌ست. فقط سرخاب، سفیداب به صورتش مالیدیم و داریم خودمون رو گول می‌زنیم. ترس هم که تکلیفش معلومه. باید جفت‌پا پرید وسطش.»
.
هجدهم اسفند ۱۴۰۲
        
                علی مثل دریایی‌ست که هر تشنه‌ای را سیراب می‌کند.🌱
.
کتاب داستان کشیشی رو روایت می‌کنه که یک روز کسی برای فروش یادداشت‌های فردی در زمان علی(ع) به نزدش میاد.
این یادداشت‌ها به شکل کتاب در اومدن. 
در مجموع  این کتاب جنگ صفین تا شهادت امام رو در برمی‌گیره...
.
شاید نقد:
۱. نویسنده درمورد زندگی کشیش در روسیه و سفرش به لبنان توصیف خیلی کمی ارائه داده بخاطر همین داستان در ذهن خواننده نقش نمی‌بنده.
۲. منابع کتاب محدوده!
بیشتر با توجه به نهج‌البلاغه هست. میتونست مطالب جدید بیشتری داشته باشه.
۳. برای به تصویر کشیدن حکومت امام علی(ع) نویسنده مقداری ضعیف عمل کرده. احساس اولیه من از کتاب این بود که روش‌های امام جواب نمی‌داده!
این مسئله در کتاب جای پرداخت بهتر و بیشتری داشت.
.
📘_متن کتاب:
«معاویه را وقتی دیدم، حال چندان خوشی نداشت؛ عبوس بود و عصبی. کلامم را با چند مزاح و لطیفه آمیختم و با تمجید از سخنرانی‌اش در مسجد ادامه دادم، اما گفتم: حکومت ماندگار، با مردم‌داری سازگار نیست. حاکمان دانا، مردم را جز گوسفند و میش نمی‌پندارند که باید از شیر آنها نوشید و گوشت‌شان را قوت جسم و جان قرار داد. چوپان خوب، چوپانی است که نخست گوسفند را پروار و سپس او را ذبح کند. از سویی، حاکمی می‌تواند سال‌ها بر مسند قدرت تکیه زند که شیوه‌های برخورد با مردم را نیک بداند.
 قدرت شمشیر و زور و ایجاد رعب و وحشت در دل مردم‌، شیوه‌ای است که بسیاری از حاکمان از آن پیروی کرده‌اند و می‌کنند، اما این شیوه چندان دوام نمی‌آورد، بالاخره روزی خواهد رسید که مردم قيام کنند و در آن روز، حتی قادر نخواهی بود سربازان خود را به جنگ آن‌ها بفرستی؛ زیرا سربازان تو ، خود فرزندان این مردم‌اند. حاکمی که به دوام قدرت و حکومت خود فکر می‌کند زورگویی به مردم را چاشنی خدعه و نیرنگ‌هایی می‌کند که لازمهٔ  هر حکومتی است‌. مردم را فقط با سیاست و تدبیر می توان استحمار کرد. مردم طرفدار رسول الله و دین‌اند‌؛ پس تو نیز چون آنان خود را دین خواه نشان بده و در مجالس و مراسم مذهبی‌شان حاضر شو. مردم اگر بدانند رهبران‌شان با آنان همدل و هم‌کیش هستند‌، جان و مال خود را فدای آن‌ها خواهند کرد. »

«در زمان علی دشمنانش و آن‌هایی که با او می‌جنگیدند، از حافظان و مبلغان قرآن و اسلام بودند و در عبادت و زهد و تقوا چنان بودند که زانوهایشان بر اثر سجده پینه بسته بود. آن‌ها به نام همان الله‌ی با علی جنگیدند که علی به نام همان الله‌ می‌خواست هدایت‌شان کند.»

«کشیش گفت: آنچه من فهمیده‌ام این است که علی شخصیتی است که در یک دین نمی‌گنجد. او به یک دین تعلق ندارد.»
.
هفدهم اسفند ۱۴۰۲
        
                این کتاب داستان یه خانواده سرمایه‌دار رو روایت می‌کنه. پدربزرگ خانواده و مالک اصلی سرمایه خانواده جون خودشو از دست میده.
نوه او، سوفیا، معتقده این قتله و جست‌و‌جو‌ برای قاتل آغاز میشه.
.
به نظرم این کتاب معمای نسبتا متفاوتی با سایر کتاب‌های کریستی داشت. جالب بود.🧐
.
داستان فاش نمیشه.❗
«و اما تو سوفیا، با من ازدواج می‌کنی. اخیرا حکم ماموریتی در ایران به من ابلاغ شده است. ما با هم به آنجا می‌رویم و تو خانه وارونه را فراموش خواهی کرد.»
اگر سوفیا یه کم کوتاه میومد، شاید ادامه داستانو از ایران دنبال می‌کردیم.😁😅
ولی خب توی کتاب «خانه‌ای در شیراز» در یکی از فصل‌ها داستان در شیرازِ عزیزم روایت میشه.
.
📒_متن کتاب:
«به نظر من، آدم‌ها بیشتر کسانی را می‌کشند که دوست دارند، نه کسانی که از آنها متنفرند. چون احتمالا فقط کسانی که محبوب انسان هستند در حقیقت زندگی را برایش غیرقابل تحمل می‌سازند.»
.
عکس:
مربوط به فیلم crooked house است که از همین کتاب اقتباس شده و کاملا بر کتاب منطبقه. 
بعد از خوندن کتاب میتونید سراغش برید وگرنه داستان براتون اسپویل میشه.
.
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
        
                چهاردهمین کتاب  کریستی
.
توی آشپزخانه تخم‌مرغ‌ها را زیر آب گرفته بودم تا بتوانم راحت پوست‌شان را بکنم و احتمالا این جز نکات خاص پساآشپزی‌ام است که باید بهش ببالم، اینقدر خوبم!
خانواده در هال دور هم نشسته بودند، بحثی در گرفته بود حول یکی آشنای‌آشناها که زده دوتا فامیل‌هایش را کشته و متواری شده. یکی می‌گوید آخرین ردی که ازش هست اینه که از بانک__ پول گرفته و رفته. دیگری می‌گوید انگار به کوه و بیابان زده؟ و...
و من در همین حین فکر می‌کردم حالا که پرونده قتل راجر آکروید هم حل شد، کاش پوآرو فکری برای این ماجرا می‌کرد...
(در سرم می‌چرخد چطور بعد از کشتن دو آدم می‌توانند زندگی کنند؟ )
اضافه شده در چهارم اسفند:
همون روز خودش رو هم کشته و بعد از تقریبا دو هفته پیدا شده.
بدن انسان چند دقیقه بعد از مرگ شروع به تجزیه میکنه، چقدر غم‌انگیز بود سرنوشت این اشرف مخلوقات.
حالا بیشتر دلم برای اون آدم به درد اومده. جنون آنی!
.
در روستایی دو مرگ از پی هم اتفاق می‌افتد که بگونه‌ای به هم مرتبط هستند. یکی از آنها قتل است‌.
پوآرو که تصمیم به بازنشستگی گرفته نیز در این روستا سکنی گزیده و مثل کتاب‌های قبلی از بازنشستگی خسته شده و به دنبال قاتل می‌گردد.
.
۱. شخصیت‌‌های داستان‌های آگاتا کریستی برای من مجذوب کننده‌اند. حالات و احساسات‌شان برای خواننده قابل درک است. یکی از دلایل علاقه‌م به کتاب‌های وی همینه.
۲. این کتاب معما و پیچیدگی منطقی داره و مثل بعضی کتابهای دیگر صفحات آخر چند داستان و شخصیت جدید رو نمی‌کند که آدم نفهمد از کجا خورده🫠
به قول پوآرو با کمک سلول‌های خاکستری‌تان می‌توانید حدس‌های درستی بزنید.
۳. این کتاب به عنوان بهترین آثار کریستی معرفی میشه ولی چندتا از کتاب‌های قبلی که خواندم برای من جذاب‌تر بود. به نظرم انگیزه قتل کمی ناجالب بود.
.
نگاهِ زیستی🦠:
گاستریت به التهاب مخاط معده اشاره داره و یکی از دلایل اون هلیکوباکترپیلوری است.
از دلایل دیگه: مصرف الکل، استرس، داروهایی مثل آسپرین و...
علائم: درد معده، حالت تهوع، خونریزی شکمی و...
اگر فردی بطور طولانی مدت در معرض آرسنیک قرار بگیره دچار مسمومیت میشه و علائمی مشابه گاستریت داره.
.
📒_ از متن کتاب:
«مدت‌های مدید به خاطر هدفی معین کار روزانه خود را تعقیب می‌کنیم و وقتی که به هدف رسیدیم، دل‌مان برای همان کار روزانه تنگ می‌شود.»

«به نظرم مسخره است که آدم برای اینکه کس دیگری چیزی را پوشیده یا از آن استفاده کرده، از دیدنش احساس شعف کند. قلمی که مثلا جورج الیوت با آن آسیاب کنار فلوس را نوشته جز یک قلم معمولی چیزی نیست؛ اگر کسی الیوت را دوست دارد، بهتر است کتابش را بخرد و بخواند.»

«پوآرو ناگهان لهجه خارجی پیدا کرد. هر وقت کمی هیجان‌زده می‌شد نمی‌توانست لهجه‌اش را کنترل کند.»
وقتی در اوج هیجان( خشم، استرس، عشق، خوشحالی و...) به اصالت خودمون برمی‌گردیم.🌱

خواندنی نیست و اسپویل هم ندارد.
چندتا شخصیت‌ها:( چون کتاب رو در فیدیبو مطالعه کردم، می‌نویسم)
خانم فرارز
فلورا آکروید 
خانم آکروید (مادر)
دکتر شپرد
سرگرد بلانت
ریموند
رالف پیتون
پارکر
خانم راسل
اورسلا بورن
.
بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۲
        
                این ابوراجح فقط دو عیب دارد و بزرگی گفته:«در بزرگواری یک فرد همین بس که عیب‌هایش را بشود شمرد.»
.
زندگی هاشم، یک جوان اهل سنت، در حدود ۵۰۰ سال بعد از پیامبر به تصویر کشیده شده.
هاشم دلباخته دختری شیعه شده است...
.
پیامبر اکرم(ص):🌱
«بدانید که مثال اهل‌بیت من در میان شما، مثال کشتی نوح است. کسی که بر آن سوار شود، نجات می‌یابد و کسی که از آن دوری کند، غرق خواهد شد.»
حدیث سفینه
.
به کسانی که دوست دارن، داستان تاریخی_اسلامی بخونن پیشنهاد می‌شه چون بخش‌هایی از داستان براساس واقعیته و نویسنده اون بخش‌هارو به اطلاع‌تون می‌رسونه...
در کل از خوندن این کتاب راضیم و برای یک‌بار خوندن پیشنهادش می‌کنم.
.
اسپویل دار❗

ایده کتاب واقعا عالیه؛ ولی:
📍نویسنده از همون اول خودش رو اسپویل می‌کنه، طبیعتاً این کتاب قراره پایان خوش داشته باشه و با اطلاعاتی که نویسنده اول کتاب میده، خواننده تا آخرش رو حدس می‌زنه.
📍هاشم به همسرش میگه: خوشحالم همسر باحیایی مثل تو دارم!
واقعا!... یعنی یه کتاب نوشته شده که آخرش هم باز با سطحی ترین ادبیات مفاهیم رو برسونه؟ اینو که میشه چاپ کرد رو در و دیوار هم چسبوند.
📍کتاب شخصیت پردازی خوبی داره ولی به تغییر دیدگاه شخصیت‌ها خوب پرداخته نشده.
میشه گفت تغییر با آشفتگی همراهه، انگار خودتو گم می‌کنی و دوباره در بُعد دیگه ای خودت رو پیدا می‌کنی... ولی در این کتاب خیلی شخصیت‌ها نظرشون رو راحت تغییر میدن!
📍چرا من حس کردم، امام زمان در سطح داستان قرار داره ولی درصورتی که حضور ایشون در تمام عمق و معنی زندگی ما باید باشه؟...
📍تشرف ابوراجح به محضر امام زمان(عج) و بهبودش به شکلی که در داستان آمده، واقعی است.( متن کتاب)
.
بیست و سوم بهمن۱۴۰۲
        
                «با خودم فکر می‌کنم داستان عمر و زندگی ما در این دنیا چنین است، اگر احساس می‌کردیم مسافریم از لحظه لحظه زندگی لذت می‌بردیم و از هر آنچه که می‌توانستیم بهره می‌گرفتیم؛ اما وقتی تصور می‌کنیم فرصت فراوان است به راحتی از کنار همه دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها و لذت‌های قابل دسترس اطراف‌مان می‌گذریم و می‌سپاریم شان به آینده نامعلوم و وقتی دیگر.»
جزئیات✨
.
این سفرنامه روایت زندگی و تجربه دو و ساله نیمه آقای دلاوری در بروکسل است؛ که به عنوان خبرنگار صداوسیما در آنجا فعال بوده ‌اند.
درمورد سفرشان به ایتالیا، موناکو و... هم می‌نویسند؛ ولی درصد کمی از کتاب به آنها اختصاص دارد.
.
قبلا سفرنامه «مارک و پلو» آقای ضابطیان را خواندم ولی حس می‌کردم اطلاعات زیادی از بعضی کشورهایی که سفر کرده بودن، دریافت نکردم.( دفعات دیگه، کتاب‌هایی از ایشون رو انتخاب می‌کنم که تجربه سفر به *یک* کشور باشه.)
این کتاب از این لحاظ برای من بهتر بود؛ دوست داشتم درمورد نگاه، نوع زندگی و... مردم بیشتر بدونم.
البته از لحاظ تاریخی فقط به استعمار کنگو اشاره کردند.
.
من این کتاب رو با صدای خود آقای دلاوری از فیدیبو شنیدم و لذت بردم.🌱
📕_از متن کتاب:
این چه رازی‌ست که ساکنان غرب هوای شرق را می‌کنند و ساکنان شرق هوای غرب را! رضایت از حضور را، رهایی را، آزادی و لذت بردن از نفسی را که می‌آید و می‌رود. کدام دست و تبر، در کجای جهان از بن برچیده است؟ شگفتا از آدمی که وقتی می ماند سودای رفتن دارد و وقتی می‌رود سودای بازگشت... پل لذت در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به روزگار خود دل خوش نیست؟
.
عکس: جشنواره گل در میدان اصلی شهر بروکسل؛ در کتاب اشاره شده.🪻
منبع عکس: نیویورک تایمز
.
هجدهم بهمن ۱۴۰۲
        
                حرکت از نو
_کتاب پنجم مجموعه آتش، بدون دود 

«زندگی، قبل از هرچیز زندگی است. گل می‌خواهد، موسیقی می‌خواهد، زیبایی می‌خواهد.
زندگی، حتی اگر یکسره جنگیدن هم باشد، خستگی در کردن می‌خواهد. عطر شمعدانی‌ها را بوییدن می‌خواهد.» 
.
ساعت حدود ۸ بود. همراه دوستانم دنبال مغازه‌ای می‌گشتیم که لباس‌های مردانه بفروشد. حدود ده روز دیگر روز پدر بود و با ذوق و عشق دنبال هدیه می‌گشتیم. وسط امتحانات‌مان بود ولی دیگر نمی‌توانستیم در خوابگاه بند شویم. روح‌مان زیر فشار استرس و امتحان فشرده شده بود.
نمیدانم چرا فکر می‌کردیم می‌توانیم از میدان امام حسین(ع) یا ستاد سابق تا عفیف‌آباد پیاده برویم؛ آن‌هم در آن سرما. 
در مسیرمان یک کتابفروشی پیدا کردیم و من و یکی از دوستهایم خودمان را به آن دعوت کردیم و قید خرید لباس را زدیم؛ بعدا وقتی به خانه برگشتم با پدر عزیز به خرید رفتیم و هدیه‌اش را به سلیقه خودش(❤️) دادم.
بین قفسه‌ها حرکت می‌کردیم و کتاب‌ها را می‌دیدیم؛ مدتی ست بیشتر از نویسنده‌های ایرانی می‌خوانم. بین کتاب‌ها چشم می‌چرخاندم دنبال کتاب‌ نویسنده محبوبم.
ولی می‌دانی واقعا غم‌انگیز است که آتش، بدون دود را بین قفسه رمان‌های نویسنده‌های نود و هشتیا ببینی.
همین‌قدر شناخته نشده؟!
موقع حساب کردن، به خانم فروشنده گفتم: به نظرم کتاب‌های نادر ابراهیمی را بین کتاب‌های نویسنده‌های هم‌عصر خودش بگذارید. آتش، بدون دود کتاب بی‌نظیریه ولی در آن قفسه‌های بالایی بین کتاب‌های نه‌چندان محبوب خاک می‌خورد.
خانم فروشنده متوجه نشد، انگار نمی‌دانست درمورد چه کتاب و نویسنده‌ای حرف میزنم.
.
در این کتاب بیشتر سیر مکالمات و گفت‌‌وگوها مورد توجه است و اتفاق خاص کتاب مربوط به یاشاست؛ در ادامه کارهایی می‌کند که خودتان باید بخوانید...
یار محمد نقشینه‌بند بزرگترین زمین‌دار و گله‌دار صحراست.
عمده‌ی کارش پرونده‌سازی برای مخالفان حکومت است و سر به نیست کردن‌شان.(متن کتاب)
دختری هم دارد؛ به اسم کبتر که تنش به ناز طبیبان نیازمند شده. چه طبیبی بهتر از آلنی؟
‌.
جذابیت آتش، بدون دود به قوت برای من باقیست. در این کتاب داستان کمرنگ‌تر شده و شاهد صحنه‌های خاص همچون کتاب‌های قبلی نیستیم.
ولی دیالوگ‌ها و گفت‌و‌گوها عاااالی است. من به خواندن‌شان نیاز داشتم و باز هم برمیگردم و می‌خوانم‌شان.
.
زنان «آتش، بدون دود» همگی دلاورند، شجاعند، زیبایند و همدوش مردان میجنگند.(فقط یک استثنا در ذهنم دارم که در کتاب‌های بعدی متوجه می‌شوید.)
چون نادر ابراهیمی معتقد است:
«ریشه زنان‌اند، تنه مردان.»
«آلنی گفت: ... فقط یادت باشد که عصر مردان و زنان بزرگ آغاز شده‌است نه عصر مردان بزرگ.»
.
📕_ از متن کتاب:
«اگر چند هزار سال است که انسان زودباور مذهبی، به کمک مذهب، مشقات را تحمل کرده، یعنی مذهب وظیفه اش این بوده که انسان را به تحمل و قبول مشقت و ستم وادار کند. یعنی مذهب در خدمت ستمگران و علیه ستمدیدگان بوده و به من بگو که چندهزار سال است که همین انسان زودباور به کمک کدام نیرو، پیوسته علیه مشقت و ظلم قیام کرده، ایستاده، جنگیده، فریاد کشیده، خون دل خورده، داغان شده، سوخته، شکنجه شده و در همه حال کوشیده که ظلم را از پادرآورد؟»

«در برابر رأی دادگاه نظامی، مردم، گرفته خاطر و مبهوت بودند، و کاملا خاموش. هیچ حرکتی دیده نمی‌شد و هیچ فریاد اعتراضی برنمی‌خاست؛ و این خصلت جماعت‌های بی‌رهبری‌ست: بلاتکلیف، معطل، گیج، عصبی، منتظر، خشمگین، کلافه... جنگل بزرگ کبریت می‌خواهد.
نیروی بی‌رهبری، رودخانه‌یی‌ست که به کویر می‌ریزد.»

«این‌جا، انحراف، قانون است، اصل و اساس است. این‌جا، من کسانی را دیده‌ام که نامنحرف را، صراحتاً، عقب‌افتاده، ابله، دِهی، اُمُّل و مسخره می‌نامند.»
.
عکس‌ها:
مربوط به ترکمن صحرا هستن.🌱
نقشه رو هم گذاشتم چون خودم اوایل برام سوال بود که ترکمن صحرا کجاست؛ فکر کردم ممکنه برای دیگران هم سوال بشه.
منبع: گوگل ....
.
_دوازدهم بهمن ۱۴۰۲
        

لیست‌های کتاب

فعالیت‌ها

قلبممممم اینجوری ننویس آقای ابراهیمی 😭 خیلییی غم داشت خیلیییی این دو فصل دلم برای آق اویلر و خانوادش کباب شد :((((( آنلی، پسر خوب، ترکمن ها و به خصوص پدرت رو شرمنده نکن لطفااا این یاشولی آیدین رو دلم میخواد خفه کنم قشنگ شخصیتش رو میتونم تصور کنم و چقدر ازش بدم میاااد! این طبیعیه که آق اویلر رو از گالان بیشتر دوست دارم؟ آق اویلر خیلی خیلی تنهاس فکر نمی‌کردم بویان میش هم پشتش نباشه 😮‍💨

انقدر این سری An ancient guide to از برای انتشارات دانشگاه پرینستون خوبه، تحریک شدم برم لاتین یاد بگیرم. فعلا شده آلمانی، یونان باستان و لاتین قدیم. فعلا فرانسه نه! ببخشید دکارت و بقیه😂 واقعا الکی سیسرو،سیسرو نیست و متنی کلاسیک در فلسفه نشده است. جدی، در ادبیات و فلسفه، حتی می‌شه حکم خیلی کلی‌تر هم داد، هیچ متنی الکی "کلاسیک" نمی‌شه. یعنی بعله. به مرور بریده کتاب‌های جالب ایشون رو می‌ذارم.