بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر

یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر

یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر

4.0
74 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

147

خواهم خواند

96

این رمان اگزیستانسیالیستی، بیانگر خاطرات راوی تلخ گوشه گیر گمنامی است که در سنت پترزبورگ دوران بازنشستگی را می گذراند. داستایفسکی در این اثر فرهنگ، فضای سیاسی زمان خود را می کاود.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر

مرگ ایوان ایلیچغرور و تعصبآهستگی

رمان‌هایی به پیشنهاد مصطفی ملکیان

23 کتاب

مصطفی ملکیان که پژوهشگر حوزه‌ی فلسفه‌ی اخلاق است، از جمله خردورزانی است که بیش‌تر از آن‌که آثار مکتوب داشته باشد، او را به نشست‌ها، سخنرانی‌ها و درسگفتارهایی که در طی این چند دهه برگزار کرده است، می‌شناسند. او که هم تحصیلات دانشگاهی در حوزه‌ی فلسفه دارد و هم تحصیلات حوزوی، در طی درسگفتارهای روان‌شناسی اخلاق به کتاب‌هایی اشاره کرده است که در سیاهه‌ی زیر می‌توانید رمان‌های این مجموعه را ببینید. لازم به یادآوری است که توضیحات جلوی هر عنوان کتاب از گفته‌های ایشان در همان جلسه است و نیز، این کتاب‌ها بر اساس ترتیب خاصی در این مجموعه قرار نگرفته‌اند. کوشیده‌ایم بهترین ترجمه و چاپ را از هر نسخه‌ی معرفی‌شده برای شما در این لیست قرار دهیم. «1. مرگ ايوان ايليچ، رمان كوتاهی از تولستوی. در آن آمده است كه از كوچكی به ما ياد می‌دادند كه هر انسانی می‌ميرد، سقراط انسان است، پس سقراط می‌ميرد؛ اما تا چند روز پيش از مرگ اين سخن را به لحاظ روانی نپذيرفته بود، چون در مواجهه‌ی با مرگ دچار حالت روانی‌ای می‌شود كه قبلاً نداشت؛ 2. غرور و تعصب، رمان معروف ادبيات قرن نوزدهم اروپا، كه بايد عنوانش را به «غرور و پيش‌داوری» ترجمه می‌كردند؛ 3. آهستگی، ميلان كوندرا، نويسنده‌ی پست‌مدرن روزگار ما. تمام سخن او در اين رمان اين است كه انسان چون عجله می‌كند كل زندگی خود را عاری از لذت كرده است؛ 4. رمان سولاريس، نوشته‌ی استانیسلاو لم، كه بعدها منبع الهام تاركوفسكی شد. او در اينجا مثال تلوزيون را می‌زند كه اول يك شبكه داشت و انسان تمام لذتی را كه داشت از آن می‌برد، اما الآن چندصد شبكه وجود دارد و هيچ وقت كسی از همه‌ی آن‌ها لذت كامل نمی‌برد، چون می‌داند شبكه‌ای كه هم‌اكنون در حال ديدنش است را به بهای محروميت از چندصد شبكه‌ی ديگر می‌بيند؛ 5. مائده‌های زمينی، آندره ژيد. نمونه‌ی خوبی برای آهستگی و لذت بردن از زندگی است كه می‌گويد وقتی زردآلويی را می‌خوری اول خوب در دهانت فشارش بده بعد لاشه‌ی آن را فروبده؛ 6 و 7. بینوايان، ويكتور هوگو. هميشه در بحث داوري افعال ديگران توصيه مي‌كنم كه آن بخش از اين رمان را بخوانيد كه مي‌گويد «آن كس كه بداند جنايت از چه دالان‌هايی گذر كرده است، هرگز داوری نمي‌كند»؛ 8. كتاب پدران و پسران تورگينف را بخوانيد، در آن شخصيتی هست كه مدارا می‌كند چون معتقد است حقيقتی وجود ندارد؛ 9 و 10 و 11 و 12 و 13 و 14 و 15 و 16. آثار داستايوفسكی، بهترين نمونه‌های وسوسه را در آثار داستايوفسكی می‌توان ديد، كسی به اندازه‌ی او به رويارويی وسوسه و ضابطه‌ی اخلاقي توجه نكرده است. رابينز، الهيدان آمريكايی طرفدار پل تيليش، جايی درباره‌ی داستايوفسكی گفته است كه او فلاكت و شكوه همزمان انسان را نشان داده است. يعنی قهرمان داستان‌های او گاه در برابر وسوسه‌ی چيزهای عظيم مقاومت می‌كند، اما در برابر چيزی به مراتب كمتر از آن هيچ مقاومتی ندارد: جنایت و مکافات، شب‌های روشن، قمارباز، ابله، بیچارگان، شیاطین، برادران کارامازوف، یادداشت‌های زیرزمینی؛ 17 و 18. رمان نامه‌های پیک ویک؛ 19. الیور تویست؛ 20. نمايشنامه‌ی معروف مولير در تمسخر فيلسوفان اسكولاستيک؛ 21. رمان كلكسيونر. در اين رمان قهرمان (يا ضدقهرمان) داستان از بس دوست دارد محبوب خودش را حفظ كند كه هيچ چيزی به او نرسد او را در صندوقي نگه مي‌دارد تا هيچ موجودي به او كاری نداشته باشد و كاري مي‌كند كه او می‌ميرد؛ بله پروانه‌ی خشكيده در اختيار ماست، اما اين پروانه غير از پروانه‌ای است كه هر لحظه جايی می‌رود؛ 22. اثر شل سيلور استاين، درباره‌ی كسانی كه به تكميل‌گری در عشق توجه دارند و می‌گويند عاشق كسی هستند كه آن‌ها را تكميل می‌كند، نه اينكه مشابه آن‌ها باشند يا نباشند؛ 23. گل‌های معرفت: مجموعه‌ی سه داستان».

اَبلهجنایت و مکافاتبَرادران کارامازوف (ج۱)

بهترین ترجمه‌های داستایفسکی

16 کتاب

به نام او فهرست زیر ترجمه‌های آثار داستایفسکی به انتخاب بنده است . قاعدتا بنده روسی نمی‌دانم ولی با توجه به چیزهایی که خوانده و شنیده‌ام و قیاسی که بین متن فارسی آنها داشته‌ام این فهرست را فراهم آورده‌ام. تنها رمانها و آثاری را که خوانده‌ام مبنا قرار داده‌ام. از «جنایت و مکافات» و «خاطرات خانه مردگان» دو ترجمه را انتخاب کرده‌ام چرا که بسیار به‌هم نزدیک بود و نمی‌توانستم یکی را بر دیگری ترجیح دهم و خب آن ترجمه‌ای که تقدم دارد انتخاب اول من است. از «روستای استپانچیکووا» تنها یک ترجمه وجود دارد با عنوان ناشناس. دو مجموعه داستان کوتاه را هم در آخر آوردم که خب قاعدتا تعدادی داستان مشترک دارد. همین :) 1. ابله- ترجمه مهری آهی- نشر خوارزمی من ترجمه سروش حبیبی را هم خواند‌ه‌ام این چیز دیگری‌ست. گویا این ترجمه خانم آهی نیمه‌کاره مانده بوده که توسط جناب ضیا فروشانی دیگر مترجم ارجمند و توانای آثار روسی تکمیل شده و مورد بازبینی نهایی قرار گرفته است. ۲. جنایت و مکافات- ترجمه علی‌اصغر رستگار- نشر نگاه کلا من با نشر نگاه مشکل دارم ولی برخی مترجمان تنها با نگاه کار می‌کنند که خواندن کتابهایشان ارزشمند است مثل اصغر رستگار ابوالحسن تهامی. این نسخه از همه ترجمه‌ها بهتر و به فضای داستایفسکی نزدیکتر است البته رستگار یکسری تندرویهایی در محاوره کردن کلام داشته که شاید به ذائقه همه خوش نیاید که در اینجا نسخه آتش‌برآب توصیه می‌شود. البته رستگار در برادران کارامازوف حتی این خطاها و زیاده‌رویها را همندارد و الحق حق شاهکار داستایفسکی را ادا کرده است. ۳. برادران کارامازوف- ترجمه اصغر رستگار- نشر نگاه رستگار اطلاعات بسیار زیادی درباره کتاب مقدس دارد و چند کتابی در این باره ترجمه و منتشر کرده است از این رو علاوه بر نثر دلنشین پانوشتهایی که به رمان داستایفسکی اضافه کرده برای مخاطب بسیار ارزشمند است. 4. شیاطین- ترجمه سروش حبیبی- نشر نیلوفر ۵. یادداشتهای زیرزمینی- ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب- نشر علمی و فرهنگی ۶. قمارباز - ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب- نشر علمی و فرهنگی ۷. خاطرات خانه مردگان- ترجمه محمدجعفر محجوب- نشر علمی و فرهنگی استاد محمدجعفر محجوب از استادان بزرگ دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بودند که علاوه بر پژوهشهای ادبی چند ترجمه در حوزه ادبیات داستانی هم داشته‌اند. نثر پخته‌ای دارند البته شاید به مذاق عده‌ای خوش نیایید به همین خاطر ترجمه خانم رامز از فرهنگ نشر نو که در ادامه آمده است پیشنهاد می‌شود هرچند با خواندن ترجمه خانم رامز متوجه می‌شویم که ایشان همواره نیم‌نگاهی به ترجمه آقای محجوب داشته‌اند. 8. بیچارگان- ترجمه خشایار دیهیمی- نشر نی اولین رمان داستایفسکی که با عناوین دیگری مثل «مردم فقیر» هم ترجمه شده در کتاب «شبهای روشن و چند داستان دیگر» با ترجمه پرویز همتیان بروجنی که در ادامه می آید هم این داستان هست. 9. ناشناس- ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب و پریسا شهریاری- نشر هرمس تنها رمان طنز داستایفسکی یادگار دوران جوانی او است که در آن تحت تاثیر نیکلای گوگول بوده است این رمان پس از مدتهای مدید توسط نشر هرمس بازچاپ شد. 10. جنایت و مکافات- ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب- نشر علمی و فرهنگی هر سه کاری را که آتش‌برآب از داستایفسکی برای نشر علمی و فرهنگی ترجمه کرده همراه با تفسیرهای متعدد است که خوب و خواندنی‌ست. 11. یادداشتهایی از خانه مردگان- ترجمه سعیده رامز- فرهنگ نشر نو 12. شبهای روشن- ترجمه سروش حبیبی- انتشارات ماهی یکی از عجیبترین داستانهای داستایفسکی 13.شبهای روشن و چند داستان دیگر- ترجمه پرویز همتیان بروجنی- انتشارات امیرکبیر همتیان بروجنی یکی از مترجمان خوب بود که متاسفانه به‌تازگی متوجه شدم که به رحمت خدا رفتند از من به شما نصیحت هرچه را از ایشان دیدید بخرید و بخوانید. 14. رویای آدم مضحک و چند داستان دیگر- ترجمه رضا رضایی- نشر ماهی مجموعه خوبی است ترجمه رضایی هم خوب است گول تک اثرهایی را که منتشر می‌شود نخورید مثلا داستان تمساح را که بابک شهاب ترجمه کرده و توسط نشر برج چاپ شده در این کتاب می توانید پیدا کنید با نثری بهتر و دلنشینتر.

پست‌های مرتبط به یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر

یادداشت‌های مرتبط به یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر

            «یادداشت های زیر زمینی» اثر فئودور داستایوفسکی، یک رمان معمولی نیست،کتاب از‌ دو قسمت تشکیل شده که بخش اولش حتی داستان نیست!
در بخش‌اول‌این اثر که از‌ پر بحث ترین آثار داستایوفسکی به‌شمار می‌رود نویسنده به بررسی و تحلیل‌‌ گونه ای‌از روشنفکران عصر خود می‌پردازد و به‌شدت از متد فکری انها انتقاد می کند(شبیه کاری که جلال آل احمد در یک از کتاب هایش انجام داد)،در بخش دوم با دو‌ ماجرا مواجه می شویم، در اینجاست که با ناقهرمان قصه که فردی به غایت روان پریش و اهل تعقل و تحلیل و مضطرب می باشد آشنا می شویم. گزاره های متناقض و تصمیم گیری های در لحظه و فوران احساسات ژرف و خشم و عصیان ناگهانی او به بهترین شکل ممکن روی‌اعصاب خواننده راه می رود! و من را به یاد قهرمان داستان «ناطور دشت» انداخت.
اینکه‌اخلاق چیست؟مبدا آن چیست؟‌مروت،شهامت،تواضع،احترام‌به خود در شرایط مختلف زندگی چه معنا و مفهومی می یابند و عقلانیت کجا کارکرد مناسب خود را دارد؟ شاید از مهمترین دغدغه های فکری نویسنده برای خلق این اثر بوده است.
شخصیت عاقل و اهل فکر داستان که براحتی در مواجهه با یک‌دختر هرزه تمام شخصیتش را می بازد و خود راحقیر تر از آن دختر می یابد‌و تمام ظرافت ادبی و زیبا شناسی و تفکرش را که پوششی برای فراموش کردن نقایص ذاتی خود قرار داده بود به یکباره بی معنا می بیند.
تا‌ قعر موجودیت سقوط کردن و شکست خوردن و عیان دیدن روح خود و بزنتافتن این برهنگی‌شخصیتی و همانندی اش را با دیگران ،همانا و اذیت شدن ذهن مخاطب از این بی‌قراری ها همان. 
پ: مطالعه این‌اثر ژرف را به همه توصیه نمی‌کنم،مخصوصا اگر نمی‌خواهید پس از مطالعه آن حالتان خراب شود!
پ۲:‌ترجمه و‌اطلاعات خوبی که با همت اقای آتش برآب ‌در اختیار خواننده قرار میگیرد،در نزدیک شدن مخاطب به دوران نگاشته شدن این اثر کمک شایانی می کند.
          
آرتا

1402/11/20

            داستان‌های داستایوسکی تب‌آلودند؛ این بهترین واژه برای توصیف آن‌هاست. در یک لحظه شخصیت‌ها از خودبی‌خود شده و از پوسته‌ی شناخته‌شده در جامعه‌ی خود بیرون آمده و در نطقی بلندبالا و پرخروش، حقایقی درهم‌پیچیده دفن‌شده از روح و شخصیت خود را افشا می‌کنند.

یادداشت‌های زیرزمینی، نمونه کوتاه و جامعی از این ساختار است. شخصیت اصلی، از انسان‌های پیرامونش بسیار نفرت دارد. وی که همچنان بنابر طبیعت غریزی انسان موجودی اجتماعی است، تلاش‌هایی برای ارضای این غریزه‌ی خود می‌کند و در اثنای این تلاش و موفق‌نشدن، بدتر و بدتر در انسان‌ستیزی فرو می‌رود. هرچه بیشتر اضطراب موقعیتش باعث می‌شود در ارتباط با دیگران -که باور دارد قطعاً از او کِه‌ترند- شکست بخورد، بیشتر به آن‌ها تنفر می‌ورزد.

نسخه‌ای که من از این کتاب در دست دارم، ترجمه‌ی شیوایی از حميدرضا آتش‌برآب همراه با چهارده تفسیر است. برداشت خودم از کتاب رو پس از خوندن تفسیر‌ها، به این برداشت نخستین اضافه خواهم کرد:)

          
            «یادداشت‌های زیرزمینی» در دو فصل «زیرزمین» و «از برف نمناک» نوشته شده است. راویِ داستان فردی است که آگاهی بیشتر او نسبت به دیگران، او را از جامعۀ خود بیگانه کرده و به انزوایی طولانی در پناهگاه خویش یعنی زیرزمین کشانده است. فصل اول کتاب، دردِدل‌ها و اعتراف‌های اوست در مقابل خوانندگانش و فصل دوم، روایتی از گذشته‌اش که نشان می‌دهد محتوای فصل اول و آنچه او دربارۀ خودش می‌پندارد، از چه‌چیزهایی نشئت می‌گیرد. 
راویِ داستایفسکی با وجود اینکه فردی منزوی است، اما پُرحرفی می‌کند؛ اتفاقی که خودش هم بارها به آن اشاره کرده و این پیام را به خواننده منتقل می‌کند که «سر رفتن حوصله‌ات» یا «گیج‌شدنت» اصلاً برایم مهم نیست؛ باید حرف‌هایم را بشنوی. البته که این پُرحرفی با شخصیت داستان تناقض ندارد و اتفاقاً بخش مهمی از اوست. راوی داستان سال‌هاست که به گوشۀ زیرزمین خزیده و حالا وقت آن است که هرچه دل تنگش می‌خواهد، بگوید. راوی حرف‌های زیادی برای گفتن دارد اما تاکنون گوشِ شنوای آن را پیدا نکرده بوده است. 
زبان داستایوفسکی در «یادداشت‌های زیرزمینی» براساس همین وجه از شخصیت راوی ساخته شده و شکل گرفته است. زبانی که به‌اعتقاد برخی حوصله‌سربر اما به‌عقیدۀ من جذاب‌ترین بخش کتاب است. زبان روایت بی‌تکلّف است اما سخت؛ آسان است اما باتکلّف. بگذارید این‌طور بگویم؛ چون راحت حرف می‌زند و خودش را بی‌سیاست‌ورزی یا سخن‌وری به خواننده عرضه می‌کند و تمایل دارد هرآنچه در ذهنش است را برایمان بازگو کند، بخش متناقض و گُنگ ذهنش را هم به زبان می‌آورد. در نتیجه، زبانش نه سخت است نه آسان؛ یا هم سخت است، هم آسان. 
برای اینکه بهتر متوجه این سختی و آسانی توأمان بشوید، به این تصویر فکر کنید. از همان صفحۀ اول کتاب، داستایفسکی در یک بار یا کافه روبه‌رویتان نشسته، سیگاری در دست دارد و یک نوشیدنی جلویش است. خسته و بی‌حال، برایتان حرف می‌زند. گاهی هم با خودش چیزهایی زمزمه می‌کند که اگرچه برایتان کنجکاوکننده است، متوجه آن نمی‌شوید. 
«یادداشت‌های زیرزمینی» داستایفسکی را باید با حوصله بخوانید. باید خودتان را در همان کافه روبه‌روی داستایفسکی تصور کنید و خوب به حرف‌هایش گوش کنید. آن‌وقت شاید زمزمه‌های زیرلبی‌اش را هم متوجه شوید.
          
            یادداشت های زیرزمین راجع به مردی چهل ساله هست که از همه بریده و در کنج زیرزمینی در تنهایی برای خودش مینویسه. کتاب دو بخش داره، بخش اول یه شبه سخنرانی هست که با توضیح مختصری از خودش و بیماریهاش شروع میشه و بعد میگه با اینکه احترام زیادی برای اطبا قائل هستم اما حاضر نیستم خودم رو دست اونا بسپارم که شاید داره اشاره ای به بیماری های روحی هم میکنه. در این بخش بیشتر خطابه در مورد انسانها و رفتارهای اونهاست. انسانها رو به دو قسمت انسانهای عادی که لزوما معنای خوبی نداره و غیر عادی تقسیم میکنه. آدمهای عادی که به عقل احساس خودشون زیادی مطمئن هستند. در جای دیگه ای میگه اینکه انسانها همیشه در جهت منافع و مصالح خودشون قدم بر میدارن غلطه و مثالهای جالبی هم در موردش میاره.ه
 در بخش دوم با خاطراتی از دوران جوانی این مرد روبرو هستیم که میشه رد پای اون گوشه گیری و بیماری های قسمت اول رو اینجا مشاهده کرد. از رابطه با اطرافیان و دوستان تا موضوع عشقی که در نهایت منجر به شکل گیری مرد داستان ما شده. بررسی روانشناسانه و جامعه شناسانه اثر قاعدتا از توان من خارجه اما به عنوان یک خواننده معمولی حرف های جالبی برای من در این کتاب هست. بخش اول به خاطر تک گویی بدون داستان ممکنه کمی خسته کننده باشه اما بخش دوم خوبه. ستاره دادن به این کتاب واقعا برام سخته و نمیتونم با خودم کنار بیام 4 بدم یا 3 لذا شما 3.5 در نظر بگیرید.ه
          
سارا 🦋

1402/05/23

            بچه‌ها این بار حرفای زیادی برای گفتن دارم :)
توی بخش اول راوی ذهن ما رو با استدلال‌های جالبی درگیر یه سری از ابعادِ وجودیِ انسان می‌کنه. این که مهم‌ترین عامل برای تصمیم‌گیری، مصلحتش نیست بلکه میل و اراده و اختیار ماست!
و واقعا هم بیراه نمی‌گه! بهش که فکر کنیم می‌بینیم خیلی اوقات کاری رو که کاملا به غیرمنطقی بودنش آگاه بودیم انجام دادیم تا فقط بگیم ما حضور داریم و این اراده ماست که کار رو پیش می‌بره.
و یا مثلا از روی عشق و دوست داشتن فداکاری‌هایی کردیم که برای ما هیچ منفعتی نداشته و دلیلش صرفا میل خودمون به انجام اون کار بوده.
و بعد می‌گه چنین خصوصیتی در انسان (میل و اراده و اختیارش) رو نمی‌شه با عقل و منطق محدود کرد به این که همیشه در جهت مصلحت و قوانین پیش بره.
حالا توی بخش دوم کتاب قسمتی از زندگی راوی رو می‌بینیم که دقیقا منعکس کننده تمام حرف‌هایی هست که توش بخش اول بهمون گفته.
باید بگم این اثر مثل شیاطین (جن‌زدگان) از نظر معنی و مفهوم خیلی گسترده هست و جزئیاتش رو توی نقدهایی که روی کتاب نوشته شده می‌تونید بخونید که من از تکرارشون صرف نظر می‌کنم.
اما چیزی که جالب بود شباهت‌های متعدد این کتاب با آثار موخر اون هست مثل شیاطین و جنایت و مکافات و ...
شاید برای همین هست که می‌گن این کتاب پایه تمام آثار بزرگ بعدی داستایفسکیه. هرچی از موشکافانه بودن این اثر و نفوذش به روح و روان آدمیزاد بگم کم گفتم :)
اما درباره ترجمه!
من قبلا گارد شدیدی نسبت به حمیدرضا آتش‌برآب داشتم. چون بنا به سلیقه خودم دوست داشتم آثار کلاسیک به همون شکل ترجمه بشن و از امروزی سازی کتاب پرهیز شه.
وقتی این کتاب رو خوندم دیدم نه! این مسئله تنها فاکتور برای انتخاب ترجمه کتاب نیست. جناب آتش‌برآب نقدهای بسیار خوبی به کتاب اضافه کردن که کمک کرد بهتر درکش کنم. پس چیزی که این ترجمه رو با این که طبق سلیقه من نبود برام با ارزش کرد اطلاعات مترجم از جزئیات کتاب و سبک نگارش نویسنده بود.
امیدوارم این متن براتون مفید بوده باشه ^^