یادداشت محمد ح. اوزایش

        زیرزمین؛ جایی که انسان در برابر خودش می‌ایستد

وقتی اسم داستایوفسکی میاد، معمولاً ذهنمون می‌ره سمت شخصیت‌های عجیب‌وغریب، سوال‌های فلسفی سخت و دنیایی که توش هیچ چیز ساده نیست. توی «یادداشت‌های زیرزمینی»، داستایوفسکی دستت رو می‌گیره و می‌بره به دنیای یکی از پیچیده‌ترین شخصیت‌هایی که تا حالا ساخته: یه مردی که توی زیرزمین خودش زندگی می‌کنه. ولی این زیرزمین، فقط یه اتاق زیرزمینی واقعی نیست؛ بلکه نمادیه از ذهنی که پر از تناقض‌ها، حسرت‌ها و شورش‌هاست.

یه شخصیت که شبیه هیچ‌کس نیست

داستان با یه اعتراف عجیب شروع می‌شه. راوی، که حتی اسمش رو هم نمی‌دونیم، خودش رو «یه آدم بد» معرفی می‌کنه. اون نه قهرمانه، نه ضدقهرمان. یه جورایی همزمان هم از خودش متنفره و هم به خودش افتخار می‌کنه. این تناقض، قلب رمانه. وقتی به حرف‌هاش گوش می‌دی، انگار داری به ذهن خودت نگاه می‌کنی؛ همون لحظه‌هایی که داری با خودت دعوا می‌کنی یا خودت رو سرزنش می‌کنی، ولی باز هم دست از کارات برنمی‌داری.

چرا زیرزمین؟

زیرزمین، یه نماده. نماد انزوا، فرار از دنیا و البته مقاومت در برابر چیزی که بهش می‌گن «عقلانیت» یا «هنجارهای اجتماعی». شخصیت اصلی، از دنیای بیرون فراریه. چرا؟ چون دنیا براش خسته‌کننده‌ست، پر از آدم‌هایی که انگار فقط دارن طبق یه سری دستورالعمل زندگی می‌کنن. زیرزمین جاییه که اون می‌تونه خودش باشه، هرچند این «خود» خیلی اوقات دردناک و زجرآوره.

آزادی یا خودویرانگری؟

یکی از بزرگ‌ترین سوال‌های رمان اینه: آزادی یعنی چی؟ راوی ما معتقده که آدم‌ها باید آزاد باشن حتی اگه این آزادی باعث نابودی خودشون بشه. اون از ایده‌های علمی و منطقیِ زمان خودش متنفره، چون فکر می‌کنه اونا می‌خوان انسان رو به یه ماشین تبدیل کنن. برای اون، آزادی یعنی توانایی انتخاب چیزی که می‌دونه براش مضره، فقط برای این که ثابت کنه هنوز انسانه.

تناقض‌های انسانی

داستایوفسکی توی این رمان، یکی از عمیق‌ترین بررسی‌های روانشناختی از تناقض‌های انسانی رو ارائه می‌ده. راوی ما یه لحظه از خودش متنفره و لحظه بعد، به خودش می‌باله. یه جا احساس می‌کنه قربانی جامعه‌ست و جای دیگه، جامعه رو سرزنش می‌کنه. این تناقض‌ها، شاید توی نگاه اول عجیب باشه، ولی وقتی عمیق‌تر فکر کنی، می‌بینی که خیلی از ما دقیقاً همین طوریم.

یه سؤال فلسفی بزرگ

«یادداشت‌های زیرزمینی» پر از سوال‌های فلسفی عمیقه. مثلاً: آیا واقعاً می‌شه انسان رو تغییر داد؟ آیا علم و منطق می‌تونن جایگزین احساسات و شهود بشن؟ یا این که آزادی، حتی در بدترین حالت خودش، باارزش‌تر از یه زندگی بی‌دردسره؟

چرا بخونیمش؟

این کتاب، یه تجربه‌ست. نه فقط یه داستان برای لذت بردن یا وقت گذروندن. اگه حاضر باشی باهاش درگیر بشی، ممکنه چیزهایی درباره خودت یاد بگیری که هیچ‌وقت بهشون فکر نکرده بودی. ممکنه بفهمی که چرا گاهی وقتا، به جای این که راه درست رو انتخاب کنی، عمداً یه اشتباه می‌کنی. یا این که چرا گاهی وقتا از چیزایی که دوستشون داری، فرار می‌کنی.
هرچند می‌خوام بگم دو سه باری باید خونده بشه که عمیق‌تر درک بشه 
خالص همتون محمدحسین اوزایش 

راستی من این رمان رو با ترجمه آقای بابک شهاب از نشر وال خوندم
« ترجمه مستقیم از زبان روسی هست»
      
22

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.