سامان

تاریخ عضویت:

آذر 1403

سامان

@saman70

28 دنبال شده

112 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
سامان

سامان

2 روز پیش

        در باب یک کتاب مفید

نکته‌های تاریخی نوشته جعفر شیرعلی نیا، کتابی است ارزشمند و خواندنی با نگاهی انتقادی و پرسش‌گر در مورد هشت سال جنگ ایران و عراق. او در این کتاب که در واقع پست‌های کانال تلگرامی نویسنده است،کوشیده با استفاده از منابع موجود زوایای مختلف جنگ رو بررسی کنه و در نقش یک تحلیلگر نگاهی واقع بینانه و نه مبتنی بر تبلیغات رسمی حاکمیتی به این هشت سال داشته باشه. کتاب شیرعلی نیا از هشت فصل تشکیل شده که او به نکات و مباحث مهمی اشاره می‌کنه. اختلاف ارتش و سپاه که یکی از مهمترین مسائل جنگ ما بوده از مواردی است که شیرعلی نیا با سرکشی فراوان در منابع منتشر شده تا حدی اون رو واکاوی کرده و در مقاطع مختلف از اختلاف نظرات محسن رضایی و شهید صیاد شیرازی مسائلی رو مطرح کرده که دید مناسبی به مخاطب در مورد این اختلافات میده.یک نکته مهم در این بحث اختلاف ارتش و سپاه در جنگ هم برمی‌گرده به ضعف فرماندهی کل که شیرعلی نیا اینجا پیکان انتقادش رو به سمت هاشمی رفسنجانی می‌گیره و معتقده او به عنوان فرمانده واحد باید نقش بهتر و بیشتری در ایجاد هماهنگی ایجاد می‌کرده.همین سوژه اختلاف ارتش و سپاه در جنگ میتونه یه کیس مطالعاتی بسیار جذاب باشه.درسته که همچنان تمام منابع در مورد جنگ در دسترس نیست و ما محرمانه‌های زیادی داریم اما همین منابعی هم که در طی این چند دهه چاپ شده و مصاحبه های برخی مسئولین، میتونه اطلاعات نسبتا مفیدی بده و آن طور نیست که مخاطب علاقه مند به تحقیق در این موضوعات دست خالی برگرده. یکی دیگه از موارد تلخ و جانسوز کتاب برمیگرده به لشکر 10 سیدالشهدا که فرماندهان آن نامه ای انتقادی و طولانی در نقد فرماندهی محسن رضایی در جنگ و سایر مسائل در جنگ می‌نویسند و برخوردی که میشه و سرانجام این نامه از اون ماجراهای تلخ جنگ هشت ساله ما بوده که شیرعلی نیا به آن پرداخته.اگر در مورد همین بازه زمانی و همین لشکر 10 سیدالشهدا علاقه مند به مطالعه بودید، کتاب مردان رستگار میتونه منبع مناسبی باشه و اطلاعات مفیدی بهتون در این زمینه خواهد داد. نکات زیاد دیگری در کتاب در موردشون بحث میشه که مخاطب علاقه مند میتونه اونها رو بخونه و من نمیخوام به تمام موارد اشاره کنم.فقط همانطور که گفتم نگاه پرسش گرانه و انتقادی شیرعلی نیا مساله ایست که در کل کتاب وجود داره و به شخصه به این دید ارزش زیادی میدم در حالیکه میدونم بخشی از جامعه ما همچنان هر گونه شک و شبهه و پرسش در مورد جنگ هشت ساله رو مجاز نمیدونند و با گفتن حرفهای احساسی بی منطق پرشور تلاش زیادی خواسته یا ناخواسته برای ایجاد سد در برابر تحقیقات واقع بینانه انجام میدند.منتهی باید سدشکنی کرد و راه رو برای پژوهش ها باز کرد.نباید از بیان نقاط ضعف ترسید.باید از گذشته درس گرفت تا در آینده دچار اشتباهات کمتری بشیم. نگاه ایدئولوژیک داشتن و همه چیز رو با این عینک دیدن خروجیش میشه که چیزی به نام «شکست» رو نپذیریم و همیشه با روایت سازی متاسفانه گاهی آغشته به دروغ، بر طبل دروغین پیروزی بدمیم..بخشی از نامه فرماندهان لشکر 10 سیدالشهدا رو اینجا میارم که برای من جالب و آشنا! بود و شاید برای برخی از شما هم جالب باشه:

« به دلیل اینکه جواب تبلیغات خارجیان را می‌دهیم و برای حفظ روحیه‌ی مردم، دروغ‌های بزرگی را در رده‌های مختلف اجرایی می‌گویند که نه تنها نتیجه‌ی عکس می‌دهد بلکه مردم را گیج کرده و در ذهن آن‌ها سوال ایجاد می‌کند.»

کتاب بسیار کتاب غم انگیزی است.اطلاعاتی که از شهدا داده میشه و شرح عملیات پر غصه خیبر و سایر شکست‌ها دل هر انسان وطن دوستی رو به درد میاره اما به وقل خود شیرعلی نیا با چشمان پر اشک هم باید واقعیات را دید.برای من غم انگیزترین بخش کتاب جاهایی بود که مسئولان کشور کم و بیش از سال 63 به بعد فهمیده بودند که امکان پیروزی در جنگ نیست اما شجاعت بیان عقایدشون در مقابل مقامات عالی نظام رو نداشتند و اساسا کشور طرح واحدی برای به پایان رساندن جنگ نداشت.

در برخی موارد پاسخی به پرسش داده نمیشه و نویسنده صرفا پرسشهایی رو مطرح می‌کنه و بی پاسخ میذاره.اما این پرسش‌ها مهم و اساسی هستند و میتونند چه برای خود او و چه دیگران، راه رو برای پژوهش های بعدی باز بکنند.به همین دلیل بی پاسخ بودن برخی پرسش ها رو نقطه ضعفی در کتاب نمی‌دونم و مخاطب آگاه هم حتما میدونه قرار نیست با یک کتاب 295 صفحه ای به تمام کنه ضمیر جنگ پی ببره. شیرعلی نیا در فصل انتهایی کتاب منابع فارسی و غیرفارسی متعددی رو برای مطالعه پیشنهاد میده که برای علاقه مندان به مطالعه در این حوزه،میتونه مفید باشه.

لازم به ذکر است که کتاب مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نگرفته و سال 1402 شیرعلی نیا کتاب رو به صورت پی دی اف در کانال تلگرامی‌اش منتشر کرد. آدرس کانال تلگرامی ایشان رو می‌نویسم تا اگر کسی علاقه مند بود کتاب رو دانلود کنه:

https://t.me/jafarshiralinia

شادی روح شهدا صلوات. 
      

13

سامان

سامان

5 روز پیش

        کتاب کوتاه و نسبتا خوبی بود. کتاب در واقع مصاحبه طارق علی با ادوارد سعید بود که علی رغم کوتاهی ولی سعی شده بود از موضوعات مختلفی صحبت بشه و اینطور نیست که فقط از مساله مقاومت و فلسطین سوال پرسیده بشه. مثلا ابتدای گفت‌و‌گو در مورد علایق ادوارد سعید در حوزه موسیقی و ادبیات و دوران کودکیش بحث میشه. ادواردی که سفر به کشورهای دیگه برای زندگی رو از ابتدا در زندگی خودش داشته و واسه همین هم هست که در بحث‌های انتهایی خودش رو تبعیدی می‌دونه. به طور کلی در مورد موضوعاتی مثل ادبیات، موسیقی، مساله فلسطین، نقش روشنفکر  ، آمریکا و شرق شناسی تو این مصاحبه صحبت به عمل میاد که میتونه یه شمای کلی از تفکرات سعید به مخاطب بده. همونطور که در ابتدا اشاره کردم در عین اختصار در مورد موضوعات متنوعی حرف زده میشه، همین نکته علاوه بر مثبت بودن، عامل منفی هم بود و اختصار بیش از حد در موضوعات گوناگون گاهی مصاحبه رو ابتر نشون میداد. 

نظرات سعید در مورد عرفات خیلی جالب بود. ابتدا با کلی تحسین همراه بود اما مخالفت سعید با عرفات از پیمان اسلو شکل میگیره و سعید معتقد بوده این پیمان خطای بزرگی بوده. البته که او معتقد بوده نباید با دید یک توافق کوتاه مدت وارد میشدند و یک طرح بلندمدت برای این مساله میداشتند ولی آیا داشتن طرح بلند مدت هم تضمینی برای ایجاد صلح پایدار در منطقه فلسطین بوده؟! اساسا فلسطین و گروه هایی که بر آن حکومت کرده‌اند، آیا قدرت تاثیرگذاری در این حد رو میتونن داشته باشند؟ تاریخ به ما پاسخ داده که خیر و اسرائیل همیشه با زور حرفشو به کرسی نشونده. پس انتقادهای سعید به عرفات و سازمان آزادی بخش در این موضوع، برای من کمی آرمانی و به دور از واقعیت بود... امیدوارم یه روزی همت کنم و کتاب معروفش، شرق شناسی رو بخونم.. 


      

11

سامان

سامان

5 روز پیش

        ماماو همیشه دو خدا داشت: عیسی مسیح و ایالات متحده آمریکا.من هم جز این نبودم، هیچ‌یک از کسانی که می‌شناختم هم، خارج از این دایره نبود.

کتاب هیل بیلی خاطرات خودنوشت آقای جی دی ونس معاون اول دولت فعلی آمریکا و از چهره‌های موثر در جنبش ماگا.در مورد ونس گفته میشه که سال 2016 به ترامپ گفته که می‌تواند هیتلر آمریکا باشد و از 2020 به بعد رابطه‌اش با ترامپ رو به بهبودی میره و در نهایت در سال 2024 ترامپ رو به عنوان معاول اول همراهی می‌کنه.زمزمه هایی از الان شنیده میشه که شاید جمهوری خواهان برای آینده روی او حساب باز کنند،مخصوصا اینکه ترامپ دیگه نمی‌تونه دوره بعد کاندیدا بشه. ونس رو جزو افرادی از تیم ترامپ می‌دونستند که تمایلی به جنگ نداره، یا حداقل به اندازه والتز اخراجی و دلقکی مثل پیت هگست و ربیو خواهان جنگ نیست. او در کتاب با یک روایت ساده و تا حدی صمیمی و البته شلوغ و تاحدی نامنظم به زندگی خودش از کودکی تا دوران ازدواج و فارغ التحصیل شدن از دانشگاه ییل می‌پردازه. ونس سعی می‌کنه شرایط بغرنجی که تجربه کرده رو به طور کامل و بدون هرگونه ایجازی در خلال کتاب تعریف کنه. فقر، زندگی با پدربزرگ و مادربزرگ، خشونت خانگی، درگیر بودن با مادری معتاد و ولنگار بخشی از مسائلی است که ونس تو کتاب بهشون می‌پردازه. منطقه‌ای که ونس زندگی می‌کرده یعنی آپالاشیا در واقع مربوط به طبقه کارگر سفیدپوستی است که مورد تبعیض و بی عدالتی قرار گرفتند.از نکات مهمی که ونس روش تاکید داره همینه که میخواد بگه در این مملکت فقط سیاها نبودند که مورد تبعیض قرار گرفتند بلکه سفیدپوستانی هم بودند که مورد تبعیض و بی مهری قرار گرفتند. یکی از نقاط تیره زندگی ونس مادرش بوده.مادری که درگیر اعتیاد شد و با مردان متعددی وارد رابطه شد.این اختلال رابطه ونس با مادرش از اون مسائلی است که در کل کتاب کم و بیش بهش اشاره میشه. در این کتاب کاملا توضیح میده که چه عقاید افراطی داره.وطن پرستی افراطی، تعصب روی خانواده. در خلال مسائلی که ونس در طول کتاب در مورد فرهنگ مردم آپالاشیا توضیح میده، مخاطب به خوبی میتونه طبقه رای دهنده به ترامپ رو بشناسه که چه انسان‌هایی هستند و چه ویژگی هایی دارند.این یکی از اون مسائل ارزشمند این کتاب محسوب میشه. خود سرنوشت ونس رو وقتی می‌خونیم، خب میشه گفت حیرت انگیزه. قطعا شاید اغراق هایی یا اطلاعات نادرستی در یادداشت‌های ونس وجود داره، مثلا یکی از نقدهایی که در آمریکا به کتاب وارد شده اینه که این طبقه‌ای که ونس اونها رو معرفی کرده، دقیق و درست انجام نداده.من در جایگاه تایید یا رد این نقد نیستم چون اطلاعاتی از جامعه آمریکایی ندارم،اما از چیزهایی است که گفته میشه و مورد مهمی هم هست. میخوام بگم با تمام این نقدها و این درست و غلطهای روایت و ادعاهای ونس، اینکه یک انسانی از چنین خانواده‌ای وارد یکی از بهترین دانشگاه‌های دنیا میشه، خانواده تشکیل میده و الان هم معاون اول دولت آمریکاست، همه اینها باعث میشه من با اطمینان صفت حیرت انگیزی رو نسبت بدم. سرنوشت ونس از اون منطقه‌ای که برخواسته کاملا مخالف چیزی است که اکثر افراد اون ناحیه دچارش میشند. در بالا اشاره کردم متن روایت زیاد منسجمی نداره و به نظرم کتاب شلوغ پلوغی بود و یک نویسنده زبردست اگر این خاطرات و سرگذشت رو می‌نوشت نتیجه کار قطعا خواندنی تر از چیزی میشد که ونس نوشته؛ اما با این وجود خواندن کتاب خالی از لطف نیست. در سال 2020 فیلمی از روی این کتاب به کارگردانی ران هاوارد با بازی درخشان گلن کلوز در نقش ماماو و امی آدامز عزیز در نقش مادر ونس ساخته شد که اون فیلم هم فیلم بدی نبود و از همین تریبون لعنت خودم رو به آکادمی اسکار می‌فرستم که شش بار امی آدامز عزیز رو نامزد اسکار کرد و یک بار بهش نداد. اصلا کی به کیه؟منظور من از مرگ بر آمریکا یعنی همین آکادمی اسکار :- )  والسلام...
      

17

سامان

سامان

1404/4/19

        آدم‌های چهارباغ روایت های کوتاهی است از افرادی که زندگیشون یه جورایی گره خورده به چهار باغ اصفهان. برخی شخصیت ها در داستانها و روایت افراد تکرار میشند و عادله دواچی در اکثر ماجراها حضور داره. روایات کتاب دلنشین و صمیمی است ولی از عمق زیادی برخوردار نیست. داستانها ساده بودند و جای خالی پیچیدگی‌هایی که جذابیت رو زیاد کنه حس میشد. فکر می‌کنم اهالی اصفهان حظ زیادی از این کتاب ببرند و برای منی هم که اصفهانی نیستم ولی زیبایی‌های این شهر رو دوست دارم، جالب بود.. در جاهایی از داستانها هم از حالت رئال خارج میشد و رنگ و بوی رئالیسم جادویی می‌گرفت که واقعا به نظرم برای چنین مجموعه ای وصله ناجور حساب میشد. این کتاب دو تا اولین برای من داشت، اولین کتابی که، از آقای خدایی خوندم و اولین کتابی که به طور صوتی گوش دادم. گوینده برخی دیالوگها رو با لهجه اصفهانی می‌خوند که واقعا زیبا بود ولی نمی‌تونم به طور کلی بگم به سمت کتابهای صوتی خواهم رفت. همچنان کتاب کاغذی برای من بی رقیبه و غبطه می‌خورم(دروغ گفتم، حسودیم میشه گفتم یه خورده با کلاس حرف بزنم) به حال کسایی که کتابهای صوتی و الکترونیکی رو بسیار راحت می‌خونند. با در نظر گرفتن همه چیز می‌تونم بگم برای من کتاب متوسطی بود. 


      

19

سامان

سامان

1404/4/9

22

سامان

سامان

1404/4/5

        مدتی بود تصمیم داشتم در مورد جلال آل احمد بخونم.در فضای مجازی مطالب مختلف و اغلب متضادی در مورد جلال نوشته میشه و همین مطالب جرقه ای در من زد تا در موردش بخونم و بدونم.مطالب مجازی هیچگاه چیزی بیش از همین محرک یا جرقه برای من نبودند و نمیشه و حتی به نظر من نباید بهشون استناد قطعی کرد.خود آدم دنبال فهم یک شخص/پدیده/اتفاق بره هر چند زحمت بیشتری داره ولی قابل اطمینان‌تر و ارزشمندتره. جلال از افرادی است که زیاد در موردش مطلب مینویسند.حتی نویسنده اوور ریتد عصر ما یعنی رضا امیرخانی هم بارها بهش عرض ارادت داشته. اسفند سال گذشته این کتاب منتشر شد و تصمیم گرفتم به عنوان اولین منبع در مورد جلال سراغ این کتاب برم.در مراحل بعدی اگر عمری بود غرب زدگی و بعضی کتب دیگه او رو هم میخونم و سعی می‌کنم در اخرین کتابی که ازش خوندم، یه جمع بندی در مورد جلال داشته باشم. این نکته رو بگم خاطرات جلال قراره در پنج جلد و دو هزار و پانصد صفحه منتشر بشه و این کتاب جلد اول خاطرات اوست.انتشارات اطلاعات منتشر میکنه و آقای محمد حسین دانایی خواهرزاده جلال، مسئول تدوین و گردآوری این مجموعه است که چه شد این خاطرات بعد از دهه ها پیدا شد و چه شد چاپ شد در مقدمه ایشون به تفصیل آمده.

این کتاب رفیق روزهای جنگ من بود.در این ایام هیچ کتابی جز این نتونستم بخونم، اما متاسفانه همین کتاب رو هم نشد درست حسابی بخونم.برخی صفحات رو خیلی روزنامه وار خوندم و برخی هم کلا رد کردم.شخصیتی که از جلال در این کتاب دیدم برای من یکی دوست داشتنی نبود.یک شخصیت غرغرو، ایرادگیر که فکر میکرد مرکز ثقل فهم بشریت قرار داره و انگار رسالتی خداوند به او داده که از همه چیز ایراد بگیره. او در نوشته های خودش حتی به سیمین همسرش هم رحم نکرده بود و زبان تند و تیزش، او رو هم نوازش کرده بود. یکی از رفقای جلال که در کتاب هم بارها در موردش حرف زده میشه ابراهیم گلستانه.خب طبیعیه کسی با این روحیات با یکی مثل گلستانی حشر و نشر داشته باشه که مصاحبه هاش نشون میده که اونم جز خودش کسی رو قبول نداره و از نظر خودش همه نفهمن. یکی از کارهای بسیار بیخود و مسخره ای که آقای دانایی کرده بود برای حفظ عفت کلام تک و توک یه سری مسائل رو حذف کرده بود و تمام جاهایی که جلال فحش داده رو سه نقطه گذاشته بود.البته یکی دو حرف از اون فحش رو گذاشته بود و بقیه‌اش سه نقطه.اینجوری که باعث میشد حدس بزنم فحش چیه : ) کار مسخره ای بود و نفرت خودم رو از این مدل سانسورهای مسخره اعلام می‌کنم(جامعه ادبی کشور واقعا نیاز داشت بعد از این جنگ نظر من رو در مورد سانسور بدونه).همینجا هم یاد کلیپی از زنده یاد هوشنگ گلشیری افتادم که در برلین و دهه هفتاد شمسی بود از سانسور در ایران حرف میزنه و میگه : وقتی مثلا کتابهای میلان کوندرا به دست ما میرسه همش پر سه نقطه است و ما باید تخیل کنیم ببینیم چی نوشته.مثلا شما اگر بنویسید پسر، دختر را بوسید و حالا بیای اینجا سه نقطه بذاری، شما چه فکری میکنی(خنده حضار در کلیپ) .... حالا حکایت سه نقطه های مسخره این کتاب هم همین بود.

در این یادداشت‌ها که روزانه نوشته شده میتونیم جلال رو بهتر بشناسیم. روزنوشت های نویسنده ها امکان شناخت بهتری از اونها رو میده.تو این مدل کتاب ما بیشتر شخصیت نگارنده رو می‌شناسیم. یادداشت های جلال چند موضوع مختلف رو در برمی‌گیره.یکی رفت و آمدها با رفقای ادبی و فرهنگیش.کتابهایی که خونده و فیلمهایی که دیده و نظراتی که در موردشون میده. سیمین حضور پر رنگی در نوشته های جلال نداره و گه گاهی یه اشاره ای بهش کرده و رد شده.مساله مهم بعدی زمانی است که جلال به سفر میره و کتاب حالت سفرنامه به خودش میگیره.چه سفر خارجی و چه سفرهای داخلی که انجام میده.از ویژگی های نوع نوشته های جلال هم میشه به  غرغر کردن و ایراد گرفتن از همه چیز و همه کس اشاره کرد. میگفتن جلال مسلمون بوده.بارها در کتاب اشاره شده که داره عرق میخوره و به فاحشه خانه ها میره.حالا نمیدونم برهه ای از زندگیش اعتقاد نداشته و بعد معتقد شده یا کلا این کارها رو لایی میکشیده.الله اعلم و البته هواداران سفت و سخت جلال:) . چون کتاب رو همانطور که گفتم با دقت و تمرکز نخوندم، منصفانه نیست بهش نمره ای بدم و به همین دلیل بهش نمیره نمیدم.هر چند بعید میدونم بیش از سه از من بگیره..سال گذشته روزها در راه شاهرخ مسکوب رو خوندم که اونم یادداشت های روزانه نویسنده بود و عجب کتابی بود! و اون کتاب برای من منزلت و ارزش بیشتری نسبت به یادداشت های جلال داره.والسلام...

خداوند به همه کسانی که در این جنگ،عزیزی رو از دست دادند صبر بده و امیدوارم آسمان کشورمان امن باشه و دیگه شاهد تجربه چنین ایامی نباشیم .خدا حفظتون کنه.
      

13

سامان

سامان

1404/3/21

        آشنایی با نویسنده و کتاب

آقای شهاب الدین لطف الله حافظ ابرو مورخ و جغرافیا نویس قرن هشتم و نهم هجری است. او در سال 752 ه.ق در روستای بهدادین خواف به دنیا آمد و در سال 833 ه.ق درگذشت. آثار مهم او عبارتند از ذیل جوامع التاریخ رشیدی، ذیل ظفرنامه شامی، تاریخ سلاطین کرت و مجمع التواریخ سلطانیه.هم‌چنین کتاب جغرافیای او که از شهرت بالایی در بین آثارش برخوردار است در سال 817 ه.ق به خواست و پیشنهاد شاهرخ تیموری نوشته شد. اما کتاب حاضر یعنی پنج رساله تاریخی حافظ ابرو جزو اولین نوشته‌های حافظ ابرو به حساب میاد و نخستین قلم‌زنی‌های اوست. این پنج رساله بعدها با تغییراتی که خود جناب حافظ ابرو انجام میده تبدیل به آثار و کتب معروفش می‌شوند. پنج رساله به ترتیب عبارتند از : طغایتمورخان، امیر ولی، سربداریه، ارغونشاه و ملوک کرت که رساله کوتاه سربداریه رو هم‌چنان جزو منابع مهم پژوهشی در مورد تاریخ سربداران قلمداد می‌کنند. این کتاب در سال 1958 توسط فلیکس تاور در ضمیمه مجله‌ای در شهر پراگ منتشر شده. به گفته تاور هر پنج رساله « قدیمی‌ترین منابعی هستند که برای شناخت وقایعی که در آن هنگام روی داده‌اند به دست ما رسیده‌اند.»

محسن فاتحی

چندی پیش رمان ماخونیک اثر محسن فاتحی رو خوندم. بعد از اینکه بسیار این رمان رو پسندیدم، در مورد آقای فاتحی تحقیق و پرس‌و‌جو کردم و متوجه شدم جدا از بحث داستان نویسی، ایشان علاقه و تسلط زیادی به نثر کهن دارند و چند کتاب از جمله کتاب حاضر رو به عنوان مصحح گردآوری کردند. در این کتاب که توسط نشر عینک و ذیل مجموعه‌ی کتاب‌های کمیاب و تاریخی این نشر و به کوشش محسن فاتحی چاپ شده، فاتحی اصلاحاتی در سرهم نویسی کلمات انجام داده که توضیحات کاملش در مقدمه‌ای که ایشون بر این کتاب نوشته آمده.کتاب در پانویس‌های زیاد خودش هم توضیحات در مورد اشخاص، اتفاقات و موارد دیگه رو داره و هم معنی برخی لغات رو آورده. علاوه بر این در انتهای کتاب واژگان سخت کتاب رو با معنی گردآوری و از این جهت کار راحت شده.

چرا خوندم؟

مدت‌هاست که در ذهنم بود وارد دنیای نثر کهن بشم و همیشه خودم رو بابت این غفلت و اهمال مورد شماتت قرار می‌دادم.تصمیم گرفتم در سال 404 چند کتاب با این مدل نثر که ترجیحا کم حجم باشند بخونم و اصطلاحا تو این زمینه مطالعاتی به صورت جدی‌تر کمی آشنا بشم و اگر عمری باشه(که امید نباشه) در سال 405 شروع به خوندن تاریخ بیهقی کنم تا به یکی از بزرگ‌ترین حسرت‌های مطالعاتی‌ام خاتمه بدم. این کتاب همون چیزی بود که می‌خواستم .با اینکه سخت بود اما شیرینی خودش رو داشت. ابدا این سختی دافعه نداشت که برعکس جاذبه زیادی هم داشت. فکر می‌کنم برای قدم اول پام رو جای درستی گذاشتم و انتخاب خوبی داشتم و از این بابت راضی‌ام. کتاب کلا 168 صفحه است که اگر واژگان انتهایی و اسامی آخر کتاب و مقدمه محسن فاتحی رو کسر کنیم با یک متن 120 صفحه‌ای مواجه می‌شیم که برای من بسیار خوب و مکفی بود.امیدوارم این تصمیم خوندن نثر کهن برام تبدیل به یک عادت مستمر بشه .ببینیم چی پیش میاد.
      

32

سامان

سامان

1404/3/18

        زارابل نوشته احمد حسن زاده، شش داستان کوتاه رو شامل میشه که پنج داستان نخست این مجموعه در یک جغرافیای مخصوص یعنی گچساران و روستاهای حوالی اون روایت میشه که برخی شخصیت‌ها مثل خاله مخمل و نگهدار در بعضی داستان‌ها تکرار دارند . داستان ها شخصیت محور هستند و هر داستان ما وارد دنیای فکری و ذهنی شخصیت اصلی میشیم . عنصر جادو و فراواقعیت در برخی از داستان‌های این مجموعه استفاده شده که با اینکه این مساله مورد علاقه من نیست ولی ابدا برام مشکلی نداشت و تونستم داستان‌ها رو با جدیت بخونم. این کتاب رو میشه جزو ادبیات اقلیمی حساب کرد. نمونه ای که الان در ذهنمه برای یکسان بودن محل جغرافیایی یک مجموعه داستان و حضور و تکرار چند شخصیت در داستانها ، عزاداران بیل غلامحسین ساعدی است.. نثر حسن زاده دلنشین و توصیفات او از مکانها و طبیعت اون اقلیم جذاب بود. داستان‌ها گیرایی زیادی داشتند. در سه داستان نخست مجموعه به نام‌های زارابل، زاراگل و قلندر ما زندگی سه شخصیت رو میخونیم که هر کدوم از اینها نه اینکه بخوام منجی،بلکه حلال مشکلات ساکنان اون منطقه بودند.شاید بشه منجی هم بهشون نسبت داد. زارابل کسی بود که شکارچی ماهری بود و نیازهای مردم منطقه رو برطرف می‌کرد.او به درخواست یکی از مدیران منطقه ای مجبور به شکار بز کوهی میشه که خیلی هم شکارش سخته.اون مدیر به زارابل قول میده اگر بز رو واسش بیاره،مجوز شکار رو بهش میده.ماجرا اینجاست که زارابل چند روز پیش بزی رو شکار کرده و آورده خونه خودش اما مادر زارابل عاشق اون بزه و مخاطب در ادامه وارد این چالش میشه و سرانجام این قضیه رو متوجه میشه. زاراگل یک اوستا بنای همه کاره ایست که با استفاده از باقیمانده مصالح شرکت نفت، خانه های اهالی روستاهای منطقه رو تعمیر وبازسازی می‌کرد. این داستان یک نقد درست و حسابی به ثروتمند بودن ذاتی اون منطقه و در عین حال فقیر بودن مردمان ساکن اون ناحیه رو نشون میده. نقدی که نه گل درشت و تو ذوق زننده است و نه سطحی. زاراگل جایی با مدیر شرکت پیمانکاری صحبت می‌کنه و مدیر ازش میخواد که کارهای مردم رو انجام نده و بیاد زیر بیرق شرکت کار کنه. این دور بودن فضای ذهنی و دنیای زاراگل با مدیر، به خوبی در خلال این گفت‌وگو ها نشان داده شده.اینقدر فاصله بین این دو نفر و عدم اعتماد بود که هیچ‌گونه وفاقی در پس این گفت‌وگوی صوری امکان شکل گرفتن نداشت. در داستان سوم با فردی به نام قلندر مواجه هستیم که ساز میزنه و میخونه. مردم برای رفع ماتم و غصه هاشون به اون رجوع می‌کنند و از او درخواست خواندن دارند.صدای قلندر برای مردم شفابخشه! به قدری این داستان لطیف و دلنشین نوشته بود که بسیار دوستش داشتم.انگار صدای سوزناک قلندر، سوزی که از سویدای دل برمیاد و منم هم لا به لای کلمات حسن زاده این سوزناکی مرهم بخش رو  می‌شنیدم. کلمات در این داستان صدا داشتند. خاتمه این داستان مثل داستان نخست با استفاده از عنصر جادو بود. فکر می‌کنم اگر سلیقه من رئالیسم جادویی بود حظ کامل از این داستان‌ها می‌بردم هر چند که باز هم دست خالی از این داستانها نبودم و بهره خودم رو سعی کردم ببرم. در مورد داستانها این نکته رو هم بگم همزمانی داره با جنگ ایران و عراق و در داستان دوم اشارات بیشتری به این مساله میشه. دختر همیشه بهار ساکن ماه داستان دیگری از این مجموعه بود که یک تفاوتی با سایرین داشت و اونم اینکه شخصیت اصلی داستان از اهالی اون منطقه نبود و پزشکی بود که به اونجا اعزام شده بود. تغییر لحن پزشک به درستی انجام شده بود و تفاوت او با مردم بومی منطقه مشهود بود. من اصلا مطمئن نیستم این داستان رو درست فهمیده باشم، یه برداشتی دارم که فکر میکنم ما وارد خواب و وهم و خیال دکتر شدیم و همه چیز در واقع خواب آقای دکتر بود. اگر این باشه واقعا جالب و جذاب بود.بسیار داستان نفسگیری بود .فکر میکنم روایت داستان دایره ای شکل بود و ما پس از اتفاق اول داستان، وارد ذهن دکتر شدیم و چرخیدیم و رسیدیم به همون نقطه اول.به هر حال امیدوارم کتاب خونده بشه و ببینم برداشت سایر دوستان از این داستان چیه.حالا چه کنم؟ داستان بعدی مجموعه بود که تلاش شخصیت اصلی داستان رو برای یافتن پاسخ این پرسش بود.یعنی پیدا کردن پاسخی برای برای حالا چه کنم در زندگی.او درگیر مشکلات مختلفی بود. مادرش باید پاش قطع میشد و همزمان درگیر رتق و فتق امور بود و تمام این مسائل باعث میشد به صورت عملی به دنبال پاسخی برای حالا چه کنم؟ در زندگی باشه.شروع و پایان داستان با همین پرسشی که شخصیت داره از خودش میپرسه انجام می‌پذیره و در این اثنا ما تلاش او رو می‌بینیم. این داستان از عنصر جادو استفاده نشده بود. داستان آخر کتاب به نام ماخولیا جذاب و نفسگیر و با یک ریتم عالی نوشته شده بود. این داستان با سایر داستان‌های این مجموعه تفاوت داره و از عناصر بومی/اقلیمی استفاده نشده. بازیگر تئاتری که درگیر مواد مخدر هست متهم به قتل زنش شده. تمام مراحل بعدی داستان که به صورت یا مونولوگ شخصیت اصلی است و یا حاصل جلسات او با بازجو-روانشناس مثل هزارتویی است که واردش میشیم و خروج از این هزارتو به راحتی امکان پذیر نیست.تلفیق وهم و خیال و واقعیت و راوی نامطمئن داستان، میل به کشف حقیقت رو در مخاطب شعله ور می‌کنه.این داستان هم شاید مقصود نهایی و پاسخ نهایی رو متوجه نشدم ولی به قدری از مسیری که داشت لذت بردم که کاملا ازش راضی‌ام.

اولین کتابی بود که از احمد حسن زاده بود و قطعا بازم ازش میخونم.نویسنده ای که حرف برای گفتن زیاد داره و در آینده فکر میکنم ازش بیشتر بشنویم و بخونیم.امیدوارم گارد من در مقابل رئالیسم جادویی و استفاده از عناصر جادو در داستان بیش از پیش بشکنه تا بتونم از ادبیات بهره بیشتری ببرم.
      

30

سامان

سامان

1404/3/17

        یاور همیشه مومن

آنا گریگوریونا داستایفسکایا همسر دوم فئودور داستایفسکی نویسنده مشهور روسی در این کتاب سرگذشتی از زندگی خودش با محوریت دورانی که با داستایفسکی زندگی می‌کرده نوشته که حاصل کار سرگذشت نامه ای خواندنی از آب در آمده که به احتمال زیاد دوست داران داستایفسکی رو راضی خواهد کرد. آنا از نثر روانی استفاده کرده که ترکیبش با ترجمه مناسب آقای اسماعیلی سیگارودی متن شسته رفته و تمیزی به دست مخاطب رسانده که علی رغم حجم 750 صفحه ای کتاب، ابدا خسته کننده و کسل کننده نیست.در ادامه چند نکته که در کتاب از اهمیت بیشتری برخوردار بود، سعی می‌کنم بهش اشاره داشته باشم.

آنا یا فیودور؟

مساله ای که قبل از شروع مطالعه کتاب برای خودم مطرح بود این بود که نویسنده به چه شکلی این رو نوشته؟ آیا با کتابی سر و کار داریم که آنا زیر سایه داستایفسکی باقی مانده و صرفا ما با یک زنی همراه هستیم که قراره به مدح همسر معروف و مشهور خودش بپردازه؟ آیا اصلا آنا تونسته از زیر سایه سنگین نام بزرگ داستایفسکی بیرون اومده باشه؟ نتیجه مطالعه کتاب این رو نشون داد که بله. آنا توانسته بود به خوبی در طول این سرگذشت از احساسات و حالات خودش هم حرف بزنه و در عین حال یک تصویر واقعی از زندگی به مخاطب نشون بده. تصویر واقعی یعنی سرگذشتی و زندگی با همه بالا و پایین ها و تلخ و شیرینی های مرسوم رو توصیف کرده بود. او ضمن داشتن علاقه و محبت زیاد به همسرش، به ضعف های جسمانی یا معضل غم انگیزی مثل اعتیاد به قمار داستایفسکی و حتی بعضا حسادتهای نا به جای همسرش رو در کتاب اشاره کرده بود. تصویری که آنا از خودش ارائه میده یک یاور همیشه مومن برای داستایفسکی است که در طول سختی های فراوان زندگی کنار همسرش عاشقانه و صبورانه زندگی کرد.

هشدار

اینجا باید اشاره کرد بعضی از ما که به هنرمندان علاقه مند میشیم، یک تصویر رویایی و غیرمنطبق با واقعیت از طرف مورد علاقه در ذهنمون نقش می‌بنده که تصور می‌کنیم فرد مورد علاقه ما  انگار یک جور موجود ماورایی شده که در تمام ابعاد زندگی‌اش بی نقصه و تمام امورات او در سطح کمال انجام داده میشه. اگر مخاطبی با این تصور سراغ این کتاب بیاد، حتما تو ذوقش خواهد خورد. اینجا با داستایفسکی رو به رو هستیم که اعتیاد به قمار داره و بدهای های فراوانی به بار آورده.کسی که درگیر صرع و حال بد جسمانی است.فردی که اگر با همسرش به مهمانی بره و مردانی به رسم عرف و احترام دست زنش رو ببوسند، حسادت می‌کنه. کسی که شوخی یک آوریل رو با همسرش انجام میده.پس قبل از مطالعه کتاب بهتره که اگر تصوری غیر واقعی داریم، اصلاحش کنیم و بدونیم که این غول ادبیات روس، در زندگی شخصیش درگیر مشکلات و مسائلی بوده که بسیار شبیه مشکلات سایر انسان هاست و داستایفسکی بزرگ و نابغه در ادبیات هم در نهایت انسانی است مثل همه ما.

تجربیات زندگی شخصی

در آثار داستایفسکی نقشی از زندگی شخصی او و اطرافیانش دیده میشه. از محل جغرافیایی جنایت و مکافات گرفته تا برادران کارامازوفی که بعضی قسمت‌های اون برداشت‌ها و اشاراتی به زندگی خود داستایفسکی است. به طور مثال آنا اشاره میکنه پس از درگذشت فرزندشون، بسیار از سخنان و حالات متاثر او در مورد این مصیبت در فصل « زنان با ایمان» برادران کارامازوف، جایی که زن کودک مرده ای از مصیبت خود به پیر زیروسیما می‌گوید، بازتاب یافته است.اشارات دیگری هم در مورد سایر داستان‌های داستایفسکی میشه.به طور کلی دوست داشتم آنا در مورد چگونگی نگارش آثار داستایفسکی بیشتر حرف بزنه.نه اینکه چیزی نگفته باشه،نه، انتظار من و یه جورایی علاقه من این بود که در این موضوعات، مطالب بیشتری گفته بشه که اینطور نبود. این قسمت سرگذشت رو دوست داشتم پر ملات تر و مفصل‌تر بهش اشاره می‌شد.نکته مهم دیگه در مورد آثار داستایفسکی اینه که بنا به گفته آنا به جز  رمان مردم فقیر، داستایفسکی هیچ‌کدوم از آثارش رو نتونسته یه بازخوانی و ادیت درست حسابی داشته باشه و همیشه از این بابت افسوس خورده. راستش من خواننده اثر هم از این بابت متاسف شدم.واقعا چاپ اثر خام بدون بررسی و پاکنویس درست و حسابی، از ارزش واقعی اثر کم می‌کنه و حیف که اینطور شد.

ترجمه

کتاب از ترجمه روانی برخوردار بود. آقای اسماعیلی سیگارودی از زبان مبدا(روسی) به طور مستقیم ترجمه می‌کنند. نمی‌دونم چرا در جلد کتاب به این مساله اشاره نشده.از طرفی جای خالی مقدمه مترجم هم احساس میشد. اما بحثی که در مورد ترجمه به چشم میاد، پانویس های فراوانی است که مترجم استفاده کرده و کلی توضیحات به متن افزوده. اطلاعات مفیدی در مورد شخصیت ها و مکان ها و سایر چیزهایی که در کتاب در موردشون حرف زده شده. پس در بحث ترجمه آن‌چه که بیشتر به چشم آمد جدای از روانی و سلیس بودن جملات، پانویس های بعضا چند صفحه ای آقای اسماعیلی سیگارودی بود.

در کل کتاب خوبی بود و از خوندنش لذت بردم و به من موقع خوندنش خوش گذشت،واسه همین هم به نسبت معمول،آپدیت های بیشتری ازش گذاشتم که بابت شلوغ کاری صفحاتتون عذرخواهم. به نظرم داستایفسکی بازها به احتمال زیاد این کتاب رو دوست خواهند داشت.حالا اینکه مهدی یزدانی خرم ادعا کرده این کتاب، کتاب بالینی داستایفسکی بازها خواهد شد برای من محل تردیده و نمی‌تونم همچین چیزی رو نسبت بدم بهش، اما میتونم از روان بودن کتاب و حوصله سربر نبودنش دفاع کنم. از اینکه داستایفسکی بدون روتوش رو می‌بینیم دفاع کنم . زندگی آنا زندگی سختی بود که پر از سفر و بدهی و مصایب گوناگون بود اما این زن ایستاد و جا نزد. جدای از این سختی‌ها رنگ و بوی زیبای عشق در جای جای صفحات کتاب جاری بود. آنا یاور مطمئنی برای داستایفسکی بود. جایی لحظات پایانی عمر داستایفسکی، آنجا که دیگه تسلیم مرگ شده و منتظر احتضار روحه، به آنا میگه: «من تو را آتشین دوست داشتم و حتی در خیالم هم به تو خیانت نکردم».... شاید این اوج عشق و دوست داشتن باشه که حتی در خلوت و خیال خودت هم معشوقه تو اینقدر عزیز و محترم باشه که فکر خیانت به ذهنت خطور نکنه. راحت نیست واسم ولی صادقانه بخوام بگم من به دلایلی رابطه حسی عاطفی زیادی با این کتاب پیدا کردم و اساسا وقتی پای احساس میاد وسط، آدم ممکنه نظراتش اون جامع نگری رو نداشته باشه، به همین دلیل اگر قصد تهیه کتاب رو دارید با توجه به قیمت بالای این کتاب(850 هزار تومان) حتما تحقیقات بیشتری بکنید و به نظر این کمترین توجهی نداشته باشید.

پ.ن: کتاب من متاسفانه صفحه 677 و 678 رو نداشت و انگار یا افتاده یا چاپ نشده.اگر قصد تهیه کتاب رو داشتید،یه نگاه بندازید ببینید این نسخه ای که میخواید بخرید این صفحات رو داره یا خیر.
      

36

سامان

سامان

1404/3/13

        دکتر رحمان قهرمانپور در این کتاب انتخابات ریاست جمهوری در ایران رو به طور کامل و از زوایای گوناگون بررسی می‌کنه و در پی این مساله است که نشون بده انتخابات در ایران غیرقابل پیش‌بینی، در یک بازه زمانی حدودا یک ماهه و خیلی سریع انجام میشه. فصل سوم این کتاب که طولانی‌ترین فصل کتاب هم هست رو باید جان کلام و شالوده اصلی تفکرات نویسنده در مورد موضوع مطرح شده دونست. او پس از طرح مباحثی در مورد اهمیت انتخابات ریاست جمهوری بحث اصلی خودش رو شروع می‌کنه و در فصل سوم رویکردهای نظری در تحلیل انتخابات ریاست جمهوری رو یکی یکی بررسی می‌کنه. سعی می‌کنه موضوع از تمام ابعاد بررسی بشه و عواملی رو در این مساله ذکر می‌کنه. زبان قهرمانپور در این کتاب پیچیدگی نداره و با یک بیان مناسب و مناسب همه کتاب نوشته شده. با خود آقای قهرمانپور  از برنامه های گوناگونی که عمدتا در فضای مجازی شرکت می‌کنند آشنا شدم. انسانی منطقی که روی زمین واقعیت حرفاشو می‌زنه و اهل نگاه سانتی مانتال یا هیجانی نیست و تمام سعیش بر اینه که موضوع مورد نظر رو از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار بده.همین ویژگی در کتابی هم که نوشته شده مشهود و ملموسه. چاپ اول این کتاب سال 94 بوده و مثال هایی که نویسنده برای پیشبرد کلامش استفاده کرده حول انتخابات 92 بوده . یک بخش از کتاب تحلیلی از مناظرات سال 92 ارائه میده که حاوی نکات جالبی بود. او مناظرات ریاست جمهوری رو بیشتر از دیدگاه افراد بی طرف و غیرحزبی تحلیل می‌کنه و نشون میده شیوه کلی مناظرات و عملکرد هر کدام از کاندیداها چه تاثیری بر این گروه رای دهنده داره.به عنوان نکته پایانی از پاسخ‌گو نبودن تحریم انتخابات میگه و چهار دلیل میاره. به طور کلی کاری که آقای قهرمانپور در این کتاب می‌کنه بسیط و جامع دیدن سوژه مد نظرشه.در این کتاب این سوژه انتخابات ریاست جمهوری است. او سعی می‌کنه نور بر همه قسمت‌ها بتابونه تا زوایایی که بعضا پیش میاد مخاطب نبینه و بهش توجه نکنه، مورد توجه مخاطب قرار بگیره. از اونجایی که اکثر مثال ها در مورد انتخابات 92 بود و حتی مناظرات فیلم تبلیغاتی نامزدها رو هم بررسی کرده، کمی حس تاریخ مصرف گذشتگی بهم دست داد. قطعا اگر کتاب رو همون سال 94 می‌خوندم این بخش های کتاب جذابیت بیشتری داشت.این مساله در مورد مثالها است و گرنه رویکردهای نظری مورد بررسی قرار گرفته، هم‌چنان موضوعیت داره.از ایشان کتاب های مختلفی تالیف و ترجمه شده که در آینده نزدیک به برخی کتب ترجمه‌ایشان سر خواهم زد.
      

10

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.