بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های zahra shams (40)

zahra shams

1401/02/16

            خوب و بد همیشه در مقابل هم نیستند، عشق همیشه چاره ی هر کاری نیست و دوستی ها همیشه استوار نمی مانند...
بعد از خواندن جلد اول، خیلی منتظر این جلد بودم
و فکر میکردم قرار است کتابی بهشتی باشد، قشنگ بود اما بهشتی نه!
بنظرم انتظاری که از کتاب های چند جلدی می رود، این است که هر کتاب از کتاب قبلی اش بهتر باشد(البته نه همیشه) هم بهتر روایت شده باشد و هم محتوای جذاب تری را بازگو کند
و مهم ترین نکته این است که ویژگی مثبتی که در جلد قبلی بوده، در جلد بعدی اش از بین نرود.
نکات مثبت این کتاب حفظ شده بود اما آن کشش و جذابیت قبلی را نداشت و یک نکته ای که خیلی اذیتم می کرد، عوض شدن 360 درجه قهرمان ماجرا یعنی تدروس بود، البته این نکته ی منفی ای نیست اما کسی که در جلد قبلی قهرمااان خواننده بوده، حالا به یک شخصیت بی هدف و خسته و ... تبدیل شده و این برای یک مخاطب خوشایند نیست
البته قرار نیست تمامی جلد های یک مجموعه جذابیت و خوبی جلد های قبلی را داشته باشند، اما حفظ کردن و تلاش برای ارتقا دادن آنها بسیار مهم است.
درکل این مجموعه را خیلی دوست دارم، با تمام کم و کاستی هایش، زیبا و افسانه ای ست.
          
zahra shams

1401/02/13

            پسرکی در قفس:
شرایط همیشه آنطور که ما میخواهیم پیش نمی رود.گاهی مجبوریم کاری را انجام دهیم که از آن متنفریم .این قانون دنیاست و قطعا همه ی ما تا به حال دست به کاری زده ایم که از انجام آن رضایت نداشته ایم و به اجبار آن را انجام داده ایم.

کتاب از پشت پنجره اثر لیزا تامپسون کتابی 334 صفحه ایست که ماجراجویی جذابی دارد و داستان پسرکی وسواسی را روایت می کند که از فضای بیرون از خانه هراس دارد و مدت طولانی ای ست که در اتاقش مانده و از پنجره بیرون را نگاه می کند اما یک اتفاق او را مجبور می کند تا از چهارچوبی که در آن زندانی شده بیرون بیاید و با جهان پیش رویش،رو به رو شود…

اول از همه اینکه وقتی یک نویسنده بتواند طوری بنویسد که شما شخصیت را کاملا درک کنید و فضا را با تمام احساساتتان حس کنید یعنی توانایی نوشتن را دارد و نویسنده ی قابلی ست،دیگر اینکه موضوع خوبی را انتخاب نکرده و … موارد دیگری ست.این کتاب موضوع حوصله سربری نداشت و تقریبا جذاب بود و پر از پیچ و خم های هیجان انگیز بود که خواننده را مجذوب کتاب می کرد.متن کتاب روند راحت و خوبی داشت و خواننده را درگیر نمی کرد.

اوایل داستان کمی خسته کننده بود اما وقتی وارد مبحث می شد واقعا جذاب و مهیج بود.
در متن داستان گاهی اوقات متیو جملات خیلی قشنگی می گفت و همین موضوع آن بخش از داستان را زیبا تر می کرد.(من و تو میتونیم دوستای خیلی خوبی برای هم باشیم البته اگر تو مرا آنطور که هستم ببینی نه آنطور که خیال می کنی)

همانطور که گفتیم متیو دچار بیماری وسواس بود و اگر خواننده هم دچار همین مشکل باشد می تواند همزاد پنداری خیلی خوبی با شخصیت داشته باشد و این مورد هم می تواند حس خوبی به او منتقل کند و هم می تواند خاطرات تلخش را یادآوری کند و مانع ادامه دادن کتاب بشود ولی درکل اینکه پسری 12 ساله دچار همچین مشکلی ست برایم جالب بود.

اسم کتاب خلاقانه و خاص نبود اما قشنگ بود(از پشت پنجره).ولی باعث نمی شد که خواننده به سمت آن کشیده شود و بخردش.چون کاملا واضح و صریح بود.از نظر من وقتی اسم یک کتاب پیچیده باشد جذابیت آن را برای خرید بیشتر می کند و این موضوع اهمیت بالایی برایم دارد.

و در آخر اگر کتاب اکو یا کتاب هایی مشابه آن را خوانده اید و دوستش داشتید شاید این کتاب را هم دوست داشته باشید زیرا در هر دو داستان پسرانی هستند که دچار یک مشکل و بیماری اند و ماجرایی برای آنها پیش می آید و تحول عجیبی در حالشان ایجاد می کند.
          
zahra shams

1401/02/13

            یک سال پیش زایو را خواندم.
زمان داستان مربوط به آینده است، زمانی که ماشین های پرنده مشغول به کار هستند، زمانی که یک ویروس در حال شیوع است.
شاید اگر چندسال پیش این کتاب را میخواندم یک درصدم هم این فکر به ذهنم خطور نمی کرد که ممکن روزی ماهم درگیر یک ویرویس کشنده و خطرناک شویم.
موضوع کتاب را به شخصه خیلی دوست داشتم(مثل قرنطینه)
سر این کتاب خیلی بحث کردیم و اصلی ترین مورد هم پردازش خیلی دقیق نوینسده بود که بنظرم کاملا موضوعی سلیقه ای ست. من به عنوان یک مخاطب از این حجم پردازش لذت می بردم و برایم آزاد دهنده نبود، چون قلم نویسنده خسته کننده نبود، اما از طرفی ممکن است برخی از مخاطبان به این موضوع اعتراض کنند و آن را یک نکته منفی در نظر بگیرند. انتخاب با شماست:)
از نظرم دلیل بعضی از نکات منفی داستان و عیب و ایراد هایش، بی تجربه بودن نویسنده بود، چون در کتاب های بعدیش اکثر این مشکلات حل و درست شده بودند.
پایان کتاب و رسیدن به هدف شخصیت ها، بی نظیر بود. لحظه به لحظه ی آن پر از نفس تنگی و تپش قلب بود و این نشان می دهد که نویسنده توانسته کارش را به درستی انجام دهد.
شاید این کتاب دارای یک سری نکات منفی باشد، اما مطمئن باشید ارزش خواندن را دارد:) مطمئن باشید
          
zahra shams

1401/02/11

            قفسی با قفلی فولادین

قفس برای یک پرنده آزار دهنده ست چه برسد برای یک انسان.آن هم قفسی اجباری،قفسی که معلوم نیست کی باز خواهد شد و چه زمانی اجازه ی پرواز به اسیرش را می دهد..

کتاب یک شب فاصله در باره ی ماجرای دیوار برلین و اوضاع دولت در آن زمان بود و دختر هشت ساله ای که یک روز  صبح متوجه می شود که دورتادور شهرش را دیوار کشیده اند و می فهمد که برای مدت زمانی طولانی زندانی شده است…

اول از همه اینکه خیلی این کتاب را دوست نداشتم، اما پیشنهاد نمی کنم که اصلا نخوانیدش زیرا خوبی های خود را نیز داشت.

این کتاب موضوع جالبی داشت و من تا به حال از این دسته کتب نخوانده بودم،تقریبا موضوعی سیاسی و درام بود و این ترکیب، ترکیب جذابی از آب در آمده بود.اینکه در ابتدای کتاب به سراغ داستان نرفته بود و اول کمی ما را با دیوار برلین و عکس های آن آشنا می کرد نیز ایده ی خوبی بود.

روند کتاب نسبتا کند بود ، به طرزی که در بعضی از بخش ها حوصله ی خواننده سر می رفت و شاید چند صفحه جلو می رفت و دوباره شروع به خواندن می کرد.در میان این روند کند چند مورد تکراری نیز دیده می شد و همین موضوع نیز گزینه ی دیگری برای سر رفتن حوصله ی مخاطب بود.

موضوع دیگری که در این کتاب دیده می شد این بود که نویسنده یک جمله در رابطه با موضوعی که می خواست تعریف کند می نوشت و سپس می رفت و از ابتدای داستان شروع به روایت می کرد.مثال:گرتا پرده را کنار زد و با بدترین چیز مواجه شد...و داستان را شروع کرد انتقال اطلاعات نویسنده به صورت پرتابی نبود و خیلی زیبا در میان داستان و گفت و گو ها آن ها را درک می کردی مثال:سزای کسی که تصمیم می گرفت از میان سیم های خاردار عبور کند بیش از پاره شدن لباسش بود.ما اینجا متوجه می شدیم که ممکن است فردی که تصمیم به عبور از سیم ها کرده توسط سربازان کشته شود و یا....

در اکثر کتاب جملات بسیار زیبا و جذاب وجود دارد که این مورد در این کتاب نیز دیده می شد.مثال:ما در ظاهر به پرچم آلمان شرقی احترام می گذاریم ولی در حقیقت داریم جلوی روسیه سر خم می کنیم.

هر فصل با یک عبارت و یا بیت شعر شروع شده بود که خیلی ایده ی جدید و جالبی بود مثال:فصل دو:تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.

شخصیت پردازی عالی ای داشت و اصلا اثری از حالت پرتابی درش نبود.مثال:برای اینکه بگوید مادر موهای فرفری ای داشت خیلی آرام در یک جمله گفت: که او قبلا بسیار زیبا بوده اما اکنون دیگر توجهی به نامرتب بودن موهای فرش نمی کند.

در بعضی از بخش های کتاب شخصیت اصلی سوال هایی را از خودش می پرسید و جوابش را می داد که این موضوع هم جالب بود.مثال:چرا به این وضع اعتراض نمی کردیم و ….
یک مبحث جالب کتاب اسم گذاری روزی بود که دورتادور شهر را حصار و دیوار کشیدند که به نام یکشنبه ی حصار ها بود زیرا هم اسم جذابی بود و هم بسیار آرام به ما گفته بود که کشیدن دیوار در روز یکشنبه اتفاق افتاده.

خیلی زود به سراغ چهارسال آینده رفت که به نظرم نقطه ی قوت داستان بود زیرا اگر کمی دیگر ادامه می داد کتاب را می بستم و از خواندنش دست می کشیدم.

زاویه دید داستان عالی انتخاب شده بود، گرتا دختر هشت ساله ی خانواده که اکنون بعد از گذشت چهارسال دختری دوازده ساله و معترض به شرایط کنونی ست.

شخصیت اصلی، گرتا یک لحن معترض جالبی داشت که کاملا می شد ان را در کل کتاب حس کرد و این موضوع حال تازه ای به داستان بخشیده بود.

و نکته ی آخر اینکه از نظرم برخی از جاهای کتاب نیاز به ویرایش داشت زیرا فعل را در وسط جمله آورده بود و اگر این اتفاق نمی افتاد خیلی بهتر بود.مثال:از اتاق بیایم بیرون، دستش را گذاشت روی شانه ام و…

و در آخر
این کتاب کتاب بدی نبود اما روند کند و خسته کننده ای داشت که همین روند کند همراه با اتفاقات هیجانی و جالبی بود که شرایطش را بهتر می کرد و در آخر پیشنهاد می کنم که اگر دوست دارید با اوضاع المان هنگام کشیدن دیوار برلین آشنا شوید این کتاب را بخوانید.
          
zahra shams

1401/02/11

            در دنیا انسان های زیادی با تفاوت های بسیاری زندگی می کنند،برخی پولدار و برخی نیازمند،برخی زیبا و برخی زشت،برخی شاهزاده و برخی گدا.این اختلاف برای گدایان هیچوقت جذاب نخواهد بود و آنها همیشه آرزو دارند تا مانند افراد ثروتمند زندگی کنند و به زبان دیگری بر پشت دنیا سوار شوند و بتازند،اما آنها بر زمین و زیر دست و پای دنیا گیر کرده اند....

کتاب شاهزاده و گدا ، کتابی کلاسیک است که ماجرای پسری گدا به نام تام را بازگو می کند که به دست روزگار با شاهزاده ی آن زمان به طور اتفاقی برخورد می کند و این برخورد سرآغاز مشکلات و اتفاقات بزرگی خواهد بود،اگر علاقه دارید تا با پسرک گدای داستان شاهزاده و گدا همراه شوید این کتاب را بخوانید.

کتاب شاهزاده و گدا از نظر من کتاب خوب و زیبایی نبود و حوصله ام سر رفت و برای این نظریه دلایلی نیز دارم،البته که هر کتابی نکات مثبتی نیز دارد.
از نظر من متن این کتاب اصلا روان نبود و با خواندن برخی از جملات و قسمت ها بسیار گیج می شدی و باید مدتی را به جملات قبلی فکر می کردی تا متوجه قسمت جدید بشوی.(البته این موضوع به مترجم هم بستگی دارد)
یک نکته ی دیگر که از نظرم واضح بود این است که اسم تام در داستان بسیار زیاد تکرار شده،برخی مواقع ما برای تاکیید از تکرار اسم استفاده می کنیم اما آن هم حدی دارد که مشخص بود نویسنده برای تاکیید این کار را نکرده است و این موضوع کمی ازاردهنده بود.

روند داستان بسیار تند بود که این موضوع از نظرم سلیقه ای است زیرا که از نظر یک فرد اینکه داستان بسیار طولانی باشد و توصیفات زیادی داشته باشد بسیار جذاب است و از نظر فر دیگری اینکه داستان روند تندی داشته باشد و توضیحات زیادی نداشته باشد بهتر است که من هم نظر دسته ی اول هستم و روند ارام و توصیف بیشتر را دوست دارم مثالی که در رابطه با این موضوع به چشم می خورد قسمت ورود تام به قصر بود که اصلا من متوجه اش نشدم و با سرعت باد داستان در قصر پرید.

یک موضوع دیگر که واقعا عذابم می داد موضوع جا به جا شدن تام و شاهزاده بود زیرا نویسنده اصلا تاکیدی بر تشابه این دو نکرده بود اما هیچ کس متوجه جا به جایی آنها نشده بود و این واقعا بد بود.در قسمتی اط اصول دیالوگ نویسی این گفته شده بود که دیالوگ ها نباید بیش از حد ادبی باشند و این کتاب به علت زمان داستانش کاملا همینطور بود و واقعا هم خسته کننده بود(مثال:قربان شما مهر را در حضور ملازمان به دست والاحضرت دادید/بله درست است بروید و فوری آن را بیاورید.../ولیعهد یادشان نمی اید با مهر چه کردند و.....)

تیتر های این کتاب بسیار جذاب بودند و کلا از داستان هایی که تیتربندی شده اند از نظرم بسیار جذاب ترند برخی از تیتر ها:رانده شدن،ناپدید شدن شاهزاده،به طرف لندن و..)

در بخشی از قسمت های داستان که بسیار کم بودند اطلاعات به صورت پرتابی به خواننده منتقل می شد ولی در اکثر قسمت ها این اتفاق نیفتاده بود(در بخشی از کتاب که نویسنده قصد بازگو کردن مدل موی تام را داشت ننوشته بود که موهای تام فرفری است و این موضوع را با دست کشیدن مادر تام روی سرش به خواننده منتقل کرده بود.

و نکته ی نهایی اینکه کتبی که پاورقی بیش از حد ندارند را دوست دارم زیرا این نشان می دهد که داستان دارای کلمات نامفهوم نیست(اما ممکن است جملات نامفهوم داشته باشد:)

در آخر اگر بخواهم جمعبندی و نتیجه گیری بکنم،این کتاب داستان و محتوای جذابی داشت اما برخی از قسمت ها ضعیف بود و همین باعث پایین آمدن کتاب شده بود و موضوعی که بیشتر از همه در متن وضوح داشت روان نبودن متن بود.
          
zahra shams

1401/02/11

            دلش می خواست پسر می بود نه دختری که مو های بلندی داشته باشد ، خاله بازی کند و گشواره بیاندازد.از این کار های دخترانه
متنفر بود. هستی عاشق فوتبال بازی کردن در کوچه بود  و  دوست داشت همراه دایی جمشید به میدان جنگ برود تا در مقابل دشمن بایستد و بجنگد . هستی خود را دختری سر راهی میدانست و به نظرش بابا از او متنفر بود...

تقریبا این کتاب را یک سال پیش خواندم:)
کتاب قشنگ و بامزه ای بود و حال و هوای خوبی داشت. 
این موضوع که بعضی از بخش هایش به آبادانی نوشته شده بود خاص و متفاوت بود، اما در برخی از این قسمت ها کلمات آبادانی برای خواننده ناآشنا بودند و او را گیج میکردند و از نظرم اگر معانی آنها را در پاورقی می نوشت خیلی بهتر بود.
پایان کتاب بسیار جامع و تکمیل بود و نویسنده از پس آن به خوبی برآمده بود و سرانجام شخصیت ها را برای خواننده مشخص کرده بود.
بعضی از بخش های اضافی داستان میتوانستند کمتر باشند زیرا باعث بی حوصلگی مخاطب می شدند.

در آخر اینکه واقعا کتاب خوبی بود و ازرش خواندن داشت. هم موضوع و هم پردازش داستان عالی بودند:)
          
zahra shams

1401/02/10

            انقدر از این کتاب متنفرم که حتی نمیخواستم براش مرور بنویسم
ولی مینویسم تا بدونید میخواین چه کتابی رو بخونین:)

آیدا همیشه در حسرت کلاغ بودن به سر میبرد ، او همیشه خود را یک کلاغ تصور می کند ، یک کلاغ زبل و تیزپا.روزی آیدا با یک جعبه ی ربان پیچ شده مواجه می شود و در پی ماجرا هایی به دنبال صاحب این کادو می گردد و سرانجام وقتی با صدا جیغ از خواب بیدار می شود متوجه میشود که همه ی این ها یک خواب بوده

بعد از خواندن این کتاب پنج دقیقه ای در شوک بودم و با خود فکر میکردم که ای کاش نویسنده برای این کتاب بیشتر وقت می گذاشت و بعد با خودم فکر کردم که انتشاراتی مثل افق چرا همچین کتابی رو چاپ کرده نه واقعا چرا؟ بهتر است در ابتدا اینطور بگم : تصور کنید پنج داستان متفاوت را با چندین جمله به یکدیگر وصل کرده باشند ، این کتاب دقیقا این مدلی بود. من از کتاب هایی که کلی اتفاق می افتد و در آخر نویسنده می گوید که او در حال خواب دیدن بوده واقعا بدم می آید چون به نظرم نویسنده با این کار میخواهد داستان را از سرش باز کند و خودش را راحت کند.بیشتر قسمت های کتاب گنگ و نامفهوم بود مثلا دقیقا دو صفحه از اول کتاب را در آخر کتاب آورده بود و من دلیلش را نفهمید.اصلا این کتاب داستان جذابی نداشت وقتی کلیت اصلی دختری باشد که آرزوی کلاغ بودن را دارد دیگر می توان تا انتهای داستان را خواند.در کتاب آیدا پنج ، شش باری گفت که پدرش از دست مادرش چه می کشد به نظرم اصلا این جمله درست نیست و اون نباید پشت سر مادرش اینگونه صحبت کند. متوجه نشدم که چرا تیتر های کتاب واحد های اعداد بودند .اینکه سن آیدا رو از ابتدا نگفته بود من رو گیج کرد و وقتی در آخر کتاب گفت مجبور شدم کل کتاب را مرور کنم.قسمت اضافی خیلی داشت مثلا به نظرم اینکه بره تو خونه ی خانوم ساعی و موش رو بکشه واقعا مهم نبود.
و درآخر لطفا این کتاب رو نخونید:)
پ.ن: البته باز هم همه چیز به سلیقه یک مخاطب بستگی داره!
          
zahra shams

1401/02/10

            سوزی دختری نوجوان است که پس از مرگ ناگهانی دوستش فرنی تصمیم به حرف نزدن و سکوت می گیرد و روزی با نوعی عروس دریایی اشنا می شود و فکر می کند که ممکن است 

کتاب قشنگی بود، و چون از ابتدا به ژانر درام علاقه زیادی داشتم، به سمت این کتاب هم جذب شدم:)

خیلی روان و راحت بود خواندش برای خواننده سخت نبود چون نوشتار ساده ای داشت.

بنظرم کتاب هایی که نام شخصیت را از ابتدا نمی گویند و آن را در میانه داستان بیان می کنند خاص و دوست داشتنی ترند(البته نه همیشه)

توصیفات این کتاب واقعا خوب بود طوری که ادم کاملا متوجه ان فضا و حالت می شد. برای مثال:« زمانی که به طبقه ی پایین نمایشگاه رفت و تابلویی که در مورد ایروکانجی نوشته بود را خواند هم مکان عالی توصیف شده بود و هم حالت سوزی در ان لحظه»

تشبیهات خیلی قشنگی داشت که اغشته به خلاقیت بود«تشبیه شاخک های عروس دریایی به موی دختر شناور یا بچه عروس دریایی ها به گل های سفید و هزاران تشبیه دیگر»
تیتر های خوبی داشت که خواننده رو به خودش جذب می کرد. 

اینکه زمان گذشته را به حال می گفت بسیار جالب بود و رفت و برگشت زمانی اش را نیز دوست داشتم.در قسمت اول کتاب بسیاری از صفحات را به محاسبات نیش زدن عروس دریایی اختصاص داده بود که به نظرم اصلا نیاز نبود و حوصله ی خواننده سر می رفت. در بین هر فصل روش های علمی را توضیح داده بود که خیلی جذاب بود و از روند عادی کتاب خارج بود.کتاب یک روال خیلی یکسان داشت که نمی توان گفت بد یا خوب است(ابتدا یک روش علمی سپس زمان حال و بعد هم زمان گذشته را می گفت و این اتفاق هر بار تکرار می شد)اگر در اخر بخواهیم نگاه کلی داشته باشیم،کتاب روان زیبا و احساسی ای بود
          
zahra shams

1401/02/10

            بر بال اسمان:

اکثر انسان ها در زندگی عاشق یک چیز هستند،چیزی که وقتی حال خوبی ندارند سراغش می روند و خودشان را مشغول آن می کنند،چیزی که اهمیت زیادی برایشان دارد،چیزی که برای رسیدن به آن ماه ها سال ها و شاید هم بیشتر تلاش کرده اند.

حال اگر این عشق را از یک انسان بگیرید چه اتفاقی برایش می افتد؟هر چه که باشد و بشود دیگر آن آدم سابق نمی شود مگر اینکه …

کتاب از به ،اثر رضا امیرخانی در رابطه با خلبانی ست که اتفاقات ناگواری برایش رخ داده و ماجرا های این کتاب حول این محور می چرخد.اگر دوست دارید تا با حال و هوای خلبان ها و اتفاقات گذشته آشنا شوید می توانید این کتاب را مطالعه کنید:)

اول اینکه اگر بخواهیم نظری کلی در رابطه با این کتاب بدهیم می توانیم بگوییم که این کتاب ارزش خواندن دارد و قطعا نویسنده برایش زحمت کشیده اما آنقدر جذاب نیست که بار ها آن را بخوانی و از خواندنش خسته نشوی.اسم کتاب خیلی جالب بود،چونکه مشخص نبود دقیقا چه چیزی هستش و بعد از اینکه وارد داستان  می شدی متوجه می شدی که مربوط به از و به های ابتدای نامه است.اینکه داستان به صورت نامه نوشته شده واقعا جدید بود و زیبایی داستان را بیشتر کرده بود.نویسنده برخی مسائل رو خیلی خوب توضیح داده بود،طوری که خواننده کاملا متوجه آن موضوعات می شد.مثال:حتی اگر مشغول سرخ کردن بادمجان ها هم باشم آن همه سر و صدا را می شنوم و ...در این بخش ما کاملا متوجه می شویم که انقدر سر و صدا زیاد است که با صدای روغن و ...شخصیت قادر به شنیدن آن است.

شخصیت پردازی تقریبا خوب بود یعنی در حدی به ما اطلاعات داده بود که یک شناخت نسبی نسبت به تمامی شخصیت ها و رفتار و افکارشان داشته باشیم و آنها را گم نکنیم اما حس شخصیت ها خیلی عالی توصیف شده بود ،مثلا در نامه ی اول لحن شاکی و معترض نویسنده رو ما کاملا درک می کردیم..یک نکته دیگر اینکه شخصیت فرانک واقعا جذاب بود و حس خیلی خوبی به خواننده منتقل می کرد و شادی خاصی به غم داستان می داد:) 

سفر در زمان اش خیلی جذاب بود و این موضوع که از نامه ی قبلی در نامه ی بعدی استفاده می کرد نیز قابل توجه بود.نامه ها طوری نوشته شده بودند که کاملا مخاطب آن مشخص بود یعنی ما متوجه می شدیم که نویسنده ی نامه برای رئیسش نامه نوشته یا برای دوستش

غلط املایی های متن داستان نیز(رسم الخط نویسنده)خیلی بامزه بودند و این داستان را از داستان های دیگر متفاوت می کردند.مثال(هم سر،به تر،موجح و ...)
واقعا پایان خوبی داشت،نه داستان باز ماند و نه خیلی نامربوط .کاملا مناسب و درخور داستان بود و این امر هنر نویسنده را نشان می دهد.

وقتی یک کتاب بیش از حد پاورقی دارد حواس خواننده را از داستان پرت می کند و به نحوی او را سردرگم و گیج می کند،این موضوع در این داستان واقعا به چشم می خورد و آزار دهنده بود.برخی از پاورقی ها:بی سی-سون،فلایت پلن،افتر فایو و …

بعضی از بخش های داستان اضافی بودن و کمی باعث می شدند که حوصله ی خواننده سر برود و شاید آن صفحه را نخوانده باقی بگذارد و اکثرا در رابطه با توضیحات مربوط به هواپیما و خلبانی و … بود ند که اگر حذف می شدند،داستان تبدیل به متن بهتری می شد.

بنظرم همسر آقای مشکات،طیبه بیش از حد اطلاعات در رابطه با پرواز و هواپیما و … داشت درست ست که همسر یک خلبان ست اما این حجم از اطلاعات خیلی منطقی بنظر نمیاد.

و در آخر اینکه کتاب خیلی قشنگی بود و نکات مثبتش خیلی بیشتر از نکات منفی ای که داشت بودند و از آن دسته کتاب ها نیست که به انتهایی ترین نقطه ی کتابخانه تان منتقل بشود:))پس بخوانیدش