این داستان 95 صفحهای منو یاد مرحوم علی اشرف درویشیان انداخت.از نظر شباهت نثر و به تصویر کشیدن یک فقر و بدبختی به وحشتناکترین شکل ممکنمش. هم مرحوم درویشیان در کتاب معروف خودش سالهای ابری و هم مرحوم یاقوتی (که هر دو متولد کرمانشاه بودند)، در این داستان کاملا تحت تاثیر پابرهنه های استانکو هستند.اواخر همین داستان به بحث کوچکی در مورد پابرهنه ها بین شخصیت ها شکل میگیره و خود نویسنده اشارهای میکنه.فقری که در این داستان وجود داره و اساسا تیرگی فضای داستان بسیار زیاده. انگار عبدل شخصیت اصلی داستان هر کاری میکنه نمیشه و در یک دور باطل محصور شده.داستان بسیار تلخ و سیاهی بود.