معرفی کتاب روزی روزگاری در آناتولی اثر نوری بیلگه جیلان مترجم هادی علی پناه

روزی روزگاری در آناتولی

روزی روزگاری در آناتولی

5.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

ناشر
رایبد
شابک
9786229384930
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
_

توضیحات

کتاب روزی روزگاری در آناتولی، مترجم هادی علی پناه.

یادداشت‌ها

سامان

سامان

5 روز پیش

          چه کتاب خوبی بود و خیلی دوستش داشتم. بعد از اینکه در تابستان امسال درگیر سینمای نوری بیلگه جیلان شدم و چه درگیر شدن زیبایی است ؛نوبت به تماشای فیلم روزی روزگاری در آناتولی رسید. فیلم رو دو بار دیدم و این کتاب رو هم تهیه کردم تا بتونم از فیلم بهره بیشتری ببرم و به این خواسته‌ام رسیدم. فیلم‌ها و سینمای نوری بیلگه متمرکز بر روابط انسانی است.فیلم‌هایی ساده اما عمیق و پرنکته که مخاطب بهتره در زمانی که حوصله کافی داره به تماشای اونها بشینه. نوری فیلم سازان مورد علاقه اش افرادی مثل عباکیارستمی و جیا ژانگه چینی و افراد دیگری هستند. به شدت تحت تاثیر کیارستمی است و در فیلم‎‌هاش برخی از سکانس های فیلم‌های کیارستمی رو با تغییرات اندکی آورده! مثلا در همین فیلم، سکانس‌هایی مثل افتادن سیب در رودخانه، ورود جمیله به اتاق و جایی که در خانه کدخدا باد میوزه و چیزی روی زمین میفته و جمیله میاد جمعشون می‌کنه، در فیلم‌های کیارستمی بودند! برگردیم به این کتاب. مهم‌ترین خوبی این کتاب این بود که فیلمنامه تنها نبود. این کتاب از چند بخش تشکیل شده که به نظرم در مجموع حاصل کار خواندنی و پرنکته از آب در آمده.

اول اینکه فیلمنامه رو می‌خونیم بدون حذفیات.در واقع فیلمنامه کاملی که وقتی فیلم رو ببینیم متوجه میشیم تعدادی از دیالوگها حذف شده. من با اکثر حذفیات موافق بودم و آسیبی به روند فیلم نزده بود جز جمله‌ای که کنان به رئیس پلیس میگه و بهتر بود حذف نمیشد چون به شخصیت پردازی ناجی(رئیس پلیس)کمک می‌کرد. هنگام خواندن فیلمنامه برخی جاها نکاتی هم نوری در حاشیه نوشته که خوندنشون خالی از لطف نیست.

دوم اینکه بخشی وجود داره تحت عنوان دفترچه خاطرات تدوین که خاطرات روزهایی است که نوری و تیمش درگیر تدوین سکانس‌های فیلم هستند.خیلی این بخش جالب بود و چالش‌های فکری و دغدغه های فیلمساز رو به خوبی نشون میداد. نکاتی که بیان میشد مخاطب رو به خوبی مثل خود نوری درگیر ساخت فیلم می‌کرد و انگار به طور جدی تری وارد دنیای فیلم میشدیم. مساله حائز اهمیت اینه که در این بخش ما میتونیم کارگردان رو بهتر بشناسیم و از این طریق به درک بهتری از فیلم برسیم.

سومین نکته مهم کتاب دو داستان کوتاه از چخوف بود که ترجمه اونها توسط مترجم در کتاب آمده بود. داستان دادستان و زیبارویان. نوری در مصاحبه ای گفته که با الهام از این دو داستان بخش های مهمی از فیلم رو نوشته و ساخته. داستان دادستان که همین داستانی است که در فیلم در مورد دادستان می‌بینیم و یک خط روایی به غایت عالی است و داستان زیبارویان هم از نیمه اول اون الهام گرفته و حضور پر نور جمیله رو وارد فیلم کرده.سکانس حضور جمیله در اتاق یکی از بهترین سکانس‌های این فیلم محسوب میشه و به نظر من هر خانمی باید از این سکانس لذت ببره! این سکانس که نوری در دل تاریکی فیلم و بر جهان زمخت و مردانه فیلم بود، در ستایش دختری بود که حضور پرثمر اون هم از اتفاق مهم فیلم به نحوی گره گشایی کرد و هم با تابوندن نور مسیر رو به نحو درستی نغییر داد.برداشت من از این سکانس ستایش زن و زنانگی بود مخصوصا که تقریبا اکثر شخصیت های مهم فیلم با زن مشکل داشتند. یا دچار فقدان و جدایی بودند و یا دچار رابطه نه چندان حسنه. این سکانس در فیلمی که زن در اون حضور بسیار کمی داره، به بهترین شکل ارزش و تصویری به غایت دلنشین از زن ارائه میده.

آخرین قسمت کتاب نقدی است که مترجم کتاب آقای علی پناه بر این فیلم و به طور کلی تر بر سینمای نوری بیلگه نوشتند که الحق و الانصاف نقد خواندنی و جالب و پرنکته ای بود.به فهم و درک بهتر فیلم کمک می‌کنه و بر سینمای ارزشمند نوری بیلگه جیلان نور میتابونه تا ما زیبایی های بهتری درک کنیم.

ریویوی کتاب به انتها رسید و در ادامه میخوام در مورد فیلم هم چند خطی بنویسم که این نوشته حاوی اسپویل هم است:

روزی روزگاری در آناتولی یک داستان جنایی داره که همراه دادستان و پلیس و تیم همراه به دنبال جنازه یاشاری میگردیم که به توسط کنان به قتل رسیده و او مطمئن نیست در اون دشت وسیع کجا اون رو دفن کرده؛ و در کنارش لایه های عمیقی از روابط انسانی شخصیت های فیلم پی میبریم و متوجه میشیم افراد درگیر در فیلم هر کدوم چیزی رو در وجودشون دفن کردند. گاهی این مساله میشه دیدگاه عرب در مورد اون منطقه که نشون میده در چه روستای خطرناک و بی روحی زندگی می‌کنند و گاهی میشه راز مهمی که دادستان در دلش دفن کرده و این راز نه توسط او که توسط دکتر آشکار میشه! دکتر این فیلم که خودش از همسرش جدا شده و از شهر به روستا اومده و وارد یک تنهایی خودخواسته شده، مثل یک کارآگاه عمل میکنه! او هم راز سر به مهر زندگی دادستان رو فاش میکنه و به او نشون میده در چه گداب بدی گیر افتاده و دادستانی که درگیر این جهنم تازه ساخته شده میشه.اگر زندگی دادستان تا پیش از این ماجرا یک برزخی بود ، اکنون با برملا شدن علت مرگ همسرش او یک پله پایین تر میره و حالا باید دوزخ رو تجربه کنه! دوزخی که از بازی خوب بازیگر نقش دادستان و درگیری شدیدی که در او به وجود آمده بود و در ظاهر میخواست عادی نشون بده،نمایان بود. از طرفی دکتر یک راز دیگه ای رو که در اتاق کالبدشکافی کشف شده، پنهان می‌کنه! او میدونه علت قتل یاشار چه بوده و حالا علاوه بر علت قتل میفهمه که یاشار زنده به گور هم شده! دکتر که با زندگی در اون روستا متوجه جاری بودن تومان زندگی با یک بی رحمی شدید شده، تصمیم به مخفی کردن این راز میگیره. درسته که لکه خون مانده در صورت او احتمالا نشان از این میده که او اصول کاری خودش رو رعایت نکرده و این لکه ننگی در کارنامه کاری او خواهد بود،اما اصول اخلاقی و سرنوشت پسر یاشار چیزی مهمتر از مسائل کاری است. حالا که اون بچه رنج بی پدر شدن رو داره تحمل می‌کنه، چرا به رنج او اضافه بشه و بدونه پدر اصلیش قاتل ماجراست! رئیس پلیس جمله کلیدی رو به دکتر گفت: هر کس جزای گناه خودش رو میکشه، ولی بچه ها جزای گناه بزرگترها رو....دکتر با همه چیزی که از اون جغرافیا دیده بود تصمیم گرفت به اون فرزند رنج مضاعفی تحمیل نکنه! درون مایه های زیادی مثل انتقام،خیانت،قتل و باری از که از گذشته روی دوش انسان مونده رو میشه به فیلم نسبت داد اما این کارهای دکتر یعنی دفن واقعیتی برای کمتر آسیب دیدن بچه با اینکه یک سکانس به خودش اختصاص داده بود، به نظرم از مهمترین مسائل فیلم بود.مساله ای که با توجه به روند فیلم ، کاملا از دکتر انتظار میرفت و تصمیمی نگرفت که مخاطب با خودش بگه چرا؟ جواب این چرا در سکانس های پیشین داده شده.
مثل همیشه باید از قاب های چشم نواز نوری بیلگه جیلان بگم که در هر فیلمی از او دیدم این مساله منو به شدت درگیر خودش کرد.
        

18