معرفی کتاب محاکمه اثر محمدآصف سلطان زاده

محاکمه

محاکمه

3.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

3

ناشر
نشر نی
شابک
9786220606284
تعداد صفحات
172
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

        اردوگاه شیلزمارک برای مهاجران ساکن دانمارک پایان دنیا بود، همان‌جایی که زمین انتها می‌یافت و از آن پس سراشیبی بود و سقوط اقیانوس‌ها. تنها بخت‌برگشته‌ها به آن بئس‌المصیر می‌رسیدند. نجاتی در کار نبود جز همان خویش را سپردن به سقوط، همان تسلیم شدن به مرگ محتوم. امروز همین که عیساخان به آن اردوگاه پا گذاشت، خبردار شد که کسی خویش را به مرگی خودخواسته پناهندنه ساخت تا از مرگ محتوم برهد. چندوچون ماجرای او را از زبان اردوگاهیان شنید، که نُه سال در انتظار جواب تقاضای پناهندگی‌اش مانده بوده و معترض بوده که اگر به من جواب منفی و اجبار به ردّمرز شدن می‌دادید، چرا مرا نُه سال معطل نگه داشتید. عیساخان نپرسیده می‌دانست که آن پناهنده شبیه به تمام این پناهندگانِ در انتظار ردّمرز شدن اهل سرزمینی بود که زندگی در آن بی‌ارزش بود و شغل گورکنان بیشتر از هر شغل دیگری رونق داشت.
      

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1404/6/30 - 09:46

          محاکمه رمانی است از نویسنده‌ی افغان، آقای محمدآصف سلطان‌زاده که روایتی است ملموس از درد و رنجی بی پایان. داستان بسیار تلخ و غم‌انگیز و در جاهایی هولناک روایت میشه که اساسا مگر قرار هست خلاف این باشه؟! داستانی که مربوط به سرزمین افغانستان باشه، این سرزمین همیشه درگیر درد و جنگ و خون و محدودیت نمیتونه داستان شاد و فرح بخشی باشه. شخصیت اصلی داستان عیسی خان فردی است که پس از حضور مجدد طالبان در راس قدرت و خروج نیروهای ناتو، در اردوگاهی در دانمارک به سر می‌بره. عیسی خان به مثابه یک کیسه بوکس از هر طرفی بوکس میخوره. از کشورش، از تاریخ سرزمینش، از نیروهای ناتو، از طالبان ، از دولت جمهوری و اساسا از این زندگی که او رو در این شرایط و در این موقعیت قرار داده. نویسنده بدون اینکه بخواد به زور و تصنعی شرایط بغرنج و سخت عیسی رو شرح بده، به واقعی ترین شکل ممکن جهنمی که عیسی در اون گرفتار شده رو بازگو می‌کنه. سارتر تو نمایشنامه دوزخ، جهنم رو مثل یه اتاقی نشون میده که سه نفر آدم متفاوت توش گیر کردند. کار به جایی میرسه که آرزو دارند ای کاش شکنجه جسمی می‌شدند ولی تو این شرایط نبودند.شرایطی که عیسی در داستان داره هم به همین شکل هست. او در بلاتکلیفی به سر می‌بره.بارها و بارها تا آستانه دیپورت شدن میره و باز برش می‌گردونند. هر بار با یکی مواجه میشه.یه بار نیروهای ناتو، یه بار نیروهای دولت جدید طالبان و هر کدوم از او خواسته ای دارند. علاوه بر این در خلال داستان ما با گذشته‌ی زندگی عیسی خان هم آشنا میشیم. گذشته ای که در اون به شرح از دست دادن خانواده‌اش در بمباران می‌پردازه و تمام این وضعیت حال و آینده نامعلوم و گذشته پر از غم عیسی، بوکس‌هایی است که به او روانه میشه. عیسی خان علیه همه است. علیه ناتو،علیه طالبان،علیه دولت غنی و علیه افغانستان و مردمش. او در بدبختی امروز به همه سهم میده. علاوه بر غم و غصه و درد فقدان‌هایی که بر دوش او سنگینی می‌کنه، یک مساله وجود داره که برای او مثل یک نیروی محرکه عمل می‌کنه. اون هم محاکمه قاتلان خانواده‌اش و کسانی که به روستای او حمله کردند و بمباران کردند. این تلاش او برای محاکمه قاتلان در دادگاه‌های بین المللی و اتفاقاتی که در طول این مسیر براش میافته، و سرانجام او، در واقع نیمه دوم داستان رو تشکیل می‌دند.

عیسی تلاش می‌کنه راوی واقعیت باشه. مهم نیست این نوع روایت چه نتیجه‌ای خواهد داشت اما او رسالت صداقت در بیان روایت رو برای خودش داره و در همین مسیر گام بر میداره. پایان داستان مثل بقیه قسمت‌های داستان تلخ و گزنده بود و چه خوب که اینقدر تلخ بود. به طور کلی محاکمه رمانی بود خواندنی و صد البته تلخ که ارزش خواندن داشت و خوشحالم که با نویسنده ای آشنا شدم که تا به الان چیزی از او نخوانده بودم.
        

17