یادداشتهای نرگس عمویی (262) نرگس عمویی 1404/1/21 سیکادا شان تان 4.1 9 کتاب کودک؟ «کودک»؟ امکان نداره! نباید! یعنی هستا ولی برای کودکی که خیلی وقته کودک نیست! بزرگسالِ بزرگساله. :)) برای بزرگسالش هم زیادی دارکه. کودک؟ مفهومی بزرگ در راستای زندگیای که فقط به کار تبدیل شده و توش مشکل مالی و تنهایی زیاد، بالاجبار جنبهای جز کار باقی نگذاشته، با سرانجامی ترسناکی و غمناک رو به تصویر کشیده ( کسی گفت «تصویر»؟ خب پس جاش هست که بگم که نویسنده/تصویرگر موردعلاقهٔ جدید پیداکردم: جناب شان تن! عالی عالی عالی!) که واقعا کودک نخوانه و نبینه شما رو به مولا. حالا اینجا رو مه هرکی، هرکیه کار ندارم. در استرالیا چهجوری تحت عنوان کتاب کودک مجوز چاپ گرفته؟:))) 0 10 نرگس عمویی 1404/1/10 عامهپسند چارلز بوکوفسکی 3.3 47 با این کتاب به جناب بوکوفسکی سلامی جانانه میکنم و با خیال راحت و آغوشی گشوده، در قفسهٔ کتابها چشمم رو بر روی آثارش در انتخاب خوانشهای بعدیم متوقف میکنم و با کمترین میزان تورق و بررسی محلی، اثر بعدیش رو به دست میگیرم! نثر ( که در اینجا بیشک از هنر ترجمه و نوشتار جناب خاکسار هم باید تقدیر همیشگی رو به جای آورد!) و طنز و قلم بوکوفسکی خیلی سبک منه! رک، کمی خارج از عرف( و ادب اجتماعی) و عجیب! زاویهٔ دیدی که در توصیفات و طریقهٔ پردازش به سادهترین لحظات و فضاها و اجسام، به راحتی احساس میشه و شاید با خواندن یک پاراگراف از این قلم هم بفهمم که مال بوکوفسکیه. امضادار. میدونی؟ جالبه؛ هفتهٔ قبلش با دوستان در سفر بودیم و یکی از بچهها کتابی از بوکوفسکی رو خوانش میکرد. در انتهای شبی که به پایان رساندنش، به قدری بدش اومده بود که میون خواب و بیداری، صدای کوفتن سرانگشتهاش به دکمههای کیبورد هنگام نوشتن ریویو، جملهای که بعد بستن کتاب به زبون آورده بود رو تایید عملی میکرد :« وا. این چرا اینجوری بود؟ خیلی چرت بود! شما چیزی ازش خواندین؟! نخوانین!» و بعد از درنظرنگرفتن پیشنهادش و پذیرفتن پیشنهاد عزیزترین دوستم( با سلیقهٔ صددرصد مشابه) برای کتابی در عید که روان و خواندنی باشه، میفهمم که بوکوفسکی از اون نویسندههاست که یا خیلی با آثارش حال میکنی، یا خیلی بدت میاد و همون اثر اولی که ازش به دست گرفتی رو هم به زور به پایان میبری! 2 17 نرگس عمویی 1404/1/1 دیدار اتفاقی با دوست خیالی و هشت جستار دیگر آدام گوپنیک 3.4 11 دیدار اتفاقی با دوست خیالی؟ عنوانی چنین جالب توجه و قالب جستارگونه که طرفدارش هستم. ولی کتابی که درنهایت باعث شد به علاقهم به جستار هم شک کنم! این کتاب، اولین کتابی بود که در همخوانی گروهیمان در باشگاه کتابخوانی شرکت انتخاب شد. از اولین تورقی که در کتابفروشی کردمش، دوستش نداشتم تا به این لحظه که تمامش کردهام ولی نمیتوانم ادعاکنم که واقعا خواندمش! چون فراوان جاهایی از زیادهگویی نویسنده خسته شدم و چشمهایم از روی کلمات سر میخوردند تا به به نقطهای جدید برای اتصال به قلم نویسنده و مفهومی که پشت زیادهگوییها، به راحتی گم میشد و دچار zone-outهای فراوانم میکرد، برسند. دست روی موضوعهای جالبی در هر جستار برای اشاره برده بود ولی نحوهٔ پردازش به آنها؟ آه مادر بگرید. بد. طولانی. زیادهگویی بیمورد. ردپای پررنگ از نقد و غر به زندگی نیویورکی در هر پاراگراف! باشه خب داداش. اینقدر دوست نداری، نکن خب دیگه:))) چهطور بگم؟ «مشکلی داری، جمع کن برو.» (مزاح میکانم.) اگر از اون آدمهایی بودم که پس از فهم اینکه کتابی رو دوست ندارند و پس از فرصتهایی که خواستهاند بدهند تا تصمیم بگیرند به ادامه یا رها، میتونند زمین بذارندش، بیشک سر این کتاب و بعد از سه جستار این کار را میکردم. و این تازه در حالتی بود که به جستارهای پایانیتر که کشداری و پردازش خستهکننده و واقعا بیمورد بیشتر وجود داشت، نرسیده بودم! ولی خب وسواس خواندن تا انتها دارم و پس شد آنچه شد! از حق نگذریم، جستار مربوط به اینترنت را دوست داشتم. ولی خب شاید هم چون بیشترین حوصله رو صرفش کردم و موضوعیست که جداگانه هم مطالعه ازش داشتم. جستار اول هم بهترین شکل پردازش از نظر داستانی و استعاری رو داشت ولی باز هم در انتهای این جستارها هم همانند تمام جستارهای دیگرش اینطور بودم که « بابا خب که چی؟!» ( نه اونجور «خب که چی؟»ای که در انتهای لیترالی تمام اتفاقات جهان میشه گفت چون تهش پوچیهها... از اونهایی که خب واقعا مگه میشه این همههه حرف زده باشی و واقعا در انتهای احساس کنی چشمهات فقط از دنبالکردن اون همه کلمه سوخت و تا انتها هم همون چیزی رو دید و شنید که تو جملهٔ اول اون فصل دیده و شنیده بود!) 0 10 نرگس عمویی 1403/12/20 خوشحالی یک روباه است اوشرا کیودولایته 3.9 9 دلم میخواد بدونم اگر به عنوان نرگسک (نرگس کودک و کوچک) میخواندمش چه حسی میداشتم. کتاب کودک برای بزرگسال در کوتاهترین حالتش علیرغم ظاهر سبک و خوشرنگ و لعابش، سنگینه. واقعا هرقدر کتاب کودک میخوانم، عجیبی این حقیقت برام کمتر نمیشه! البته شاید قراره به این معنا باشه که همهچیز خیلی سادهتر از این حرفهاست و بزرگسالی و دنیای عجیبغریبش فقط همون مفاهیم ساده رو پیچیده کرده. لقمه رو هزار بار دور کلهش چرخونده، حتی اون وسطها پرتش هم کرده اینور و اونور و افتاده دوباره دنبالش تا پیداش کنه تا دوباره هی بگردونهاش دور کلهٔ بزرگسالی ولی در نهایت میشه همون مفهوم سادهای که این کتاب و خیلی از کتابهای کودک میگنش؛ گذشتن و رفتن پیوسته. لذت از شادی تا وقتی که هست و پذیرش غم وقتی که هست. تا بگذره. تا بگذریم. 1 8 نرگس عمویی 1403/12/13 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 257 نوشتن ازش برام از سختترین کارهای یک ماه اخیرم بود. هم بهچندباره، دچار یاس فلسفی شده بودم و هم واژهدونی مغزم، قفل. انگار که یادم رفته باشه کی و چهطور زمانی ساده از چیزی که خواندم و حسی که داشتم و تجربهای که گذروندم، مینوشتهام. ولی خب... بریم که داشته باشیم...؟! این کتاب مصداق بارز « مختصر و مفید»عه برام. یادآور تلاشی روزمره در جهت یافتن معانی کوچک با تکیه بر پوچی غایی. مرگ. « دور از جون» قدیمی، «چرا که نه؟شتری که باید درب هر خونهای بخوابه»ی جدید! ایوان ایلیچ زمانی با مرگ و ارابهٔ افسارگسیختهش مواجه شد که در نقاط اوج بودن و دیدن ثمرهٔ تلاشهاش بود. خشم، انکار و پوچی چاشنیهای اصلی مسیر شدند و درنهایت، پذیرش! خیلی یاد سقوط کامو افتادم باهاش و به یادم آورد که چهقدر نسبت به آدمی که سقوط رو خواند، تغییر کردهم! به حدی که این اثر تونسته براش به یکی از ملموسترین و راحتخوان و راحتفهمترین آثار تبدیل بشه و چیزی برای افزودن نداشته باشه!(نه به معنای منفی!) چون تجربهٔ زیستهست و «جانا، سخن از زبان ما میگویی»طور! 0 36 نرگس عمویی 1403/10/6 آخرین درخت امیلی هاورث بوث 4.3 4 جماعت روستاگونهطوری که مردمانش به مرور استفادهی شهریطورانه از تنهی درختها رو یاد میگیرند و به مرور تمام درختهای جنگل رو میبرند و به نربان، آشیانه، میز، صندلی و … تبدیل میکنند. در آخر یک نهال چلوسیده و کمدردبهخور باقی مانده که حالا خانوادهها بچههاشون رو ترغیب میکنند به برداشتن و به خانه آوردنش. ولی بچهها به عنوان اولین فرصتی که خودشونو دور از شلوغی و هیاهو و فضای رقابتی شهری برای surviveکردن میبینند، دور اون درخت، بازی میکنند و از نهال هم مواظبت میکنند. بزرگسالی گاهی خیلی میترسونتم و جای خالی نهالی که به دور از همهچیز بهش پناه ببرم و مواظبش باشم (در حالی که در حقیقت اونه که داره مراقب منه) و فقط باشیم و نفس بکشیم و هر لحظهای که میگذره انگار در حال عقبموندن از چیزی نباشیم رو خیلی حس میکنم. 0 17 نرگس عمویی 1403/10/1 کتاب کوچک آغوش کریس ریدل 4.4 8 *در ستایش قدرتِ خارج از قیاس و وصف آغوش در «نمیدانم»ترین لحظات و برهههای زندگی!* «یک کتاب کوچک از آغوشهای بزرگ» تصاویر سیاهوسفید سادهای از همنوعان و همگونههایی که همگونه یا ناهمگون خود را به آلوش کشیدهاند و اون لابهلا -هرچند تصویر یکبار- جملات قصار و کوچک از بعضی بزرگان و نامداران در وصف عشق ودوستی. هربار بهش مراجعه میکنم، از ترس دنیا و نامعلومها دورم میکنه و به سادگی به آغوش و گفتوگوی امن با عزیزانام دعوتم میکنه. تصاویر سیاهوسفید نقاشیطورشدهای از آقای ریدل که در عین سادگی، زیبان. حقیقتاً زیبان. 0 8 نرگس عمویی 1403/9/27 یک عالمه هویج کتی هادسن 4.1 3 به قدری تصویرسازیش زیباست که فقط گریهکرددن براش رواست. درود خدایان بر خانم هادسن! 0 15 نرگس عمویی 1403/9/16 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.8 11 "مغز اندرو" - ایده جذاب (کموبیش تکراری؛ یا حداقل بنده رو داشت خیلی یاد "نیچه گریست" میانداخت.)، روایت گیجکننده که خب اقتضای شخصیتی که باهاش روبهرو هستم هست و مجموعه حسی جالبی که در پایان به اثر پیداخواهی کرد! جناب اندرو، یک دانشمند علوم شناختی و استاد دانشگاهست که محوریت این داستان هم تراوشات پراکندهی مغزش در گفتوگوی با دکتر روانشناسشه. در طول اثر، انگار هم درکش میکنی، هم نمیکنی. هم کلافهت میکنه و احساس میکنی گمکردی قطار داستان رو و باید برگردی از عقبتر بخوانی هم با بیشتر پیشرفتن میفهمی که نه، قراره همینطور باشه و میلت به جلورفتن و فهمیدن نقطهی پایانی طراحیشده برای این ترن هوایی پر پیچوخم و عجیب، بیشتر میشه. یا حداقل میفهمی تنها راهی که داری جلورفتن و فرصت دادنه! راستش کمی ناامیدم کرد؛ تصورم ازش در ابتدا چیز دیگری بود و احساس میکردم بیشتر درگیرم کنه محتواً ولی در حقیقت درگیریم باهاش کاملا فاز دیگری داشت و در لِوِل اولیهتر و سطحیتری باقی موند؛ درگیریای که بیشک خود اندرو در وهلهی اول با خودش داشت؛ تلاش برای تفکیک حقیقت از خیال و توهم. رخداد از احتمال. خاطره از آرزو و ... یکجورهایی حسم بهش مثل حسم به فیلمهاییه که در طول اثر، هیچ دیتایی تو زمینهی کلیدیای بهت نمیده که در پایان با ناگهانی روکردنش، خیلی شگفتزدهت کنه و فرصت زیادی هم برای چاسخگویی به سوالهای بیشتر و عقلانیترشدن داستان، بهت نمیده. چون خب تموم شده فیلم و در انتهاییترین لحظهش، پردهبرداری رخ داده. البته با این تفاوت که تو این داستان، تمام مدت دنبال پردهای اصلا:)) یعنی تا حدی نمیدونی پرده کجاست، چه برسه محتوای پشت پرده و پردهبردار. نتونست اونقدر رو مفاهیم فلسفویای که پتانسیلش رو نشون داده بود میتونه سمتشون بره و ازشون صحبت کنه به واسطهی این شخصیت جذاب، خوب مانور بده و ناامیدی من هم سر همین موضوعه. عکس روی جلد، یکی از بهترین توصیفگران اثره. همونقدر عجیب، سختدرک و عامه-ناپسند! 5 17 نرگس عمویی 1403/8/20 از یاد رفتن محمدحسین محمدی 2.0 1 اولین تجربهی خوانش داستانی با نثر و دستور زبان فارسی دری. که خیلی خیلی برام جذّاب بود. خود داستان، روند کندی داشت؛ همچون شخصیت اصلی داستان که به قصد خرید باتری (به زبان خودش،"بالتی") از خانه خارج میشه تا بتونه رادیوآمریکا گوش کنه. که همین ۲روزی که به خاطرنداشتن باتری، گوش نداده، گویی زندگیش مختلشده و این خارجشدن از روتین و همیشگیهای زندگیش، بههمش ریخته. و خب همین. 0 0 نرگس عمویی 1403/8/20 آموزش قرائت قرآن کریم 0.0 1 به یاد واحد و استاد خوبی که باهاش پاسش کردیم. 0 3 نرگس عمویی 1403/8/20 زبان فارسی ۳ علی محمد حق شناس 3.6 3 نسبت به زبان فارسی سال دوم خیلی بهتره و به خاطر معلم فوق سختگیری که داشت از درسهایی شد که با جدیت یاد گرفتمش و چون توش خوب بودم، از زنگهایی بود که با راحتی میشستم و میون شیطونیهای سرکلاس و عصبانیتهای معلم، ازش لذت میبردم. جوری که بعداً معلمش از موردعلاقههام شد. درسهایی که به قواعد مربوط میشد مفید بود (گرچه غلطهایی داشت که با کمک معلم اصلاح میکردیم). ولی درسهای حفظی مثل زبان شناسی یا کتب مرجع، واقعا دوست نداشتنی و رو اعصاب بودن. قبل اینکه ریویو رو بنویسم، دیدم چقد بقیه نظرات بد گذاشتن و ابراز تنفر به درس و معلمش کردن:)) خلاصه که تاثیر معلم خوب و دلسوز اینجاست که به چشم میاد دیگه. 0 1 نرگس عمویی 1403/8/20 داستانهای کوتاه اسکار وایلد اسکار وایلد 5.0 1 خب بعضی داستانهایی که تو کتابی که من دارم بود، با این داستانهای نوشته شده تو خلاصهی این کتاب فرق میکرد شاهزاده خوشبخت دوستان وفادار حکایت بلبل و گل سرخ موشک استثنایی غول خودخواه من این کتاب رو خیلی قبل از یکی از دوستان کادو گرفته بودم و تا به الآن نخونده بودم. و واقعا عالی شد که خوندمش چون خیلی خوب بود. قراره برای کودک و نوجوان باشه؟ بعید میدونم، چون داستانهاش خیلی حرفها برای گفتن داره. و شد اولین آشنایی من با جناب اسکار وایلد. بهطوریکه هرجای دیگه چشمم به کتابی از ایشون بیفته، بیشک میخونمش. از بین این ۵داستان، داستان "دوستان وفادار" رو خیلی دوست داشتم و دلم برای هانس واقعا میسوخت:( چه خوبه آدم کتابهای قشنگ کادو بگیره :] 0 3 نرگس عمویی 1403/8/20 MC2 = بابا مهسا لزگی 2.8 1 این کتاب، خارج از تمام لیستهای want to readهایم، به ناگهان در قفسهی "داستان فارسی" کتابخانهی محلهمان، چشمم را گرفت. عنوانش، طرح جلدش، تیتر فصلهایش و مقدمهاش. داستان از داخل سلمانی شروع میشود که دختر، به همراهیِ پدر است و یک ماه بعد، پدر با فریاد از خواب برمیخیزد و نمیداند کجاست و دختر و همسرش را نمیشناسد. داستان، با جلورفتن، حقایق و رمزهایی از گذشتهی مرد بر ما و بر دختر کوچک خانواده، هانیه، برملا میکند. همراه خوب و راحتی برای متروسواریهایم بود و به راحتی به جریان داستان برمیگشتم هر زمان که در قطار کتاب را میگشودم. 0 2 نرگس عمویی 1403/8/20 قصه های من و مامان جلد 1 ویولت رازق پناه 3.6 3 -از مجموعه کتابهای از انبار اومدهی بچگی- حوصله هیچچیز نداشتم و دنبال یه چیز سبک بودم. مطمئنا گروه سنی ب رو خوشحالتر و سرگرمتر میکنه ولی خب:)) 0 0 نرگس عمویی 1403/8/20 You Can't Eat Your Chicken Pox, Amber Brown (Amber Brown #2) جلد 2 Paula Danziger 2.7 1 دلم خواست برم لندن :( "بعضی چیزها هیچ وقت نباید تغییر کنند و بعضی وقتها این خوب است و بعضی وقتها هم نه." 0 1 نرگس عمویی 1403/8/20 آهنها و احساس احمد شاملو 3.2 1 چرا انقدر برام سخته بعضی شعرهای نو رو دوست داشته باشم؟ نداشتم دیگه آقا "بگذار در سکوت بماند شب بگذار در سکوت بمیرد شب بگذار در سکوت سرآید شب" . "بگذار عشقِ تو در شعر تو بگرید" 0 0 نرگس عمویی 1403/8/20 مرگ پدرم چارلز بوکوفسکی 1.0 1 پسری که مادر و پدرش رو با فاصلهی کم ، از دست داده. چرا یه جوری بود؟ یعنی اصلا انگار یه آدم خیلی معمولی یه خاطرهی خیلی غیرمهم و بیمنظور تعریف کرده باشه. 0 0 نرگس عمویی 1403/8/20 گرینویچ (افسونگر) هما پوراصفهانی 1.6 2 :| زبانم قاصره حقیقتاً . 0 0 نرگس عمویی 1403/8/20 پدران آدم صادق هدایت 2.5 1 یعنیا هردفعه فکر میکنم هدایت دیگه بیشتر از این نمیتونه متعجب و سورپرایزم کنه، تو اثر بعدیای که ازش میخونم، این اتفاق میفته و من مبهوت میمونم که چهجوری این چیزا رو با این همه تفاوت فضای داستاناش مینوشته. الحق که خفن بوده. 0 0