یادداشت نرگس عمویی

        با این کتاب به جناب بوکوفسکی سلامی جانانه می‌کنم و با خیال راحت و آغوشی گشوده، در قفسهٔ کتاب‌ها چشمم رو بر روی آثارش در انتخاب خوانش‌های بعدیم متوقف می‌کنم و با کمترین میزان تورق و بررسی محلی، اثر بعدیش رو به دست می‌گیرم!

نثر ( که در این‌جا بی‌شک از هنر ترجمه و نوشتار جناب خاکسار هم باید تقدیر همیشگی رو به جای آورد!) و طنز و قلم بوکوفسکی خیلی سبک منه! رک، کمی خارج از عرف( و ادب اجتماعی) و عجیب! زاویهٔ دیدی که در توصیفات و طریقهٔ پردازش به ساده‌ترین لحظات و فضاها و اجسام، به راحتی احساس می‌شه و شاید با خواندن یک پاراگراف از این قلم هم بفهمم که مال بوکوفسکیه. امضادار. می‌دونی؟

جالبه؛ هفتهٔ قبلش با دوستان در سفر بودیم و یکی از بچه‌ها کتابی از بوکوفسکی رو خوانش می‌کرد. در انتهای شبی که به پایان رساندنش، به قدری بدش اومده بود که میون خواب و بیداری، صدای کوفتن سرانگشت‌هاش به دکمه‌های کیبورد هنگام نوشتن ریویو، جمله‌ای که بعد بستن کتاب به زبون آورده بود رو تایید عملی می‌کرد :« وا. این چرا اینجوری بود؟ خیلی چرت بود! شما چیزی ازش خواندین؟! نخوانین!»

و بعد از درنظرنگرفتن پیشنهادش و پذیرفتن پیشنهاد عزیزترین دوستم( با سلیقهٔ صددرصد مشابه) برای کتابی در عید که روان و خواندنی باشه، می‌فهمم که بوکوفسکی از اون نویسنده‌هاست که یا خیلی با آثارش حال می‌کنی، یا خیلی بدت میاد و همون اثر اولی که ازش به دست گرفتی رو هم به زور به پایان می‌بری!
      
103

14

(0/1000)

نظرات

چه به قول خودتون ریویو خودمونی و خوبی. تا اینجای داستان که دیگه آخراش هم هست، بیشتر با شما موافقم تا با دوستتون! 
1

1

نرگس عمویی

نرگس عمویی

3 روز پیش

ممنون که خواندین. :>
اگر تا اون‌جاها دوستش داشته‌اید، بعید می‌دونیم در پایانی‌ترین نقطه غیر از این بشه! حالا ببینید هم‌نظر خواهیم‌ماند یا چه! 

1