یادداشتهای Ꭵ 𝗌Ɨᧉℓℓɑ (22)
1404/6/11
هرچی فکر میکنم نمیتونم ناستانکا رو درک کنم. واقعا خودخواه و بیدرک بود که همش تکرار میکرد نمیخواد عاشقش بشه! دوسش داشتم اما این دو و نیم ستاره ای که کم دادم دلایل خودشو داره! اول داستان تا جایی که دختره شروع کرد سرگذشتش رو تعریف کنه هزاربار با خودم گفتم ولش کنم کتاب رو ولی از اونجایی که همش احساس عذاب وجدان داشتم و تعریف این کتاب رو خیلی شنیده بودم گفتم شاید بهتر بشه. پیچوندن و بازی با کلمات که انگار تخصص آقای داستایوفسکیه واقعا اعصابم رو به هم میریخت و اصلا نمیتونستم مفهوم رو درک کنم اما باید اعتراف کنم سرگذشت ناستانکا خیلی روان بود و از اون به بعد طول نکشید و اصلا ریدینگ اسلامپ نشدم. ولی واقعا ناستانکا نباید یکم خجالت میکشید بابت حرفاش؟ چطور میتونه اینقدر ناپخته و الکی هر حرفی رو بزنه و قلب رو به بازی بگیره؟ اما مهمترین مشکل اینجا بود که هیچکدومشون صبر نداشتن. از همون اول چندباری اشاره شد که راوی( که اصلا اسمی ازش برده نشد)، اصلا صبور نیست و طاقت نداره، اما ناستانکا هم زود قضاوت کرد و در پی اون عجولانه هم تصمیم گرفت و باعث شد راوی بهش دل ببنده حتی برای چند دقیقه! اما الان دارم به این فکر میکنم اگه به جای همون باری که تا دم در خونه رفتن ولی زمان از دستشون در رفت و دوباره قدم زنان دور شدن ناستانکا وارد خونه میشد اون مرد رو نمیدید و همه چیز فرق میکرد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/6/9
داستان بامزه ای داشت اما چندباری تعریفش رو شنیده بودم و درکل تصورم ازش یه چیز دیگه بود. یه مامان بزرگ شب تحویل سال بچه ها و نوه هاش رو دور خودش جمع میکنه و براشون قصه میگه. قصهی مامان بزرگ راجب یه ماهی سیاه کوچولو و جسوره که کنجکاوه ببینه آخر جویبار به کجا میرسه و طی ماه ها اونقدر به این موضوع فکر کرده که مطمئنه دنیا به اون قسمت کوچیکی که داخلش رشد کرده خلاصه نمیشه. برخلاف مخالفت های مامانش و تهدید های ماهی های دیگه مبنی بر اینکه اگر دوباره بخواد برگرده نمیپذیرنش، راه میوفته و سختی های احتمالی رو به جون میخره. در عین بامزه بودن، مفهومیه!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/6/7
داستان از زبان تانیمورا روایت میشد اما مجموعا راجب یه پسری به اسم کیتارو بود که واقعاااا غیر عادی بود. واقعا درکش نمیکردم و رفتاراش و حرفاش خیلی خیلی خیلی دور از منطق بود. اواسط کتاب ریدینگ اسلامپ شدم و میخواستم ولش کنم ولی فکر کردم شاید تا آخر یه اتفاق جالب بیوفته ولی تهش اینجوری بود که یهو از هم جدا شدن و دیگه سراغ همدیگه رو نگرفتن. بنظرم بی مفهوم بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.