یادداشتهای سجاد معینی پور (18) سجاد معینی پور 1401/7/6 کتاب روان شناسی: اندیشه های بزرگ به زبان ساده مرین لازیان 2.0 1 انتظار داشتم ایدهها رو در عین موجز بودن، پخته توضیح بده؛ بعضا هم این کارو میکرد ولی در کل عمیق نمیشد و به اندازه حجمش محتوا نداشت (خطری که همیشه برای کتابهای خلاصه تاریخی وجود داره). مثلا یه حجمی از کتاب رو زندگینامه روانشناسها تشکیل داده بود که نمیدونم چه فایدهای میتونست داشته باشه. در ابتدای فصول هم یه بخشی داشت که نوشته بود قبل از این روانشناس، چه ایدههایی وجود داشته (که روی اون روانشناس تاثیر گذاشته) و بعدش (تحت تاثیر اون روانشناس) چه ایدههایی شکل گرفته که میتونست خیلی insightful باشه ولی اونقد کار در نیومده بود به نظرم. از یه جایی به بعد فقط نگاه گذرا انداختم و به نظرم محتواش تا حد خوبی دستگیرم شد. به هر حال این کتاب برای کسی که میخواد اسامی روانشناسها به گوشش خورده باشه و ایدههاشون، ولو در حد یه جمله، تو ذهنش باقی بمونه کتاب قابل استفادهای میتونه باشه. 0 5 سجاد معینی پور 1401/6/24 روان درمانی اگزیستانسیال اروین دی. یالوم 4.4 23 یالوم و یارانش، ترجیح میدهند ادبیاتسازیشان در رواندرمانی را حول واژه «اگزیستانسیال» شکل دهند. در کتاب، لغات زیادی میبینیم که با واژه اگزیستانسیال همنشین شده و از معنیای که سابقا میتوانستند داشته باشند فاصله گرفتهاند: گناه اگزیستانسیال، تنهایی اگزیستانسیال، رواننژندی اگزیستانسیال و ... . اما واژه اگزیستانسیال، قرار است دقیقا چه کاری را انجام دهد؟ در ابتدا باید گفت این واژه به جای اینکه تعریف شستهرفتهای داشته باشد، متبادر کنندهی دستهای از مفاهیم و واژگان برای ماست که به نظرم در صدر آن اینها قرار دارند: آزادی، اراده، امکان وجودی. میتوان تلاش کرد و همه آنها را در یک جمله جا داد: انسانها به عنوان موجوداتی با آزادی محض، باید با اراده خود امکانات وجودی مختلف را درنوردند. اما باید گفت رواندرمانی اگزیستانسیال، حداقل در 50 درصد موارد همسو با جریان اصلی رواندرمانی هستند. اگزیستانسیالها در درمان ناهنجاری روانی، غالبا از تکنیکهایی استفاده میکند که در سایر چارچوبها نیز معتبر است.همچنین در تعریف بیماری روانی، آن را نه ناشی از ضربه تروماتیک بلکه حاصل نامتعادل شدن نیروهای روانی شخص میدانند. توضیح بیشتر آنکه از فروید به بعد، روان انسان به مثابه جریانی از نیروها در نظر گرفته شد(پویهنگری) که با بر هم خوردن تعادل آن، جنراتور تولید اضطراب به راه میافتد. انسان در واکنش به اضطراب سعی میکند مکانیزمهایی دفاعی سامان دهد و از خود محافظت کند. در واقع علت بیماری روانی، چیزی بیرون از شخص نیست، بلکه همان نیروهایی است که درون هر انسانی وجود دارد و از این نظر همه انسانها به طور بالقوه بیمار روانیاند. کسی که بیماریاش بالفعل شده، صرفا مقاومتش را در برابر تعارضات نیروها از دست داده است. بنابراین تمرکز فرویدیها و اگزیستانسیالها، روی بررسی سازوکارهای «روان» است؛ چیزی که میان انسانها مشترک است. بنابراین برای علیتیابی ناهنجاری روانی، نیازی به بررسی حادثههای منحصر برای هر فرد نداریم. و میتوان از الگوی مشترک میان انسانها استفاده کرد. اما از همینجا میتوان ریشههای اختلاف فرویدیها و اگزیستانسیالها را پی گرفت. فرویدیها ساختار روانی مشترک میان انسانها را سائقهای سرشتی میدانند که در طی چرخه تکاملی جنسی گستردهتر میشوند. اگزیستانسیالها اما به هستی مشترک انسانها و اضطرابهایی که همه آنها تجربه میکنند اهمیت میدهند. در ادامه این نکته بیشتر روشن میشود. اگزیستانسیالها در ادامه مسیری قرار دارند که با فروید آغاز شده، اما طرف حساب اصلی دعوایشان هم فروید است. طبق صورتبندیای که فروید از روان انسان دارد علت ناهنجاری روانی، از کنترل خارج شدن تعارض سائقهاست که ریشه آن باید در کودکی جستجو شود. روانکاو مثل یک باستانشناس به گذشته بیمار نفوذ میکند، آن را بازسازی کرده و علت حال بدش را برایش شرح میدهد. اما اگزیستانسیالها، علت ناهنجاری روانی را نه در از کنترل خارج شدن سائقها، بلکه در رویارویی انسان با دلواپسیهای وجودی میدانند. چهار دلواپسی اصلی انسان عبارتند از: مرگ، مسئولیت، تنهایی و پوچی. انسانها در موقعیتهای مرزی با آنها مواجه میشوند و مجبور به بازنگری در زندگی خویشتن میشوند. همین رویارویی با دلواپسیهای وجودی است که اضطراب را ایجاد کرده و مکانیزمهای دفاعی را فعال میکند. بنابراین لزومی به کندوکاو گذشته برای تشخیص علت ناهنجاری نیست، بلکه وضعیت کنونی انسانها و نگاهی که به جهان دارند از همه چیز مهمتر است. در نهایت باید گفت هدف رواندرمانان اگزیستانسیال، نه از بین بردن اضطراب بلکه رساندن آن به سطح بهینه است. وجود اضطراب مثل یک موتور محرک است که همچنان ما را زنده و «انسان» نگه میدارد. به جای مواجهه با آن به واسطه مکانیزمهای دفاعی ناکارآمد، باید با آن چشم در چشم شد، همزیستی با آن را تمرین کرد و به زندگی «اصیل» رسید. رواندرمانی اگزیستانسیال، علاوه بر اینکه در ادامه موج سوم روانشناسی(انسانگرایی) قرار دارد، انگارههای اساسیاش را از فلاسفه اگزیستانسیال وام گرفته است. اما سوال اینجاست که چه مقدار به خاطر وامگیری از فلسفه میتوان به آنها خرده گرفت؟ به نظرم خیلی کم. خود فروید صورتبندیاش از روان انسان را بر چه اساسی بنا نهاد؟ کسی که این مقدار در تاریخ روانشناسی اثرگذار بوده است. بنای رواندرمانی اگزیستانسیال که تکیه بر سنت فلسفی بلنددامنهای دارد، بیشک از بنای فروید سستتر نیست. در صورتی میتوان خرده گرفت که کارکرد این چارچوب درمانی، در عمل ثابت نشده باشد. از این جهت اما، یالوم ادعا میکند اکثر رواندرمانگرانِ با تجربه با صورتبندیای که او ارائه میکند موافق هستند. در واقع کاری که یالوم در پی انجام آن است، آوردن حاشیه روانشناسی به کانون آن است؛ چیزی که رواندرمانگران به طور روزمره در مواجهه با بیماران آن را تجربه میکنند بیآنکه چارچوب مشخصی برای آن وجود داشته باشد. چیزی مثل فوت کوزهگری و ادویهجات یک آشپز که در نهایت همان است که مطلوب را حاصل میکند. میتوان گفت روشی که رواندرمانان اگزیستانسیال از آن برای اثبات کارآمدی چارچوب خود از آن استفاده میکنند نه سنجههای استاندارد آزمایش روانشناختی، بلکه روشی «پدیدارشناختی» است که به واسطه آن به روان شخص وارد میشوند و با او همدل میشوند. این کتاب نقش پلی میان فلسفه و روانشناسی را ایفا میکند. نشان میدهد مباحث آشنای فلسفی چه کارکردی در بهبود حال افراد دارند. از طرفی ما را به دنیا روانشناسی، نظریههای روانشناسان و کیسهای بالینی آشنا میکند. 0 13 سجاد معینی پور 1401/6/24 سینمای عباس کیارستمی روبرت صافاریان 4.5 2 کیارستمی شیفتگان زیادی دارد و هر کسی از ظن خود یار او شده است! سبک کارگردانی، تماتیک و مضمون فیلمها و حتی نقلقولهایش، بهانههایی برای دوست داشتن او میتواند باشد. برای من اما جذابترین وجه کیارستمی، واقعنمایی کارهای اوست. در اینجا تفکیک واقعنمایی و واقعگرایی برایم مهم است. ممکن است یک فیلم واقعگرا باشد اما در استودیو ساخته شده باشد. فیلمبرداری کارهای کیارستمی اما در فضای واقعی شهر و طبیعت انجام گرفته و حتی برای واقعنماتر بودن، از مردم عادی(نابازیگران) همان منطقه استفاده شده است. در واقع کمی عجیب به نظر میرسد که عناصر فیلمهای چنین کارگردان پرآوازهای را چیزهایی معمولی تشکیل میدهند؛ فضاهای معمولی، انسانهای معمولی و حرفهای معمولی. برای اولین بار که در «زندگی و دیگر هیچ» مردها و زنهایی را دیدم که با چهرههای طبیعی جلوی دوربین میآمدند و دیالوگهایی ساده را ادا میکردند، از دیدن چنین تصاویری به ذوق آمدم. بیراه نیست اگر بگوییم هنر کیارستمی، به کانون توجه آوردن چیزهای معمولی است؛ چیزهایی که به طور روزمره با آنها سر و کار داریم اما رمز و راز نهفته در آنها را نمیبینیم. کیارستمی کارش آشناییزدایی است. سینما برای او، ایجاد درامی قوی به واسطه قصهگویی و صحنههای احساسات برانگیز نیست، بلکه نگاه جدی به مسائل ساده و در ظاهر بیاهمیت است. اوج واقعنمایی او البته، هنگامی است که دست به کار ساختن مستند میشود. مستندی مانند «همشهری» که دوربین را سر چهارراه گذاشته، به گوشهای میایستد و خود را به سیل حوادث (عبور و مرور خودروها و برخورد مامور طرح ترافیک با آنها) میسپارد؛ کاری که صافاریان به آن «فاصلهگیری» میگوید. البته که او مطمئن است حاصل انتخاب چنین موقعیتی، فیلمی تماشایی از آب در میآورد. مهمتر از آن اما، ثبت برگی از واقعیت روزمره مردم شهر است که غیر از در قاب دوربین او، جای دیگری نمیتوانستیم آن را ببینیم. با خودم فکر میکنم اگر فیلمی مانند «ده» ساخته نشده بود، چه بستر دیگری برای فرد(غیر از زندگی شخصی خودش) وجود میداشت که تا این حد از نزدیک، با خلقوخوی یک زن آشنا شود. یا اگر «شیرین»ی در کار نبود، راه دیگری بود که رو به روی ۱۱۷ زن بازیگر بنشینیم، و چند لحظهای چهرهی بدون روتوش و نقشنزده آنها را ببینیم؟ بازیگرانی که هر کداممان در طول روز، چشممان را با دیدن بازیهایشان پر کردهایم. کیارستمی در هر فیلمش، هوشمندانه روی نقطهای از واقعیت دست میگذارد و تماشاگر را وادار میکند به آن نگاه کند. تماشاگری که زندگیاش به واسطه همین نقاط ساخته شده اما روزمرگی مانع خیره شدن به آنها میشود. جالب توجهتر از «ده» و «شیرین»، «قضیه، شکل اول، شکل دوم» است که اهمیت حیاتی آن را از جهت تاریخی بیشتر درک میکنیم. چهرههای شاخص و متکثر اول انقلاب رو به روی دوربین مینشینند و مشترکا درباره یک مسئله اظهار نظر میکنند؛ اجتماعی که بعید است غیر از در این فیلم، جای دیگری بتوانیم آن را ببینیم. در واقع این کارِ به ظاهر ساده، توسط هیچ کسی غیر از کیارستمی انجام نگرفته و اگر کیارستمی نبود چه بسا مطلقا انجام نمیشد. به نظرم چه در این مستند و چه مستندها و فیلم-مستندهای دیگر، کیارستمی به اهمیت کاری که میکند واقف است. واقعنمایی کیارستمی در طول کارنامه هنریاش، در تمهای مختلفی دنبال میشود. در دوره پیش از انقلاب که فیلمهایش را در شهر میساخت، «ساختارهای نابودکننده» زندگی کودک، نوجوان و جوان (مدرسه و خانواده، نظام اداری و شرایط فرهنگی و اقتصادی) را به رخ میکشد و دیدی بدبینانه دارد. در دوره فیلمسازی بعد از انقلاب، به روستا میرود و سادگی روستایی و محاسبهگریزی آنان را با خوشبینی ستایش میکند؛ رویکردی که صافاریان آن را «خوشبینی فلسفی» مینامد. کیارستمی اگرچه از عقل و تدبیر تماما دفاع میکند(در فیلمهای اولیهاش بسیار مشهود است)، اما چیزی که در شهر با آن مواجه میشود «زرنگی» است و به همین خاطر به عقل روستاییان پناه میبرد. پس از چند فیلم اینچنینی، دوباره به شهر برمیگردد و با تاکیدی ویژه بر زنان، «تباهی عشق» را به تصویر میکشد. عشق برای کیارستمی، خارج شدن از تعادل است؛ به جای عاشق شدن، میبایست دوست داشت. در همه این فیلمها رعایت نظم، سختکوشی، پناه بردن به سادگی، طبیعت و معنویت ستایش میشود و البته این مضمون که با وجود دلمشغولیهای مقطعی ما، «زندگی ادامه دارد». تقابل سینما-زندگی و برداشتن مرز فیلم-مستند، یک تم کلی است که بر اکثر کارهای کیارستمی سایه انداخته که به واسطه سبک فیلمسازیاش، به خصوص فیلم در فیلم و استفاده از نابازیگران، سعی در القای آن به مخاطب دارد. سبک فیلمسازی کیارستمی، اول از همه در «مثل یک عاشق» به چشم من آمد. وقتی دقیقه اول فیلم دوربین ثابت بود و صدایی از بیرون کادر شنیده میشد که معلوم نبود صدای کیست. در جای جای فیلم، خارج از مضراب زدن از زبان متعارف سینما دیده میشد که علیرغم طلبیدن توجه زیاد، برایم بسیار دلنشین بود. زیباییشناسی کارهای کیارستمی، با چند مولفه قابل تعریفاند منجمله: عدم پیروی از قواعد قصهگویی متعارف(درامزدایی) و به جای آن استفاده از تصاویر زیبا و موقعیتهای جذاب، ضدیت با موسیقی یا هر مولفه دیگری که باعث برانگیختگی تصنعی مخاطب میشود و ضدیت با سانتیمانتالیسم به طور کلی، مینیمالیسم و به کارگیری حداقلی تکنیکهای سینمایی. میتوانم اینگونه کلامم را درباره کیارستمی تمام کنم: روانشناسان میگویند که بزرگسالی ما، شکل جاافتادهی همان چیزی است که در کودکی بودهایم. کیارستمی به واسطه کار با کودکان، چه بسا بهتر با اصل انسان (بدون شیلهپیلههای بزرگسالی) آشنا شده و در کل کارهایش، در پی بیدار کردن همان اصل به شیوههای مختلف است. 0 0 سجاد معینی پور 1400/10/21 میان دو جهان؛ فرار از استبداد، زندگی زیر سایه صدام زینب سلبی 3.4 3 از جایی به بعد نتوانستم خواندن دقیق کتاب را ادامه دهم، به همان دلیل که از خواندن «سور بز» دست کشیدم. کتاب تقریبا شامل دو قسمت میشود؛ قسمت اول روایت کودکی تا جوانی زینب سلبی، دختر خلبان شخصی صدام است. از آنجا که خانواده سلبی با صدام روابط نزدیکی داشته، در این قسمت درک واقعیتری نسبت به اخلاقیات و رفتار صدام پیدا میکنیم. دیکتاتوری که اطرافیانش را به رقابت برای اثبات وفاداری وامیداشت، روابط جنسیاش بیضابطه بود، افکار و سبک زندگیاش را به کل جمعیت عراق تحمیل کرد و سایه ترس را بالای زندگی عراقیها نگه داشت(تقریبا همان چیزهایی که برای دیکتاتور دومینیکن، رافائل تروخیو در کتاب سور بز برقرار بود). در قسمت دوم و با مهاجرت خانم سلبی به آمریکا، بیشتر داستان حول اتفاقات زندگی ایشان، فارغ از روایت ادامه زندگی صدام میچرخد. البته جابهجا تاثیراتی که زندگی گذشتهی او بر احوالات کنونیاش داشته گوشزد میشوند. این کتاب از این منظر که زندگی خصوصی یک دیکتاتور مانند صدام را مقابل چشمان همگان قرار میدهد چه بسا ارزش بالایی داشته باشد؛ به خصوص برای متفکران حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی و مواردی از این دست. اما برای مخاطب عمومی که به دنبال خواندن یک رمان است،با همان اهدافی که معمولا یک رمان خوانده میشود، نمیتواند کتاب در خور توجهی باشد. در واقع این کتاب صرفا به قلم درآوردن اتفاقاتی است که بر خانم سلبی گذشته، بیآنکه بخواهد انسجام یک رمان را پیدا کند. هر اتفاق صرفا به سبب اتفاق افتادنش در کتاب نقل میشود، نه اینکه با روایت نشدنش، فهم ناقصی در مخاطب ایجاد میشود. البته اقتضای کتابهای متعهد به واقعیت شاید چیزی جز این نمیتواند باشد. اما به نظرم اگر مقطع زمانی کوتاهتری برای روایت انتخاب شده و کمبودهای قصه به واسطه تخیل کامل میشدند، خروجی جذابتری از آب در میآمد. اینگونه با یک صدام و یک زینب سلبی مواجه هستیم که تکمیل پازل شخصیتیشان برایمان جذاب است؛ نه با ضدقهرمان و قربانیای کلیشهای که از قبل تکلیفشان برایمان مشخص است و صرفا به واسطه تشدید نفرت و همدردی، خواندن کتاب را ادامه دهیم. 0 5 سجاد معینی پور 1400/10/6 انتری که لوطیش مرده بود و داستان های دیگر صادق چوبک 3.6 18 «انتری که لوطیاش مرده بود» نام یکی از داستانهای این مجموعه است که نام کتاب را به خود گرفته است. در این داستان، نویسنده به عوالم یک انتر سرک میکشد که پس از مرگ لوطیاش قرار است برای زندگی خود تصمیم بگیرد. همین روایت عوالم حیوانی در داستانهای دیگر این مجموعه نیز مشاهده میشود؛ گویی چوبک میخواهد با این کار، تلویحا انسان را با خوی جانوری که در او نهفته است مواجه کند. این مواجهه البته تحمل بالایی میخواهد؛ چوبک نویسنده صریح و بیرحمی است و اهل باج دادن به خواننده نیست. همه جزئیاتی که خواننده میداند اما نمیخواهد به آن توجه کند را جلو چشمش میآورد و گاهی او را دلزده میکند. البته چوبک هروقت هم که به سراغ داستانهای آدمها میرود هم همین بیرحمی را دارد. جهانی که او روایت میکند جهانی تیره و تار و عاری از شفقت است؛ انسانها به خود اجازه میدهند برای یک موش دادگاه برگزار کنند و هر بلایی که دلشان میخواهد سرش بیاورند، بگذارند یک بچه گدا از گشنگی و سرما جان بدهد ولی به او رو ندهند و بالای سر یک اسب در جوی افتاده بایستند و همزمان با زجر کشیدن او، تصمیمات منطقیشان را بالا پایین کنند. چهار مجموعهای که داستانهای آنها در این کتاب جمعآوری شدهاند عبارتند از: خیمه شببازی، انتری که لوطیاش مرده بود، روز اول قبر و چراغ آخر. صادق چوبک اواخر قرن پیش(1295) متولد شد و در 80 سالگی وفات یافت. اکثر داستانهای او در دهه 30 تا دهه 50 نوشته شدهاند. خواندن داستانهای او، فارغ از درک جهانبینی خاص چوبک، ما را با زندگی مردمان ایران در دورهای از تاریخ که شناخت کمی نسبت به آن داریم آشنا میکند. 0 6 سجاد معینی پور 1400/9/14 سور بز ماریو بارگاس یوسا 4.3 30 حدود 200 صفحه(یک سوم کتاب) را خواندم و از ادامهی آن منصرف شدم. این کتاب فاقد آن «رازآمیزی»ای بود که در رمانها سراغ دارم. نوعی نیروی شگفتانگیز که آدم را به خواندن کتاب کنجکاو میکند. آدم میداند که در جایی از رمان، به نقطه اوجی میرسد و خواندن اتفاقات روزمره شخصیتها برایش با معنی میشود. آن نقطه اوج، شگفتآور است نه به خاطر اینکه از خارج داستان به یکباره خود را نمایان کرده است. بلکه چون در جریانات عادی روزمره خودش را آشکار میکند. پرماجراترین بخش این کتاب، روایت یک شب است. شبی که در آن رافائل تروخیو(دیکتاتور دومینیکن) قرار است ترور شود. رمان بر اساس اتفاقات و شخصیتهای واقعی نگاشته شده است و یوسا برای این کار پژوهشهای زیادی را انجام داده است. به نظرم همین براساس واقعیت بودنش آن را از رازآمیزی تهی کرده است. کل کار رمان این است که پته تروخیو و اطرافیانش را روی آب بریزد. توصیفاتی که از آنها میکند واقعا هولناک است؛ مثل اینکه تروخیو به خانه هر کدام از زیردستانش که دوست داشته میرفته و با زنانشان همبستر میشده. یا جرم و جنایتهایی که انجام میشده تا وفاداری افراد نسبت به تروخیو سنجیده شود؛ یک فرد میبایست برادر معشوقهاش را بکشد و قید ازدواج با او را به خاطر کمونیست بودنش بزند. خواندن قصه تا همینجا وحشتناک است. از اینجا به بعد فقط قرار است جایگشت این اتفاقات هولناک را برای افراد مختلف ببینیم. تقسیمبندی آدمهای خوب و آدمهای بد از همان اول مشخص است و قرار نیست با شخصیتهای پیچیده چندبعدی سروکله بزنیم که قضاوت دربارهشان دشوار باشد. در طی داستان با جنایتهای جنایتکاران (تروخیو و اطرافیانش) و شخصیتهای سنگوارهشان آشنا میشویم و از طرف دیگر با قربانیان و ظلمهایی که بر آنها روا شده است. نمیدانم یوسا در تشریح وضع مردم دومینیکن طی 31 سال دیکتاتوری تروخیو صداقت به خرج داده (چرا که انتقاداتی از همین ناحیه به وی وارد شده است) اما این وضعیت انسانی هر چقدر هم واقعی باشد برایم غیرقابل هضم است. یوسا راوی سرد و خشنی است و ما را به درون شخصیتها نمیکشاند. اتفاقات محیرالعقول داستان او انگار که از دل روزمره در نیامدهاند و همین است که ژانر این رمان را بیشتر علمی-تخیلی میکند و خواندن آن صرفا مایه سرگرمی است. ساختار کتاب از سه خط داستانی تشکیل شده که میان یکدیگر ترکیب شدهاند. خط اول، زندگی اورانیا، دختر یکی از زیردستان تروخیو است که در کودکی مورد تجاوز تروخیو قرار میگیرد. نجواهای او با پدرش، سالها پس از قتل تروخیو واگویه میشود. خط دوم، زندگی یک روز کامل تروخیو از صبح تا شب است و دیدارهایی که او با اطرافیانش دارد و به همین بهانه زندگی و شخصیت آنان نیز روایت میشود. یک زندگی سرد و نظامی که قبل از طلوع آفتاب، دو سه دیدار در آن گنجانده شده است. خط سوم شب قتل تروخیو است که چهار افسر سابق وفادار به تروخیو در ماشین، آمدن او را انتظار میکشند. در هر قسمت به زندگی یکی از آنها وارد شده و علت تنفرشان از تروخیو عیان میشود. 1 8 سجاد معینی پور 1400/9/14 سووشون سیمین دانشور 4.1 211 «آن وقتها که مردم لب جوی آب مینشستند و گذر عمر را میدیدند و دلیدلی میکردند و از تمام نعمتهای دنیا، یک گلعذار بسشان بود گذشت. حالا باید کناره سیلگیر بایستند و عمر همچین از روبه رو بیاید سیلی به صورتشان بزند که رَب و رُبشان را یاد کنند...» سووشون روایت خانهخرابی ایرانیهاست. ایرانیای که تمام خواستهاش از دنیا، یک خانه دنج با حیاط بزرگ و یک حوض است و بچههای قد و نیمقد که دور آن ورجه وورجه میکنند و خودش روی تخت میشیند و قلیان میکشد و عیالش با یک سینی چای به پذیراییاش میآید. در دورههای مختلفی از تاریخ، این گوشه دنج بر سر ساکنانش خراب شده و این کتاب روایتگر یکی از این دورههاست؛ فاصله سالهای 1320 تا 1325 که متفقین از شمال و جنوب به ایران حملهور شدند. در این دوره بود که ایرانیها از «اجنبی»ها لجشان گرفت و یک خشم عمومی هرچند نهفته نسبت به آنان ایجاد شد. راهی که قهرمان داستان ما طی میکند، بر هم زدن کاسه و کوزه دشمن است. راهی که شاید متاثر از جریان چپ است، شاید از ظلمستیزی شیعی، اما پرواضح است که عنصری کاملا ایرانی در آن است: مردانگی. مردانگی عنصری است که ایرانیها از آن دفاع میکنند، همانطور که مدافع خانه دنج و محکمشان هستند. دوگانهای که دانشور روی آن سوار میشود دوگانه «ترس» و «مردانگی» است و اینگونه از این عنصر ایرانی دفاع میکند. به قول یکی از دوستان، سیاست در ایران هیچوقت شکل نخواهد گرفت؛ چرا که سیاست، ارادهی معطوف به ضعف است. حال آنکه در ایران، یا ضعف بر اراده چربیده و قصه فرهاد کوهکن شده و یا اراده محکم و استوار حکم فرما بوده و هیچ ضعفی را برنمیتابیده؛ مانند خسرو و تمام شاهان ایرانی. مردانگی ایرانی در هر دو وجه آن وجود دارد. چیزی که در آنها مشترک است، باور به «حقیقت» است و دفاع تمام عیار از آن؛ یا در شکل فنا و یا در شکل قدرت نامحدود. دانشور نیز در سووشون، از ایرانیت دفاع میکند و قهرمانش کسی است که محدودیتهای ایجاد شده بر سر راهش را برنمیتابد. این چارهایست که او برای مقابله با خانهخرابی برمیگزیند. در چنین نبردی شکست معنی ندارد؛ چرا که هدف درست است(حقیقت) و ناکامی صرفا به خاطر این است که «هنوز دورهمان نرسیده». سووشون از وجه دیگری نیز قابل توجه است. این داستان روایتگر فضای عرفی دهه 30 است. دورانی که مردم(حداقل مردمی که در داستان وجود دارند) دم به دم مشروب میخورند اما در عین حال وابستگیهای دینیای هم دارند. یوسف علائم چندانی مبنی بر تقید شرعیاش بروز نمیدهد و زری، کافرزادهای است که پدرش وصیت کرده حجاب بر سر نکند. در این داستان ارزشهایی را میبینیم که اکنون(سال 1400) نیز برایمان محترمند؛ مثل دفاع از حق رعیت. تصور اکثر ما این است که آبشخور این مفاهیم، برگرفته از آموزههای مذهبی اند، در حالی که به عنوان مثال نمیتوان هویت یوسف را مذهبی ارزیابی کرد. داستان اما هرچه بیشتر به جلو میرود، مفاهیم مذهبی پررنگتر میشوند. موقعی که احساسات همه برانگیخته شده و اوان تصمیمگیری است، پای شهادت و شجاعت زینبی و غربت امامزاده به میان میآید. در ورای آنها اما نام «سیاوش» در میان است که سنگینیاش در ضمیر ایرانی، شاید بر همه مفاهیم پیشین سایه انداخته و شاید شکل دهنده آنها بوده باشد. 0 10 سجاد معینی پور 1400/8/12 صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز 3.9 164 مقایسه دو کتاب «بار هستی» و «صدسال تنهایی» به دلیل شباهت مضمونی آنها جالب به نظر میرسد. هر دو کتاب در حال و هوایی سیاسی(در دورههای تاریخی نزدیک به هم) نوشته شدهاند؛ یکی در حال و هوای بهار پراگ و اشغال چکسلواکی و دیگری در حالوهوای جنبشهای کارگری ضداستعماری آمریکای جنوبی. در هر دوی آنها راویت خطی کنار گذاشته میشود و سعی میشود با به همریختگی خط زمانی، توجه خواننده به شخصیتها جلب شود. در نهایت هر دو نویسنده به گزارهای مشترک میرسند: تاریخ در یک تسلسل بیمعنا ادامه پیدا میکند و انسانها به خواسته دلشان نمیرسند. اما راهی که این دو نویسنده برای رساندن این حرف مشترک طی میکنند متفاوت است. مارکز متولد کلمبیاست و در حالوهوای آمریکای جنوبی زندگی کرده است. جایی که طبیعت غنیای دارد، ریشههای خانوادگی همچنان حفظ شده است و آرمانهای چپ با شور و نشاط بیشتری دنبال میشوند. کوندرا در چکسلواکی متولد شده و زندگیاش را در اروپا سپری کرده است. او میان آپارتمانها و خیابانهای شهر گیر کرده، جایی که ساختار خانوادهها از هم متلاشی شده و دغدغههای آزادیخواهانه و روشنفکری بیشتر طرفدار دارد. این دو حال و هوای متفاوت نویسندهها، باعث شده که با دو نوع قصه متفاوت(هر چند با درونمایه مشابه) روبهرو شویم. مارکز در صدسال تنهایی، شخصیتهای بیشماری را درگیر میکند، شخصیتهایی که لای همدیگر لول میخورند و میخورند و با هم آمیزش میکنند و بچههایی با اسامی مشابه تولید میکنند. بازهی روایت داستان بسیار طولانی است(در حد یک قرن) و اتفاقات بیشماری در طی آن رخ میدهد. نسلهای پی در پی خانواده بوئندیا در یک خانه زندگی میکنند، از تکرار زندگی ملول میشوند و تنهایی ابدی، خاطرشان را پریشان میکند. مارکز در استفاده از رئالیسم جادویی ابایی ندارد و میتواند مردگان را ز قبر بیرون بکشد. روایت او به نوعی وسیعتر است، اما عمق کمتری دارد. مارکز فاصله خودش را با شخصیتهایش حفظ میکند، گویی تنهایی آنها دیواری است که او توانایی نفوذ به درون آن را ندارد و نمیتواند حال و روز شخصیتهایش را برای ما تعریف کند. کوندرا در بار هستی، شخصیتهای محدودی را انتخاب کرده که هر کدام در یک جهان مخصوص به خودشان زیست میکنند و از جامعه پیرامونشان فاصله دارند. بازه زمانی روایت او کوتاه است(در حد چند سال) و اتفاقاتی کمی در طی آن رخ میدهد. در واقع کوندرا شلوغکاری نمیکند و سعی میکند به جهان درون شخصیتهایش نزدیک شود و در پی روایتهای مجزا از زندگی هر کدام از آنها، پوچی و ملال زندگیشان را به تصویر بکشد. هر چند نسلهای مختلف اهالی چکسلواکی، مانند کلمبیا در کنار یکدیگر زندگی نمیکنند و هر کدام در آپارتمانهای خودشان محبوساند، اما باز هم با تکرار تاریخ مواجهیم: شخصیتهای رمان کوندرا هم شبیه پدران و مادرانشان میشوند، پدران و مادرانی که در عمق وجود هر کدامشان تا ابد لانه کردهاند. کوندرا ترجیح میدهد سراغ رئالیسم جادویی نرود و در چارچوبهای واقعگرایی باقی بماند؛ روشی که با حال و هوای اروپای آن دوران بیشتر سازگار است. 0 29 سجاد معینی پور 1400/8/11 دنیای سوفی: رمان تاریخ حکمت غرب یوستین گوردر 3.9 145 یکی از اولین مواجهههای من با کتاب، دنیای سوفی بود. البته آن را به صورت نوشتاری نخواندم و نسخهی صوتی آن از اپلیکیشن نوار را شنیدم. تجربه جذابی بود؛ تصویرپردازی سادهای داشت و نقاط نسبتا کلیدی تاریخ فلسفه را روایت میکرد. هرچند شاید تلاش برای گنجاندن این سیر تاریخی، برخی جاها مصنوعی به نظر میرسید، اما در مجموع قابلقبول از آب در آمده بود. همانطور که اکثرا میگویند، این صرفا یک کتاب مقدماتی آشنایی با فلسفه است برای آنکه طعم فلسفه را چشیده باشید. اما اگر به صرف خواندن این کتاب در جمع فرهیختهای بگویید «فلسفه خواندهام» به شما چشم قره خواهند رفت! من بعد از سه سال از خواندن این کتاب، برای مطالعه منظمتر و دقیقتر تاریخ فلسفه، قصد دارم کتاب «تاریخ فلسفه از آغاز تا امروز» ویلیام ساهاکیان را بخوانم. 0 15 سجاد معینی پور 1400/8/11 مکتب در فرایند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین سید حسین مدرسی طباطبایی 4.1 6 چرا این کتاب به نظرم نقطه شروع خوبیه برای بحث با بقیه؟ 1- این کتاب پاش رو روی نقطهی سفت «تاریخ» میذاره. در واقع توی بحث اعتقادات که در نظر اول بیشتر کلام و جهانبینی موضوعیت داره، روش علمی(علم تاریخ) رو دخیل میکنه برای اینکه به «واقعیت» صحنه نزدیکتر بشیم. با اینکار یه زمین سفت زیر پا شکل میده که بعد از اون میشه خوانشهای مختلفی از این زمین سفت داشت و تکثر رو به رسمیت شناخت. پیش از این کار، هر بحثی با این پیشفرض پیش میره که دادههایی که در اختیار داریم رو نمیشه بیاعتبار دونست و باید به نقلکنندههای اون اعتماد کرد. در نتیجه صرفا باید جایگشت بین این دادهها رو به رسمیت شناخت و خوانشهای بیرون اون رو ندیده رد کرد. تاکید روی روش علمی توسط نویسنده بسیار مشهوده؛ به طوری که نصف حجم کتاب رو رفرنسدهی شکل داده که برای ما کمی نامانوسه. 2- نویسنده خودش شیعه 12 امامیه اما نظر متفاوتی تو برخی از بحثای اساسی داره. حالا وقتی روشی که به کار گرفته رو به رسمیت بشناسیم، یهویی چشممون باز میشه که «عه! یعنی میشه شیعه بود و یه جور دیگهای به دین نگاه کرد؟». یعنی یهویی برقای سالن رو میزنن و تکثر نگاهها درون یه مذهب رخ نشون میده که خوانش حوزه علمیه قم فقط یه دونشونه(البته در صورتی که از نظر روش علمی تایید بگیره). بعد از خوندن این کتاب، چراغها رو بیشتر از این هم میشه روشن کرد و پرسید: چرا تشیع به وجود اومد؟ خوانشهای متفاوت از اسلام چیه و کدومشون موثقتر میاد؟ و بعدش: خوانشهای متفاوت از دین چیه؟ چرا اصلا دین شکل گرفته که حالا یه سریا بخوان شیعه بشن؟ و بدین ترتیب تکثر نگاهها به دین برامون معنی پیدا میکنه. قبل از این کتاب، ما داخل یه لوپ بسته گیر افتادیم که دامنه انتخاب چندانی نداریم و خودمون رو لاجرم از پذیرش یه سری اصول میدونیم. بحثها تو یه محدوده خاصی میچرخه که دغدغهش توسط سایرین تعریف شده و ما در حال کلنجار رفتن با مسائل بقیه هستیم. بعدش اما، میتونیم دین رو از آن خود کنیم و بحثی که به درد خودمون میخوره رو شکل بدیم. البته همه اینا به درد کسی میخوره که دین براش مسئله است، اگه کسی حس میکنه خوب تونسته با دین کنار بیاد و یه گوشه امنی جاش داده، این بحثا براش اضافیه. 0 3 سجاد معینی پور 1400/8/11 ناطور دشت جی. دی. سلینجر 3.6 182 رمان درباره نوجوانی است که در جامعه آمریکایی گیر افتاده و اگر اطرافیانش دستش را در انتخاب باز میگذاشتند، دلش میخواست ناطور دشت بشود! داستان این کتاب شاید زیادی معمولی باشد. حال و هوای تینیجری اواسط قرن 20 آمریکا را توصیف میکند و اتفاقات روزمره در آن نقش پررنگی دارند. بنمایهی کتاب اعتراض درونی یک جوان آمریکایی است به اوضاع اجتماعی که در آن گیر افتاده؛ نظام آموزشی که او را به درس خواندن تشویق میکند تا «موفق» شود، جمع رفاقتی که دغدغههای سطح پایینی دارند، سینمایی که از فرط ابتذال تحمل کردنش سخت است و پرسشهای سادهای که توسط اطرافیان مسخره میشوند(مثل اینکه موقع یخ زدن دریاچه سانترال، مرغابیها چه کار میکنند؟). شخصیت اصلی داستان که آدم کم رویی است کمتر میتواند با دخترها ارتباط بگیرد و همین عامل تشدیدکننده انزوای او از جامعه است. او در ارتباط با جنس مونث، دوست دارد به جنبههای زیباییشناسانه طرف مقابل توجه کند، در حالی که فضای جامعه او را به شهوتی بودن تشویق میکند و همین است که نمیتواند در روابط اجتماعی، معمولی و موفق باشد. او از سمت خانوادهاش به خاطر هوش پایین و نمرات بدش در مدرسه طرد شده است اما علاقه زیادی به خواهر کوچکش دارد. حسرت او در زندگی این است که خواهر کوچکش هم با همان چیزهایی که او تا رسیدن به این سن با آنها مواجه بوده روبهرو میشود و راه فراری از این جبر تاریخی ندارد. 0 9 سجاد معینی پور 1400/8/11 بار هستی میلان کوندرا 4.0 54 کاری که میلان کوندرا در بار هستی انجام داده چیزی شبیه به معجزه است؛ گنجاندن مفاهیم و پرسشهای دشوار زندگی در دل داستانی روان و نسبتا قابل فهم. عنصری که به شخصه در رمانها از آن فراریام، توصیفات بیش از حد چشماندازها و محیطهای محل واقعهی داستان است. عنصری که استفاده از آن، در این کتاب به پایینترین حد خودش رسیده است. همچنین این کتاب سراغ شخصیتپردازی بیش از 4 نفر نمیرود. در واقع کوندرا آنقدر حول شخصیتهایش چرخ میزند تا ما در نهایت با آنها همذاتپنداری کنیم. سرگذشت هر کدام از آنها مسیرهایی از زندگی هستند که همه ما، من جمله خود نویسنده، میتوانستیم درون آنها قرار داشته باشیم. در واقع آنها سرگذشتهایی تصادفی نیستند، بلکه وضعیتهای انسانی هستند که در طول تاریخ میتوانند تکرار شوند. نویسنده در نوشتن رمان، سعی میکند خود را رها کند تا عمق منطق تصمیمگیری شخصیتها بر او نمایان شود. بار هستی سفری است به درون زندگی 4 شخصیت که زندگیشان به یکدیگر گره خورده است، اما هر کدام در عوالم مخصوص به خود سیر میکنند. روایت رمان از زبان کوندرا، به عنوان سوم شخص نه چندان دانای کل! انجام میشود. او سعی میکند روایتگر حال و احوال شخصیتهای خود و گذشتهی آنان باشد، اما هر آئنه منتظر است که واکنشی ناگهانی از شخصیتهایش سر بزند و او تلاش کند منطق آن را تشریح کند. کوندرا اما همیشه هم موفق نمیشود و گاهی دستهایش را به نشانه تسلیم بالا میبرد. نوع قصهگویی بار هستی به گونهایست که تصاویر در آن جای کمی را اشغال میکنند. بیشتر رمان به گفتوگوهای درونی نویسنده میپردازد. به همین علت است که اقتباس سینمایی آن (The Unbearable Lightness of Being 1988) چیزی شبیه به فاجعه است و اصلا نتوانسته نقشی در بازنمایی جهان کوندرا بازی کند. نکتهای که همواره درباره بار هستی نقل میشود، نوع روایت آن است که خطی نیست و اتفاقات مهم را خیلی سریع به ما لو میدهد. کوندرا با این کارش میخواهد خواننده از درگیر شدن با اتفاقات پرهیز کند و به روی همذاتپنداری با شخصیتها تمرکز کند. دوگانه مفهومی این کتاب که داستان روی آن استوار است، سبکی و سنگینی است. به نظر کوندرا، ما از سنگینی فرار میکنیم و به دنبال سبکی(میتوان گفت رهایی، آزادی) هستیم، اما وقتی به آن میرسیم، دلمان برای سنگینی تنگ میشود. کوندرا این وضعیت را «سبکی تحمل ناپذیر زندگی» توصیف میکند. در واقع انسان هیچوقت به چیزی که دنبالش است نمیرسد و به گونهای ناکامی دائمی با او عجین است. در واقع تاریخ، به دلیل ماهیت «یکبار تکرار شدنش» بینهایت سبک و مضحک است، انسانها از این سبکی و بیمعنایی فرار میکنند و با اندیشه «بازگشت ابدی» میخواهند آن را سنگین کنند و به آن معنا ببخشند. انسانها هیچوقت نمیتوانند در تعادلی میان سبکی و سنگینی زندگی کنند، چرا که انگار در خلاء گیر کردهاند. هر کدام از شخصیتها در بار هستی، یک اصل اساسی را در زندگیشان دنبال میکنند؛ سابینا خیانت نکردن، فرانز پا نگذاشتن روی شخصیت مادرش، ترزا وفاداری و توما صداقت. همه آنها اما در طول داستان، فاقد توانایی حفظ اصولشان هستند و مجبور میشوند تسلیم پا گذاشتن روی آنها شوند. این همان وضعیت خلاءگونهای است که شخصیتهای رمان با آن درگیر هستند و میتوان آن را به تراژدی تعبیر کرد. 1 19 سجاد معینی پور 1400/8/11 یهودیان و حیات اقتصادی مدرن ورنر سومبارت 4.5 1 زندگی عینی روزمره ما متاثر از چه چارچوب ذهنی است؟ این سوال اساسی من برای خواندن کتاب «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن» بود. اگر زندگی روزمره را «اقتصاد» و چارچوب ذهنی را «دین» در نظر بگیریم، سوال اینگونه میشود که: «آیا دین بر اقتصاد تاثیر دارد؟» این سوال از این جهت دارای اهمیت است که چنانچه پاسخش منفی باشد، اساسا امکان به کارگیری عملی دین برای بهبود وضع بشر دچار خدشه میشود؛ جدالهای الهیاتی در فضایی ایزوله از جامعه به جریانشان ادامه میدهند و نیروهای دیگری جهت تاریخ را تعیین میکنند. البته پرسش اساسی سومبارت «تاثیر دین بر اقتصاد» نیست بلکه به طور کلی در پی اثبات تاثیر یهودیان بر شکلگیری سرمایهداری است. منظور او از یهودیان، صرفا «باورمندان به نظام اعتقادی یهودیت» نیست بلکه او قائل به «نژاد» یهودی است؛ قومی ورای یک جامعه دینی. بحث بر سر نژاد همیشه مسئلهای مناقشه برانگیز بوده و غالبا با جدلهای بیحاصل و کینهورزانه ادامه یافته است. اما سومبارت سعی دارد نگاهی منطقی به مسئله نژاد داشته باشد و برآیندهای عینی آن را نشان دهد. معمولا درباره یهودیان گفته میشود که آنها تاجرپیشهاند و از حقهبازی برای پیشبرد کارشان استفاده میکنند. این توصیفات کلیشهای از یهودیان، امکان پی بردن به وضعیت انسانی آنها و علل واقعی تاثیرگذاریشان بر سرمایهداری را از ما میگیرد. بخش اول کتاب در پی اثبات تاثیرات عینی یهودیان بر شکلگیری سرمایهداری است؛ اقداماتی نظیر خلق نظام اعتبارات جدید که در آن مراودات از حالت شخصی خارج شد و با «استانداردسازی» جایگزین شد(برخی از نتایج آن: ایجاد پول(به معنای امروزی مورد استفاده ما)، ایجاد بازار سهام، تغییر سیستم وامدهی بانکها)، شکلدهی به تجارت بینالمللی، کمک به تشکیل حکومتهای مدرن، ایجاد رقابت در کاهش قیمت کالاها و ایجاد مفهومی به نام «نظام جلب مشتری» که امروزه به «بازاریابی» شناخته می-شود. در بخشهای دو و سه کتاب تلاش میشود این نقش ویژه یهودیان را در شرایط عینی و ذهنی آنها جستجو کند. دین یهود عاملی اساسی در نقش ویژه یهودیان در حیات اقتصادی مدرن محسوب میشود؛ رابطه بده بستانی بین خدا و بنده(وظیفه و پاداش)، خردگرایی(ضدیت با عرفان)، تفکر سلطهجو بر طبیعت، تمجید کسب ثروت و مجاز بودن اخد ربا از غیریهودیان ویژگیهایی است که زمینهساز این نقش بودهاند. اما واکاوی سومبارت به یک پله عقبتر برمیگردد و نژاد یهودی که قدمت حدود چهارهزار ساله دارد بررسی میشود. یهودیان قومی شرقی بیابانگرد بودهاند که مفهوم «هدفگرایی»برایشان نقشی ویژه پیدا کرد(به واسطه زندگی سختشان در بیابان و سفرهای طولانی و پر از خطر). زندگی در بیابان تفکر انتزاعی را در آنان رشد داد(باعث شد عدد و رقم را بهتر درک کنند) همچنین به اهمیت ثروت منقول واقف شدند و در شکلدهی به پول مدرن نقشی ویژه داشتند(همیشه اسباب زندگیشان بر دوششان بود و در حال هجرت بودند). یهودیان هیچگاه تحمل زندگی کشاورزی را نداشتند و زندگی در شهر(که به آن به چشم یک بیابان بزرگ نگاه میکردند) برایشان لذتبخشتر بود. اقتصاد گلهداری، مفهوم افزایش سرمایه را نزد آنها پررنگ کرد؛ چرا که برخلاف کشاورزی که حدود کشت محصولات مشخص بود، گلهداری امکان افزایش بینهایت دامها را به آنها میداد. پیش از قلمفرسایی سومبارت درباره تاثیر یک گروه خاص بر شکلگیری سرمایهداری، ماکس وبر(همکار او) در این باب کتابی نوشت که اکنون بیش از کتاب سومبارت معروف است: اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری. سومبارت به نوعی در پاسخ به ویر، این کتاب را نگاشته است. او از پیشگامان جامعهشناسی محسوب میشود که بیشتر درباره ریشههای سرمایهداری پژوهش کرده اما به مرور به دست فراموشی سپرده شده است. 0 3 سجاد معینی پور 1400/8/4 تشیع: ریشه ها و باورهای عرفانی محمدعلی امیرمعزی 3.7 2 چند مدتیاست که به پاسخ این سوال مشغولم که «چرا تشیع شکل گرفت؟». اگر قبول کنیم به اکثریت اعتقادات مسلمانان (توحید، نبوت، حجیت قرآن و...) ایراد چندانی وارد نمیشود، باید دلیلی برای اعتقادات شیعه وجود داشته باشد؛ اعتقاداتی که شیعه را از بقیه نحلههای اسلامی جدا میکند. کتابی که در این ایام با آن مواجه شدم «تشیع؛ ریشهها و باورهای عرفانی» نوشته محمدعلی امیرمعزی بود که فکر میکردم به بسیاری از سوالهایم پاسخ میدهد. او به دلیل تحصیلاتش در فرانسه و همزیستی با پژوهشگران غربی اسلام، با نگاهی بروندینی به تشیع، احتمالا داوری منصفتر برای پاسخ به این سوال خواهد بود. ساختار کتاب از 14 مقاله تشکیل شده که بین سالهای 1992 تا 2005 چاپ شدهاند. امیرمعزی هدف این مقالات را «بررسی برخی از جنبههای عرفانی تاریخ تشیع» مینامد. چینش مقالات بر اساس یک سیر تاریخی صورت گرفته است. فصل اول به بررسی اصطلاح «دین علی» میپردازد. فصل دوم تاریخ شاهزاده ساسانی(شهربانو- که برای شیعه شخصیتی اثرگذار است) را بررسی میکند. فصل سوم تا هشتم به بررسی جنبهی دوگانه شخص امام(که مبحثی کلامی و عرفانی است) میپردازد. فصل نه تا یازده به جنبههای گوناگون هرمنوتیک(تأویل) در شیعه میپردازد. و سه فصل آخر به معادشناسی و بازگشت به مبدأ در نگاه شیعه اختصاص دارد. نیمی از حجم این کتاب را ذکر منابع تشکیل داده که سندیت مباحث مطرح شده را افزایش میدهد. با توجه به دغدغه من برای خواندن این کتاب (چرا شیعه شکل گرفت؟) تنها در دو جای کتاب احساس پاسخگویی به سوالم را لمس کردم. در واقع تبارشناسی علل شکلگیری عقاید شیعه تنها در دو جای کتاب به چشم من خورد و باقی کتاب صرفا به پدیدارشناسی عقاید شیعه و صورتبندی آنها میپردازد. 1- مطرح شدن شهربانو به عنوان همسر امام حسین و مادر امام سجاد، در محیط دربار مامون انجام گرفت. امیرمعزی بحثی را در اهمیت فره ایزدی در کنار نور ولایت مطرح میکند. سپس برای ریشهیابی دقیقتر رواج روایت شهربانو، به دربار مامون عباسی برش میزند. دبیران و کاتبان دولت ایرانی تبار عباسی، خود را حافظ فرهنگ ایرانی میدانستند و تلاش داشتند که ایرانیت خود را همچنان در دل اسلام حفظ کنند. در واقع تب «انسانگرایی ایرانی» بین متفکران ایرانی آن زمان بسیار داغ بود. مامون در تلاش برای ایجاد آشتی میان علویان و عباسیان(که مورد حمایت ایرانیان بود)، با کنار زدن زیدیهای حسنی ستیزهجو، علیالرضا (از نسل حسینبن علی) را به ولیعهدی خود منسوب کرد. با تضعیف مامون، ابراهیم(از عباسیان بغداد که مادری ایرانی تبار داشت) خود را به عنوان خلیفه جا زد. اطرافیان مامون(همان کاتبان ایرانی) برای مشروعیتبخشی هر چه بیشتر به علیالرضا(جانشین مامون)، داستان مادر ایرانی اجداد او را قوت دادند. این نمونهای از قوی کردن روایاتی است بنا بر ضرورت تاریخی، اهمیت آنها افزایش مییابد. در اینجا «حفظ ایرانیت» دلیل اصلی قوتدهی به یک روایت است؛ انگیزهای که در جاهای دیگر نیز خود را نشان میدهد. 2- روایات دیدار با امام زمان از زمان ابن بابویه(اواخر قرن 4) قوت گرفت. علت این امر، پایدارسازی هویت مذهبی جامعهای بود که چنین پرسشی برای آنان ایجاد شده بود: آیا به راستی امام دوازدهم زنده است؟ پرسش اساسیای که امیرمعزی کمتر به آن در این کتاب پرداخته است، علت اهمیت علی(ع)(و شکلگیری مفهوم «ولایت» حول او) نزد شیعیان است. او در سخنرانیهایی که جدیدا ایراد کرده است، تلاش دارد تا به این پرسش پاسخی بدیع بدهد. او رسالت محمد را اعلام آخرالزمان میداند (متاثر از فرهنگ توراتی-انجیلی) و کسی که به عنوان مسیح موعود معرفی میشود علی است. بعدها و با شکلگیری امپراتوری عربی از یک سو و عدم ظهور مجدد علی(شیعیان نخستین نمیتوانستند مرگ او را باور کنند) از سوی دیگر که باعث ناامیدی شیعیان شد، این تلقی مسیحایی از علی به حاشیه رانده شد اما همچنان جایگاه او به عنوان ستون ولایت و ارتباط قلبیاش با شیعیان حفظ شد. در نگاه امیرمعزی، شیعه دارای جهانبینیای دولایه و دوگانه است. دولایه بدین معنا که جفت ظاهر و باطن یکدیگر را تکمیل میکنند. در واقع امام، تکمیلکننده تنزیل پیامبر است و قرار است باطن دین را تعلیم دهد(جفت مکمل ولایت و نبوت). دوگانه بدین معنا که نبرد دائمی بین خیر و شر از ازل تا ابد برقرار است و برای هر فرستادهای از سوی خدا، دشمنی وجود دارد(جفت متضاد ولایت و برائت). ویژگی امیرمعزی که در این کتاب نمایان است، شجاعت او در بیان فرضیهها و تلاش برای اثبات آنهاست. این کار او اگرچه ممکن است خطاهای چشمگیری را در تاریخنگاری به وجود آورد، اما استفاده از تخیل برای پیشبرد دانش علوم انسانی، ویژگی پررنگی است که امیرمعزی از آن در تاریخپژوهی شیعه استفاده میکند. 0 12 سجاد معینی پور 1400/7/7 اسلام: پژوهشی تاریخی و فرهنگی شرف الدین خراسانی 3.0 1 برای مطالعه «اسلام» از منظر تاریخی، به نظر دو رویکرد کلی وجود دارد. در رویکرد اول، شرح مفصل یک مقطع تاریخی خوانده میشود، شخصیتهای درگیر در آن مقطع با جزئیات کامل شناخته میشوند و با تامل بیشتری به اتفاقات رخ داده و قصد و غرضهایی که پشتشان بوده نگاه میشود. شاید کتاب «سیره رسول خدا» نوشته رسول جعفریان کتابی با همین ویژگیها است که در آن دوره زندگی حضرت محمد را روایت میکند. مطالعه اسلام با این رویکرد(برای یک بار هم که شده) به هر انسانی بصیرت تاریخاندیشی میدهد و درک بهتری از دینی که با آن مواجه است رقم میزند. مطالعه کل تاریخ اسلام با این رویکرد اما، برای اهل فن واجب است و نه هر کسی. در رویکرد دوم برای مطالعه اسلام، تاکید بیشتر بر روی تصویر کلی از «اسلام تاریخی» است. بدین نحو که از بدو تولد این دین، همه روندهای مهم شکلگیری و تغییرات آن مطالعه میشود و تلاش میشود تا تسلط ابتدایی به ادبیات بحث درباره اسلام ایجاد شود. مدخل «اسلام» دایرهالمعارف اسلامی، مطالعهای از این جنس است. این مدخل با نام «اسلام؛ پژوهشی تاریخی و فرهنگی» مستقلا به صورت کتاب منتشر شده است. دغدغه من برای مطالعه این کتاب، به دست آوردن دید کلی راجع به افراد مطرح در تاریخ اسلام بود و تاثیری که هر کدام بر عقاید اسلامی پس از خودشان داشتهاند. اینکه شیخ مفید در چه قرنی زندگی میکرده، متاثر از چه جریاناتی بوده، چه نوآوریهایی داشته و تاثیرش بر افراد و جریانات پس از خودش چه بوده است. ساختار کتاب به صورت مقالههای جدا از هم است که نویسنده هر کدام متفاوت است. ۱۸ نویسنده در تدوین این مدخل دخالت داشتهاند که هر کدام در حوزهی خودشان صاحب نظر محسوب میشوند. نام عبدالحسین زرینکوب، سید حسین نصر و احمد پاکتچی در میان نویسندگان به چشم میخورد. ترکیب نویسندگان این مدخل، خاطرنشان میسازد که با روایت استاندارد اسلام که در تلقی شیعه امامی قرن چهاردهمی پذیرفته شده است مواجه هستیم. این مقالات در بخشهایی دستهبندی شدهاند و سعی میشود گزارشی منسجم از پدیدهی «اسلام» باشند و ابعاد مختلف آن را پوشش دهند. بخشهای کتاب عبارتند از: ظهور اسلام، تعالیم و نهادهای اساسی اسلام، گسترش تاریخی اسلام، سیر اندیشههای کلامی در تاریخ اسلام، سیر اندیشههای فقهی در تاریخ اسلام، تحول فلسفه و علوم در تمدن اسلامی، نفوذ فرهنگ اسلامی در اروپا، تصوف و عرفان، تاثیر اسلام در ادبیات ملل مسلمان. این کتاب اگرچه افراد و جریانات مهم در تاریخ اسلام را ذکر میکند و اندیشهی آنها به طور کلی را شرح میدهد اما شناخت کافی درباره هر یک از این شخصیتها را در اختیار خواننده قرار نمیدهد. به نحوی که صرفا برچسبهایی قرین برخی شخصیتها میکند و به هم پیوستگی تاریخی و علت ظهور برخی اندیشهها درک نمیشود. البته از کتابی در قاموس مدخل، انتظاری جز این نمیرود. اما مشکلات اساسی دیگری بر این کتاب وارد است. جای تعجب نیست که تلقیهای شیعهی امامی قرن چهاردهمی نویسندگان بر روایتی که از تاریخ اسلام دارند تاثیر گذاشته است، اما در مواردی اصول کار علمی نیز نادیده گرفته میشود؛ بعضی ادعاها بدون ذکر منبع مطرح میشوند و به جنبه تاریخی آنها توجه نمیشود. این موارد به خصوص در بخش «تعالیم و نهادهای اساسی اسلام» به چشم میخورد. در بحث «اصول اعتقادی»، به قرآن ارجاع داده میشود بدون آنکه به تلقیهای متفاوتی که از آیات وجود دارد توجه شود(در واقع به جای استفاده از آیهی قرآن برای اثبات یک اصل اعتقادی، بهتر بود به متکلمی که این اصل اعتقادی را از آن آیه برداشت کرده بود ارجاع داده شود). در بحث «عبادات و آداب دینی» به سیر تاریخی احکام توجهی نمیشود. تعجببرانگیزتر از این موارد، تلاشی است که برخی نویسندگان برای پاک کردن چهره اسلام از بعضی اتهامات میکنند. ابوالقاسم گرجی تلاش دارد اثبات کند که اسلام طرفدار چندهمسری نیست. قضاوتهای اینچنینی که گزارشدهی نویسندگان را تحتتاثیر قرار داده، در بخشهای دیگر کتاب نیز وجود دارد. دو بخش سیر اندیشههای کلامی و سیر اندیشههای فقهی در تاریخ اسلام(به تالیف احمد پاکتچی) برای من بیش از همه قابل توجه بود. دریافتن دید کلیشهای که به شیخ مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیر طوسی، ابن تیمیه و بسیاری از اسامی موجود در تاریخ اسلام وجود دارد و من هیچگاه به صورت تاریخی و پشت سر هم آنها را مطالعه نکرده بودم، برایم قابل استفاده بود. هر چند همانطور که اشاره شد، بصیرت کمی راجع به شخصیت و عقاید آنها در اختیار خواننده قرار میداد. مقایسه تطبیقی این دو بخش در دایرهالمعارف اسلامی و کتاب چاپ شده(اسلام؛ پژوهشی تاریخی و فرهنگی) برخی اضافات را در نسخه کتابی نشان میدهد که تصویر کاملتری از تاریخ عقاید کلامی و فقهی میباشد. خواندن این کتاب با وجود وزن علمی پایین آن، اسکلت کلی و منسجمی را از تاریخ اسلام در ذهن من شکل داد. در ادامه و برای تکمیل، خواندن کتابهایی از نقطه نظرهای متفاوت(به خصوص نویسندگان غربی) و رویکردهای متفاوت لازم مینماید تا این مطالعه اولیه اثربخش گردد. برای مطالعه مدخل اسلام دایره المعارف اسلامی میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید. https://www.cgie.org.ir/fa/article/235369/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85 0 3 سجاد معینی پور 1400/6/12 اخلاق باور اندرو چیگنل 4.0 1 این کتاب، داستانِ نسبت «باور» و «قرینه» را روایت میکند. داستانی نسبتا پرفراز و نشیب که از قرن ۱۹ با اصل کلیفورد («همواره، همهجا و برای همهکس باور به امری بر مبنای قرینه ناکافی نادرست است») آغاز شد و مانند هر مبحث دیگری در فلسفه، شاخههای مختلفی پیدا کرد که اختلاف نظر در برخی از آنها همچنان پا برجاست. نکتهی در خور توجه در این کتاب، این بود که چنانچه هدف ما از باور، لذت، بقا یا چندی از هنجارهای اصیل باشد، میتوانیم «قرینه» به معنای «صدق» را کنار بگذاریم و خودفریبی و خیالپردازی را پیشه کنیم. عدهی کمی از فیلسوفان اخلاق هستند که همچنان به اصل کلیفورد پایبندند(خود کلیفورد نیز در گذر زمان نظر خود را تعدیل کرد) و به جای آنکه قرینهگرای معرفتی سختگیرانه باشند(یعنی صدق برایشان اصالت داشته باشد) قرینهگرای اخلاقی یا مصلحتگرا هستند (یعنی بدان توجه دارند که نتیجه باورشان به چه نتیجهای میانجامد و گاهی باوری که برایش قرینه کافی وجود ندارد را قبول میکنند). نظر به دیدگاه قرینهگرایان معتدل نیز جالب است. آنها میگویند نیازی نیست که همه باورهای ما مبتنی بر قراین شکل بگیرند، بلکه فقط جاهایی که الزامی اخلاقی یا مصلحتی در کار است (مثل زمانی که جان بیمار در گرو تشخیص پزشک است) باید با وسواس قراین را بررسی کنیم. در کنار فیلسوفان اخلاق باور، ایمانگرایان میکوشند نگرش گزارهای ایجابی دیگری را ملاک قرار دهند که «قرینه» راهنمای آن نباشد. آنها به جای «باور» از «پذیرش» سخن میگویند. نوع افراطی ایمانگرایان حتی با وجود قرینهای علیه یک گزاره، آن را قبول میکنند. اما در نوع معتدلتر آن، صرفا در صورت عدم وجود قرینهی کافی، «جهش ایمانی» مجاز میشود. با وجود اینکه این بحثها از مباحث «اخلاق» به دور هستند، اما نحلهای از فیلسوفان اخلاق باور که میخواهند ارادهی بیشتری را در ضبط و مهار باورها برای خود قائل شوند، از این مفهوم «پذیرش» استقبال میکنند(در مقابل دیدگاهی که میگوید ما در برابر قراین تسلیم هستیم.) در نهایت نکتهی مهم این است که هر کس با سنجیدن دیدگاههای فیلسوفان اخلاق باور، جایگاه خودش را در میان آنها پیدا کند. اینکه چه میزان قرینه در باورهایش برایش مهم است(شاید ترجیح بدهد به قلمرو ایمانگرایان بپیوندد)، چه هنجارهایی را در باورسازی خود اصالت قرار میدهد(معرفتی، مصلحتی، اخلاقی)، آیا میخواهد هنجارهای مختلف را ردهبندی کند(و در شرایط مختلف یکی را بر دیگری ترجیح دهد) یا آنها را به طور کلی قیاسناپذیر میداند، چقدر میخواهد سختگیر باشد و چقدر معتدل(چقدر برای قرینهگراییاش استثنا قائل میشود)، چه اهدافی را در باورهای خود دنبال میکند(صدق، فضیلت، فهم، لذت، بقا)، چه تناظری بین اخلاق باور و اخلاق عمل او وجود دارد(آیا اصالت قرار دادن روش به دست آوردن باور، لزوما او را وظیفهگرا میکند؟)، خود را تسلیم در برابر قرینه میداند یا باورهایش را ارادی قلمداد میکند، آیا نسبتی میان شدت قرینه و شدت باور برایش وجود دارد و مواردی از این دست. 1 4 سجاد معینی پور 1400/6/7 غول مدفون کازوئو ایشی گورو 3.7 28 گزارهای مدرن در چارچوب داستانی قدیمی مطرح میشود: همه ما در بند خاطرههامان هستیم؛ هویت، علایق و خواستههای ما براساس خاطرههای مدفون در ذهنمان شکل گرفتهاند. ایشیگوروی ژاپنی افسانههای انگلیسی را برای داستانپردازی خود انتخاب کرده است؛ دوران شاه آرتور که در آن روح سلحشوری تحسین میشده و عناصری افسانهای مثل غول، اژدها و جادو در آن نقش پررنگی دارند. داستان بر پایه تلاش یک پیرمرد و پیرزن برای یافتن پسرشان پیش میرود. این دو که عاشق یکدیگر هستند، مدتهاست به خاطر بخاری جادویی حافظهی خود را از دست دادهاند. نه فقط این دو، بلکه کل اهالی شهرشان بیحافظه شدهاند و گذشته را به خاطر نمیآورند. اما پیرمرد و پیرزن روزی تصمیم میگیرند به دنبال پسرشان که در شهری دور منتظرشان است بروند و به این جدایی خاتمه دهند. همین فضا باعث میشود که ما تا آخر داستان در شک باشیم که آیا پسر به طور واقعی وجود دارد یا صرفا اوهام این دو انسان پیر است. اما در کنار این انگیزهی اصلی، آنها به مرور انگیزه پیدا میکنند که ایجاد کنندهی بخار(که برایشان فراموشی به ارمغان آورده) را نیز از میان ببرند؛ اژدهایی مدفون در دل کوهستان که نابود کردنش کار هر کسی نیست. آنها امید دارند که با از بین بردن اژدها، خاطرات عاشقانهشان احیا شده و بیشتر یکدیگر را دوست بدارند. از بین بردن بخار اما، میتواند نتایج خانهمانبراندازی را نیز به دنبال داشته باشد: احیای نفرتهای قدیمی که بین دو قوم(ساکسون و بریتون) وجود داشته به راه افتادن جنگی خونآلود. از طرف دیگر، از بین رفتن بخار ممکن است خاطرات ناخوشایند پیرمرد و پیرزن را به یادشان آورده و عشق کنونیشان را از بین ببرد. غول مدفون برخلاف صدسال تنهایی یا بارهستی، مفاهیم و پرسشهای زیادی را به بحث نمیکشد، بلکه سوالی ساده را تا انتها به همراه خود دارد: آیا حضور کامل و همیشگی حافظه، زندگی را لذتبخشتر میکند؟ میتوان تفسیرهای متفاوتی از اژدهای تولیدکننده بخار ارائه داد: مدرنیته و سیر پرشتاب پیشرفت که حافظه انسانها را کوتاهمدت کرده و چشمشان را به امور جدید خیره میکند، یا فرایند ذهن انسان که بیشتر حافظه را در ناخودآگاه ذخیره میکند و به نوعی ما را دچار فراموشی میکند. اما پرداختن به این موضوع اهمیت چندانی ندارد. مهم این است که فراموشی در جهان ما وجود دارد. اما آیا فراموشی لزوما چیز بدی است؟ آیا فراموشی باعث التیام گذشته نمیشود و نگاه انسان را به آینده معظوف نمیکند؟ به نظرم پاسخ به این سوال چندان ساده نیست و نویسنده نیز تا پایان آن را بیجواب باقی میگذارد. بدون گذشته، آیندهای نیز وجود ندارد. هویتی که الان داریم و امیدی که به آینده بستهایم، همه از دل گذشته نشئت میگیرند. پیرمرد و پیرزن اگر حافظهشان به کلی از بین رفته بود، هدفی برای به دست آوردن و امیدی به آینده نداشتند. اما با این وجود، جزئیات به یاد آوردن گذشته باعث میشود زخمهای گذشته التیام نیابند و فرصت عشق در آینده از دست برود. شاید ایشیگورو به نوعی از حافظه پیرزنی پیرمردی دفاع کرده است؛ به یادآوردن حدودی گذشته و شکل گرفتن انگیزهها اگرچه برپایه خیالات باشند. به عبارتی مهم نیست که در واقعیت چه اتفاقی افتاده؛ مهم این است که هم اکنون انگیزهای داریم و میتوانیم با عشق، مسیری را با یکدیگر طی کنیم. مایهای که ایشیگورو از آن برای داستانپردازی استفاده میکند(افسانههای انگلیسی) به اندازه کافی سبک رئالیسم جادویی را در خود پرورانده است. ایشیگورو صرفا با چند پیچیدگی روایی، داستان خودش را مدرنتر میکند. هر چند ظاهرا همتی زیادی برای این کار ندارد و سعی میکند سادگی را در قصهگوییاش حفظ کند. داستان پر است از دیالوگهای ساده بین کاراکترها که پیرنگ داستان را به کندی پیش میبرند. توصیفات فضا به حداقل خود رسیده و با رویدادهای زیادی سروکار نداریم. همین باعث میشود که شخصیتهای کمتعداد داستان هرچه بیشتر پرورانده شوند و به آنها احساس نزدیکی بیشتری کنیم. شخصیتها کمتر با یکدیگر درگیر میشوند و سعی میکنند طمأنینه و آرامش را در گفتگوهایشان حفظ کنند؛ حتی زمانی که قرار است چند لحظه بعد با یکدیگر بجنگند! (شاید این آرامش و طمأنینه، ویژگی فرهنگ ژاپنی است) دغدغه من برای خواندن این کتاب، آشنایی با ادبیات ژاپن از طریق خواندن یکی از رمانهای نویسندگان معروف آن بود. البته ترکیب عناصر انگلیسی و ژاپنی موجود در داستان، شناخت ادبیات ژاپن را به طور منحصر به فرد اندکی دشوار میکند. خواندن این کتاب در کل لذتبخش و آرامشدهنده است! 0 11 سجاد معینی پور 1400/5/9 کلام و جامعه در سده های دوم و سوم هجری: تاریخ اندیشه دینی در صدر اسلام جلد 1 یوزف وان اس 4.0 1 پیامبر رفت ولی خدا همچنان هست. این جملهایست که بیم و امید جامعه اسلامی در سدههای نحستین را بیان میکند. جامعهای که در طی حیات محمد، خود را مخاطب خدا میدانست و پس از فوت این شخص، تلاشهایی انجام داد تا همچنان متصل به منبع قدسی بماند و «نجات» یابد. یوزف فان اس در این کتاب، راوی تلاشهای مسلمانان در راه رسیدن به این هدف است. وی برای این کار، تمرکز خود را بر روی دو قرن قرار داده؛ قرن دو و سه هجری که استخوانبندی عقاید اسلامی شکل میگیرد و تا به امروز ادامه مییابد. روش فان اس برای انجام این کار، مخصوص به خود است. وی به جای تکیه بر منابع نحلهنگاران، مستقیما به سراغ مکتوبات موجود در دوره مذکور رفته. وضعیت سیاسی اجتماعی هر منطقه به طور اجمالی بررسی شده و سپس از طریق آثار موجود، شخصیت و عقاید هر متکلم برسازی شده است. مزیت این کار نسبت به نحلهنگاریهای مرسوم، به دست آمدن وضعیتی دقیقتر از اندیشه اسلامی در آن دوره است؛ چرا که تلاش میکند از جرح و تعدیلهایی که متعاقبا متوجه متکلمان شده است پرهیز کند، از تنوع عقاید هر شخص پرده بردارد(شخصیتهایی که هر کدام به مرور در طول تاریخ، به برچسبی خاص شناخته شدهاند) و شخصیتهای فراموش شده در علم رجال را دوباره در معرض شناخت قرار دهد(شخصیتهایی که به بهانههای مختلف، از سلسله راویان حذف شدهاند). وی همچنین به دیالکتیک میان جامعه و کلام توجه داشته است و چرایی شکلگیری هر عقیده و آثار به جا مانده از آن را تصویر میکند. اگر بخواهیم به طور خلاصه به صورتبندی فان اس از وضعیت جامعه اسلامی در قرن دو و سه نظر افکنیم، به این گزارهها میرسیم: پس از مرگ پیامبر، موفقیت مسلمانان در حکمرانی بر قلمرویی گسترده باعث شد تصور ادعای جدید در باب پیامبری از میان برود. در کنار این قدرت سخت مسلمانان، تلاشهایی برای هویتسازی اسلامی صورت گرفت که عبدالملک سردمدار آن بود. اسلام به عنوان یک موجودیت جدید، به مرور به خود سر و شکل میداد، اما بحرانهای داخل جامعه اسلامی تمامی نداشت. این بحرانها واکنشهای مختلفی را برانگیخت؛ خوارج تصمیم گرفتند کسانی را که ایمان راستین ندارند کافر بخوانند و جامعه مسلمین را خالص کنند، شیعیان به اهل بیت پیامبر پناه بردند و هر گروه به راهی دیگر رفت. در این میان، «اعتقاد به برگزیدگی» که در کل امت وجود داشت(جماعت «مرجئه» با اعتقاد «تقدم ایمان به عمل» سردمدار آن بود) اهمیت خود را از دست داد. کم کم مفهوم مسئولیت فردی و گناه فردی شکل گرفت («قدریه» با اعتقاد «هر شری که در جهان وجود دارد از انسان است نه خدا» جوانههای آن را کاشت) و تکالیف اخلاقی و شرعی تدوین شد. دغدغه تشخیص این تکالیف، اهمیت دانش فقه را افزایش داد. نص قرآن(که در قرن اول، اهمیتی کمتر از شخص پیامبر داشت) به مرور به صحنه نزاع تبدیل شد و قطعیت و تفسیر آن مورد مناقشه قرار گرفت. در کنار آن، جدال بر سر چارچوبهای سنت نیز به جریان خود ادامه داد. کلام اما، علاوه بر قرآن و سنت، از منابع دیگری نیز تاثیر میگرفت؛ از اندیشههای ایرانی(زرتشتی، زروانی، مانوی) گرفته تا اندیشههای مسیحی و یهودی. «کلام و جامعه» مشتمل بر 6 جلد است که تا کنون یک جلد آن به فارسی ترجمه شده است. جلد اول این مجموعه، به بررسی وضعیت کلام اسلامی در سوریه و کوفه میپردازد. مدخلهای این کتاب به درد هر کسی میخورد که علاقهمند به تبارشناسی عقاید اسلامی باشد. اما خواندن کل این کتاب برای متخصصان حوزه کلام مفید است؛ به خصوص به لحاظ دقت در روش. 0 8