یادداشت
1400/6/12
4.0
1
این کتاب، داستانِ نسبت «باور» و «قرینه» را روایت میکند. داستانی نسبتا پرفراز و نشیب که از قرن ۱۹ با اصل کلیفورد («همواره، همهجا و برای همهکس باور به امری بر مبنای قرینه ناکافی نادرست است») آغاز شد و مانند هر مبحث دیگری در فلسفه، شاخههای مختلفی پیدا کرد که اختلاف نظر در برخی از آنها همچنان پا برجاست. نکتهی در خور توجه در این کتاب، این بود که چنانچه هدف ما از باور، لذت، بقا یا چندی از هنجارهای اصیل باشد، میتوانیم «قرینه» به معنای «صدق» را کنار بگذاریم و خودفریبی و خیالپردازی را پیشه کنیم. عدهی کمی از فیلسوفان اخلاق هستند که همچنان به اصل کلیفورد پایبندند(خود کلیفورد نیز در گذر زمان نظر خود را تعدیل کرد) و به جای آنکه قرینهگرای معرفتی سختگیرانه باشند(یعنی صدق برایشان اصالت داشته باشد) قرینهگرای اخلاقی یا مصلحتگرا هستند (یعنی بدان توجه دارند که نتیجه باورشان به چه نتیجهای میانجامد و گاهی باوری که برایش قرینه کافی وجود ندارد را قبول میکنند). نظر به دیدگاه قرینهگرایان معتدل نیز جالب است. آنها میگویند نیازی نیست که همه باورهای ما مبتنی بر قراین شکل بگیرند، بلکه فقط جاهایی که الزامی اخلاقی یا مصلحتی در کار است (مثل زمانی که جان بیمار در گرو تشخیص پزشک است) باید با وسواس قراین را بررسی کنیم. در کنار فیلسوفان اخلاق باور، ایمانگرایان میکوشند نگرش گزارهای ایجابی دیگری را ملاک قرار دهند که «قرینه» راهنمای آن نباشد. آنها به جای «باور» از «پذیرش» سخن میگویند. نوع افراطی ایمانگرایان حتی با وجود قرینهای علیه یک گزاره، آن را قبول میکنند. اما در نوع معتدلتر آن، صرفا در صورت عدم وجود قرینهی کافی، «جهش ایمانی» مجاز میشود. با وجود اینکه این بحثها از مباحث «اخلاق» به دور هستند، اما نحلهای از فیلسوفان اخلاق باور که میخواهند ارادهی بیشتری را در ضبط و مهار باورها برای خود قائل شوند، از این مفهوم «پذیرش» استقبال میکنند(در مقابل دیدگاهی که میگوید ما در برابر قراین تسلیم هستیم.) در نهایت نکتهی مهم این است که هر کس با سنجیدن دیدگاههای فیلسوفان اخلاق باور، جایگاه خودش را در میان آنها پیدا کند. اینکه چه میزان قرینه در باورهایش برایش مهم است(شاید ترجیح بدهد به قلمرو ایمانگرایان بپیوندد)، چه هنجارهایی را در باورسازی خود اصالت قرار میدهد(معرفتی، مصلحتی، اخلاقی)، آیا میخواهد هنجارهای مختلف را ردهبندی کند(و در شرایط مختلف یکی را بر دیگری ترجیح دهد) یا آنها را به طور کلی قیاسناپذیر میداند، چقدر میخواهد سختگیر باشد و چقدر معتدل(چقدر برای قرینهگراییاش استثنا قائل میشود)، چه اهدافی را در باورهای خود دنبال میکند(صدق، فضیلت، فهم، لذت، بقا)، چه تناظری بین اخلاق باور و اخلاق عمل او وجود دارد(آیا اصالت قرار دادن روش به دست آوردن باور، لزوما او را وظیفهگرا میکند؟)، خود را تسلیم در برابر قرینه میداند یا باورهایش را ارادی قلمداد میکند، آیا نسبتی میان شدت قرینه و شدت باور برایش وجود دارد و مواردی از این دست.
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.