یادداشتهای زینب صادقپور (38) زینب صادقپور 1404/5/27 - 20:26 شهر گمشده: بازخوانی زندگی و آثار غلامحسین ساعدی محمدحسن حبیبی 3.8 2 شهر گمشده بررسی آثار ساعدی (اعم از داستان، رمان، نمایشنامه و فیلمنامه) از خلال زندگانی سیاسی اوست. نویسنده با بررسی دقیق دورههای مختلف زندگانی ساعدی، بازتاب و اثر آنها را در آثار وی دنبال میکند و تصویر منسجمی ارائه میدهد. و البته گاهی به ورطهی دلیلسازی و بهانهتراشی میافتد و برخی آثار ساعدی را در راستای کلام خود مصادره به مطلوب میکند. کتاب در پنج بخش اصلی نوشتهشده است که در هر بخش یک دهه از زندگانی پنجاه سالهی ساعدی را مطالعه میکنیم: آرزوهای بزرگ، کابوس شکست، شکوفایی، طغیان و تردید و پایکوبی مرگ. هر بخش از سه زیرفصل تشکیل شدهاست و به بزنگاههای اساسی زندگی ساعدی میپردازد. کتابْ مختصر و خواندنی است و نویسنده با قلمش شما را همراه میکند. در ابتدا شما را همگام با ساعدی، به آینده و جهان آرمانی امیدوار میکند و هرچه جلو میرود رنج سرخوردگی و محققنشدن آرمان را به شما میچشاند، همانگونه که ساعدی تجربهاش کرد. عنوان کتاب اشاره به بلندای آرمان ساعدی دارد. آنچه برای ایران متصور بود و بهایش را با عمرش پرداختهبود و پس از انقلاب ۵٧ محقق نشدهبود؛ شهر گمشده. 0 5 زینب صادقپور 1404/5/27 - 16:58 آشفته حالان بیداربخت (مجموعه داستان) غلامحسین ساعدی 3.8 7 آشفتهحالان بیداربخت مجموعهای از آثار پیشتر منتشرشدهی ساعدی در مجلات و نشریات است که در قالب یک کتاب گردآوری شدهاست. از ده داستان این مجموعه، چهار داستان به مسائل امنیتی و جاسوسی پرداختهاست، دو داستان مرتبط با سربازی و سربازخانه داریم، دو داستان عاشقانه با شخصیتهای غیرایرانی که اتفاقات آن خارج از ایران میگذرد و دو داستان دیگر که یکی ماجرای ماهعسل زوج جوانی است و دیگری مرگی کودکانه را در حاشیهی شهر توصیف میکند. با وجود اینکه داستانهای این مجموعه کاملاً در یک سبک قرار ندارند اما تقریباً در تمام داستانهای این مجموعه انسان تنها است و به تنهایی با مشکلات خودش دستوپنجه نرم میکند. از عاشقپیشه گرفته تا سربازوظیفه. فضای خشن و اجباری سربازخانه به مذاق ساعدی خوش نمیآید و این انزجار در داستانهای صداخونه و پادگان خاکستری خودش را نشان میدهد. در داستان ای وای توهم! شاهد تنهایی انسان روشنفکر و آگاهی هستیم که حتی از جانب نزدیکانش نیز درک نشدهاست و با یک افترا رشتهی دوستیشان قطع میشود. در داستان خانه باید تمیز باشد شاهد سفر ماه عسل زوج جوانی هستیم که برخلاف سایر شخصیتها تنها به نظر نمیآیند اما ایشان نیز پیوند جدیای با هم ندارند. در فکر و نظر به همبستگی نرسیدهاند. تنهایند. بهطورکلی انسان شهری از نظر ساعدی موجودی تنها است. دورافتاده از طبیعت و اسیر مناسبات اجتماعی. البته هر داستان هستهی مرکزی و روایی جداگانهای دارد و تنهایی مثل رشتهی تسبیح داستانهای این مجموعه را به هم میپیوندد. شیوهی روایت و شخصیتپردازیهای ساعدی، داستانهای این مجموعه را خواندنی کردهاست. 0 12 زینب صادقپور 1404/5/26 - 00:05 دندیل غلامحسین ساعدی 3.8 2 دندیل مجموعهداستانی است شامل چهار داستان کوتاه. داستان اول، دندیل، داستانی رمزی است از سالهای بعد از کودتای ٢٨ مرداد و حضور مستشاران امریکایی در ایران. دندیل منطقهای در حاشیهی شهر و در مجاورت پادگان و ایستگاه قطار است. در شهر شایع شده که خانمی تیکهای خوب آوردهاست. دختری پانزده ساله به نام تامارا که دست کسی به او نخوردهاست. پدر این دختر ظاهراً عقل حسابی ندارد و دخترش را برای معامله به خانمی سپرده است. (در یک بخش داستان خانمی استخوانی را به تف آغشته میکند و نمک میزند و به پدر تامارا میدهد و او حسابی شاد میشود.) خانمی برای درمان مرضش به پول زیادی احتیاج دارد تا برای دوادرمان به شهر برود. به همین خاطر دنبال مشتری حسابی میگردد. قرار بر این میشود که دست تامارا را در دست یک افسر امریکایی بگذارند. او هم کیفش را میبرد و بی اینکه یک پاپاسی پول به خانمی بدهد، میرود. مردم دندیل حتی جرئت نمیکنند به امریکایی چیزی بگویند. تامارا وطن است و پدر شیرینعقلش هم حتماً شاه است و امریکایی هم امریکایی است که به امید بهبود شرایط وطن را به او سپردهاند ولی او فقط میچاپد و میرود. مردم دندیل، جاهل و خودباخته، حتی توان اعتراض ندارند. داستان عافیتگاه حکایت زبانشناسی است به نام کاف. که عازم ولایتی کنار آب شدهاست و مأموریت دارد کلمه جمع کند اما بدبختانه آب رود بالا آمده و امکان مکاتبه با شهر از دست رفتهاست. اقامت او در ولایت آنقدر طولانی میشود که به ماهیگیران میپیوندد و بعد از چند روز به قدری با این شغل درگیر میشود که گویی از ابتدا ماهیگیر بودهاست. روح ملتهب و پراضطراب زبانشناس شهری پس از بازگشت به طبیعت و درگیری با مظاهر آن آرام میگیرد و قید شهر را میزند. در ابتدای داستان آتش شاهد مرخصشدن بیماری توسط برادرانش هستیم. خانواده به قدری به یکدیگر اهمیت میدهند که حاضر نیستند تا طی شدن طول درمان، دوری برادرشان را تحمل کنند و با اصرار برادر را از بیمارستان مرخص میکنند. نیمههای شب چوببری پشت خانهشان آتش میگیرد و برادر که توان فرار ندارد، در طبقهی بالا گرفتار میشود و هیچکس هیچ کمکی نمیرساند. حتی برادران به جای آنکه به آتش بزنند و برادرشان را دریابند به اینسو و آنسو میدوند و به مردم کوچه و خیابان ناسزا میگویند که به کمک ایشان نمیآیند. در مقابل همسایهشان به خاطر گلدانهایش در پشتبامش مانده و با اینکه آتش احاطهاش کردهاست، فرار نمیکند. نکتهی جالبی که در مورد آثار ساعدی وجود دارد این است که اگر داستان در محیطی غیر از شهر اتفاق بیفتد، بازتاب شهر در زندگی روستایی چیزی غیر از بیمارستان و درمان نیست. مثل داستان دندیل در همین مجموعه و اگر داستان در شهر اتفاق بیفتد، حتماً بیمارستان نقش مهمی در داستان دارد. مثل داستان آتش. من و کچل و کیکاووس داستان سه جوان است که برای ساخت فیلم مستند راهی شهری ساحلی میشوند اما حین تصویربرداری سرهنگی از ادامهی کارشان جلوگیری میکند و ایشان را تحویل فرمانداری میدهد. سرهنگ ابزار فیلمبرداری را با ابزار جاسوسی اشتباه گرفته و فیلم مستند را نشانی از جمعآوری سند میداند. فرماندار به ایشان میگوید راه رهایی از این موقعیت آن است که از تظاهرات ملی که دو روز دیگر با حضور فرماندار و سرهنگ برگزار میشود فیلم بردارد. کچل قبول میکند و راوی و کیکاووس از دست او کفری میشوند. اما پس از پایان فیلمبرداری و دریافت حقالزحمه و قول ارسال یک نسخه از فیلم، به محض خروج از شهر، کچل به ایشان میگوید که فیلمی نگرفته و دستگاه فیلمبرداری حلقه نداشتهاست. در این داستان با قدرتمندانی ناآگاه و بیخبر مواجهیم که به سادگی ملعبهی دست میشوند. از سوی دیگر جوانان فیلمساز هم در راستای هدفشان توفیقی نمییابند اما قدرتمند را نیز ناکام میگذارند. 0 4 زینب صادقپور 1404/5/15 - 19:35 نمازخانه کوچک من: مجموعه داستان هوشنگ گلشیری 3.5 5 نمازخانهی کوچک من مجموعهداستانی است شامل نه داستان کوتاه با همان موضوع محوری و دغدغهی همیشگی آثار گلشیری: رنج انسانبودن. داستانهای عکسی برای قاب عکس خالی من، هردو روی یک سکه، عروسک چینی من و معصوم چهارم به زندگی زندانیان سیاسی یا خانوادهی ایشان میپردازد. شیوهی روایت گلشیری در این داستانها منحصربهفرد است و او بیاینکه اشارهی مستقیمی به مسئلهی مشخصی داشتهباشد، داستان را روایت میکند. داستان نمازخانهی کوچک من، دربارهی تفاوت است. اگر انسانی تفاوت نهچندان آشکار اما اساسیای با دیگران داشتهباشد، چه برخوردی با او میشود؟ اگر برخلاف همهی انسانها یک زائدهی کوچک در کنار انگشت کوچک پایش داشتهباشد، چه قدر با بقیه فرق میکند؟ و اساساً آیا فرق میکند؟ داستان معصومها نیز متعلق به این مجموعه است که در هر داستان با بازخوانی گلشیری از یکی از داستانهای اساطیری مواجهیم. در داستان عکسی برای قاب عکس خالی من شاهد از هم پاشیدن یک گروه سیاسی هستیم که پس از دستگیری سهتن از سران این گروه سیاسی، سایر اعضای گروه هم بازداشت میشوند. راوی داستان آخرین حلقهی این گروه است. در انتها و با مشاهدهی سرانجام سران این گروه هرگز روشن نمیشود که حقيقتاً چه کسی باعث لورفتن اعضای گروه شدهبود؟ داستان هر دو روی یک سکه دربارهی گفتگوهای پیرمرد و جوانی در زندان است. پیرمرد در تلاش است تا روحیهی مبارزه را در دل جوان زنده نگه دارد و او را به نسبت به آینده امیدوار کند، جوان که همچون بازی سرگرمکنندهای به این گفتگوها مینگرد، صرفاً میکوشد تا با لجبازی نقش مخالف پیرمرد را بازی کند، درانتها اما پیرمرد دچار همان سرنوشتی میشود که جوان را از آن حذر میداد. هر دو داستان عکسی برای قاب عکس خالی من و هر دو روی یک سکه شامل توصیفات گسترده از زندان و روابط میان زندانیان است. یکی از درخشانترین داستانهای این مجموعه، داستان عروسک چینی من است. راوی این داستان، مریم، دختر خردسالی است که منتظر است پدرش برگردد. از زندان برگردد. احتمالاً پدرش محکوم به اعدام است و برنمیگردد. ما این اطلاعات اندک را از زبان کودکانهی مریم دریافت کردهایم. و بیاینکه پدرش نقش مستقیمی در داستان داشته باشد، از ورای توصیفهای مریم او را میشناسیم و میدانیم که حتماً قهرمان است و حق با اوست. فرم در این مجموعه اهمیت دارد. راوی داستانها معمولاً از گفتههایش اطمینان ندارد و یا همهی حقیقت را برای ما نمیگوید. در نتیجه برداشت ما از داستان محدود به اطلاعاتی است که راوی به ما میدهد که البته مطمئن هم نیست. دیگر اینکه داستانها از ساختار زمان خطی پیروی نمیکنند و وقوع اتفاقات به شیوهی جریان سیال ذهن در اختیار ما قرار میگیرد. همین مسئله داستانهای این مجموعه را تبدیل یه یک دایره میکند و پس از اتمام هر داستان، با بازخوانی مجدد آن، جزئیات ديریاب یا آن بخش از قصه که از چشم ما پنهان ماندهاست، آشکار میشود. 0 4 زینب صادقپور 1404/4/23 - 23:19 تاتار خندان غلامحسین ساعدی 4.1 6 «خوش به حالت که حوصلهی این رودهدرازیها را داری.» ص٢٢۵ تاتار نام آبادیای است که به دو بخش بالا و پایین تقسیم میشود. تاتار بالا را تاتار گریان میگویند و تاتار پایین را تاتار خندان مینامند. دکتر رضا، شخصیت اصلی قصهی ما، خسته و دلزده از زندگی پرهیاهوی شهری تصمیم میگیرد که از شهر خارج شود و در آبادی دوردستی طبابت کند. چیزی که بیش از همه ذهن دکتر را به خود مشغول کرده، خیانت معشوق بیوفایش است. دکتر بهطور اتفاقی نامههای عاشقانهی معشوقش را با فردی در خارج از کشور میخواند و از خیانت معشوقش آگاه میشود، اما چیزی به او بروز نمیدهد و معشوقش هم بعد از مدتی به خارج از کشور سفر میکند و با اینکه صراحتاً به رابطهشان پایان نمیدهند اما دیگر از او خبری نمیشود. تاتار آبادیای است که پیشتر دست اربابی به نام مشیرالملک بوده و پس از مرگش و در پی اصلاحات ارضی، مردم مالکیت زمینهای روستا را بهدست آوردهاند. پس از آنکه دکتر در روستا مستقر میشود و بر امور مسلط میگردد، فصل پاییز نیز فرا میرسد و مدیر مدرسه برای بازگشایی مدرسه به روستا برمیگردد. در پی معاشرت دکتر و مدیر مدرسه، دوستیای شکل میگیرد و وقت آزاد دکتر در گفتگو با مدیر مدرسه سپری میشود. اواسط پاییز سروکلهی دختر مدیر مدرسه، پری، در تاتار خندان پیدا میشود. دختر باکمالات و خارجرفته که تابهحال تن به ازدواج ندادهاست. حتماً بر شما هم روشن است که دکتر عاشق دختر مدیر مدرسه میشود و تدارک ازدواج میبینند. نیمی از رمان تاتار خندان معرفی اهالی روستا و شوخیهای حاجیآقا با اهالی و وصف حیرت و شعف مردم از آمدن دکتر است. آنچه که مقدمات ورود به قصه به نظر میرسد دقیقاً اصل داستان است. شخصیتها هم هویت ویژه و مستقلی ندارند و تیپهای سردرگمی هستند که لباس شخصیت پوشیدهاند. رمانیست سراسر اضافهگویی و تکرار. ورود دکتر به تاتار خندان با خوشامدگویی مفصلی همراه میشود که بعدتر باز در سفر کوتاه دکتر به تاتار گریان همان ماجراها و استقبال تکرار میشود. شما هرگز عشق و زوایای وجودی دکتر را درنمییابید؛ چرا که ساعدی از درونیات او اصلاً صحبت نمیکند. پس از جاگیر شدن در درمانگاه، دغدغهاش این است که "حالا نه شب است و کارش تمام شده و در شهر تازه این ساعت وقت خوشگذرانی بود." شخصیتی که در ابتدای رمان به خاطر دلتنگی معشوقش دائمالخمر شدهبود و همین وضعیت او را ناچار به ترک شهر کردهبود، ذرهای دلتنگی یا پیگیری برای معشوق سفرکردهاش ندارد. تاتار خندان بیانیهی رسمی ساعدی در برترشماری روستا به شهر است و در چندین مکالمه بین شخصیتها هم به صراحت این دو را با هم مقایسه میکند. شهریها تنشان ناتوان است اما روستاییها تندرستند. شهریها از سگ میترسند اما روستاییها با سگ همزندگانیاند. شهریها کمحافظهاند، اما روستاییها حافظهی خوبی دارند و اتفاقاً مثالش هم آقاجان که صدسال سن دارد و خاطرات روزهای جوانیاش را که در خدمت مشیرالملک بوده، موبهمو تعریف میکند. رمان جوری نشان میدهد که غیر از دکتر و مدیر مدرسه (با همراهی زن و دخترش) انسان شهری دیگری در روستا حضور ندارد. حال اینکه مدرسه مگر فقط مدیر میخواهد؟ شما نه معلمی میبینی، نه ناظمی میشناسی. صرفاً نامی است که بر شخصیت گذاشته شده تا حضورش در تاتار خندان را معنادار کند. تاتار خندان از جهت نمایش مناسبات میان مردم روستایی و شکل زندگانیشان خواندنی است اما ساعدی در عزاداران بیل به مراتب بهتر و ویژهتر این مناسبات را نمایش دادهاست. با این تفاوت که سبک تاتار خندان رئالیسم است؛ اما در عزاداران بیل رگههایی از رئالیسم جادویی یا ناتورالیسم به چشم میخورد. تاتار خندان رمان معطلی است. تکلیفش با خودش و شخصیتهایش روشن نیست. آغاز و انجام حسابشدهای ندارد. شبیه به دفتر خاطرات است تا رمان. 0 7 زینب صادقپور 1404/4/18 - 20:22 ترس و لرز غلامحسین ساعدی 3.8 17 ترسولرز مجموعهای از شش داستانکوتاه بههمپیوسته است، چیزی به سبک عزاداران بیل. شخصیتها و موقعیت مکانی در این شش داستان ثابت هستند. عدهای ماهیگیر با خانوادهشان به همراه زاهد جنگلی در آبادیای کنار دریا روزگار میگذرانند و در هر یک از این شش داستان با شخص یا اشخاص غریبهای روبهرو میشوند، رویاروییهایی که وهمانگیز و ترسناک است. ساعدی خیلی دربارهی درونیات شخصیتها توضیح نمیدهد. از میان گفتگو و رفتار ایشان، میتوان اندکی به خلقیاتشان پی برد. مثل اینکه زکریا شخصیتی متهور و بیباک دارد و محمداحمدعلی ترسو است و مدام هول به دلش میریزد. با این حال هر یک از اشخاص داستان از تیپ فراتر نمیروند و موجوداتی تکبعدی باقی میمانند. واکنش شخصیتها در برابر اتفاقات غریبی که در آبادی میافتد، چیز قابلپیشیبینیای است؛ یکی میترسد، یکی کنجکاوی میکند، یکی دنبال کسب منفعت از اتفاقی است که افتاده و به این ترتیب در هر قصه با یک اتفاق محیرالعقول مواجه میشوند. در مقابل این دسته از ماهیگیران یکجانشین، گروههای دیگری هم هستند که یکجانشین نیستند؛ مثل غربتیها و کولیها و اهالی آبادی در مواجههی نخست با غریبهها اول احتمال میدهند کولی و غربتی باشند و اگر این دو نبود، دیگر لابد آمدهاند سرباز بگیرند یا سجل بنویسند برایشان، که مردم آبادی از این دو مورد هیچ خوششان نمیآید. مردمان این آبادی ساده و بیخبر هستند. اطلاعاتی بیش از آنچه قبلاً دیدهاند و شنیدهاند، ندارند. زندگانیشان به امور ماوراءالطبیعه گره خوردهاست و به آن باور دارند و همین مسئله داستانهای ترسولرز را به رئالیسم جادویی نزدیک کردهاست. ترسولرز مجموعهداستان سادهای است که به واسطهی خلق فضاهای وهمآلود و ایجاد تعلیق نمونهی منحصربهفردی در این سبک به شمار میآید. 0 5 زینب صادقپور 1403/11/18 - 20:41 مرد سبز شش هزار ساله (رمان برای نوجوانان) فریبا کلهر 4.0 2 مرد سبز شش هزارساله پاسخ به یک پرسش کلی است: «بشر چگونه به این سطح از تمدن رسید؟» زنبق دختر نوجوانی است که به تازگی مادرش را از دست داده و پدر هم ندارد. او هیچ تمایلی به ترک خانهشان ندارد و دلش هم نمیخواهد با زنهای همسایه همراه شود. از بین زنهای همسایه، بالأخره این ستارهخانم است که زنبق را پیش خودش ماندگار میکند. ستارهخانم تکوتنها در یک خانهی بزرگ حیاطدار ساکن است. او از خانهی اربابش مراقبت میکند و سالها است که اربابش از آنجا رفته. با این حال ستارهخانم برای امانتداری هنوز در خانهی ارباب ساکن است، چرا که وقتی فقط هشت سال داشت، ارباب به او و پدرش پناه دادهبود. حالا که ستارهخانم زنبق را به خانهاش راه دادهاست، نگران این است که مبادا ارباب برگردد و حضور زنبق را برنتابد. اما همانطور که انتظارش هم میرود، ارباب برمیگردد و با حضور زنبق هم مشکلی ندارد. و با اینکه پنجاه سال است که ستارهخانم او را ندیدهاست اما با گذشته مو نمیزند و ذرهای پیر نشدهاست. *از این قسمت از مرور امکان لو رفتن داستان وجود دارد. * ارباب قصهی ما پوست سبز و قد بلندی دارد و رنج یک زندگی طولانی را با خود به دوش میکشد. تا به حال برایتان سؤال شدهاست که گالیله چطور به گرد بودن کرهی زمین پی برد؟ خب معلوم است، مرد سبز شش هزارساله او را مطلع کردهبود. تألیفات ابنسینا؟ اکتشافات رازی؟ تحقیقات مندل؟ همهشان به لطف مرد سبز شش هزارساله از این علوم آگاه شدهبودند. مرد سبز شش هزارساله از کجا میدانست؟ از آدم فضاییها یاد گرفتهبود. آدم فضایی کجا بود؟ ششهزارسال پیش موجوداتی عیناً شبیه انسان با سفینه به زمین آمدند و برای انتقال دانش سیارهشان با فرد برگزیده، بذر مرد سبز قصهی ما را در دل ایشتر کاشتند و بعد از دوازده سال برگشتند تا او را با خودشان ببرند و دانش و تمدن سیارهشان را به او بیاموزند. الآن کجا هستند؟ سیارهشان نابود شد. به همین خاطر هم به دنبال موجودی برای انتقال تمدنشان میگشتند. یکسوم ابتدایی کتاب خوب است و آدم را به دنبال خودش میکشاند. مخاطب به دنبال این است که مرد سبز چیست، چه هدفی دارد و از کجا آمده؟ ولی از همان جا که اسرار مرد سبز دانه به دانه بر ما فاش میشود، همه چیز فقط بد و بدتر میگردد. ملقمهای است از زیستشناسی، اسطوره و تاریخ علم. تقلیل تمدن بشری است به فرضیههای مسخرهای که گاهی در صفحات تئوری توطئه منتشر میشود. نتوانستهبود جهان فانتزی خودش را به خوبی بسازد. خوب نبود. هرچند در توصیفها و بیان جزئیات موفق بود و تعلیق خوبی داشت اما نهایتاً از گرهگشایی ناتوان بود. دوستش نداشتم. 0 2 زینب صادقپور 1403/11/5 - 22:54 همه چیز روی وافل پولی هورواث 4.3 3 پریمرز دختر نوجوانی است که با خانوادهاش در شهری ساحلی زندگی میکند. او به خاطر غیبت پدر و مادرش ناچار است مدتی را جایی به غیر از خانهی خودشان بگذراند. والدینش گرفتار یک توفان عظیم دریایی شدهاند و برنگشتهاند. همه معتقدند پدر و مادر پریمرز مردهاند اما پریمرز جایی در اعماق وجودش باور دارد که آنها زندهاند و برمیگردند. با این حال تا زمانی که آنها برنگشتهاند او باید جایی بماند که یک بزرگتر همراهش باشد. این بزرگتر خانم پرفیدیِ همسایه است یا دایی بسازبفروشش. نهایتاً هم زوج سالمندی که میخواستند فرزندی به سرپرستی بگیرند؛ ایوی و برت. پریمرز دوستی ندارد. بچههای مدرسه توقع سوگواری از او دارند و او هیچگونه آثاری از اندوه در رفتارش بروز نمیدهد. بنابراین اوقات بیکاریاش را در رستوران «دختری روی تاب قرمز» میگذراند. یکجورهایی خانم بوزر، صاحب رستوران، تنها دوستیست که دارد. تنها کسی که او را باور میکند. در رستوران دختری روی تاب قرمز همه چیز روی وافل سرو میشود. حتی ماهی و سیبزمینی. خانم بوزر فکر میکند با این کار سطح رستورانش بالا میرود. همه چیز روی وافل تیپسازی خوب و بهاندازهای دارد. ما به غیر از پریمرز خیلی از درونیات و ابعاد گوناگون وجودی دیگر شخصیتها خبر نداریم و در شناختشان عمیق نمیشویم اما نویسنده در همین اندازه موفق است و تیپهای ملموسی را توصیف میکند. بهطور کلی پریمرز منتظر است. تردیدی ندارد که پدر و مادرش برمیگردند و آنچه ما در همه چیز روی وافل میخوانیم، چگونگی انتظار کشیدن او تا آن لحظهی نهایی است. جابهجاشدن بین خانههای مختلف و درک مفهوم خانه در ارتباط با صاحبخانههای مختلف. کتاب پانزده فصل دارد و یکی از محاسن شگفتانگیزش دستورهای آشپزیای است که در انتهای هر فصل آمدهاست. در خلال هر فصل از غذا یا غذاهایی نام برده میشود و در انتهای همان فصل طرز تهیهی یکی از این غذاها آموزش دادهشدهاست. من خودم طبق دستور پریمرز رول دارچینی درست کردم و چیز خوبی شد. ترجمهی کتاب کمی ابهام دارد و در موارد معدودی گنگ است که با توجه به ردهی سنی کتاب نیاز به توجه بیشتری دارد. طرز تهیهی شیرینی کارامل و نودل چاومین ناقص است. و با اینکه چاپ دوم کتاب در دست من این است این ایراد مرتفع نشدهاست. طراحی جلد و صفحهآرایی کتاب گیرا و چشمنواز است. من هم مثل خانم بوزر موافقم که اضافهکردن چیزهای عجیب و غریب به کارهای معمولی، سطح آن کار را متفاوت میکند. مثل سرو همه چیز روی وافل یا آوردن دستور آشپزی در یک رمان. به این ترتیب همه چیز روی وافل عنوان مناسبی برای کتابیست که در آن اتفاقات جورواجوری میافتد، چیزهایی که انتظارش را ندارید. مثل همنشینی استیک و وافل. 0 3 زینب صادقپور 1402/12/12 - 16:51 ادسون آرانتس دو ناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی اش جمشید خانیان 3.8 17 نویسندهای میخواهد شروع به نوشتن داستان تازهای کند، اما این داستان با باقی داستانها فرق میکند. این یک داستان واقعی است. ماجرای سینما رکس آبادان در ٢٨ مرداد ۵٧ است. اما اگر داستان باشد که واقعی نیست و اگر واقعی باشد داستان نیست. به این ترتیب باتوجه به اینکه ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش داستانی دربارهی داستاننوشتن است و شخصیت اصلی با آقای نویسنده وارد گفتگو میشود، با یک داستان پستمدرن مواجهیم. فراداستانی که از یک واقعهی تاریخی صحبت میکند. فراداستانی تاریخی. نویسندهی داستان ما همانطور که با روش عجیب خودش، کشیدن منحنی حلزونی، در حال پرداخت داستان در سرش است، خرگوشی از دل خیالپردازیهایش بيرون میجهد و به جستجوی این خرگوش، نوجوانی سیهچرده نیز از خیال آقای نویسنده بیرون میپرد. ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوشش از دل داستان آقای نویسنده آمدهاند و او را حسابی گیج کردهاند. فراداستان تاریخی از دو جنبه قابل بررسی است. وجه فراداستانی و وجه تاریخی. وجه فراداستانی کتاب ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش در چند نکته خلاصه میشود؛ اولین و مهمترین اینکه این کتابْ داستانی دربارهی داستاننوشتن است و نویسندهی داستانی به تناوب از روشهایش برای نگارش داستان، هدفش و چگونگی کارش صحبت میکند. دوم اینکه نویسندهی داستانی با شخصیت داستان به گفتگوی مستقیم میپردازد و داستان را بین تخیل و واقعیت معلق میکند. سوم اینکه نویسنده تحتتأثیر نظر شخصیت داستان قرار میگیرد و اصرارها و تلاشهایش در تصمیمگیریاش برای پایانبندی داستان مؤثر است تا جایی که دست به تغییر وقایع و اتفاقات تاریخی میزند. و موضوعی تاریخی زمینهی نگارش این اثر است، بیآنکه سوگیری سیاسی داشته باشد یا در پی اثبات شکل خاصی از وقوع ماجرا باشد. بدین ترتیب ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش فراداستانی تاریخی است. علاوه بر همهی اینها، پرداخت یک داستان پستمدرن برای نوجوانان با موضوعی که پیشتر به شکل داستانی(بهخوبی) به آن پرداخته نشدهاست، واقعاً تحسینبرانگیز است. طراحی جلد جلد کتاب با آن پس زمینهی منحنی حلزونی و خرگوش هیمالیایی حسابی با کتاب همخوانی و هماهنگی دارد. تنها نکته اینکه کوتاه است. میتوانست بیشتر باشد. خصوصاً در بخش انتهایی. چرا انقدر کوتاه مینویسی آقای خانیان؟ 0 18 زینب صادقپور 1402/11/28 - 20:23 عاشقانه های یونس در شکم ماهی جمشید خانیان 4.0 69 آن سالها که من نوجوان بودم، کانون پرورش فکری برای اولین بار کتابهایی با قالب مشخص در یک زیرمجموعه با عنوان رمان نوجوان امروز منتشر کرد. مثلاً کتاب پرطرفدار هستی جزو همین مجموعه بود و از اولینها هم بود. آن سالها یک کتاب دیگر هم بود که بین بچهها خیلی طرفدار داشت: عاشقانههای یونس در شکم ماهی. همهجا از آن تعریف میکردند اما من از اسمش خوشم نمیآمد. خیال میکردم لابد حکایت پیغمبران است. تصویر جلدش هم اصلاً جذبم نمیکرد. نخواندمش. حالا و پس از خواندنش فکر میکنم که اگر آن روزها میخواندمش حتماً دوستش میداشتم و اگر قرار باشد در زمان سفر کنم یک نسخه از این کتاب برای زینب پانزدهساله با خودم میبرم. عاشقانههای یونس در شکم ماهی داستان دختر نوجوانی است که در موسیقی استعداد دارد. در سالهای اول جنگ ایران و عراق، همان سال اشغال خرمشهر، سارا و خانوادهاش ناچار میشوند شهرشان را ترک کنند و به جایی دیگر پناه ببرند. کتاب باتوجه به شناخت شخصیت از اصطلاحات موسیقی برای توصیف اوضاع و در بازگویی روایتها از قول راوی، از اصطلاحات موسیقی استفاده کردهاست. این اصطلاحات آزاردهنده نیستند و اگر ناشناخته باشند در انتهای کتاب معنا شدهاند. خود کتاب هم سه فصل اصلی دارد که هر فصل یک موومان است. کتاب به مثابهی یک سمفونی( و چه تشبیه دقیقی) به سه موومان اصلی تقسیم شدهاست. اگر عاشقانههای یونس در شکم ماهی سمفونی باشد، زبان شاعرانهی جمشید خانیان تماماً در خدمت همین ایده است. جملات ساده و در عین حال شاعرانهی کتاب بسیار دلنشین است. هر فصل به صورت موازی وضعیت شخصیت را در گذشته و حال، همزمان، توصیف میکند تا درنهایت ما را به نقطهی پایانی کتاب برساند. و اما ردالصدر الی العجز. این آرایهی شگفتانگیز که البته نسبتدادنش به یک رمان شاید بیراه باشد اما عاشقانههای یونس در شکم ماهی با یک مقدمهی دوصفحهای شروع میشود که در انتهای کتاب(نه دقیقاً صفحهی آخر) دوباره این مقدمه عیناً تکرار میشود و نگاه ما در آخر کتاب نسبت به آن صفحات ابتدایی چهقدر تغییر کردهاست. طراحی جلد واقعاً بد است. چه در پانزدهسالگی و چه حالا، هیچجوره با آن ارتباط نمیگیرم. ولی پس از مطالعهی کامل کتاب، نظرم دربارهی عنوان آن تغییر کرد. عنوانی دقیق برای یک سمفونی. اما در نهایت و دربارهی پایانبندی. عاشقانههای یونس در شکم ماهی گویی آبی بود گوارا که به انسانی تشنه بدهی. مدتی بود که رمان نوجوان به این خوبی نخواندهبودم اما کم بود. این آب گوارا به اندازهای نبود که سیرابم کند، تنها از عطشم کم کرد. با اینکه همین حالا هم کامل است اما جا داشت که بیشتر از اینها باشد اما حیف. 1 21 زینب صادقپور 1402/7/22 - 00:33 شب نشینی باشکوه غلامحسین ساعدی 3.5 8 شبنشینی باشکوه، اولین مجموعهداستان غلامحسین ساعدی، شامل ١٢داستان کوتاه با موضوع زندگی کارمندی و مصائب آن است. داستانها پیچیدگی خاصی ندارند و طرح داستانها معمولاً در یک جمله خلاصه میشود. نگاه ساعدی به مسئلهی کارمندی و کار در ادارات منفی است و کارمند را موجودی بیچاره و البته ناگزیر از اشتغال توصیف میکند. در یکی از داستانها که در قالب نامه نوشته شده است، کارمند ادارهی درگذشتگان با ذکر اوصاف ناخوشایند محل خدمتش درخواست عموزادهاش مبنی پیداکردن کاری برای فرزندش را اجابت میکند و میگوید «از بیکاری نجات خواهدیافت.» شخصیتهای داستانهای شبنشینی باشکوه، که اغلب کارمند ادارات مختلف هستند، بعضاً احوالات عجیبی دارند که به نوعی مرض روانی شباهت دارد. شخصیت حسابدار داستان خوابهای پدرم در اثر کار زیاد گویی به اختلال نارساخوانی مبتلا شدهاست و این ناتوانی از حل مشکل محاسباتی را به همسرش نسبت میدهد. (پارانویا) در داستان حادثه بهخاطر فرزندان پنج کارمند مشغول در شعبهی ۴ گویی به بحران هویت دچار شدهاند و برای اثبات برتری خود به سایرین از موفقیتهای فرزندانشان صحبت میکنند و سعی میکنند تا به هر نحوی که ممکن است فرزند همکارشان را تحقیر کنند. شخصیت داستان دایرهی درگذشتگان هم به انزوا و اجتماعگریزی مبتلا است. به طور کلی با اینکه کاراکترهای شبنشینی باشکوه در حد تیپ هستند اما با ضمیمهکردن این مشکلات روانی بعضاً دارای ابعاد تازهای شدهاند که این به واسطهی دانش تخصصی ساعدی از امراض روانی است. مسئلهی مرگاندیشی و عبثگرایی دو مضمون تکرارشونده در داستانهای شبنشینی باشکوه است. در داستان دوازدهم، مجلس تودیع، با شهرستانی مواجه هستیم که هیچیک از مدیرانش، که نمایندگان مأموریتیافته از مرکز هستند، در اثر پایان مدت خدمت شهرستان را ترک نکردهاند بلکه همگی در اثر مرگ موقعیتشان را به دیگری سپردهاند و در همان شهرستان هم به خاک سپردهشدند و مردم شهرستان از چنگال روح بزرگ ریاست خلاصی ندارند. این هم به خاطر سنگینی خاک شهرستان است. طرح کلی داستان یادآور داستانهای بعدی ساعدی است که از مؤلفههای رئالیسم جادویی برخوردارند. به عقیدهی من داستانهای نیمهی اول کتاب جاندارتر از داستانهای نیمهی دوم بودند. هرچند که داستان موردعلاقهی خودم از این مجموعه، مسخرهی نوانخانه، از نیمهی دوم کتاب بود. که البته فکر میکنم در انتخاب نامش اشتباهی شدهاست و یا این نامگذاری گره از انتهای داستان میگشاید که ترجیح میدهم بر ایدهی نخستینم پافشاری کنم. داستانهای شبنشینی باشکوه ساده و بدون پیچیدگی خاصی هستند و شگرد داستانپردازی ویژهای ندارند. داستانها با راویان متنوع اول شخص، سوم شخص و راوی دوم شخص به سبک نامهنگاری نوشته شدهاند. و با درنظرگرفتن این نکته که شبنشینی باشکوه نخستین کتاب مطبوعهی ساعدی است، خواندنی و قابلتوجه است. *کتاب من چاپ انتشارات امیرکبیر ١٣۵۶ بود. **تصویر ادارهی پست در دههی پنجاه شمسی. 2 20 زینب صادقپور 1402/7/16 - 22:47 داستان بلند نماز میت رضا دانشور 3.8 2 این هم از آن کارهای درخشانی است که از چشم خلق دور مانده و همچنان بکر و بدیع است. هرچند که خودم دوستش نداشتم اما صادقانه اعتراف میکنم که شگفتانگیز بود. نماز میت داستانی بلند به شیوهی سیال ذهن است که از زبان راوی اول شخصی که خیلی هم قابلاعتماد نیست، روایت میشود. در همآمیختن این دو مشخصه معجون عجیب و غریبی ساخته که مثلش کمتر پیدا میشود. راوی زندانیای سیاسی است که همزمان با همسر خواهرش، یوسف غلام، که او هم مبارزی سیاسی است ایام محکومیتش را میگذراند و با فداکاری خواهرش از زندان خلاص میشود. نوشتن در مورد اینکه نماز میت دربارهی چیست، دشوار است. پاسخش همهچیز و هیچچیز است. به لطف راوی ناموثق که حتی در روایت تقدم و تأخر وقوع اتفاقات هم دستکاری کردهاست، فهم سیر منطقی اتفاقات دشوار است. از سوی دیگر میتوان نماز میت را داستانی دربارهی شکنجه دانست و با این فرض تصور پیش و پس اتفاقات غیرضروری خواهدبود. چرا که آنچه راوی تجربه میکند، از جذامخانه تا مستی، تحت تأثیر شکنجه و از آثار آن است. هذیان، توهم، غرقشدن در خاطرات و... . این شاید شبیه به پاککردن صورتمسئله باشد اما به حل معمای داستان کمک میکند. زبان کتاب شاعرانه و عجیب است. راوی در توصیف شدت زشتی و تعفن اغماض نکردهاست و توصیفاتش عمیقاً مخاطب را درگیر میکند. شاید ارتباطگرفتن با متن در ابتدا سخت باشد اما اگر با سماجت به مطالعه ادامه دهید، پشیمانتان نخواهد کرد. و اینکه دوستش نداشتم و احتمالاً مرور و مطالعهی چندبارهی کتاب در تغییر نظرم موثر باشد اما الان احساس میکنم ناکام ماندهام. خط سیر وقایع برایم در هالهای از ابهام است. تصاویری که دانشور توصیف کردهاست مثل پرده جلوی چشمم است و جملهسازیهای منحصربهفردش تحسینبرانگیز است. اما کمبود نشانههای کافی برای بازکردن کامل مشت نویسنده مغمومم کردهاست. (مجدداً یادآوری میکنم که این اثر به عقیدهی اکثر منتقدان از شاهکارهای داستاننویسی فارسی است.) تصویر از مستند خانه سیاه است 6 22 زینب صادقپور 1402/7/14 - 00:32 مدخل داستان معاصر فارسی (1274 - 1384) محمد راغب 4.0 3 مدخل داستان معاصر فارسی مروری کوتاه بر صدسال داستاننویسی فارسی از سال ١٢٧۴ تا ١٣٨۴ است. نویسنده با درنظرگرفتن این اصل که بههرحال ادبیات متأثر از زمانه و فضای سیاسی زمانه است، کتاب را به نه فصل کلی تقسیم کردهاست و معیار تمایز این فصول رویدادهای تاریخی هر دوره با تمرکز بر حکمران( شاه، رهبر و رئیسجمهور) است. به دنبال همان سیاست کلی تأثیرپذیری ادبیات از سیاست در ابتدای هر فصل شرایط و رویدادهای مهم هر دوره را مرور میکند و با درنظرگرفتن مقتضیات هر دوره دست به تقسیمبندی کلی آثار میزند. دغدغهی دیگر نویسنده کشف رمانبودن آثار با تکیه بر مفهوم قهرمان مسئلهدار است. هرچند که در کتاب لفظ رمان در همان معنی عام آن به کار برده شدهاست، راغب تقریباً در هر فصل بر این مفهوم گریز میزند و اشکال قهرمان مسئلهدار در رمان فارسی را میبررسد. نثر و بیان کتاب ساده و عاری از مفاهیم قلمبهسلمبه است و نویسنده کوشیدهست که به جای کاربرد اصطلاحات سخت فرنگی از جایگزینهای فارسی آن استفاده کند. مثل کاربرد نوگرایی به جای مدرنیسم، واقعگرایی بهجای رئالیسم و فراواقعگرایی بهجای سوررئالیسم. تلاش برای کاربرد الفاظ فارسی در ظاهر کاری پیشپاافتاده به نظر میآید که درصورت استمرار در درازمدت نتیجهی خود را نشان خواهد داد. همچنین اگر در متن به اصطلاحی تخصصی و جدید اشاره شدهباشد، معنای آن در پانوشت به اختصار آمدهاست. حین مرور آثار شاخص داستانی نیز از فاشکردن طرح اصلی آثار خودداری کردهاست و تمام این ویژگیها باعث شدهاست که علاوه بر اینکه مدخل داستان معاصر فارسی مورد مطالعه و مراجعهی محققان باشد، به چشم مخاطبان عام نیز خواندنی و مفید بیاید. در انتهای کتاب، تمام آثار داستانی این صدسال در دو جدول مجزا برای مجموعهداستانها و رمانها گرد آمدهاست که مطابق همان طبقهبندی فصول کتاب مرتب شدهاند. در سراسر کتاب نیز به فراخور سرفصلها به مقالات و کتابهای متناسب دیگر ارجاع دادهشده است و کتابشناسی غنیای ساختهاست. گذشته از اینها، به زعم من فصول ابتدایی کتاب خواندنیتر و دقیقتر نگاشته شدهاند. البته خود نویسنده نیز با آگاهی به این مسئله به افزایش شمار آثار در دورههای انتهایی اشاره کردهاست و طبیعتاً این مسئله امکان پرداختن به جزئیات را از او سلب کردهاست. بهطورکلی مدخل داستان معاصر فارسی برای مروری مختصر و نگاهی اجمالی به داستاننویسی فارسی منبعی مناسب و قابلاعتنا است که در عینحال برای مخاطبان غیرتخصصی نیز کاربردی خواهدبود. 0 11 زینب صادقپور 1402/6/31 - 15:24 خانه های شهر ری غلامحسین ساعدی 3.0 1 داستان بلند خانههای شهر ری نخستین اثر داستانی ساعدی است و تنهای یک بار در سال ١٣٣۴ در تبریز منتشر شدهاست. داستان اصلی از قول یکی از فرشتگان پیر و پاتال دستگاه ابدیت روایت میشود و به اصطلاح درونهگیری شدهاست. فرشته سرانجامِ سرزمین دیوها را در یک جمله فاش میکند و به نوعی آخر داستان از ابتدا پیداست. (تنها با برگشتن به ابتدای داستان و مرور مجددش متوجه این مسئله میشوید.) این فرشته داستان شهر دیوها و شاه قدرتمندشان جالو را برای فرزندانش تعریف میکند. روزی جالو، که نظم و امنیت شهر دیوها به سبب وجود اوست و دیوها را در شهر بند کردهاست، از قضاوت میان دیوها خسته میشود و برای دمی آسایش به کوه و بیابان میزند. در همین حین شهر ری را پیدا میکند و به آن وارد میشود. جالو با مشاهدهی هر بخش شهر و هر خانه و آشیانه با معضلات متفاوتی از دنیای آدمیان روبهرو میشود. خیانت، دروغزنی، ریاکاری و کلاهبرداری بخشی از این معضلات هستند. نهایتاً هم جالو از این شهر جان سالم به در نمیبرد و در پی مرگ او نظم شهر دیوها از بین میرود و تا زمان سلیمان نبی هیچ نظمی بر دیوها مسلط نمیشود. نکتهی جالب زمان وقوع داستان است که به پیش از دوران سلطنت سلیمان نبی برمیگردد ولی میبینیم که مردم شهر ری خبرنگار و دوربین عکاسی دارند. شخصیتها هم بیشتر تیپ هستند و پرداخت نشدهاند. مرد قلمدانساز شهر ری آدم را یاد راوی بوف کور میانداخت. باتوجه به تاریخ نگارش اثر و سرخوردگیهایی که روشنفکران پس از کودتای مرداد ١٣٣٢ تجربه کردهبودند، میتوانیم با دید اغماض به این اثر بنگریم و قالب حکایتگونهی داستان را محملی بدانیم که ساعدی برای وصف شرایط نامناسب اجتماعی انتخاب کردهاست. بهطورکلی این نخستین اثر ساعدی ساده و بیآرایه است و در برخی موارد ناهماهنگیهایی در آن به چشم میخورد. از سوی دیگر ایدهی خلاقانه و تازهای دارد که میل مخاطب را به دنبال خود میکشاند. 0 6 زینب صادقپور 1402/6/4 - 01:35 انزجار (توماس برنهارت در سان سالوادور) اوراسیو کاستیانوس مویا 3.8 9 انزجار داستانی یک پاراگرافیست دربارهی وطن (منتها نه به این صراحتی که من گفتم). راوی داستان، ادگاردو وگا، استاد دانشگاه مکگیل است که پس از هجدهسال دوری از وطن برای تشییع جنازهی مادرش به سالوادور برگشته است. او در یک تکگویی بلند خطاب به دوست و همکلاسی دبیرستانش، مویا، اندازهی هفتاد صفحه غر میزند. او یا از چیزهایی متنفر است، یا چیزهایی در او احساس انزجار برمیانگیزند و یا چیزها مزخرفند و داغانند و این چیزها همگی به زادگاهش، سالوادور، برمیگردند. پس ما با یک شخصیت ناراحتکننده و رومخ طرف هستیم که پس از مهاجرت گویی خودش را باخته است. انگار از درون تهی است و هیچ چیز حال او را خوب نمیکند. دائم در حال بدوبیراه گفتن به تک تک اجزای سالوادور است. خب از خیلی جهات احساس همذاتپنداری منِ ایرانی را برمیانگیخت اما بیشتر از این، باعث سرسام و اعصابخردیام بود. احتمالاً به همین دلیل که من آن توصیفات را ورای جملات زندگی کردهام. نویسنده با زبانی گزنده تک تک ارکان سالوادور را به شیوهای اغراقشده از دم تیغ میگذراند و البته شما تصدیق خواهید کرد که راوی با این بیان آزاردهنده الحق که یک سالوادوری اصیل است. ترجمهی کتاب روان و خوشخوان است و رنج مضاعفی بر مطالعهی جملات کتاب نیافزوده است. مترجم بسیار زیرکانه در بازگردانی جملات از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه کمک گرفتهاست و در مجموع ترجمهی خواندنیای ارائه کردهاست. شرح تصویر: اوراسیو کاستیانوس مویا در جوانی 1 23 زینب صادقپور 1402/5/28 - 17:26 خیابان ولی عصر تهران: روایت های غیرداستانی عباس کاظمی 2.9 3 "یه زمان تهران جا نقطهش، دسته داشت." خیابان ولیعصر تهران، روایتهای غیرداستانی، مجموعهای است شامل روایتهای اشخاص حقیقی از خیابان ولیعصر. کاوه فولادینسب، دبیر این مجموعه، در مقدمهی کتاب هدف از انتشار این مجموعه را چنین توصیف میکند: «... ما، روایتگران شهر، خاطرههای جمعی و میراث شهر را زنده نگه میداریم.» بنابراین یکی از اهداف اصلی این مجموعه روایت شهر است اما آنچه در اکثر روایتها میبینیم شعرپردازیهای بیدقت دربارهی خیابان ولیعصر است. از میان ده روایتی که در کتاب منتشر شدهاست، سه یا چهارتاشان ارزش مطالعه داشتند و باقی لفاظی و آببازی با کلمات بود. اگر دقیقتر از این بخواهم بگویم خیابان ولیعصر تهران مصداق بارز کتابسازی بود. چرا که مجموعه به هدف اصلیاش که روایت شهر باشد نائل نیامده است و از سوی دیگر خود روایتها هم ارزش بیشتری ندارند. اصلاً به لحاظ آغاز و انجام شاکلهی درستی ندارند. مایهی اصلی اکثر روایتها حسرت بردن بر تهران قدیم و اصالت از دسترفته است. در این بین مقدمهی دکتر حبیبی با عنوان خیابان؛ بستر رویای شهر، با رویکردی تاریخی به سابقهی حضور شهر در ادبیات داستانی پرداختهبود و خواندنی بود. روایتهای شمیم مستقیمی و نوید پورمحمدرضا از نظر رعایت اصول فرمی کامل بودند و در انتها مخاطب را با یک «خب که چی؟!» تنها نمیگذاشتند. این دو علاوه بر اینکه بر گذشته حسرت خوردهاند، با واقعبینی و صداقت به موقعیت کنونی خیابان ولیعصر نیز نگاه کردهاند. مسئلهای که عالیه عطایی در روایت خواب سیساله مطرح کردهبود، بدیع بود. این روایت که گوشهچشمی به وضعیت مهاجرین افغانی در تهران داشت از دلتنگی برای تهران قدیم خالی نبود اما با همهی این اوصاف خواندنی و قابلقبول بود. و در آخر هم روایت هشت دربارهی فضای ملتهب خیابان ولیعصر در سال هشتادوهشت. با اینکه روایت این خیابان همیشه سبز به موضوعی مشابه پرداختهبود اما صرفاً یک شعرپردازی الکن بود. اما روایت هشت از مونا ترابیسرشت روایت شکلگیری یک عشق در فضای پرالتهاب سال هشتادوهشت بود که توصیفش از فضای شهر و ارتباطات مردمی در آن برهه دقیق و کارآمد بود. در بخشی از جستار چرخاندن گردن به سمت بعدازظهر به کفپوشهای مخصوص نابینایان و ناتمامی پروژهاش اشاره شده بود که روایت دقیقی از وضعیت شهر بود، با اینکه خود روایت ناتمام بود. چنارهای خیابان ولیعصر و اینکه چقدر این خیابان طولانی است و از راهآهن تا تجریش را به هم میرساند، چیز ندانستهای نیست. میراث شهر و این خیابان به وقایعی است که در آن رخ دادهاست. چه این واقعه شخصی باشد و چه جمعی، بخشی از حافظهی شهر است که بازخوانیاش دقیقاً مصداق جمعآوری میراث برای آیندگان است. میراث حسرت بر گذشتهی ازدسترفته نیست. میراث چیزی است که همین حالا در دست داریم. چه از گذشته به ما رسیده است و چه تازه به دست آوردیمش. من آدم درگیر خاطراتی هستم. این حس نوستالژیپرستی را خوب درک میکنم اما خب که چی؟ هدف چیست؟ تا ابد میخواهیم برای ولیعصر و درختهای فرسوده غصه بخوریم؟ راهکار چیست؟ روایت از همین اتفاقی که دارد میافتد کارسازتر نیست تا انگشت به دندان گزیدن و با حسرت به گذشته نگریستن؟ 2 21 زینب صادقپور 1402/3/20 - 02:02 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 13 هیاهوی زمان دربارهی شاستاکویچ،آهنگساز پرافتخار روس، در زمان اتحاد جماهیر شوروی است. بارنز با دنبالکردن طرح داستانی منسجم حقایق پراکندهی زندگی او را بههم دوخته است. اور در سه فصل مجزا، سه دورهی زندگی او را مرور میکند و با راوی سومشخص بهسان ناظری حاضر، به زوایای مختلف زندگی او نور میتاباند. کتاب پر از تشبیهات و استعارات متنوع است که به ظرافت در پیوند با اجزای داستان درهم تنیدهاند. همانطور که راوی داستان هم به اهمیت کنایه در زندگی شاستاکویچ و بهطور عام، در شوروی، بارها اشاره میکند. ترجمهی کتاب شستهرفته و خواناست و به مخاطب در درک داستان کمک میکند. در سراسر داستان، نام سمفونیها و قطعههای مختلف موسیقی و اصطلاحات تخصصی این رشته به میان میآید که از درک من خارج بود اما حتماً لذت مطالعه را برای اهل فن دوچندان میکند. همراهی و همذاتپنداری با شخصیت شاستاکویچ، برایم غافلگیرکننده بود. او که به عنوان یک هنرمند، با سانسور، تخطئه، حذف، ارعاب، اجبار و زندگی نومیدانه و خفتبار تحت سایهی قدرتی که تنها خود را محق میداند، دستوپنجه نرم میکرد. جایی از متن، پس از تقابل دو تیم فوتبال شوروی و یوگسلاوی، دشمن آن زمان شوروی، شاستاکویچ و رفیقش از باخت تیم شوروی خوشحال میشوند و نیمچهجشنی میگیرند. مقایسه کنید با آن وضعیت عجیب جامجهانی سال گذشته و درماندگی تحت فشار حس وطنپرستی یا لزوم آزادیخواهی. آن نامههای اعلام برائت و عذرخواهی از افواه عمومی که در صفحات هنرمندان منتشر میشد، بهخاطر دارید؟ شاستاکویچ هم یکسری سخنرانی فرمایشی ازپیشتنظیمشده داشتهاست. یا وضعیت نابهسامان تولید خودروی داخلی. تلاش برای حفظ ظاهر و اثبات برتریهای ملی در هر زمینهای. اصلاً انگار داریم روی یک رونوشت بدخط از شوروی زندگی میکنیم. خواندنش غمانگیز و لذتبخش بود و این حاصل آمیختن زندگی شاستاکویچ با ادبیات بارنز بود. 0 21 زینب صادقپور 1402/3/18 - 03:07 همسایه ها احمد محمود 4.2 111 آدم همهچیزو میتونه تحمل کنه. (یادداشت من داستان را فاش نمیکند اما به بعضی از جزئیات داستان اشاره میکند) همسایهها سرگذشت خالد، نوجوان اهوازی، است که در مقابل چشمان خواننده قد میکشد و به مبارز سیاسیای جسور تبدیل میشود. او و خانوادهاش همراه با چند خانوادهی دیگر در اتاقهای یک خانهی بزرگ زندگی میکنند. (دنگال) خالد روزها کنار پدرش در آهنگری میایستد اما حالا که بازار کار صنف آهنگری کساد است و به قول پدرش حتی کلنگ هم از خارج وارد میکنند، اوقاتش را جور دیگری میگذراند. گاهی کفتربازی میکند. گاهی هم با دوستانش، که از ساکنان همان دنگال هستند، میروند پی بازیگوشی. روزی، تصمیم گرفتند که بروند پنجرهی غلامعلیخان را بشکنند. ظاهراً عهدوعیال غلامعلیخان خارج از شهر بودند و او فاحشهای به خانهاش آوردهبود. خالد فکر میکند این کار خوبی نیست اما قبل از اینکه دوستانش را هم راضی کند که سنگ نزنند، سنگی به شیشه میکوبند و فرار میکنند و خالد گرفتار میشود. غلامعلیخان او را به پاسگاه میبرد و بازداشتش میکنند. درفاصلهی کوتاهی که خالد بازداشت است با پندار آشنا میشود. پندار از خالد میخواهد خبر دستگیریاش را به شفق برساند و این آغاز راهیست که خالد با قدمگذاشتن در آن بزرگ میشود، مرد میشود، تبدیل به یک مبارز جانبرکف میشود، عاشق میشود، زیر شکنجه میرود و هزار ماجرای جورواجور از سر میگذراند. بنا به گفتهی ویراستار، ماجرای همسایهها از پیش از ملیشدن صنعت نفت آغاز میشود و تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد پایان مییابد. در فصلهای ابتدایی کتاب تکاپوی مردم برای ملیکردن صنعت نفت و اخراج انگلیسیها از ایران تصویر شدهاست. موقعیت مکانی داستان شهر اهواز است، هرچند هیچکجای داستان صراحتاً از آن اسم بردهنمیشود، اما از روی توصیفات مشخص است. رمان پر از شخصیتهای مختلف است و هریک به دقت توصیف شدهاند. بهطورکلی میتوانیم شخصیتهای اصلی را به چندگروه تقسیم کنیم: دستهی اول اهالی دنگالی هستند که خالد و خانوادهاش در آن زندگی میکنند. همسایهها. دستهی دوم اعضای گروه چریکیست که خالد باهاشان حشرونشر دارد و دستهی سوم اهالی زندان است که آنها هم به نوعی همسایههای خالد به حساب میآیند. شخصیتهای فرعی دیگری هم وجود دارند که در این سه دستهی اصلی نمیگنجند. به زندگی طیفهای مختلفی از مردم در سراسر رمان پرداختهشده است که به همین واسطه شرایط اجتماعی آن روزگار منعکس شدهاست. آفاق که برای امرار معاش پارچه قاچاق میکند و میفروشد و شوهر تریاکیاش هیچ کار نمیکند. رحیم خرکچی که در کورهپزخانه آجر جابهجا میکند و زنش مریض است. ناصر دوانی، بنایی که برای کار با کویت رفتهاست. امانآقا که قهوهخانهای بین راه دارد که پاتوق کارگران است. شفق، صاحب کتابفروشی مجاهد که مغازهش پاتوق مبارزهاست. بیدار، معلمی که مسئول مستقیم خالد است و... سراسر رمان پر از خردهروایتهاییست که امثال این شخصیتها نقش آن را بازی میکنند و خالد راوی آن است. جملات کوتاه و مختصر است و جزئیات زیاد است. همه چیز به دقت توصیف شدهاست و بعضی از بخشهای رمان به یک سکانس سینمایی شبیه است. روز عروسی کرم و بانو که رحیم خرکچی با زنش دعوا میکند، چیزی از شرح یک سکانس سینمایی کم ندارد یا شب دیوانگی غلام قاتل در زندان. زبان رمان ساده است و بهندرت کلماتی وجود دارد که در فارسی امروزی منسوخ شدهباشند. یکی از نکتههای جالب، معادلی بود که برای لفظ رایج پیرسینگ بهکار بردهبود: بینیواره. و دیگر کاربرد اصطلاحی لفظ پارتی در همان معنایی که امروزه ما به کار میبریم: تو هیچ کسو نداری پارتیت بشه؟(صفحهی ٣٢٧) توصیفات از شهر و ساختار آن دقیق است. خصوصاً توصیفاتی که از مبارزهی شهری میشود، به تکمیل تصاویر ما از تاریخ کمک میکند. دیوارنویسیها، اعتصابها، پخش و انتشار اعلامیه. یکی از نشانههای تمایز شهر از روستا این است که اهالی یک شهر به اندازهی اهالی روستا یکدیگر را نمیشناسند اما خالد به تأکید و چندباره اشاره میکند که اگر یکبار تا چهارراه پهلوی بروی همهی مردم شهر را میشناسی. البته کلام خالد اغراقگونه است اما این از عجایب شهر و معنای آن است. خصوصاً در ایران. جزئیات زیادی از سبک زندگی مردم شهر، مشکلات اجتماعیشان، ساختار اصناف مختلف و وضعیت معیشت مردم در رمان وجود دارد که به نحو احسن به آن پرداختهشده است. یکی از صحنههای عجیب داستان، جاییست که پس از ملیشدن صنعت نفت و اخراج انگلیسیها، مردم با پارچه و کهنه و چوب، شمایل یک انگلیسی را درست میکنند و کنارش جمع میشوند و با سرنا و دهل مینوازند و میرقصند. بچهها هم یک شعر درست کردهاند و همه با هم میخوانند. این جشن و پایکوبی مصادف شدهاست با آغاز بهار و گویی مردم برای هر دو خوشحالند. (علاقه به ساختن شمایل تمسخرآمیز از دشمنان سابقهای طولانی دارد.از شمایل عمر خطاب گرفته تا همین اواخر، بوش و اوباما و ترامپ) نکتهی دیگری که نظرم را جلب کرد، سبزچشمبودن کارکترهای منفی قصه بود. غلامعلیخان و علی شیطان هردو چشمهای سبزی دارند. مقایسه کنید با محبوبهی خالد که نامی ندارد و خالد به او سیهچشم میگوید. این موضوع هم مسئلهای قدیمی و تاریخی میان ایرانیان است که به آدمی با چشم و موی رنگی بدگماناند. خالد درحالیکه پانزدهساله است شروع میکند به روایت قصهی زندگیاش و در ۱۸سالگی، زمانی که هزاربار با روز اول داستان فرق کردهاست، قصه را تمام میکند. سرگذشت خالد خیلی چیز متفاوت و دوری از زندگی امروز جوانان ایرانی نیست. اصلاً این یک روح جمعی بزرگ است که همه چیز را تحمل میکند. از زمان خالد و قبلتر تا حالا. با تمام ناامیدیها و سرشکستگیها. همانجوری که پندار به خالد میگفت:«آدم همه چیزو میتونه تحمل کنه. که اگه دو روز مقاومت کنی همه چیز تموم میشه. اما این دو روز آدم باید فیل باشه.» و ایرانیجماعت صدهاسال است که فیل است. 4 24 زینب صادقپور 1402/3/5 - 02:32 شب یک شب دو بهمن فرسی 3.6 24 شبْ یک شبْ دو به عمیقترین زوایای روحم دست کشید و قلبم را شکست. خواندنش برایم لذتبخش بود و دردناک. شبْ یک شبْ دو حکایت زندگی زاوش ایزدان است که در حال بازخوانی نامهنگاریهایش با معشوقهاش، بیبی کاکایی، است. فرسی با علامت گیومه متن نامه را نشانهگذاری کردهاست، با علامت پرانتز پاسخ زاوش به آن بند از نامه را نوشتهاست و با خط تیره خاطره یا روایتی را مرور میکند. نامهها به ترتیب تاریخ نگارش نیامدهاند و برخی نامهها هم تاریخ ندارند. با مرور نامهها و خاطرات زاوش تصویر مهگرفتهی زندگی او بر مخاطب آشکار میشود و یکسوم پایانی کتاب غافلگیرکننده است. زبان کتاب شاعرانه و موجز است و با کمترین عبارت منظور کاملاً تفهیم میشود. لطافت و ظرافتی در نگارش جملات وجود دارد که کتاب را تبدیل به شعری منثور کردهاست. 0 21 زینب صادقپور 1402/2/19 - 13:21 غریبه در شهر (رمان) غلامحسین ساعدی 3.9 4 غریبه در شهر شگفتانگیز بود. مدتها بود که چنین داستانی با این کیفیت نخواندهبودم. غریبه در شهر داستان شهری است که به اشغال روسها درآمدهاست. داستان از جایی روایت میشود که حاج آخوند دوزدوزانی پس از سپریکردن یک دوره بیماری از خانه بیرون میآید تا برای درس و بحث به مدرسهی طلاب برود. در شهر شایع شدهاست که امامقلی، عموی ستارخان، در شهر است و قرار است یکشبه کار روسها را بسازد. روسها که به حاجآقا دوزدوزانی شکبردهاند او را در مسیر مدرسهی طلاب دستگیر میکنند و به قراولخانه میبرند. وقتی خبر به گوش طلاب میرسد، تصمیم میگیرند همگی به قراولخانه بروند و برای آزادی حاجآقا صحبت کنند. عدهای از مردم هم با آنها همراه میشوند. اما در قراولخانه، روسها مردم را میتارانند و در همین حین یکی از طلاب را هم میکشند. پس از این حادثه شهر در تکاپوی جدیدی میافتد. عدهای از کسبه از شهر میگریزند. بازاریان اعتصاب میکنند. و عدهای نیز در تلاش هستند تا گروهی تشکیل دهند و با کمک امامقلی شر روسها را کم کنند و شهر را پس بگیرند. توصیفات داستان دقیق و باجزئیات است اما زیاده نیست. روایت داستان و شکل توصیفات سینمایی و نمایشی است و همچنین بخش زیادی از داستان از طریق دیالوگها روایت میشود. باتوجه به تبحر ساعدی در نمایشنامهنویسی این مسائل شکل داستان را به هم نریخته و اتفاقاً به حسن آن افزودهاست. داستان در سه بخش اصلی و ۵٧ پاره روایت شدهاست. سیر روایت بینقص است. در ابتدای کتاب، فضای نامأنوس شهر ممکن است مخاطب را درگیر نکند اما پس از عبور از مقدمهی داستان، در میانهْ کتاب شما را با خود همراه میکند و به دنبالکردن سیر اتفاقات علاقهمند میشوید. 0 6