معرفی کتاب آشفته حالان بیداربخت (مجموعه داستان) اثر غلامحسین ساعدی

آشفته حالان بیداربخت (مجموعه داستان)

آشفته حالان بیداربخت (مجموعه داستان)

3.6
17 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

24

خواهم خواند

12

شابک
9789643514426
تعداد صفحات
272
تاریخ انتشار
1388/9/22

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        کتاب حاضر،  مجموعه ده داستان کوتاه از غلامحسین ساعدی ست شامل : « اسکندر و سمندر در گردباد » ، « شنبه شروع شد » ، « بازی تمام شد » ، « خانه باید تمیز باشد » ، « آشفته حالان بیدار بخت » ، « صدا خونه  » ، « پادگان خاکستری » ، «میهمانی »، « ای وای تو هم ! » و « واگن سیاه » .استفاده از فضای رئال با کمی بزرگ گویی باعث جذابیت داستانها شده است . قلم پر قدرت و در عین حال ساده نویسی ساعدی این امکان را می دهد که آدم های معمولی هم به راحتی با داستانها  شده است .قلم پر قدرت و در عین حال ساده نویسی ساعدی این امکان را می دهد که آدم های معمولی هم به راحتی  با داستانها و شخصیت های کتاب های او ارتباط برقرار کنند و بیش از پیش از خواندن لذت ببرند. تنوع در کارهای ساعدی باعث می شود  بتوانید کتابهای بیشتری از این نویسنده مطالعه کنید بدون آنکه  با موضوعات تکراری مواجه بشوید.
      

یادداشت‌ها

          .

داستان آخر کتاب، یک نمونه خوب از داستان معمایی فارسی است که می توان به خوانندگان پیشنهاد کرد. 
سوال اصلی ما این است که هویت و اسم واقعی مردی که راوی موسیو بوغوس می نامد، چیست؟ داستان به سمت گزارش این هویت مجهول می رود. راوی او را یک دیوانه حسابی می داند که از بس چیزمیز خوانده، خل شده. حالا هم بساط کتاب پهن می کند و آزاری برای کسی ندارد. 
چند جا پاتوق دارد که منظم به آنها سر می زند. در ملاقات اول، راوی مرد را زیر نظر می گیرد تا رفتارهای او را بسنجد. اما دقت در اتفاقات اخر داستان به ما می فهماند که اتفاقا این مرد بوده که راوی را به حرف کشانده با مچل کردنش. 
پس از خواندن کتاب برای راوی توسط مرد، راوی یک گزارش معمولی می نویسد و پرونده را می بندد. پس ما با یک داستان جاسوسی روبرو هستیم. 
فرداروزش یک مأمور ساده پلیس، به خاطر فحاشی آن مرد، دستگیرش می‌کند. این بار او را پای میز بازجویی می آورند. اما خل بازی های او آنجا هم جواب می دهد و راوی بر نظر قبلی اش پافشاری می کند. اما یک کلمه که مرد وسط بازجویی به راوی می گوید و او هم در گزارش خود می آورد، نظر مقامات بالا را جلب می کند:‌«واگن سیاه». دستور می دهند تا گزارش آ نرا هم بنویسد. 
راوی مرد را تعقیب میک ند و واگن سیاه را پایین راه آهن پیدا می کند. آنجا هم فقط خل بازی می بیند و گزارشی مانند قبل تهیه می کند. 
یک سال و نیم بعد، مردی را می گیرند که دوستانش اعتراف کرده ولی خودش چیزی نگفته بوده است؛ به اسم احمد درازه. مأموران به خانه اش می آیند تا بگردند. خانه او واگن کناری واگن سیاه است. او برای آن که لو نرود، واگن سیاه را به عنوان محل اختفای خودش معرفی می کند. این بار راوی حرف های خطرناکی از موسیو بوغوس در واگن سیاه می شنود. می ریزند توی آن و همه را دستگیر می کنند. هنگام عزیمت، زیر واگن را می گردند و انبار مهماتی پیدا می کنند. 
از آن لحظه به بعد، مرد دیوانه تبدیل به یک قهرمان می شود و حتی در نحوه ایستادنش هم تغییری حاصل می آید. او را شکنجه می کنند و بقیثه تیم را، اما چیزی لو نمی دهند. او زیر شکنجه نعره هایی می کشیده که دل همه را می لرزانده. پس از مردنش، شاگردانش شروع به نعره کشیدن می کنند. یک روز هم شاگردان را می برند میدان تیر و می کشند. 
پس از مدتی احمد درازه آزاد می شود ولی جنازه اش پیش واگن ها پیدا می شود. دوباره پرونده تیم موسیو بوغوس بالا می آید. راوی مجبور است گزارش تازه ای تهیه کند.
        

0