یادداشت زینب صادق‌پور

        نمازخانه‌ی کوچک من مجموعه‌داستانی است شامل نه داستان کوتاه با همان موضوع محوری و دغدغه‌ی همیشگی آثار گلشیری: رنج انسان‌بودن.
داستان‌های عکسی برای قاب عکس خالی من، هردو روی یک سکه، عروسک چینی من و معصوم چهارم به زندگی زندانیان سیاسی یا خانواده‌ی ایشان می‌پردازد. شیوه‌ی روایت گلشیری در این داستان‌ها منحصربه‌فرد است و او بی‌اینکه اشاره‌ی مستقیمی به مسئله‌ی مشخصی داشته‌باشد، داستان را روایت می‌کند.
داستان نمازخانه‌ی کوچک من، درباره‌ی تفاوت است. اگر انسانی تفاوت نه‌چندان آشکار اما اساسی‌ای با دیگران داشته‌باشد، چه برخوردی با او می‌شود؟ اگر برخلاف همه‌ی انسان‌ها یک زائده‌ی کوچک در کنار انگشت کوچک پایش داشته‌باشد، چه قدر با بقیه فرق می‌کند؟ و اساساً آیا فرق می‌کند؟
داستان معصوم‌ها نیز متعلق به این مجموعه است که در هر داستان با بازخوانی گلشیری از یکی از داستان‌های اساطیری مواجهیم.
در داستان عکسی برای قاب عکس خالی من شاهد از هم پاشیدن یک گروه سیاسی هستیم که پس از دستگیری سه‌تن از سران این گروه سیاسی، سایر اعضای گروه هم بازداشت می‌شوند. راوی داستان آخرین حلقه‌ی این گروه است. در انتها و با مشاهده‌ی سرانجام سران این گروه هرگز روشن نمی‌شود که حقيقتاً چه کسی باعث لورفتن اعضای گروه شده‌بود؟
داستان هر دو روی یک سکه درباره‌ی گفتگوهای پیرمرد و جوانی در زندان است. پیرمرد در تلاش است تا روحیه‌ی مبارزه را در دل جوان زنده نگه دارد و او را به نسبت به آینده امیدوار کند، جوان که هم‌چون بازی سرگرم‌کننده‌ای به این گفتگوها می‌نگرد، صرفاً می‌کوشد تا با لج‌بازی نقش مخالف پیرمرد را بازی کند، درانتها اما پیرمرد دچار همان سرنوشتی می‌شود که جوان را از آن حذر می‌داد.
هر دو داستان عکسی برای قاب عکس خالی من و هر دو روی یک سکه شامل توصیفات گسترده از زندان و روابط میان زندانیان است.
یکی از درخشان‌ترین داستان‌های این مجموعه، داستان عروسک چینی من است. راوی این داستان، مریم، دختر خردسالی است که منتظر است پدرش برگردد. از زندان برگردد. احتمالاً پدرش محکوم به اعدام است و برنمی‌گردد. ما این اطلاعات اندک را از زبان کودکانه‌‌ی مریم دریافت کرده‌ایم. و بی‌اینکه پدرش نقش مستقیمی در داستان داشته باشد، از ورای توصیف‌‌های مریم او را می‌شناسیم و می‌دانیم که حتماً قهرمان است و حق با اوست.
فرم در این مجموعه اهمیت دارد. راوی داستان‌ها معمولاً از گفته‌هایش اطمینان ندارد و یا همه‌ی حقیقت را برای ما نمی‌گوید. در نتیجه برداشت ما از داستان محدود به اطلاعاتی است که راوی به ما می‌دهد که البته مطمئن هم نیست. دیگر اینکه داستان‌ها از ساختار زمان خطی پیروی نمی‌کنند و وقوع اتفاقات به شیوه‌ی جریان سیال ذهن در اختیار ما قرار می‌گیرد. همین مسئله داستان‌های این مجموعه را تبدیل یه یک دایره می‌کند و پس از اتمام هر داستان، با بازخوانی مجدد آن، جزئیات ديریاب یا آن بخش از قصه که از چشم ما پنهان مانده‌است، آشکار می‌شود.
      
44

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.