یادداشت‌های ریحانه مویدی (28)

«عربیکا؛رو
          «عربیکا؛روایت تلخ و شیرین لبنان»

روایت اشک و ها و لبخند های شبیه ترین ها به ما.چقدر زیبا و درست راوی میزان شباهت ما را به یکدیگر توصیف میکند:
ما غریبه نیستیم؛حتی اگر زبان هم را نفهمیم.ما همدیگر را میشناسیم.شهرهایمان را با کتیبه های مثل هم آذین میبندیم،در مسجد هایمان برای یک چیز مشترک دعا میکنیم،یک پرچم بلند کرده ایم،خواب و خاطره هایمان یکی است،دلمان برای یک چیز می‌تپد.....ما از همیم،با همیم.ما ما هستیم، نه من و تو.
از اینکه روایت راوی فقط محدود به تجربه های سفرش نشده بود گاهی بین صحبتاش از تاریخ مقاومت میگفت که برای من خیلی جالب و مفید بود لذت بردم. به نظرم زمان مناسبی کتاب رو خوندم .با توجه به اتفاقات اخیر انگار پاسخ بعضی از اتفاقات و حرف های داخل کتاب داده شد که باعث میشد گاهی احساس غرور و خوشحالی و گاهی احساس غم کنم:)
درکل دمتون گرم آقای یامین پور
دم سوره مهر هم گرم 
هم از لحاظ محتوایی هم از لحاظ گرافیکی لذت بردم:)


*با تشکر از اقای سرکانی بابت این نقاشی فوق العاده زیبا
        

20

«از دیلماج
          «از دیلماج تا فراموشخانه»

دیلماج زندگینامه ی خود نوشت فردی به نام میرزایوسف مستوفی ملقب به دیلماج که سرگذشتش از دوران کودکی تا زمان وارد شدنش به لژ فراماسون ایرانه.
من اصولا خیلی سراغ کتاب های تاریخی نمیرم چون از حوصلم خارجن ولی به شدت قلم اقای شاه ابادی رو دوست داشتم . موضوع کتاب برام جالب بود و نحوه ی روایت رو خیلی دوست داشتم.
یوسف منو یاد دوریان در کتاب دوریان گری مینداخت.جوانی خوش ذوق با احساساتی لطیف که به شدت تحت تاثیر اطرافیانش قرار میگرفت و افکارش تغییر میکرد.
یوسف با اینکه شخصی خیالی بود ولی انقدر اقای شاه ابادی خوب همه چیز رو مثل پازل بی نقص کنار هم گذاشته بود که وقتی کتاب رو تموم کردم بار ها راجب یوسف و شخصیت های تاریخی دیگه سرچ کردم.
در کل خیلی خوب فضا و جو اون دوران رو به تصویر کشیده بود و به خاطر قلم روان خسته کننده نبود.
شاید پایان تقریبا باز و هول هولکی رو بشه از تنها نقاط منفی کتاب دونست ولی به نظرم به علت عضو شدن یوسف توی فراموشخانه(لژ فراماسونری ایران) و محدودیتش در نوشتن معقول و طبیعی بود.
چرا دیلماج بخونیم؟
اگه به خوندن رمانای تاریخی علاقه دارید و از داستانای با چاشنی شخصیت ها و وقایع واقعی تاریخی لذت میبرید و دوست دارید وسط داستان خوندن یه چیزی به اطلاعات تاریخیتون اضافه بشه پیشنهاد میکنم دیلماج رو بخونید✨


        

15

          «اعتراف ،سلطان همه ی مدرک ها!»

•کوساناگی ، کاراگاه جوان و تازه کار درگیر پرونده قتلی شده که با وجود شواهد و مدارک کم باز هم مظنون اصلی گیر افتاده.همه چیز خوب پیش میره و همه مطمئنن که قاتل به سزای عملش میرسه تا اینکه مظنون از اعتراف امتناع میکنه و هیچکدوم از کار ها رو گردن نمیگیره، درکمال تعجب دادگاه به دلیل کمبود مدارک و نبود اعتراف دادگاه اونو بیگناه معرفی میکنه و آزادش میکنه.
دو دهه از اون اتفاق میگذره و کوساناگی حالا به سربازرس خبره ای تبدیل شده....پرونده قتلی بهش سپرده میشه که پیوندی با گذشته داره،مظنون دوباره همون مظنون قبلیه که از اعتراف کردن امتناع کرده بود.
کوساناگی درگیر پرونده میشه که یکهو اتفاقی برای مظنون میوفته.....

•این سومین کتابیه که از هیگاشینو خوندم و  جز سه گانه ی کوساناگی و رفیقش کاراگاه گالیله ست که پروفسور فیزیکه و توی حل معماها یه نابغست .
به دلیل پرونده توی پرونده شدن ، روند داستان تا حدی کند میگذره ولی باید بگم که تازه توی حدود ۱۰۰ صفحه پایانی هیگاشینو خودشو نشون میده و دوباره همون ترفند مخصوصش «اول صحنه جرم و قاتل و مقتول رو نشونت میدم بعد آخر کتاب جاهاشونو عوض میکنم» رو زده بود که کاملا کل کتاب به آخرش می ارزید حتی تا اخرین صفحه سوپرایزم کرد.
•حالا که سه گانشو خوندم ترتیبشو اینجوری پیشنهاد میکنم(هرکدوم پرونده های مستقلن و بهم مربوط نیستن):
فداکاری مظنون ایکس>رستگاری یک قدیسه>رژه خاموش
        

10

«صد و یک ر
          «صد و یک روش برای سلاخی کودکی پنج ساله»

کتاب مرد بالشی بر خلاف اسم نرم و ارومش کتاب به شدت تاریک و سیاهیه.
داستان از مرد نویسنده ای شروع میشه که به دلیلی که خودش نمیدونه بازداشت شده.
بعد از مدتی متوجه میشه علت بازداشتش به داستان هاش ربط داره.
کاتوریان نویسنده که متوجه نمیشه بین اخبار قتل بچه ها که توی روزنامه خونده و داستان هاش چه ارتباطی وجود داره ناگهان به قتل متهم میشه.....

به مرد بالشی ۳ ستاره دادم چون نویسنده به شدت قلم و شخصیت پردازی قوی و فوق العاده ای داره و اگه اهل پیدا کردن سرنخ باشید یه کوچولو قابل حدس باشه ولی حتی منی که از خوندن کتابای جنایی لذت میبرم تونستم تا اوایل کتاب که همه چی یه شوخی بود و صرفا حول داستان های تخیلی کاتوریان نویسنده پیش میرفت لذت ببرم و از یه جایی به بعد که همه چی یهو جدی و دارک شد نپسندیدم شاید چون موضوع سر بچه های کوچیک و بی گناه بود

به افراد با روحیه حساس اصلا پیشنهاد نمیکنم ولی درکل درسته زیاد سلیقم نبود ولی کتاب خوبی بود👍
        

8

        کتابی که با کاترین دختری که عاشق شیرینی پزیه شروع میشه و با تبدیل شدنش به ملکه دل تموم میشه.
روند کتاب از ابتدا تا وسطای کتاب بشدت کند بود ولی اخراش که اتفاقات تند تند پشت هم میوفتادن و به پایان نزدیک تر میشدم جالب تر بود.
داستان تا حدی منو یاد یه فیلمی انداخت که راجب آدمایی بود که میفهمن داخل یه کمیک زندگی میکنن و نمیتونستن کاری به جز چیزی که نویسنده نوشته بود انجام بدن.
به نظرم کاترین میتونست کلی انتخاب های بهتر کنه و انقدر همه چی رو پشت گوش نندازه ولی انگار مثل عروسک خیمه شب بازی همشون مجبور بودن نقششون رو ایفا کنن تا در اخر اونچه که باید اتفاق بیوفته...
با اینکه میدونستم داستان پایانش غم انگیزه و کاترین ملکه دله بازم امیدوار بودم:)
در کل خیلی دوستش نداشتم ولی باعث شد راجبش به فکر فرو برم.....
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

«نادر ابرا
          «نادر ابراهیمی ،جناب همه فن حریف!»

من با اقا نادر ابراهیمی اولین بار برای یه رویداد که از قضا مکانش خانه شعر و ادبیات بود اشنا شدم.وقتی انتراگ دادن متوجه شدم طبقه پایین یه کتابخونست 
منم که تا اسم کتاب و کتابخونه میاد دیگه عنان از کف میدم😂
خلاصه رفتم پایین دیدم بهه بههه چقدرم بزرگه.همینجوری داشتم نگاه میکردم کتابارو که یدونه کتاب گنده ژورنال طور از قفسه‌ کتابای هنر کشیدم بیرون.
شروع کردم به ورق زدن فهمیدم یکی تو کل کتاب پاورقی نوشته
کتاب بعدیو برداشتم دیدم بعله،تو این یکیم نوشته.یهو متوجه شدم این کتابا مال نادر ابراهیمیه✨
کلی که کتاباشو دید زدم رفتم قسمت موزش که وسایل و دستخطاشو گذاشته بودن ،بازم اون موقع خیلی برام جالب تبود تا اینکه بعد از ظهر وقتی برگشتیم سالن آمفی تئاتر برای ادامه رویداد ،بروبچ رویداد برای احترام به نادر ابراهیمی مستندش رو پخش کردن
تازه اون موقع فهمیدم چقدر ادم حسابی و خفنه.....
ابن مشغله اولین کتابیه که از اقا نادر ابراهیمی خوندم 
قلمش لطیف و روانه که خیلی ازش لذت بردم البته بیشترین چیزی که باعث شد دوسش داشته باشم صداقت و رک بودنش بود
منی که خیلی اهل چندبار خوندن نیستم ،اول کتاب رو بخاطر حق بودن و زیباییش چندبار خوندم✨
*تصویر بالا رو تو همون کتابخونه گرفتم
        

22

در جبهه غر
          در جبهه غرب خبری نیست
کتابی تکان دهنده و ضد جنگ و حتی ترسناک  درباره روایت جنگ جهانی اول...
قلم نویسنده فوق العاده بود .
گویا نویسنده خودش به مدت شش هفته توی جنگ حضور داشته ولی تونسته چنین شاهکاری رو بنویسه.
اما نظرم درباره کتاب:
بعد از خوندن این کتاب با مقایسه کردن جنگ جهانی اول با دفاع مقدس خودمون متوجه میشید که چرا ما بهش میگیم دفاع«مقدس» اما شخصیت های کتاب جنگ را با عنوان«جنگ لعنتی منفور» معرفی میکنند.
تفاوت «دستکاری کردن شناسنامه و شوق دفاع از وطن»و «کاری که دترینگ می کند» زمین تا آسمان است.
تفاوت فرماندهان شهدایی مثل«همت،باکری،خرازی و...» با «همیل اشتوس »زمین تا آسمان است.
پدیده جنگ همان است.همین مشکلات را ما هم در جنگ خودمان داشتیم.تفاوت در مختصات نیست.تفاوت در عقیده و باور است.
تفاوت در این است برای که و برای چه میجنگم.
تفاوت «مطمئن باشی در جبهه حق هستی» تا«شک کردن به اینکه ایا تو در جبهه حق هستی یا جبهه مقابل؟»زمین تا آسمان است.
راوی داستان سعی داشت رفتار های حیوانی به دور از انسانیت سربازان را بارها توجیه کند و ان ها را پیامدی از جنگ منفورشان خطاب کند...
این تفاوت ها ناشی از اعتقادات و آرمان ها است.....

        

8