یادداشت ریحانه مویدی

«و بار دیگ
        «و بار دیگر به شهری که زمانی دوست میداشت برگشت.....»

داستان درباره پسری روستایی بود که عاشق دختر خان که دوست دوران کودکیش بود میشه و سرگذشت این دو در سه زمان گذشته حال و آینده به صورت همزمان روایت میشه.
اولش متوجه نمیشدم که توی سه زمان مختلفه و گنگ بود برام ولی زود بهش عادت کردم و ازش لذت بردم.
کتاب تا حدی شبیه به هذیان های شاعرانه ی یک عاشق دلخسته زیر بارونه
فکر کنم اسم هلیا که اسم شخصیت زن داستانه ، رو نادر ابراهیمی برای این کتابش در حالی که توی اتوبوس بوده و داشته حروف کلمه«الهی» رو جا به جا میکرده ساخته و از اون به بعد اسم هلیا توی ایران باب میشه:)
درکل زیبا و پر احساس بود✨
      
50

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.