یادداشت ریحانه مویدی
7 روز پیش

«و بار دیگر به شهری که زمانی دوست میداشت برگشت.....» داستان درباره پسری روستایی بود که عاشق دختر خان که دوست دوران کودکیش بود میشه و سرگذشت این دو در سه زمان گذشته حال و آینده به صورت همزمان روایت میشه. اولش متوجه نمیشدم که توی سه زمان مختلفه و گنگ بود برام ولی زود بهش عادت کردم و ازش لذت بردم. کتاب تا حدی شبیه به هذیان های شاعرانه ی یک عاشق دلخسته زیر بارونه فکر کنم اسم هلیا که اسم شخصیت زن داستانه ، رو نادر ابراهیمی برای این کتابش در حالی که توی اتوبوس بوده و داشته حروف کلمه«الهی» رو جا به جا میکرده ساخته و از اون به بعد اسم هلیا توی ایران باب میشه:) درکل زیبا و پر احساس بود✨
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.