یادداشت ریحانه مویدی

ریحانه مویدی

ریحانه مویدی

1404/7/13 - 00:54

داستان راج
        داستان راجب یزدگرد سومه که وسط جنگ با اعراب فرار رو به قرار ترجیح میده و به آسیابی وسط بیابان پناه میبره. داستان از اونجا شروع میشه که افراد شاه یعنی سردار و موبد و سرکرده که دنبال شاه میگردن وارد آسیاب میشن و میبینن که جسد شاه روی زمینه و سه نفر (آسیابان ، زن و دختر) دارن بالای سرش گریه میکنن.
ابتدای نمایشنامه با این جمله شروع میشه که:«پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیایی در آمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت. تاریخ!» اما در ادامه داستان اقای بیضایی روایت خودش رو از این تک جمله داره......
زن و دختر و آسیابان شروع میکنن به تعریف کردن اتفاق. نحوه روایت اتفاق به این صورته که هر دفعه یکی نقش یزدگرد رو بازی میکنه و بقیه باقی داستان رو باهاش همراهی میکنن (اصطلاحا فکر میکنم بهش تکنیک بازی در بازی بگن) و به نظرم خیلی تکنیک جالب و جذابی بود:)))
نمایشنامه دارای وحدت مکان و زمان و موضوعه و همش در یک شبانه روز، در یک لوکیشن و راجب یه موضوع که مرگ شاهه اتفاق میوفته. 
بعد خوندن نمایشنامه سراغ فیلمش رفتم و باید بگم که از شدت خوب بودنش خیلی شوکه شدم چون مال سال ۱۳۶۰ بود اصلا انتظار نداشتم علاوه بر بازی خیلی خوب بازیگرا فیلمبرداریش انقدر خوب باشه:)
درکل اولین تجربم از نمایشنامه های ایرانی خیلی خوب بود✨
      
153

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.