یادداشت‌های معصومه آوا (13)

          از میزان خفن بودن این کتاب همینو بگم که بعد از تموم شدنش با چشمای گریون، عکس امام رو نگاه می‌کردم و قربون صدقشون میرفتم!
چقدر یه آدم میتونه خفن باشه! 
حتما بخونید، ببینید چه کسانی می‌تونن انقلاب کنن! میتونن براندازی کنن! 
در مقابل یکی از استعمارگران قدرتمند دنیا اینجوری بایستن.
۱۵ سال از یک کشور دیگه مردمشون رو رهبری کردن و این رهبری از راه دور منجر به احیای حکومت اسلام بعد از ۱۴۰۰ سال شد.
اینا چیزایی هست فراتر از تصور ما!
پاسخ به این سوال که چرا انقلاب کردین؟ واضح در این کتاب با تکیه خط به خط به اسناد معتبر داخلی و خارجی، داده شده.
درباره لزوم حکومت اسلامی، پیروی از امام و رهبر جامعه و ایستادگی در مقابل بیگانه و استقلال ازش به طور کامل توضیح داده شده.
اگه فقط اهل رمان خوندنید و فکر می‌کنید نمیتونید کتاب مستند بخونید حتما پیشنهاد می‌کنم به این کتاب فرصت بدید چون به شدت قلمْ جذب کنندست و روایتْ غیر خطی و پر از هیجانه.
عاشق این کتاب شدم و دوباره و دوباره عاشق امام و انقلابش؛ کاش دیده بودمشون...♡
        

15

          شهید یحیی سنوار در زندان اسرائیل تصمیم می‌گیرد از خاطرات اشرف ابوحمزه، هم بندی اش داستانی بنویسد. و آن داستان شد سنافور!
هیچوقت تصور نمی کردم کسی که اصطلاحا مرد جنگ است بتواند اینطور لطیف و شاعرانه و در عین حال با صلابت قلم بزند. به قول متن پشت جلد کتاب، یحیی سنوار در نوشتن هم می‌جنگد! 
عشق به وطن از تک تک کلمات شهید سنوار بیرون می‌ریزد، هم در خار و میخک و هم سنافور. علاوه بر اینکه از فلسطین و غزه میخوانی، از روزهای آزادی، از خوی وحشی صهیونیست و از چرایی مبارزه و مقاومت؛ ادبیاتی می‌خوانی که بر جانت می‌نشیند. قلم ابوابراهیم را بسیار دوست دارم...چونکه از دل بر می‌آید لاجرم بر دل می‌نشیند.
داستان در ۷۰ صفحه به طور خلاصه و ماهرانه به زندگی اشرف ابوحمزه از کودکی تا دستگیری و محکوم شدن به سه بار حبس ابد می‌پردازد.
در ابتدای کتاب گفته شد این یک کتاب از مجموعه کتابهاییست که برای شناساندن بزرگان مقاومت خواهند نوشت؛ نمیدانم در بحبوحه جنگ این مراد حاصل نشده یا هنوز به دست ما نرسیده است.
مشتاق دوباره خواندن از شهید سنوار هستم، حالا که از دستشان دادیم امیدوارم باز هم نوشته از ایشان باقی مانده باشد.
        

8

          نثر محمود دولت آبادی مانند شعر است، دارای وزن و قافیه، مدهوش می‌شوی از چینش درست و به جای کلمات! اما تلخ و گزنده، بسیار بسیار تلخ و گزنده.
معمولا اگر کتابی را دوست بدارم در انتهایش اشک به چشمانم میدوند، چه پایانش شاد باشد چه غمناک اما در پایان جای خالی سلوچ از هجوم اینهمه تاریکی و تلخی بر قلبم گریستم.
نمی‌دانم چرا قلم کسی باید مشهور شود به سیاه نویسی! هرقدر تلخی در زندگی دیده باشی خوشی هم دیده ای! اصلا تلخی و شیرینی در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.
چطور ممکن است سرتا سر زمینج یک آدم با انصاف پیدا نشود؟ چطور ممکن است مرگان خوب باشد و خوبی کند به غریبه ها و فرزندان خود را فقط بچزاند؟ هاجر مگر چند بریده نان لازم داشت؟ مگر کمک کار مادرش نبود؟ از بین همشان فقط هاجر اضافی بود که حاضر شد به مردی همسن پدرش، زن دوم بدهدش؟
نمیدانم...
کلیدر را هنوز نخواندم اما از شنیده هایم انگار که وضع آن هم همین است.
اما تلخ نویسی هم قاعده ای دارد؛ توهین به روستا و روستاییان نیز.
داستان از نبود سلوچ شروع می‌شود، در زمان انقلاب سفید و اصلاح ارضی و درگیری های مِرگان و بدبختی پشت بدبختی...

        

3

راهی

4.2

10

          راهی را میشود در دسته کتابهای مظفر سالاری قرار داد؛ مرا با خودت ببر، رویای نیمه شب، دعبل و زلفا
عاشقانه ای زیر بیرق امیرالمومنین
ماجرای حبیب که با بغض امیرالمونین و سالها حسادت از او راهی یمن می‌شود تا برای ابوبکر بیعت بگیرد. در آنجا عاشق دختری محب علی می‌شود و این شروع تغییر تفکر اوست.
شخصیت حبیب را دوست نداشتم. انگار بین سلمی و حبیب، حبیب زن داستان بود؛ با هر ناملایمتی در بستر می‌افتاد!
ماجرای قبول ولایت امیرالمومنین توسط حبیب برایم ابهام داشت. حبیب از کودکی در کنار پیامبر و امام علی بزرگ شده بود اما حقانیت ایشان را نفهمیده بود و بعد در فرسنگ‌ها آن سو تر توسط کسانی که امام را ندیده بودند دوستدار ایشان شد! البته نفس حق خیلی در سرنوشت انسان و قبول حقیقت تاثیر دارد اما همین تاثیرات اطرافیان بر حبیب به صورت کامل گفته نشد. شاید فقط برای من اینطور باشد اما این بخش از داستان که حبیب عاشق امام می‌شود می‌توانست خیلی بهتر باشد.
اوایل قصه عاشقانه بسیار برایم جذاب بود اما رفته رفته توی ذوق زد و محبت‌ها و احساسات تکراری حبیب کار را خراب کرد.
کتاب را پیشنهاد می‌کنم چون از ماجرای سقیفه، غربت امام علی و حضرت فاطمه، ماجرای کوچه...، حجه الوداع، وصیت پیامبر در بستر و واکنش اطرافیان، شدت علاقه پیامبر به امام علی و خاطراتی که حق بودن جایگاه خلافت را بر حضرت آشکار می‌کند، گفته بود.
با همه اینها کتاب روان و جذاب بود و خواننده را تا انتهای داستان با خود همراه می‌کرد.
        

2