یادداشتهای عینکی خوشقلب (248) عینکی خوشقلب 1404/2/10 جادوهای همیشگی؛ جادو ممنوع! کریس کالفر 4.7 15 مجموعهی جادوهای همیشگی در اصطلاح "اسپین آف" مجموعهی "قصههای همیشگی" است و داستان کودکی مادربزرگ شخصیتهای اصلیِ قصههای همیشگی را روایت میکند. از مجموعهی قصههای همیشگی فقط جلد اول آن "طلسم آرزو" را خوانده بودم و آنقدر ها دوستش نداشتم که ادامه بدهم اما شنیده بودم که جادو ممنوع از اثر قبلی قویتر است (شروع داستان هم تا حدی همین را گواهی میداد.) و سعی کردم به کریس کالفر شانسی دوباره بدهم. کالفر در جادو ممنوع به نسبت طلسم آرزو به وضوح پیشرفت کرده اما هنوز هم کتابش در نگاه من یک اثر فوقالعاده نیست. به نظرم چند دلیل وجود دارد خوانندهها که کتابهای کالفر را دوست دارند. ۱. لحن کتاب صمیمی و روان است. احتمالاً ترجمه نشر پرتقال هم به روانی قصه کمک کرده. شما وقتی کتاب را باز میکنید به راحتی میتوانید تا چند ده صفحه جلو بروید و خسته نشوید. ۲. شخصیتهای داستان، خصوصاً شخصیت اصلی در شروع داستان خوب توصیف میشوند (گرچه در ادامه آنقدرها هم عمیق نمیشوند و سطحی میمانند.) اما همین توصیف خوب ابتدایی خواننده را جذب میکند و پای داستان نگه میدارد. ۳. کالفر در قصههای همیشگی وامدار داستانهای پرنسسی دیزنی است و دیدن شخصیتهای آشنایی مثل سفیدبرفی و سیندرلا در کتاب برای خواننده دلچسب است و در جادوهای همیشگی وامدار مجموعه قبلی خود است. یعنی مخاطب از خواندن ماجراهای کودکی شخصیتهایی که در قصههای همیشگی بزرگسال هستند لذت میبرد. ۴. هر قدر هم در طول داستان قصه را دوست نداشته باشید، پایانبندی غافلگیرانه و متفاوت (هم در جادو ممنوع هم در طلسم آرزو که من خواندهام.) شما را هیجانزده میکند. آنقدر که همهی نقصهای کتاب را به خاطر اینپایانبندی میبخشید و تا همیشه در ذهنتان به عنوان یک کتاب خوب باقی میماند. در بین یادداشتهای کسانی که کتاب را دوست نداشتند زیاد به این جمله برخوردم که میگفتند چون کتاب "برای بچهها" است از آن لذت نبردند. ولی برای بچهها بودن به خودی خود یه نقص نیست. چه بسا اگر به عنوان یک بزرگسال یک کتاب کودک خوب و قوی (مثلا حسنی نگو یک دسته گل) را بخوانید لذت میبرید. یا مجموعهای مثل هری پاتر خصوصاً در جلدهای اول یک اثر کودکانه است، پس چرا آدم بزرگهایی در سرتاسر دنیا آن را میخوانند و لذت میبرند؟ با همهی این حرفها به نظرم مشکل جادو ممنوع این نیست که کودکانه است و ماجرا ریشه در نقص داستاننویسی کالفر دارد. ۱. همانطور که در قسمت قبل گفتم شخصیتهای داستان کالفر شروع خوبی دارند اما عمیق نمیشوند. بریستال در ابتدای کتاب یک شخصیت دوستداشتنی و باورپذیر بود اما در بخش پایانی وقتی تبدیل به یک قهرمان شد، دیگر افکار و احساساتش شبیه یک دختر چهارده ساله نبود و نمیشد با او همزادپنداری کرد از طرفی از نیمهی داستان مهمترین ویژگی او، یعنی کتابخوان بودن، فراموش شد و در نهایت بریستال جسور و کتابخوان تبدیل به یک شخصیت دلسوز و مهربان شد به نظرم خود کالفر هم حداقل در این جلد، نمیدانست بریستال دقیقا چطور آدمی است و آزمون و خطا می کرد. این مشکل در مورد شخصیتهای فرعی هم وجود داشت، نویسنده هیچ شخصیتی را به طور کامل شخصیتپردازی نکرده بود و به ارائه یک ویژگی برای هر کدام اکتفا میکرد. مثلا اینکه زانتوس علایق دخترانه دارد یا اینکه دخترک نوازنده دایره زنگی همیشه دنبال دردسر است. ۲. کالفر علاقهی شدیدی به سخنرانی کردن دارد. حجم اشاره به مسائل اجتماعی، مثلا نادیده گرفتن زنان در جامعه، اینقدر زیاد است که از یک جایی به بعد آزاردهنده میشود. آزاردهندهتر از آن سخنرانی کردن بیپایان شخصیتهاست. بریستال اینقدر در مورد عشق و باور داشتن خود و اعتماد کردن به تواناییها سخنرانی میکند که کتاب عملاً تبدیل به یک کتاب انگیزشی میشود! از طرفی کالفر کاملا فراموش میکند که بریستال یک دختر چهارده ساله است و شنیدن این حجم سخنان حکمتآمیز عجیب است. چرا بریستال دچار شک و تردید و اضطراب نمیشود؟ چرا مثل یک دختر چهارده ساله رفتار نمیکند و از همان ابتدا در پوستهی پری مهربون فرو میرود؟ دامبلدور به عنوان قدرتمندترین شخصیت کتاب هری پاتر در طول کل مجموعه فقط چند جمله خیلی محدود در مورد عشق و خودباوری میگوید. اما کالفر حتی به گفتن سخنان حکمتآمیز بیپایان از زبان مادام ودربی راضی نمیشود و بریستال را هم وارد این بازی میکند. از آن عجیبتر که در پایان قصه دوستان بریستال از او میخواهند در حضور همه جادوگران "سخنرانی انگیزشی" کند و این جلد با دو صفحه سخنرانی تمام میشود! که من با احترام رهایش کردم و نخوانده کتاب را بستم. ۳. نمیدانم این بخش از احساسم را چطور توصیف کنم ولی حس میکنم کتابهای کالفر خام و ناقص اند. انگار یک نقاشی آبرنگ را ببینید ولی قبل از اینکه کامل شده باشد و فقط خطوط مدادی اثر روی صفحه است. خط داستان و شخصیتها انگار پخته نشدند و همه چیز خام کنار هم ریختند. این در صحنههای قصه، خط داستانی خام و پایانبندی شتابزده دیده میشود. (مثلا دقیقا مشخص نمیشود که شخصیت شرور داستان چطور میتوانسته اعمال شرارتآمیزش را انجام دهد در حالی که در زمانهایی از نظر فیزیکی حضور نداشته) با این حال کالفر تلاش نمیکند که دست به قلممو ببرد و تابلوی آبرنگ زد کامل کند و همان نسخهی اولیه را میفروشد. در کنار همهی این نکاتی که شاید باعث دلزدگی خواننده شود، نکات دیگری هم آزاردهنده است. چرا زانتوس پدرش را کشته؟ فقط برای اینکه کتکش زده؟ چرا همه به او حق میدهند؟ چرا چنین واقعهی هولناکی، یعنی پدرکشی، که در سرتاسر ادبیات از ضحاک و مرداس تا امروز به عنوان یک حادثهی عظیم تصویر میشده در یک کتاب نوجوان اینقدر ساده و دمدستی و معمولی است؟ در ادامه، چرا بریستال با پدرش اینطور میکند؟ پدر او پدر بدی است، اما در حد این نیست که دخترش زیر گلویش سلاح بگذارد و بگوید "من دختر تو نیستم." پدر بریستال بیشتر قربانی دورهای است که در آن زندگی میکند و شاید افکارش با تغییر دنیا عوض شود، پس چرا نویسنده به او این فرصت را نمیدهد؟ علاوه بر آن، چرا بریستال سراغ مادرش نمیرود؟ مگر مادرش هم یک انسان مورد ظلم واقع شده نیست؟ پس چرا بیخیالش میشود و خوشحال و خندان پی کارهای به ظاهر مهم و سخنرانیهای انگیزشیاش میرود؟ فقط منم که از چنین قهرمانی خوشم نمیآید؟ شاید خیلی از اشکالاتی که مطرح کردم در ادامهی مجموعه برطرف شود،گرچه من فعلاً علاقهای به خواندن ادامهاش ندارم. شاید یک روز دیگر... 14 34 عینکی خوشقلب 1404/1/2 آنا کارنینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 50 بالاخره اینقدر بزرگ شدم که یک رمان طولانی روسی را تمام کنم. داستان جلد دوم آنا کارنینا با جلد اول متفاوت است، شخصیتهای خوشبخت جلد اول در این بخش کمکم فروپاشیده میشوند و شخصیتهای فروپاشیدهی قبلی کمکم سر و سامان میگیرند. ریتم قصه در این جلد کندتر است و خبری از عشقهای پر شور و وصال و ناکامی نیست، همه در یک روزمرگی طولانی گیر کردهاند اما همین روزمرگی و تصمیمهایشان در بین روزهای معمولی سرنوشتشان را مشخص میکند. اول از همه اینکه در این جلد هم تولستوی به نحوی صحنهها و جزییات را شرح میدهد که انگار تکتک آنها را تجربه و تماشا کرده. در اینجا هم جزییات زنانه، مثل احساسات روز عروسی و بارداری و زایمان بسیار دقیق توصیف شده. گاهی فکر میکنم زنی که تولستوی را در این جزییات راهنمایی می کرده که بوده؟ یا خودش با سرک کشیدن اینطرف و آنطرف به عمق این جزییات پی برده است؟ شخصیتهای جلد قبلی در این بخش داستان عمیقتر و پختهتر میشوند. شخصیت آنا بعد از پافشاری به اشتباهاتش (حتی پس از احساس مرگ پس از زایمان) آرام آرام در سیاهی فرو میرود، این روند آنقدر آرام است که به نظرم حتی خودِ آنا هم از پایانش شگفتزده میشود. (همانطور که ما شگفتزده میشویم.) فروپاشی شخصیتی او، درگیریهایش با ورونسکی و اینکه حتی خودش هم نمیداند چه بر سرش آمده، به شیوهای تصویر شده که انگار افکار و احساسات خود ماست و هر لحظه از خودمان میپرسیم "چه مرگم شده؟" خوشبختانه تولستوی در دورهای زندگی نمیکرده که همه اشتباهات افراد به گردن مشکلات کودکی و رفتار اطرافیان میافتد. آنا مسئول اشتباهات خودش میشود و تاوانش را میدهد. نه تنها تاوان اشتباهات خودش که تاوان آنچه با تصمیمهایش بر سر دیگران آورده را هم میپردازد و همین باعث شده که از پایان کتاب، از حفظ روح اخلاقیات و از تولستوی رضایت داشته باشم. در مقابل آنا، لوین قرار دارد و حق بود اگر کتاب به نام او نامگذاری میشود چون بخشهای مربوط به لوین اگر بیشتر از بخشهای مربوط به آنا نباشد تقریباً برابر است. لوین که در ابتدای داستان، فروپاشیده و سردرگم است، در این بخش به تدریج رشته و معنای زندگی را پیدا میکند، با مرگ و زندگی و عشق مواجه میشود و در نهایت قصه با او به پایان میرسد و همین هم باعث می شود که بیشتر تصور کنم که این کتاب بیشتر، کتاب لوین است تا آنا. شرح بعضی از مسائل سیاسی اجتماعی در قصه مثل جلد اول برایم جالب است، اما روایت برخی از جزییات روزمره مردانه، مثل یک شکار طولانی یا یک روز که سرتاسر به باده نوشی میگذرد، خستهکننده بود. گرچه مخاطبان قدیمی را درک میکنم که در دنیای بدون تصویر با همین کلمات، جهانهای متفاوت را تجربه میکردند و به طور کلی هم از خواندن کلمه به کلمه این صفحهها پشیمان نیستم، گرچه بسیار طول کشید. شاید چند سال بعد، یک روز تصمیم بگیرم نسخهی صوتی قصه را از اول بشنوم و یک بار دیگر دقیقتر از قبل سرنوشت شخصیتها را دنبال کنم. 3 31 عینکی خوشقلب 1403/12/23 آنی شرلی در جزیره جلد 3 لوسی مود مونتگمری 4.6 58 این بار که جلد سوم را خواندم، با بار اول از زمین تا آسمان فرق داشت. این بار در ذهنم خاطرهای از روز اول دانشگاه داشتم که بینهایت شبیه به روز اول دانشگاه آنی است. آنقدر شبیه است که حتی دانشگاه ردموند را در ذهنم شبیه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تصور میکنم. خانهی پتی که دنجترین و زیباترین جای دنیاست هم شبیه پایگاه تشکل دانشجویی ماست، یک خانهی موقت، که وقتی فارغالتحصیل شوی دیگر برای تو نیست، ولی همیشه بخشی از خاطرات آنجا باقی خواهد ماند، همانطور که بخشی از آن خانه تا همیشه در قلبت باقی میماند. علاوه بر ماجراهای دانشگاه، در این جلد آنی به اونلی هم رفت و آمد دارد. و همانطور که خودش بزرگ شده، سرنوشت دوستان کودکیاش، دایانا، جین و روبی را هم روایت میکند. سرنوشت همهی آنها خیلی شبیه به سرنوشت دوستان کودکی است. مونتگمری با نمایش داستان بزرگسالی آنها تنوع سرنوشت آدمها را نشان داده. آنی که به دانشگاه رفته، دایانا که بچهدار شده، جین که به غرب سفر میکند و روبی که عجیبترین و غیرمنتظرهترین سرنوشت را داشت. ماجرای عاشقانه آنی اعصابخردکنترین و عجیبترین بخش داستان بود و آنی ناپختگی ۱۸- ۲۱ سالهها را به نحو احسن به تصویر کشید! الحمدلله که این ماجرا هم با وجود دلشکستگیهای فراوان پایان خوش داشت و روان مخاطب بیش از این مخدوش نشد. شخصیتهای جدید این قصه، مثل فیل سرحال و سرخوش و خاله جیمزینای مهربان، رنگ تازهای به قصه میدهند، از طرفی شخصیتهای قدیمی، مثل دیوی و دایانا و ماریلا و خانم لیند هم حضور پررنگ دارند. (در جلد چهار حضور همهشان کمرنگ میشود.) و شاید این جلد آخرین جلدی باشد که همچنان و قدرتمند به گرینگیبلز متصل است. دلم برای آنیِ دانشجو تنگ میشود، اینقدر که گاهی فکر میکنم چند سال دیگر دوباره سراغش میروم و ماجراها و پستی و بلندیهایش را دوباره میخوانم و از این روند آرام و واقعی زندگی لذت میبرم. 2 20 عینکی خوشقلب 1403/12/22 بادکنک نقره ای جسی اولیوروس 4.4 11 لطیف و خوندنیه. شاید برای بچههایی که پدربزرگ یا مادربزرگ مبتلا به فراموشی دارن دردناک باشه. 0 14 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول: آخرین نگهبان جلد 8 اوئن کالفر 4.0 6 توضیحات مجموعه را برای جلد اول آن "آرتمیس فاول و گروگانگیری" نوشتهام. وقتی این جلد آخر منتشر شد، عملاً از دانشگاه هم فارغالتحصیل شده بودم! یعنی تصور کنید چاپ یکمجموعه از اول راهنمایی تا سال آخر دانشگاه طول کشید 😅 وضعیت کتاب نوجوان در دهه هشتاد. جلد هشتم جزو ضعیفترین جلدهای آرتمیس بود، نویسنده عملاً کمآورده و دوباره اپال کوبویی را وارد قصه میکند و من از این شخصیت واقعا بیزار بودم و از دور خوردن داستان خسته شدم. جزییات دیگری یادم نیست. فقط احساس میکردم آرتمیس خیلی دیر رسیده و من دیگر خیلی زیادی بزرگ شدهام. 0 13 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول و عقده ی آتلانتیس اوئن کالفر 4.0 5 توضیحات مجموعه را برای جلد اول آن "آرتمیس فاول و گروگانگیری" نوشتهام. از آن جلدهایی که بعد از بزرگ شدنم منتشر شد. تقریباً هیچ چیز از آن یادم نیست. 0 6 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول و معمای زمان اوئن کالفر 4.2 3 توضیحات مجموعه را برای جلد اول آن "آرتمیس فاول و گروگانگیری" نوشتهام. زمان نوجوانی من آرتمیس فاول تا جلد ۵ منتشر شده بود وقتی جلد ششم آمد دیگر بزرگ شده بودم. طراحی جلدها هم عوض شد و نصفه مجموعه را با یک مدل طراحی جلد دارم و نصف دیگر را با مدلی دیگر! 0 5 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول و مهاجران گمشده اوئن کالفر 4.4 3 توضیحات مجموعه را برای جلد اول آن "آرتمیس فاول و گروگانگیری" نوشتهام. بین همهی جلدهای آرتمیس فاول این جلد را از همه بیشتر دوست دارم. به خاطر حضور شخصیتی به نام "شماره یک" که یک غول است و بازی با زمان در طول داستان که روند قصه را جدید و غافلگیر کننده میکند. از طرف شخصیتها در این جلد دیگر کاملاً جاافتادهاند و آرتمیس بزرگ شده و همراهی با آنها لذتبخش است. 0 2 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول و انتقام اپال اوئن کالفر 4.1 5 توضیحات مجموعه را برای جلد اول آن "آرتمیس فاول و گروگانگیری" نوشتهام. اپال کوبویی که شخصیت منفی داستانهای آرتمیس فاول است واقعا نفرتانگیز و حالبهمزن است. آنقدر که گاهی دلم میخواست به خاطر وجود او از خواندن کتاب دست بکشم. چون هر قدر هم شکست میخورد از رو نمیرود و این بیشتر اعصابم را خرد میکرد. به هر صورت به خاطر حضور باقی شخصیتها، تحملش کردم. 0 5 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول و رمز ابدی اوئن کالفر 4.2 5 توضیحات مجموعه را برای جلد اول آن "آرتمیس فاول و گروگانگیری" نوشتهام. 0 3 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول و ماجرای شمال اوئن کالفر 4.0 8 توضیحات مجموعه را برای جلد اول آن "آرتمیس فاول و گروگانگیری" نوشتهام. تا جایی که یادم هست این جلد را کمتر از همه دوست داشتم و کمتر از همه خواندمش. (باقی جلدها را چندبار بازخوانی کردم) شاید چون کلاً از کتابهای برفی خوشم نمیآید. 0 4 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آتش دزد تسلیم نمی شود جلد 3 تری دیری 3.9 6 توضیحات این مجموعه را برای جلد اول آن نوشتهام. 0 5 عینکی خوشقلب 1403/12/17 پرواز آتش دزد جلد 2 تری دیری 3.8 6 توضیحات این مجموعه را برای جلد اول آن نوشتهام. 0 4 عینکی خوشقلب 1403/12/17 هاکلبری فین مارک تواین 4.0 12 مارک تواین واقعا نویسندهی فوقالعادهای است که توانسته شخصیتی مثل هاک را خلق کند. من هم معلمی معمولی بودم که بعد از اینکه به بچهها تکلیف دادم این کتاب را بخوانند سراغش رفتم و از ته دل به دیوانگیهای هاک خندیدم. اولین بار که کتاب را خواندم، بیش از زمینه قصه، توجهم به روند داستان بود (اینکه هاک و تام میخواهند چه افتضاح جدیدی به بار بیاورند.) ولی حس میکنم باید یک بار دیگر داستان را بخوانم و این بار بیشتر به زمینهی آن، به سیاهپوستها، به رودخانه میسیسیپی و ... توجه کنم. به هر صورت هاکلبری فین پسر دیوانهای است که همیشه در قلب من میماند. 0 7 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آرتمیس فاول و گروگان گیری اوئن کالفر 3.9 15 مخزن کتابخانهی مدرسهی ما بسته بود. اگر کتابی را میخواستیم باید نشانی آن را به کتابدار میدادیم تا برایمان بیاورد و همیشه اعتراضم این بود که "وقتی نمیدانم چه کتابی میخواهم، چطور باید پیدایش کنم؟" برای همین هرازچندگاهی وقتی چشم کتابدار را دور میدیدم بیاجازه وارد مخزن میشدم و چند کتاب برمیداشتم. آرتمیسفاول را هم همینطور پیدا کردم. کتاب نو بود و فکر کنم من اولین کسی در مدرسه بودم که پیدایش کرد و خواند. داستان در مورد پسرکی تبهکار است که تصمیم میگیرد یک جن را بدزد تا بتواند گنجینهی طلای او را تصاحب کند اما ماجرا به همین راحتی نیست. جن و پریها سالها قبل برای رهایی از دست انسانها زندگیشان را به زیر زمین بردند و همانجا حسابی پیشرفت کردند و حالا علاوه بر جادو، تکنولوژیهای بسیار پیشرفتهتری از انسانها دارند و همین باعث میشود مجموعهی آرتمیس فاول علاوه بر تخیلی، علمی-تخیلی هم باشد. چون به تکنولوژیهایی اشاره میکند که شاید تا سالها بعد به دست انسانها ساخته نشود. در جلد اول، آرتمیس یک پسر تبهکار، خودشیفته و تاحدی دیوانه است به همین خاطر شاید از مصاحبت او خوشحال نشوید، اما نکتهی مثبت اینجاست که او در طول مجموعه به تدریج تغییر میکند و چرخش شخصیت او باعث جذابیت بیشتر قصه میشود. از طرفی شخصیتهای فرعی، مثل باتلر، محافظ آرتمیس. هالی، جنی که آرتمیس میدزد، فُلی، سانتوری که مسئول بخش کامپیوتر فرماندهی پلیس جن و پری هاست، فرمانده روت، مالچ دیگامز و .... اینقدر خوب شخصیتپردازی شدهاند که تا مدتها دلتان برایشان تنگ میشود. بعضی از بخشهایی که توضیحاتی در مورد تکنولوژیهای جدید میدهد ممکن است گیجکننده باشد یا حداقل برای منِ نوجوان گیجکننده بود و به همین خاطر خیلی وقتها آن قسمتها را رد میکردم. نویسنده خیلی خوب از پس توصیف همهی صحنهها برنیامده، یعنی شما تا پایان مجموعه هم نمیتوانید خیلی خوب سرزمین جنوپریها زیر زمین را تصور کنید یا نحوهی بالا و پایین رفتن آنها را از زیر زمین به روی زمین را درک کنید اما میتوان این نقصها را به خوبیهای دیگر کتاب بخشید. آرتمیس فاول یکی از بهترین مجموعههای تخیلی است که خواندهام. مجموعهای که بعد از هری پاتر در صدر لیست تخیلیهای موردعلاقهام قرار دارد. 0 12 عینکی خوشقلب 1403/12/17 دیوید کاپرفیلد چارلز دیکنز 4.1 25 یکی از آن کتابهایی است که بعد از اینکه به بچهها تکلیف دادم، خواندمش. آن هم وقتی یکی از کلاس هشتمیهای روزگار کرونا گفت "این واقعا فوقالعاده است." باورم نمیشد یک کلاس هشتمی به یک کتاب کلاسیک لقب فوقالعاده بدهد. دیکنز علیرغم ظاهر قدیمیاش داستانهای کسلکنندهای ندارد. این قصه هم سریع شروع میشود با شتاب پیش میرود و به همین خاطر دوستش داشتم. (البتهاین نسخه، خلاصه شده، احتمالاً نسخهی اصلی بسیار طولانیتر است.) خیلیها میگویند داستان دیوید کاپرفیلد شبیه به زندگی خود دیکنز است و تا حدی واقعا هم همینطور است. با بعضی بخشهای طنز کتاب خوشگذراندم و خندیدم. مثل وقتی که دیوید مدتی در کنار خانوادهای در زندان زندگی میکرد. بعد از توفیق اجباری خواندن کتابهای کلاسیک همراه با بچهها، فهمیدم این کتابها میتوانند بعد از سالها همچنان جالب باشند. 2 32 عینکی خوشقلب 1403/12/17 آتش دزد جلد 1 تری دیری 3.8 17 این مجموعه را وقتی راهنمایی بودم خواندم، صرفاً چون نویسندهاش "تری دیری" را به خاطر مجموعهی تاریخ ترسناک میشناختم و دوست داشتم. اما آتش دزد خیلی بابطبع من نبود، کلاً داستانهای خدایان یونان را خیلی دوست ندارم. همانطور که بعدتر پرسی جکسون را دوست نداشتم. 0 4 عینکی خوشقلب 1403/12/17 هویج بستنی فرهاد حسن زاده 3.8 38 هویج بستنی، داستانهای کوتاه و بامزهای دارد. احتمالاً بچههای دوره دوم دبستان و دوره اول راهنمایی از خواندنش لذت میبرند. 0 14 عینکی خوشقلب 1403/12/17 نفحات نفت: جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی رضا امیرخانی 3.9 30 خیلی وقت پیش، وقتی دبیرستانی بودم نصفه خواندمش. در تمام سالهای پس از آن فکر کردم چرا یک نویسنده که مهندسی مکانیک خوانده و مسلماً تخصص خیلی زیادی در چیزهای دیگر ندارد، باید در مورد همه چیز نظر بدهد؟ گرچه قلم او باعث شد بخشهایی از کتاب در ذهنم حک شود و بعضی حقایق اقتصاد ایران را (مثل وابستگی به نفت) برای اولین بار در همین کتاب خواندم و فهمیدم. شاید چون یک دانشآموز بینوای دوم ریاضی بودم که هیچکس به او اطلاعاتی از بدیهیات جهان نداده بود. به هر روی نفحات نفت برای منِ دوم دبیرستانی که به زور ریاضی خوانده بودم چیز شگفتانگیزی بود اما برای منِ ۲۸ ساله بعد از مواجهه با علوم انسانی عجیب است. گرچه همین نشان میدهد که به کتابهایی نیاز داریم که مفاهیم کلان علوم انسانی را با زبان روان و ساده و شیرین به مخاطب معمولی منتقل کند. 0 3 عینکی خوشقلب 1403/12/17 ربکا دفنی دوموریه 4.1 45 ربکا یکی از بامزهترین کتابهای کلاسیک است. چون داستان در مورد ربکا است ولی خبری از خود او نیست! و همین بعد از خواندن کتابهایی مثل بلندیهای بادگیر و غرور و تعصب خیلی متفاوت بود، داستان سر راست نبود و رازهایی داشت که به تدریج و در طول داستان فاش میشد و برای منی که انتظار نداشتم با خواندن یک کتاب کلاسیک غافلگیر شوم، شگفتانگیز بود. 0 8