یادداشت‌های هانآ (29)

هانآ

هانآ

14 ساعت پیش

        رسما می‌تونم گریه کنم. داستانِ سه جلد قبلی درباره‌ی توماس و دوستاش بود، درحالی که داستانِ این کتاب یعنی کتابِ چهارم درباره مارک، اَلِک، لانا، تیرینا‌ و دیدی بود و این که چطور ویروس فلر وارد جهان شد و به چه دلیلی...
داستانش توی یک جلد واقعا به خوبی جمع شده بود، نسبت به جلدهای قبلی هم کمی پیشرفت تو قلم نویسنده دیده می‌شد. خیلی لذت بخش بود...
مطمئنم دلم برای شخصیت ها خیلی خیلی تنگ می‌شه. و آرزو می کنم ای کاش حداقل یک جلد دیگه با این کارکتر ها یعنی مارک، الک، تیرینا، لانا و دیدی وجود داشت تا می‌تونستم بفهمم آخر عاقبت ‌شون چی شد و  تیرینا‌ بعد از به یاد آوردن مارک در آخرِ کتاب، چه لحظاتی رو با مارک گذروند و چه بلایی سر الک اومد...
فکر نمی‌کردم انقدر با شخصیت‌هاش خو بگیرم و دوستشون بدارم. اما حالا که کتابو تموم کردم و با شخصیت ها خداحافظی کردم، انگار دارم از خانواده‌ی خودم جدا می‌شم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

هانآ

هانآ

6 روز پیش

          این کتاب، کتابی بود که اتفاقی، تو یه گروه همخوانیِ کوچیک تصمیم خوندنش رو گرفتم. بعد از خوندنش، چیزی که هربار بعد از خوندنِ یه کتابِ اتفاقی بهم ثابت می‌شد، دوباره ثابت شد. این که کتاب‌هایی که داخل لیست کتاب‌هامون نیستن و چند دقیقه پیش برنامه‌ای برای خوندن یا خرید‌نشون نداشتیم، ممکنه تبدیل بشن به یکی از کتاب‌هایی که همیشه در ذهنمون می‌مونن.
شاید همه شون نه، اما این یکی صد در صد بود.
هتل مگنیفیک تجربه شگفت انگیزی بود. پر رمز و راز، کتابی که نمی‌تونستی بذاریش‌ زمین. حتی با وجود این که به صورت پی‌دی‌اف خوندمش، اما سریع تر از اون چیزی که انتظار داشتم و اون تایمی که خوندن بقیه کتاب های پی دی افی‌ ازم می‌گرفت، تموم شد.
ایده‌ی داستان، حداقل به نظر من، عالی بود. هرگز خسته کننده نبود و داستان، الکی کش داده نشده بود.
عاشقانه‌های داخلش به موقع، به جا و به اندازه بود و حتی با وجود سانسوری که تو همه‌ی کتاب‌های عاشقانه‌ای که به فارسی ترجمه شدن هست بود، باز هم عشق قشنگی داخلش وجود داشت. همه چیز جادویی و قشنگ بود و واقعا خوشحالم که خوندمش. 
بهتون پیشنهاد می‌کنم. حتی اگه نسخه چاپی رو ندارین یا نمی‌تونین بخرین، مثل من پی دی اف بخونین. چون بهتون قول می‌دم پشیمون نمی‌شید و نصفه ولش نمی‌کنید.
        

9

هانآ

هانآ

1403/11/9

        از هرچیش که خوشم نیومده باشه، از عشق بین مل و آلینا خوشم اومده
بیش از حد خوشم اومده:)
قرار بود فقط جلد اولش رو بخونم ولی خب حالا، پیش به سوی جلد دوم!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

هانآ

هانآ

1403/8/23

          واقعا خوش شانس بودم،اونروزی که رفته بودم کتابفروشی و می‌خواستم یکی از کتاب های داستایفسکی رو بخرم، و چشمم افتاد به این کتاب و لحظه ی آخر بَرِش داشتم و خریدمش.به معنای واقعی کلمه،خوش شانس، در واقع فکر می‌کنم این کتاب بود که من و انتخاب کرد. نه من اون رو.
انقدر این کتاب قشنگ بود که واقعا نمیدونم چی باید در وصفش بگم.شاید نشه با کلمات وصفش کرد.این کتاب عشق رو توصیف کرد، نه دقیقا اون عشقی که همه فکر می‌کنند بین انسان هاست،بلکه عشق بین صفحات یک کتاب که از فردی عاشق به جا مونده،فردی که عاشق کتاباشه،و  کتاباش هم عاشق اون:) کتاب هایی که حاضر شدن نجاتش بدن،کتاب هایی که تونستن افراد زیادی رو نجات بدن، نه صرفا هزار نفر،یا ده هزار نفر، بلکه میلیون ها نفر.اونم چه کوچیک و چه بزرگ.
همچنین این کتاب یاد داد ما با چیزهایی می‌تونیم به پیروزی برسیم که در نگاه افراد عادی مسخره به نظر می‌رسن.شاید یه نفر بپرسه، مگه میشه با کتاب خوندن، یه کشور رو نجات داد؟اونوقت من براش داستان کشور لیتوانی و کتاب بر های شجاعشو تعریف خواهم کرد که هیچوقت تسلیم نشدن و هیچوقت کتاب هاشون و تنها نذاشتن.برای کتاب ها جونشون رو از دست دادن،چون به گفته ی خودشون: کتاب ها ارزشمند ترین داراییِ ما هستن!

        

28