یادداشت هانآ

هانآ

هانآ

14 ساعت پیش

        رسما می‌تونم گریه کنم. داستانِ سه جلد قبلی درباره‌ی توماس و دوستاش بود، درحالی که داستانِ این کتاب یعنی کتابِ چهارم درباره مارک، اَلِک، لانا، تیرینا‌ و دیدی بود و این که چطور ویروس فلر وارد جهان شد و به چه دلیلی...
داستانش توی یک جلد واقعا به خوبی جمع شده بود، نسبت به جلدهای قبلی هم کمی پیشرفت تو قلم نویسنده دیده می‌شد. خیلی لذت بخش بود...
مطمئنم دلم برای شخصیت ها خیلی خیلی تنگ می‌شه. و آرزو می کنم ای کاش حداقل یک جلد دیگه با این کارکتر ها یعنی مارک، الک، تیرینا، لانا و دیدی وجود داشت تا می‌تونستم بفهمم آخر عاقبت ‌شون چی شد و  تیرینا‌ بعد از به یاد آوردن مارک در آخرِ کتاب، چه لحظاتی رو با مارک گذروند و چه بلایی سر الک اومد...
فکر نمی‌کردم انقدر با شخصیت‌هاش خو بگیرم و دوستشون بدارم. اما حالا که کتابو تموم کردم و با شخصیت ها خداحافظی کردم، انگار دارم از خانواده‌ی خودم جدا می‌شم.
      
15

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.