معرفی کتاب واژه ها در آتش اثر جنیفرای. نیلسن مترجم آرزو قلی زاده

واژه ها در آتش

واژه ها در آتش

جنیفرای. نیلسن و 2 نفر دیگر
4.7
19 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

63

خواهم خواند

36

شابک
9786222740702
تعداد صفحات
288
تاریخ انتشار
1400/1/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        خطر هرگز از مزرعه‌ی خانوادگی آدرا در لیتوانی دور نیست. او همیشه از سربازان اشغالگر قزاق روسی که اصرار دارند همه باید روسی شوند دوری می‌کند. آن‌ها کتاب‌های لیتوانیایی، مذهب، فرهنگ و حتی زبان لیتوانیایی را ممنوع کرده‌اند. اما آدرا می‌داند که پدر و مادرش چیزهای دیگری را هم از او مخفی می‌کنند.

وقتی قزاق‌ها به خانه‌شان می‌آیند،‌ پدر و مادرش را می‌گیرند. والدین آدرا اصرار می‌کنند که فرار کند و بسته‌ی مهمی به او می‌دهند تا همراه خودش ببرد و به کسی که گفته‌اند برساند. همان‌طور که آدرا برای تحویل بسته‌ی اسرارآمیز مسیرش را آغاز می‌کند، با خطرات غیرقابل تصوری روبه‌رو می‌شود و بارها جانش در خطر می‌افتد. اما مگر آن بسته چیست که ارزش‌ آن‌همه ازخودگذشتگی و خطر را داشته باشد؟
      

لیست‌های مرتبط به واژه ها در آتش

نمایش همه

یادداشت‌ها

          『هو النور』
"_چطور می‌شه ملتی رو نابود کرد؟ فرهنگشون رو ازشون بگیر. چطور می‌شه چنین کاری کرد؟ باید زبانشون رو بگیری، تاریخ و هویتشون رو بگیری. چطور این کار رو می‌کنی؟
_کتاب‌هاشون رو ممنوع می‌کنی."

این کتاب درمورد زمانیه که کشور لیتوانی در سلطه‌ی روس بود و تزار، زبان لیتوانیایی و همچنین کتاب‌های لیتوانیایی رو ممنوع کرده بود.

داستان حول محور کتاب‌برها (knygnesiai) می‌گرده. این افراد کتاب‌ها رو قاچاق می‌کردند تا به دست مردم برسونند و نزارند که فرهنگ و زبان این کشور نابود بشه. 

پدر و مادر آدرا (شخصیت اصلی کتاب) به دلیل قاچاق کتاب توسط قزاق‌ها دستگیر می‌شوند و آدرا می‌مونه و یک کتاب! 
درحالی که حتی نمی‌دونه کتاب‌ها چه ارزشی دارند...

اواسط داستان کمی کند پیش می‌رفت و به نظرم نویسنده نتونسته بود هیجان کافی رو به وجود بیاره ولی انتهای کتاب اوج بسیار خوبی گرفت و به شخصه بین احساسات شدید و هیجان گرفتار بودم. 

مردمی که فقط می‌خواستند به زبان خود کتاب بخونند و حرف بزنند، سزاوار این ظلم و ستم نبودند....
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
        

2

هانآ

هانآ

1403/8/23

          واقعا خوش شانس بودم،اونروزی که رفته بودم کتابفروشی و می‌خواستم یکی از کتاب های داستایفسکی رو بخرم، و چشمم افتاد به این کتاب و لحظه ی آخر بَرِش داشتم و خریدمش.به معنای واقعی کلمه،خوش شانس، در واقع فکر می‌کنم این کتاب بود که من و انتخاب کرد. نه من اون رو.
انقدر این کتاب قشنگ بود که واقعا نمیدونم چی باید در وصفش بگم.شاید نشه با کلمات وصفش کرد.این کتاب عشق رو توصیف کرد، نه دقیقا اون عشقی که همه فکر می‌کنند بین انسان هاست،بلکه عشق بین صفحات یک کتاب که از فردی عاشق به جا مونده،فردی که عاشق کتاباشه،و  کتاباش هم عاشق اون:) کتاب هایی که حاضر شدن نجاتش بدن،کتاب هایی که تونستن افراد زیادی رو نجات بدن، نه صرفا هزار نفر،یا ده هزار نفر، بلکه میلیون ها نفر.اونم چه کوچیک و چه بزرگ.
همچنین این کتاب یاد داد ما با چیزهایی می‌تونیم به پیروزی برسیم که در نگاه افراد عادی مسخره به نظر می‌رسن.شاید یه نفر بپرسه، مگه میشه با کتاب خوندن، یه کشور رو نجات داد؟اونوقت من براش داستان کشور لیتوانی و کتاب بر های شجاعشو تعریف خواهم کرد که هیچوقت تسلیم نشدن و هیچوقت کتاب هاشون و تنها نذاشتن.برای کتاب ها جونشون رو از دست دادن،چون به گفته ی خودشون: کتاب ها ارزشمند ترین داراییِ ما هستن!

        

28