یادداشت‌های منتظر 🇵🇸 (56)

        فکرکنم غیر از این تنها کتابی که آنقدر از پایانش حیرت کردم «پس از تشیع جنازه» ی آگاتا بود. 
از اواسط کتاب حدس زده بودم طرف خودش یه کاره ایه(صدقه سر آگاتا خوندن) ولی بعد از اون قتل وحشتناک این نظریه خیلی خیلی تضعیف شد آخه موریارتی اصلا قاتل نبود حتی اگه خیلی هم آدم کشته باشه تو دره ی وحشت بازهم اون ماجرا کار موریارتی نبود. و خیلی تهش نا امید شدم  ( من واقعا از مرگ موریارتی تو ماجرای آبشار رایشنباخ ناراحت شدم شاید به اندازه ی شرلوک ولی احتمالا اگه الان دوباره بخونمش قاه قاه بخندم  ) 
جونزرو هم از نشانه ی چهار یادم بود و ازهمون اول  مشکوک بودم بهش میومد یه جوگیر عاشق هلمز باشه.  
ولی داستان واقعا حیرت زده ام کرد. 
حالا که بهش فکر میکنم میشه از ماجرای آبشار رایشنباخ حدود ده تا نمانامه ( سناریو)  ی جدید نشت.
ولی یه مشکلی که داشت اینبود که خیلی به شانس توجه داشتند و اگه خیلی چیز ها «برحسب اتفاق» اتفاق نمی افتاد اصلا داستان یه جور دیگه میشد اولیش آشنایی جونز با چیس. 
و در پایان باید بگم اگه دنبال یه شرلوک هولمز جدید هستید این کتاب به هیچ وجه به دردتون نمیخوره چون تنها نماد شرلوک هولمز آنقدر ناشیه که خواننده اکثرا ازش پیشی میگیره.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        خب... 
باید بگم خیلی بالاتر  انتظاراتم بود.  
هرچند طنز داستان کمتر شده بود ( و شاید کلا از جلد اول متفاوت بود) اما قشنگی های دیگه ای داشت  مثلا واقعا از معلم شدن آنه و شاگرد هاش خوشم اومد ( و یکم ناامید کننده بود اخه  فهمیدم من هیچ وقت نمیتونم معلم خوبی شم)     و گروه اصلاح هم جالب بود ولی بازم اون قشنگی جلد اول رو نداشت.  
اما باید بگم خوندن سرگذشت آنه خیلی جالبه.:) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

        من این کتاب رو از کسی امانت گرفتم و اونم بار ها بهم گفت شبیه (کتاب بازها)  است برای همین از اولش مدام با اون مقایسه اش کردم و نتیجه ی خوبی نگرفتم و یاید بگم نسبت به کتاب باز  ضعیف تره و قطعا برای سن پایین تر جالب تره ولی از نکات مثبتش: 
اول از همه اینکه داستان خیلی هیجان بر انگیزه مثلا  پیشرفت هم زمان دو گروه،  بسته شدن در ها و...  باعث شد داستان خیلی حالب شه ولی در مقابل مشکلی هم داره،  حیلی داستان سریع رخ میداد و من یه جاهایی اش را دو بار خوندم تا برام جا افتاد. 
بعد هم این که  سرنخ اول کایل خیلی مسخره بود و یک ایراد دیگه اش که برای ما اینبود که چون اکثر معما ها  بازی با کلمات بود سخت میشد با آنها همراهی کرد
ولی من ازش خوشم اومد و خیلی مشتاقم ادامه اش بدم. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        مدت ها بود چنین کتاب نفس گیری نخونده بودم. 
من تقریبا از همون اول میدونستم اون کسی که بلیت را داده بود با سلیم ارتباط داشته ولی دیگه نه در این حد.  
داستان، داستان یک خانواده است که مادر و خاله دعواشان شده ولی برای آشتی یک روز به لندن میروند. 
تد پسر خانواده  اوتیسم ( یا شایدم سندرون داون)  داره و طرز تفکرش جالبه البته این موضوع را قبلا هم دیده بودم تو کتابای  باهوش،  ماهی بالای درخت و...  ولی اینجا خیلی خوب  نشان داده شده. 
واقعا کتاب جالبی بود خیلی پیشنهادش میکنم. 

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

4

          این کتاب جزو بهترین ها بود.  
این رمان، رمانی روانشناسی بود.  داستان ماجرای خانواده ی مردی است به نام «فیودور پاوولیچ کارامازوف»  که سه پسر دارد: دیمتری، ایوان و آلیوشا  ( البته پسر نامشروع دیگری هم دارد که به عنوان خدمتکار نزد او زندگی میکند)  .  
فیودور پاوولیچ مردی هوسباز و مفسد است که کودکان خود را پس از مرگ مادرانشان رها کرده است و آنها نزد خانواده های مادری خود رشدمیابند.  ولی  در بزرگسالی در کنار پدرشان میآیند. 
باید بگویم که داستان بسیار زیبا، دقیق و غیر منتظره است ( هرچند بسیار بسیار آرام پبش میرود)  
یکی از بهترین ویژگی هایش این بود که هیچ شخصیتی را رها نمیکرد و همه ی شخصیت ها تاثیر مهمی در داستان داشتند.  حتی شخصیت هایی را که در اویل کتاب معرفی کرده و خواننده فراموش کرده را در پایان دوباره به کار میگرد.
پیشنهادش میکنم. 

پ. ن: با وجود اینکه خواندنش سخت بود اما واقعا پیشنهادش میکنم   
پ. ن۲:   فکر نمیکردم بتونم بخونمش حالا هدف بعدیم جنگ و صلحه 
        

20

          من کلا به زمین شناسی علاقه ای ندارم ولی وقتی در کلاس ششم معلمم برای جلب علافه مندی ما به درس پنجم علوم گفت که درون زمین ( اسم درسمان این بود)  درست مثل آسمان است همه چیز  با نظمی دور مرکز میگرده ( واقعیه لایه های زمین حرکت دارن)  حداقل به اندازه ی یک درس به این مبحث علاقه مند شدم.  وقتی پارسال ( کلاس هفتم) مباحث زمین شناسی مان ( آب های زیر زمینی)  با زیست شناسی دستگاه گردش مواد قاطی شد  خیلی در مورد قلب زمین فکر کردم  و حتی سعی کردم یه چیزایی بنویسم ولی مسخره شده بود.  
داستان خیلی جالبه ولی از اولش معلوم بود نویسنده،  نویسنده ی کارکشته و حرفه ای ای نیست. 
مثلا معمولا تو اینجور کتابا که یک پاشون تو واقعیته یکی تو تخیل معمولا نویسنده میخواد اول کتاب خواننده نفهمه کتاب تخیلیه و خانم مقانی هم همینو میخواد ولی نتونسته خوب نشون بده مثلا همش به جای تهران میگه پایتخت و شهر عقیق هم الکیه خب میتونست یه شهر واقعی را پیداکنه ( مثل کتاب اردو در قبرستان ژغاره)  و ماجرا را توش ادامه بده.  
و ایراد دیگه اش هم این بود که قلب زمین  برای اهالی عقیق مثل خدا بود هرچند همشون هی خدا خدا میکردن ولی خیلی به قلب زمین توکل میکردن مثلا وقتی سپهر داشت تو آب غرق میشد گفت:  خدایا منو تا اینجا آوردی حالا نمیذاری بقیشو برم؟ 
ولی وقتی نجات یافت  گفت: قلب زمین نجاتم داد  و فرمانده گفت: قلب زمین هیچکدام از اهالی عقیق را رها نمیکنه.  
اما در کل من عاشق داستان و شخصیت هاش و سیر داستان شدم واقعا بهتون پیشنهادش میکنم
        

0