یادداشتهای محدثه مهرانفر (34) محدثه مهرانفر 1403/8/28 پرسه زیر درختان تاغ علی چنگیزی 3.0 1 این کتاب از آن دست کتاب هایی بود که بعد از تمام کردنش نمیدانستم دوستش دارم یا ندارم ! چیزی بین خوب و بد... 0 0 محدثه مهرانفر 1403/8/6 معجزه های خواربارفروشی نامیا کیگو هیگاشینو 4.1 62 خوندن این کتاب مثل خوردن یک شکلاتِ خوشمزه بود... هر شب قبل خواب چند صفحه میخوندم و غرق دنیای کتاب میشدم. بزرگترین نقطه ضعف این کتاب طراحی جلد بد آن بود. برعکس محتوای پرکشش جلد کتاب اصلا مخاطب رو جذب نمیکنه... 0 0 محدثه مهرانفر 1403/8/2 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 10 راستش را بخواهید نمیدانم برای این کتاب چه بنویسم هم دوستش داشتم هم نداشتم! ترجمه کتاب را دوست نداشتم و به نظرم نویسنده زیادی کشش داده بود و دو سه فصل آخر را به زور تمام کردم. حرکت از سمت بی ایمانی به ایمان حرف نو و تازه ای نیست ولی نویسنده با فضا سازی و جلو عقب کردن زمان از پس این کار برآمده . پ.ن: فقط نمیفهمم چرا آدمی برای ایمان آوردن همیشه به دنبال معجزه است؟ حتما باید آسمان شکافته شود و ندا بیایید "فرزندم..." که ما ایمان بیاوریم؟ من به شخصه قسمت معجزات رو دوست نداشتم. 0 2 محدثه مهرانفر 1403/7/30 نقش هایی به یاد: گذری بر ادبیات خاطره نویسی احمد اخوت 3.6 5 شما جز کدام دسته از آدم ها هستید؟ از آن دست آدم هایی که هر روز با دقت و جزئیات اتفاقات روزانه خود را مینویسند یا آنهایی که هیچ علاقه ای ندارند برای ثبت روزهایشان؟ راستش را بخواهید من مثل " احمد اخوت" به این موضوع نگاه میکنم ، نه اینکه از روزانه نویسی بدم بیاید اما هر بار که رفته ام سراغش انگار دستی نامرئی مرا از پیش رفتن باز داشته.... من با شخصیت فیلم هایی بزرگ شدم که همگی خاطره نویسی میکردند ، مثلا خوب یادم می آید که بعد از دیدن خاطرات شیرین دریا دلم میخواست خاطراتم را بنویسم ، اما ۵ سالم بود و سواد نوشتن نداشتم وقتی کلاس اول را تمام کردم یک دفتر صورتی با عکس یک سگ سفید برداشتم و در آن خاطراتم را نوشتم (خاطراتی پراکنده از مدرسه و ماموریت رفتن های پدرم) و آخر هر خاطره هم متناسب با فضا یک نقاشی کشیدم اما آن همه ذوق شوق فقط یک هفته دوام آورد بعدش انگاری از این روند خسته شدم ، و دفترچه ی خاطرات شیرین محدثه نصفه ماند! ( مادرم این دفتر های نصفه نیمهی من را مثل یک گنج خانوادگی نگهداری میکند) یک بار مهمان روز "سه شنبه های ادبیات" ، رضا امیرخانی بود و وسط حرف هایش گفت چیزی که ما ایرانی ها کم داریم روزانه نویسیست و گفت که خودش حالا دارد روزانه نویسی پدرش را میخواند و کیف میکند! راستش بعد از خواندن این کتاب تنها دلیلی که مرا به نوشتن روزانه نویسی مشتاق کرد همین موضوع بود ، "نوشتن برای نسل بعد" اولش خیلی با خودم کلنجار رفتم و از خودم پرسیدم "خب که چه؟ مثلا ۳۰ سال دیگر بچهات بنشیند و بخواند که مادرش در سن ۲۹ سالگی ده دقیقه زیر دیوار خانهای ایستاده و به یک شاخه ی گل محمدی که از لایه نرده های حیاطش بیرون زده ، نگاه میکرده و هی مثل خواب گردها زیر لب میگفته " الله الله تو چقدر خوش سلیقه ای..." این چه کمکی به زندگی او میکند؟" بعد از کمی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که این بچه ، اگر بچه ی من و امین است ، ژن خل و چل بودن قطعا به او هم رسیده پس مطمعنم بعد از خواندن این صحنه دلش آرام میگیرد که او تنها خل و چل عالم نیست و اصلا شاید از ذکر مادرش خوشش آمد و فردایش وقتی داشت ابر هایی که شکل کلهی یک دایناسور شده بودند را نگاه میکرد به یاد مادر خل و چلش گفت " الله الله تو چقدر خوش سلیقه ای..." شاید باورش سخت باشد اما این کتاب برای من پر از صحنه های جذاب بود ، مثلا از خواندن بریده های کافکا چنان ذوق زده شدم که چند بار خواندمش ، آن کلمات کوتاه ، آن تشنگی ناشی از بیماری و آب خواستن ها میتوانست درد را به جانم بیاندازد.... فکرش را بکنید کسی که نمیتواند حرف بزند و آب بخورد نوشتن کلمه آب معدنی یا لیموناد چقدر برایش دردناک است... این کتاب دوباره من را وسوسه کرد برای روزانه نویسی منظم ، و وقتی فهمیدم ویرجینا وولف در سن ۳۳ سالگی به روزانه نویسی منظم رو آورده نفسی از سر آسودگی کشیدم ، هنوز ۴ سالی وقت دارم و اگر روزانه نویسی منظم ندارم خیلی اوضاع بدی ندارم. 3 31 محدثه مهرانفر 1403/7/29 زندگی شبیه باد است: کودکان و مفهوم زندگی شونا اینس 3.7 9 صحبت کردن با کودکان در مورد مرگ یکی از سخت ترین کارهاست و نیاز به دقت و توجه بسیاری دارد. این کتاب از پس این کار به خوبی برآمده. تصویر سازی و توصیف ها به جاست و به نظر من برای کودکی که عزیزی را از دست داده و با سوگ مواجه است کتابی بسیار خوبیست. 0 2 محدثه مهرانفر 1403/7/29 پسری که کلمه جمع می کرد پیترهمیلتن رنلدز 4.2 9 پدر و مادر من ، جمع کننده کلمات بودند و من از کودکی با کلمات بزرگ شدم ، برای همین من در این کتاب خودم را دیدم... بچه که بودم عاشق کلمات بودم و با کلماتی که گوشه کنار خانهیمان تلنبار بود برای خودم شعر میساختم ، اکثر وقت ها کلمات و شعر هایم را برای خودم زمزمه میکردم ، حتی یادم می آید ۷ ساله که بودم وقتی مادرم میخواست نماز بخواند من هم چادر سرم میکردم و شعر هایی که خودم ساخته بودم را میخواندم. کتاب برای بچه های ۷ تا ۹ سال مناسب است و به عنوان معلم نویسندگی خلاق پیشنهاد میدهم معلم ها از این کتاب در کلاس استفاده کنند. 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/29 نگران چی هستی؟ مایکل یان بلک 4.5 2 کودکان نمونه بارز زندگی در زمان حال هستند. اما متاسفانه جهت دهی والدین آنها را به سمت ترس از آینده ، وسواس های فکری و... میبرد. این کتاب بیشتر از کودکان به درد والدین میخورد که یاد بگیرند ذهنیت های خود را به کودکان منتقل نکنند و جای ترساندن کودک از آینده مدام به خود یادآوری کنند که آینده هنوز نیامده و باید در زمان حال زندگی کرد. 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/29 شب به خیر دیگه! جوری جان 3.8 5 در فرهنگ ما ابراز نیاز چیز عجیبی به حساب می آید و کسی که از نیازش صحبت میکند را خودخواه میدانیم. اما کودکان باید یادبگیرند که وقتی نیازی دارند محترمانه آن را بیان کنند. در این داستان خرس نیاز به خوابیدن و اردک چون خوابش نمیبرد نیاز به هم صحبتی داشت. اگر هر دوی آنها باهم راجع به نیازهایشان حرف میزدند همه چیز خیلی بهتر پیش میرفت! 0 2 محدثه مهرانفر 1403/7/29 من چی ترینم؟ لوری کلر 3.9 8 استفادهی انواع صفت برای کودکان موضوع جای بحث خیلی از روانشناس های امروزیست ، و اعتقاد بر این است که از گفتن صفت های فیزیکی مثل زیبا ، قدبلند و چاق و لاغر و... به گفتن صفت های باطنی مثل باهوش ، قوی و... رو بیاوریم. این کتاب دقیقا این موضوع را با مثال چمن بیان کرده بود... صفت های ظاهری چمن ها از بین رفتند و چمنی که نمیدانست که " چی ترین" است فهمید که از همه منظم تر است. من دوست داشتم به جای پسوند "ترین" روی خود صفت تاکید میکرد. در کل کتاب خوبیست و ارزش وقت گذاشتن دارد. 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/29 هنوز ناراحتی؟ مایکل یان بلک 4.2 5 گاهی وقت ها ناراحتی بی هیچ دلیلی سراغ آدم به خصوص کودکان میآید ، فهمیدن اینکه ناراحتی و غم یک احساس است تنها مختص کودکان نیست چون اکثر والدین هم درک درستی از احساس غم و ناراحتی ندارند. اینکه هم کودک هم والدین بدانند که ریشه هر رفتار کجاست بهتر میتوانند خودشان را کنترل کنند. وقتی مادر بداند که بچه ی ناراحت ممکن است از خودش رفتار های هیجانی بروز دهد میتواند در هنگام بروز رفتار های ناگهانی کودک خودش را کنترل کند و در پی حل مشکل باشد نه اینکه کودک را از خودش براند و او را دوست نداشتنی خطاب کند! این کتاب یکی از بهترین کتاب های کودک در زمینه پذیرش ناراحتی بود که خواندهام. 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/29 حوصله ام سر رفته! مایکل یان بلک 3.8 4 کتاب را خیلی دوست داشتم. من را یاد بچگیام انداخت که ظهر ها بعد کلی بازی در حیاط میآمدم بین دست و پای مادربزرگم و هی میگفتم حوصلهام سر رفته و او همانطور که سبزیها را پاک میکرد میگفت " حوصلهت رو هم بزن که سر نره..." منم از این جواب کفری میشدم و توی اتاق ها دنبال سرگرمی میگشتم و آخرش میرسیدم به ظرفی که پر بود از دکمه... خوب یادم می آید یک بار چهار بار خالی و پرش کردم ، دکمه ها را شمردم ، بر اساس اندازه کنار هم چیدمشان و وقتی به خودم امدم که آقاجانم از مغازه برگشته بود و غذا آماده بود.... آن زمان نمیدانستم که رها کردن من در آن منجلاب حوصله سربر چقدر میتواند تخیل منِ بچه را پرورش دهد! این کتاب یک مجموعه کتاب است ؛ شخصیت کتاب ها شامل یک دختر ، یک فلامینگو و یک سیب زمینی است. در این کتاب دختر بچه حوصله اش سر رفته و میرود سراغ سیب زمینی و دختر میفهمد که بچه بودن چقدر برایش قابلیت دارد و از همه مهم تر خیال و رویا چه سلاح قویست که بچه ها در مقابل حوصله سر رفتن دارند! ما آدم های بزرگ آنقدر وقت خودمان را پر کرده ایم که هیچ وقت به حوصله سر رفتن فکر نمیکنیم... اما بچه ها در یک ظهر کشدار تابستان ، یا در یک شب بیپایان پاییز و زمستان میتوانند در دریا حوصله سر رفتن غرق شوند و اگر ما آدم بزرگ ها آن ها را با فیلم و بازی و فضای مجازی سرگرم نکنیم با قایق خیال و رویا از آن بیرون میآیند و چه تجربهی بکری میشود... تجربه خیره شدن به سقف و داستان ساختن از سایه اشیاء، عروسک ها را برداشتن و از دریای طوفانی با کشتی ساختگی عبور کردن ، در جنگل گم شدن و پیدا شدن..... قدر بچه ها و زمان هایی که حوصلهشان سر میرود را بدانید ، همان زمان که دارد نق میزند چیزی در وجودش در حال شکوفاییست به نام خیال! 2 17 محدثه مهرانفر 1403/7/28 بلیت برگشت نسیم وهابی 2.0 1 تنها چیزی که مجبورم کرد این کتاب را تمام کنم قولی بود که به استادم داده بودم برای نوشتن نقد! حالا که کتاب تمام شده ، دلم میخواهد در اولین فرصت در فضای مجازی نسیم وهابی را پیدا کنم و پیام بدهم که لطف کند دیگر کتاب ننویسد ! حیف کاغذ است که حرام شود برای چیزی که ارزش خواندن ندارد! پ.ن: درد آور است که نشری مثل نشر مرکز کتابی که هیچ کدام از اصول و قواعد رمان نویسی در آن رعایت نشده و از نظر کیفیت بسیار پایین است را چون اولا نویسنده اش خارج از ایران است و دوم اینکه به بدترین شکل ممکن به حکومت نقد وارد کرده را چاپ میکند! آن وقت هزار نفر نویسنده مستعد باید کتابشان از این انتشارات به آن انتشارات پاس داده شود آخرش هم هیچ نسیبشان نشود! من نمیگویم نقد بد است ، اتفاقا من کتاب هایی که نقد میکنند را بیشتر دوست دارم ، اما کتابی را دوست دارم که بتواند درست و حرفه ای و با ظرافت نقد کند! این ایده که بیایی بگویی کسی که قمارباز و فاسد بوده در این حکومت به پولی رسیده و کسی که ادم حسابی بوده از کار برکنار شده و چه و چه و چه... نه تنها ظرافت داستانی ندارد بلکه یک کلیشه ی تمام عیار است! 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/24 نیلوفر و مرداب: هنر دگرگون کردن رنج ها تیک نات هان 3.5 25 اگر میخواهید در مورد ذهن آگاهی و مراقبه و پذیرش رنج ها کتابی بخوانید که روان و ساده باشد این کتاب را پیشنهاد میکنم. کتاب تقریبا سعی کرده اصول و نکات ذهن آگاهی را با زبانی ساده بیان کند و به نظر من نویسنده این کار را به خوبی انجام داده است. پ.ن: پیدا کردن و پذیرش رنج ها سخت ترین کار در این عالم است. امروز خیلی به رنج هایم فکر کردم و حاصلش شد اشک هایی که بند نمیامد! 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/22 دختر پرتقالی یوستین گوردر 3.5 65 یوستین گردر از نویسندگان محبوب من است ، مخصوصا کتاب دنیای سوفی و راز فال ورقش را خیلی دوست دارم! دنیای مرموز داستان ها ، فلسفه ای که در داستان گفته میشود را خیلی دوست دارم. چون این روزها مشغول نوشتن یک مقاله در مورد فبک هستم با خودم فکر کردم خواندن این کتاب خالی از لطف نیست و خب درست است که مثل دنیای سوفی و راز فال ورق نبود اما خواندش مرا دوباره برد به دنیای جادو ، افسانه و فلسفه . گردر عاشق چند مولفه است که در کار های خود تکرار میکند ، یک نامه اکثرا در داستان های او مفاهیم با نامه انتقال پیدا میکنند دوم حضور پررنگ پدر( برخلاف دیگر نویسنده ها که سعی در کمرنگ کردن حضور پدر را دارند) در داستان هاست. 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/22 نظم بیرونی، آرامش درونی با رفع به هم ریختگی ها و نظم دادن به اوضاع، فضای بیش تری برای خوشبختی داشته باشید گرچن روبین 4.0 3 حاصل خواندن این کتاب یک خانه تکانی عظیم بود و باعث دور ریختن کلی خرت و پرت و عوض کردن صندلی میز های تحریرمون شد. به غیر کار های بالا کلی کار های عقب انداخته شده هم سر و سامان گرفت! کتاب بسیار روان است و نکته های خوبی در خود دارد ! 0 0 محدثه مهرانفر 1403/7/22 مغازه جادویی جلد 500 ندا مظلومی 3.5 3 تعریف این کتاب را زیاد شنیده بودم و از آنجایی که به فهمیدن سلیقهی کتابخوانی مردم علاقه دارم این کتاب را مثل کتاب های دیگری که شاید در سلیقه ام نباشد خواندم. برعکس افرادی که قسمت های مراقبه کتاب را دوست دارند من عاشق قسمت هایی شدم که از جراحی مغر میگوید. اگر یوگاه و مراقبه کار کرده باشید خواندن اصول مراقبهای که در این کتاب توضیح داده شده ، چیز جدیدی برایتان نخواهد بود و دقیقا به همین علت من شیفته ی اولین خط های این کتاب شدم که شکافتن شدن جمجمه و صداهایی که شنیده میشود را توصیف میکند و همین طور در ادامه توصیفات اتاق عمل را خیلی دوست داشتم 0 0 محدثه مهرانفر 1403/7/22 زن و چالش های جامعه: جستارهایی درباره مسائل زن و خانواده و جوان موسی صدر 4.3 8 این روزها مدام یاد امام موسی صدر بودم و این کتاب خودش را درون دست هایم جا داد و حسرتم را برای نبود این مرد بزرگ بیشتر کرد. از نظر من این جمله بازتابی از زندگی امام موسی صدر است که علیاء الصح در مصاحبه اش به امام گفته است : " سبحان الله ، علم نزد خداست. اما من در این حوزهی خاص گمان میکنم که برخی از مسلمانان این بازگشت به اصول را نمیتابند و آن را خروج از دین میشمارند و شما در آینده با مخالفت برخی کسانی مواجه خواهید شد که شما را به منصبی رساندهاند ، منصبی که امکان اصلاحگری به شما میدهد. به زودی روزی خواهد رسید که شما برابر دو گزینه قرار خواهید گرفت : اصول اسلامی یا اوهام مسلمانان." 1 3 محدثه مهرانفر 1403/7/22 آرامش آلن دوباتن 3.7 6 هر وقت کتابی از آلن دوباتن میخوانم شگفت زده میشوم ، چون حرف هایش برای منِ سرگردان در دنیا ی مدرن مثل حرف های یک دوست خوب است ، کسی که به تو نشان میدهد اگر همرنگ جماعت نیستی اشکالی ندارد تو تنها نیستی! این کتاب همان چیزی بودی که میخواستم و چقدر خواندش در این روزهای نسبتا گرم پاییز حالم را خوب کرد. ما انسان های مدرن دقیقا به این دیدگاه برای آرامش نیاز داریم ، همین نگاه کاملا واقع بینانه. پ.ن : به صورتی اتفاقی حدیث روی گوشی ام امروز این بود " آن که چشم دارد به انچه که در دست مردم است ، غمش به درازا کشد و اندوهش همیشگی گردد..." حضرت رسول "ص" 0 0 محدثه مهرانفر 1403/7/22 پیاده روی؛ و سکوت، در زمانه ی هیاهو ارلینگ کاگه 3.9 18 سکوت و پیاده رویی ، دو موضوع مورد علاقه ی من در این زندگی هستند. هیچ چیز مثل یک شب آرام و ساکت ، یک کتاب خوب و یک پیاده رویی طولانی نمیتواند من را آرام کند؛ راستش بهتر است بگویم که این سه مورد نقاط اتصال من به جهان هستند. وقتی که ۱۸ سالم بود با پیاده رویی های زیاد بود که خودم را شناختم ، ساعت ها در کوچه پس های انقلاب قدم میزدم و گاهی خودم را جایی پیدا میکردم که نمیداستم کجاست.... وقتی با همسرم اشنا شدم فهمیدم غیر از من کس دیگری هم هست که با قدم زدن خودش را پیدا میکند و هیچ چیز به باشکوهی روزی نبود که سه ساعت تمام کنار هم در سکوت راه رفتیم و من فردایش زیبا ترین " بله " عمرم را گفتم. این کتاب را خیلی دوست داشتم ، شاید برای اینکه دست گذاشته بود روی نقطه ضعف های من و داشت از علایقم میگفت... این کتاب را دوست داشتم برای تصویر سازی های خوبش مخصوصا آنجایی که در قطب کشمشی از دهان کاگه به زمین می افتد و او با تلاش فراوان آن را از روی یخ برمیدارد و میخورد.... این کتاب را دوست داشتم چون همان چیزی که مدت ها بود یافته بودمش را دوباره به یادم آورد " همیشه لذت در فراوانی و سر و صدا نیست " گاهی وقت ها لذت در ساده ترین و کوچک ترین چیز ها و در سکوت سر کله اش پیدا میشود... این کتاب را دوست داشتم چون ارلینگ کاگه را مثل خودم یک دیوانه یافتم ، دیوانه ای که میتواند در فاضلاب شهری پیاده رویی کند! دوباره این کتاب را خواهم خواند ؛ شاید یک ماه دیگر شاید هم ده سال دیگر .... مطمعنم باز سراغش میرود و باز لذت خواهم برد 0 17 محدثه مهرانفر 1403/5/25 معجزه بن سای: روایت هایی از زنان زیر سقف خانه ها طاهره مشایخ 4.3 11 اوایل که ازدواج کرده بودم ، هر زنی (چه شاغل ، چه خانهدار) وقتی به من میرسید میپرسید " تو خونه چی کار میکنی؟ حوصلهت سر نمیره؟" و منِ بی تجربه در مقابل این سوال وا میرفت اولش کمی مِن و مِن میکرد بعد سعی میکرد با کلماتی که سر و ته نداشتند ثابت کند که در خانه بی کار نیست ، کار میکند ، و روی میزش هزاران پروژه و متن و مقاله تلمبار شده است.... اما حالا بعد از گذشت هفت سال از زندگیام وقتی کسی این سوال را از من میپرسید لبخند میزنم و تنها میگویم " نه..." منِ با تجربهی امروز سعی ندارد چیزی را به کسی ثابت کند ؛ سعی ندارد به کسی بگوید خانه داری خوب است یا بد است ، سعی ندارد به همه بفهماند که دستی بر قلم دارد و هزار و یک پروژه را دارد از پشت میز کوچکش جلو میبرد و هم زمان خانه را سر و سامان میدهد و دقیقا این کتاب را هم وقتی گوش داده که کارهای خانه را میکرده. این کتاب را هم دوست داشتم ، هم دوستش نداشتم! بعضی روایت های خیلی سطحی بود و بعضی دیگر بسیار خوب و پخته. در تمام داستان ها یک سری المان کلیشه ای تکرار میشد که آزارم میداد (مثل بچه ، کار مدرسه ،غذا_به خصوص قورمه سبزی_ نویسنده بودن مادر ها ، جلسات کتابخوانی و....) و اینکه احساس میکنم نگاه به زن خانهدار در بعضی از روایت ها واقعا در حد پختن قورمه سبزی بود! روایت فصل هفت را خیلی دوست داشتم مخصوصا نامه به ویرجینا وولف ، من کتاب اتاقی از آن خود را بارها خوانده ام و حس اینکه کسی دیگر مثل من این کتاب برایش جذاب بوده را خیلی دوست داشتم. پ.ن: دوستان بهخوانی عزیز که هر کتابی را میخوانید بلافاصله در بهخوان ثبت میکنید میشود رمز موفقیت خود را بگویید؟ من از هر ده تا کتاب یک کتاب را حوصله ام میگیرد که اینجا ثبتش کنم و تازه همان یکی را هم با هزار سلام و صلوات برایش نظر مینویسم! چرا؟ نمیدانم... شاید چون با خودم میگویم که چه؟ مثلا همه بفهمند من چندتا کتاب خواندهام و نظرم را در مورد هر کتاب دانستند آخرش چه میشود؟ آیا تعداد کتاب ها خوانده شده و نظرات نوشته شده فضلیتی دارد؟ نمیدانم... احساس میکنم دارم تنبلی ام را پشت فلسفه بافی پنهان میکنم... بگذریم امیدوارم تنبلی من را ول کند و اینجا بیشتر فعال شوم! 5 4