محدثه مهران‌فر

محدثه مهران‌فر

@Miim
عضویت

اردیبهشت 1401

39 دنبال شده

23 دنبال کننده

                هيهات هيهات از خود چگونه توان گريخت، هر جا كه گريزى خود با خود باشى!
              
baman_khial_kon

یادداشت‌ها

نمایش همه
        چند ماه قبل از جنگ استادم چندین جلد کتاب گذاشت کف دستم و گفت همه را بخوان و برای تک به تک نقد مفصل( با تاکید زیاد روی مفصل) بنویس! اما از آنجایی که من یک سر دارم و هزار سودا هی از زیر خواندن کتاب ها شانه خالی کردم تا اینکه استاد هی پیغام و پسغام فرستاد که دختر کو نقد ها؟ من هم هی خودم را زدم به کوچه علی چپ که استاد آماده‌ست فردا میدهم بخوانید... و فردا شد پس فردا.... و پس فردا شد پسان فردا.....و یکهو  جنگ شد!!!  و من به اجبار مجبور شدم بچسبم به خانه‌یمان ( آن هم چه خانه‌ای ، خانه‌ای که درست وسط حملات اسرائیل بود و مدام در و پنجره‌اش می‌لرزید) و حالا دیگر وقت آن را داشتم که کتاب ها را بخوانم... 
کتاب می‌نویسمت مجموعه نامه های سیامک بهرام‌پرور به عشقش است. قسمت اول که برزخ نام دارد نامه ها به عشقی‌ست که به آن نرسیده! قسمت دوم به نام بهشت نامه ها به همسرش بعد از ازدواج است.
کتاب را که باز کردم با این جمله شروع شد " سلام بانوی ترانه‌های ناتمام!" وای نمیدانید آن لحظه چه لحظه‌ی خنده داری بود :))) دقیقا یاد متن های بلاگفا افتادم در دهه ۸۰ ! رو کردم به همسرم و گفتم بیا و یاد بگیر هفت ساله باهم زندگی میکنیم تو یک بار من رو " همدم روزهای تکراری بی مونس هنوز " صدا نکردی! همسرم یکهو من را نگاه کرد و گفت " میشه یه بار دیگه از روی جمله بخونی هضمش سخت بود:)))))))
و این‌گونه بود که یک کتاب به سوژه‌ی خنده‌ی من و همسرم تبدیل شد و تا سه روز همسر خلاقم در خانه راه می‌رفت و من را با اسم های عجیب و غریب صدا میزد :)))) 
و شاهکارش آنجا بود که گفت " تو قشنگ ترین تصویر قرن بیستمی😂"  کتاب هیچ ندارد! یک سری عاشقانه‌ی زیادی احساسی و نچسب! به جز چند جمله‌ی خوب دیگر هیچ نیست! فقط به درد این میخورد که با همسرت بخوانی و بخندی و بگویی یعنی هنوز همچین ادم هایی هستن که عشق را انقدر سانتی‌مانتال ببینند؟؟؟ نمیدونم شاید هم مشکل از ماست که  شبیه هیچ کدام از این کتاب های عاشقانه  زندگی نمی‌کنیم و متاسفانه خیلی معمولی هستیم! 
از استادم ممنونم که در روزهای جنگ سوژه‌ی سرگرمی ما را فراهم کرد تا صدای پدافند و لرزیدن شیشه را فراموش کنیم 😁
      

1

        ما هر روز  در نماز خود به یگانگی خداوند شهادت میدهیم اما آیا واقعا روح توحیدی در زندگی‌یمان جریان دارد؟
این کتاب با اینکه حجم کمی دارد اما به شدت انسان را به فکر وا میدارد ، راستش من از دیشب که این کتاب را شروع کردم تا امروز که تمامش کردم مدام با خودم فکر میکنم که چقدر در زندگی‌ام روح حقیقی توحید جریان دارد؟
چه جاها تسلیم دیگران شدم؟ چه وقت به جای عبودیت حقیقی خداوند برای دل خوش کردن دیگران کاری کردم که درست برخلاف خواست حقیقی خداوند بود؟ 
پاسخ بعضی سوال ها حقیقتا دشوار است....
حالا میفهمم چرا میگویند گفتن اشهد موقع مرگ انقدر سخت است! فکر کن میخواهی اشهد خود را بگویی و تمام بت هایی که در زندگی برای خودت ساختی از جلو چشمانت عبور میکند! پول ... خانه... فرزند... فلان مقام... فلان شخص... فلان چیز به ظاهر کوچک که جانم به آن بسته بود! حالا با رویت تمام این بت ها مگر میشود اشهد گفت؟ مگر میشود جسم را رها کرد و به دیدار حق شتافت؟ حالا دیگر چه اهمیتی دارد که تو یک عمر "اشهد ان لا اله الا اللّه"  ورد زبانت بود....حالا دیگر تو ماندی و بت هایت....

تصورش ترسناک است.... خیلی خیلی ترسناک است....


پ‌.ن: بهترین قسمت کتاب آنجایی بود که یادم انداخت من مالک هیچ ، مطلقا هیچ چیز در دنیا نیستم و حتی لباسم امانت و لطف خداوند به من است.... و بعد من انقدر راحت امانت های خداوند را، نعمت های او را از دست میدهم ، اسراف میکنم و حرامشان میکنم!
      

1

        من از سیزده سالگی آشپزی کرده‌ام...
آن زمانی که مادرم سرکار بود و من یخچال را باز میکردم و به دنبال مزه‌های تازه طبقات را میگشتم بهترین لحظات زندگی من بودند...
هرچقدر بزرگ تر شدم علاقه‌ام به آشپزی بیشتر شد و به واسطه‌ی سفرهایی که به کشورهای مختلف داشتم علاقه‌ام به مزه‌های جدید بیشتر و بیشتر شد‌‌‌...
 وقتی برای اولین بار سوپ تره‌فرنگی درست کردم چشمان گشاد شده‌‌‌ همسرم دیدنی بود و از آن به بعد در خانه‌ی ما شعار سوپ غذا نیست به "سوپ یه غذای فوق العاده‌اس" تغییر کرد....بله همسرم کسی که سالها با غذای سنتی بزرگ شده بود و جز برنج و خورشت هیچ چیز را غذا نمیدانست الان به جایی رسیده که خودش پیشنهاد انواع غذای غیر ایرانی میدهد و در زمستان بارها سوپ تره‌فرنگی درست میکنم!
من مثل دوراس خیلی آدم احساسی و عاطفی نیستم و به جای آن برای همه غذا درست میکنم... مثلا چند وقت پیش در ضیافت شامی که شامل سوپ کدو سبز ، متبل با نان سرخ شده ، سالاد مرغ و پیراشکی با خمیرهای دست‌ساز بود از جایم بلند شدم و گفتم به افتخار اپیکور ،  باغ و غذاهای ساده و حرف های فلسفی‌اش.... بعد همه زدند زیر خنده و شام ما حدود دو ساعت طول کشید! 
یا مثلا پارسال وقتی فصل ریواس بود و برای مادرم کرامبل ریواس و توت‌فرنگی درست و با بستنی سرو کردم مادرم از خوشحالی خندید وقتی با اولین قاشق جوهای پرک کراست شده را کنار زد و به ریواس پخته شده و توت فرنگی رسید.... 
یا همین چند ماه پیش وقتی برای زینب یک ضیافت کره‌ای ترتیب دادم ، قیافه‌اش موقع خوردن ورقه های برنج سرخ شده که با تخم مرغ و سبزیجات و سوسیس پر شده ، دیدنی بود ....
این کتاب  برای من به شیرینی قند بود و از خواندنش کیف کردم....
راستش سالهاست در فکر نوشتن دستورات آشپزی هستم اما واقعا در این کار تنبلم و بعد از خواندن این کتاب باز یاد این پروژه‌ افتادم و آه از نهادم بلند شد...
اگر شماهم به مزه‌ها علاقه دارید ، اگر مثل من عاشق مزه‌ی تند و تیز تره‌فرنگی هستید این کتاب را بخوانید و کیف کنید!


پ.ن: موقع نوشتن این نظر همسرم از خواب بیدار شد و هنوز چشمانش را باز نکرده گفت " غذا چی داریم؟؟؟" از این هم‌زمانی خنده‌ام گرفت و گفتم " برنج سوری داریم..." و اما برنج سوری ترکیبی از برنج ، مرغ ، بادمجان و سیب زمینی‌‌ست که من چون این را از یک دوست سوری یاد گرفته‌ام به آن می‌گویم برنج سوری :)
      

27

        یک کتاب فوق‌العاده با یک ترجمه‌ی فوق‌العاده بد!
کتابی که من خوندم چاپ چهارم بود و تعجب میکنم از نشر بیدگل که بعد از چهار بار تجدید چاپ در ترجمه بازنگری نکردن!
راستش رو بخواین انقدر ترجمه بد بود که فصل یک رو به سختی خوندم و جایی از کتاب گفتم دیگه ادامه نمیدم اما از اونجایی که تصمیم گرفتم امسال هیچ کتابی رو خونده نشده رها نکنم ادامه دادم و الان از تموم کردنش خیلی خوشحالم!
سال‌ها پیش استادی داشتم که میگفت قرار نیست وقتی کتابی میخونی از تک تک خط هاش چیزی یاد بگیری یا مو به مو یادت بمونه کتاب چی گفته! ذهن تو اون چیزی که باید برداره رو برمیداره پس توی خوندن وسواس به خرج نده!
الان که کتاب رو خوندم دقیقا به حرف استادم رسیدم ، خیلی از جاهای این کتاب به جهان ذهنی من نزدیک نبود اما قسمت هایی از کتاب بود که منو سر ذوق اورد و مجبورم کرد یادداشت بردارم...
من قسمت هایی که نویسنده از ترکیب زندگی خودش با نظرات ویلیام جیمز میگفت رو خیلی دوست داشتم
و در آخر باز میگم کاش این کتاب ترجمه بهتری داشت....


      

26

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.