ما هر روز در نماز خود به یگانگی خداوند شهادت میدهیم اما آیا واقعا روح توحیدی در زندگییمان جریان دارد؟
این کتاب با اینکه حجم کمی دارد اما به شدت انسان را به فکر وا میدارد ، راستش من از دیشب که این کتاب را شروع کردم تا امروز که تمامش کردم مدام با خودم فکر میکنم که چقدر در زندگیام روح حقیقی توحید جریان دارد؟
چه جاها تسلیم دیگران شدم؟ چه وقت به جای عبودیت حقیقی خداوند برای دل خوش کردن دیگران کاری کردم که درست برخلاف خواست حقیقی خداوند بود؟
پاسخ بعضی سوال ها حقیقتا دشوار است....
حالا میفهمم چرا میگویند گفتن اشهد موقع مرگ انقدر سخت است! فکر کن میخواهی اشهد خود را بگویی و تمام بت هایی که در زندگی برای خودت ساختی از جلو چشمانت عبور میکند! پول ... خانه... فرزند... فلان مقام... فلان شخص... فلان چیز به ظاهر کوچک که جانم به آن بسته بود! حالا با رویت تمام این بت ها مگر میشود اشهد گفت؟ مگر میشود جسم را رها کرد و به دیدار حق شتافت؟ حالا دیگر چه اهمیتی دارد که تو یک عمر "اشهد ان لا اله الا اللّه" ورد زبانت بود....حالا دیگر تو ماندی و بت هایت....
تصورش ترسناک است.... خیلی خیلی ترسناک است....
پ.ن: بهترین قسمت کتاب آنجایی بود که یادم انداخت من مالک هیچ ، مطلقا هیچ چیز در دنیا نیستم و حتی لباسم امانت و لطف خداوند به من است.... و بعد من انقدر راحت امانت های خداوند را، نعمت های او را از دست میدهم ، اسراف میکنم و حرامشان میکنم!