یادداشت‌های ماه کوچک (87)

        به نام خدا 
کتاب گزارش یک قتل هست و خیلی معماگونه نیست چون به راحتی قاتل ها قابل تشخیص هستن. کتاب جزئیات زیادی داشت و نیمه اولش برام کمی خسته کننده بود. اما از نیمه دوم به بعد جذاب تر شد . 
پری شخصیتی بود که گاها دلم براش می‌سوخت با خودم می‌گفتم ممکنه اگه شرایط زندگیش طور دیگه‌ای می‌بود مرتکب قتل نمی‌شد ؟ ولی اون یکی دیگه کی بود؟ آها دیک؛ این واقعا شخصیت نفرت انگیزی برام بود.😶‍🌫️
( انشاءالله که اسماشون جابه‌جا نگفتم🥸 بنده در به خاطر سپردن اسم شخصیت ها ضعیف هستم) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

          به نام خدا 
چقدر خوشحالم که تصمیم گرفتم این کتاب رو بخونم. واقعا چرا قبلا نصفه رها کرده بودمش؟
جودی داخل نامه‌هایی که برای بابا لنگ دراز می‌فرستاد کلیات اتفاق ها و خبرها رو شرح می‌داد و خیلی وارد جزئیات نمی‌شد ولی با این تفاسیر نامه‌هاش جالب بودن. علاقه مند بودنِ جودی به درس و دانشگاه واقعا برام جالب بود طوری که باعث می‌شد منم نسبت به دانشگاه حس خوبی پیدا کنم و دلم بخواد زودتر هفته آینده بشه و برم سرکلاس .
تقریبا اواخر کتاب درمورد اینکه بابا لنگ دراز کیه حدسی زده بودم و در کمال تعجب درست بود ولی با این حال وقتی به آخر کتاب رسیدم خیلی ذوق کردم. حس و حال جودی وقتی که می‌خواست بابا لنگ دراز رو ببینه خیلی دوست داشتم و مثل خود جودی هیجان زده بودم، انگار خودم قرار بود همچین شخصی رو ببینم.
کتاب کوتاهه و جزئیات خسته کننده نداره و خوندنش حس خیلی خوبی می‌ده. 
جودی عزیزم ازت ممنونم که محتوای نامه‌هات به بابا لنگ دراز رو باهامون به اشتراک گذاشتی. دلم برای  خودت و بابا لنگ درازت تنگ میشه🥲
        

8