یادداشتهای محدثه مهرانفر (45) محدثه مهرانفر 3 روز پیش روح توحید: نفی عبودیت غیر خدا سیدعلی خامنه ای 4.9 5 ما هر روز در نماز خود به یگانگی خداوند شهادت میدهیم اما آیا واقعا روح توحیدی در زندگییمان جریان دارد؟ این کتاب با اینکه حجم کمی دارد اما به شدت انسان را به فکر وا میدارد ، راستش من از دیشب که این کتاب را شروع کردم تا امروز که تمامش کردم مدام با خودم فکر میکنم که چقدر در زندگیام روح حقیقی توحید جریان دارد؟ چه جاها تسلیم دیگران شدم؟ چه وقت به جای عبودیت حقیقی خداوند برای دل خوش کردن دیگران کاری کردم که درست برخلاف خواست حقیقی خداوند بود؟ پاسخ بعضی سوال ها حقیقتا دشوار است.... حالا میفهمم چرا میگویند گفتن اشهد موقع مرگ انقدر سخت است! فکر کن میخواهی اشهد خود را بگویی و تمام بت هایی که در زندگی برای خودت ساختی از جلو چشمانت عبور میکند! پول ... خانه... فرزند... فلان مقام... فلان شخص... فلان چیز به ظاهر کوچک که جانم به آن بسته بود! حالا با رویت تمام این بت ها مگر میشود اشهد گفت؟ مگر میشود جسم را رها کرد و به دیدار حق شتافت؟ حالا دیگر چه اهمیتی دارد که تو یک عمر "اشهد ان لا اله الا اللّه" ورد زبانت بود....حالا دیگر تو ماندی و بت هایت.... تصورش ترسناک است.... خیلی خیلی ترسناک است.... پ.ن: بهترین قسمت کتاب آنجایی بود که یادم انداخت من مالک هیچ ، مطلقا هیچ چیز در دنیا نیستم و حتی لباسم امانت و لطف خداوند به من است.... و بعد من انقدر راحت امانت های خداوند را، نعمت های او را از دست میدهم ، اسراف میکنم و حرامشان میکنم! 0 1 محدثه مهرانفر 1404/3/6 اخبار را دنبال نکنید رولف دوبلی 3.7 32 من حدود ۷ سال است که اینستاگرام ندارم و به هر کس این موضوع را میگویم چشمانش گشاد میشود و میگوید " اینستاگرام نداری از دنیا عقب نیستی؟" و من همیشه شانه بالا می اندازم.... من از دنیای اینستاگرام عقبم اما از دنیای خودم نه! دقیقا ساز و کار دنبال کردن اخبار مثل ساز و کار اینستاگرام است و مثل یک باتلاق بزرگ شما را درون خودش میکشد و خروجیاش این است که شما روزی ۱۰۰ ویدئو کوتاه دیدهاید که خیلی از آنها لزوما شوخی و هجو نیست بلکه خیلی از آنها دارای پیام مفید است اما نتیجه چه میشود؟ هیچ! مطلقا هیچ! این کتاب را چند سال پیش گوش داده بودم ، احساس کردم دوباره به آن نیاز دارم و گوش دادن دوبارهاش به من چیز هایی داد که عمیقا خوشحالم و دوباره یادم انداخت که این زندگی ارزشش بیشتر از آن است که ساعت ها از وقتم را در دنیای اخبار و اینستاگرام هدر دهم! 3 16 محدثه مهرانفر 1404/2/27 آخرین خنیاگر اوهنری 3.4 5 من صوتی این کتاب رو گوش دادم. داستان ها بینهایت ساده و برای من که میخواستم موقع پیادهرویی و کارخونه گوش بدهم انتخاب خوبی بود چون نیازی به تمرکز نداشت. 0 1 محدثه مهرانفر 1404/2/23 آیزنهایم شعبده باز "مجموعه داستان" استیون میلهاوزر 4.5 2 برای منِ خیالپرداز این کتاب مثل خوردن یک آبنبات شیرین بود چون داستانهایش پر از خیال بود ، پر از اتفاقات عجیب و غریب.... 0 2 محدثه مهرانفر 1404/2/14 آواز کافه غم بار کارسون مکالرز 3.4 48 خیلی تصویر سازی های این کتاب رو دوست داشتم ، جوری که یک نفس خوندمش و الان یه حس شعف حاصل از خوندن یه کتاب خوب زیر پوستم جریان داره.... 0 5 محدثه مهرانفر 1404/2/13 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 55 موقع خواندن این کتاب مدام با خودم فکر میکردم چه اتفاقی برای ما افتاده که این همه الگوهای واقعی برای زندگی را رها کردیم و چسبیدیم به الگوهای الکی! مثلا صبح تا شب صفحه اینستاگرام فلانی را دنبال میکنیم و زیر جمله های به ظاهر انگیزشیاش لایک میکوبیم و یادمان رفته که در تهران ، آن هم منطقه جنوب تهران چه تعداد انسان واقعی زندگی کردهاند و روش آنها روش حقیقی زندگیست! 0 4 محدثه مهرانفر 1404/2/5 آن دختر یهودی خوله حمدی 4.0 30 خیلی وقت بود که رمان نخوانده بودم و خواندن این کتاب برایم خیلی شیرین بود و راستش شیرین بودنش فقط فقط به خاطر داستان واقعی کتاب بود ! سالهای دور که کلاس داستان نویسی میرفتم استادم میگفت نویسنده باید دزد ایده باشد ، و خوله حمیدی ایدهی این رمان را از یک داستان واقعی انتخاب کرده ( یا همان دزدیده) و خب این داستان به قدری پر از فراز و نشیب بود که هر کس آن را مینوشت جذاب میشد! 0 5 محدثه مهرانفر 1404/1/29 آشپزخانه مارگریت (یادداشت های روزانه) مارگریت دوراس 3.5 5 من از سیزده سالگی آشپزی کردهام... آن زمانی که مادرم سرکار بود و من یخچال را باز میکردم و به دنبال مزههای تازه طبقات را میگشتم بهترین لحظات زندگی من بودند... هرچقدر بزرگ تر شدم علاقهام به آشپزی بیشتر شد و به واسطهی سفرهایی که به کشورهای مختلف داشتم علاقهام به مزههای جدید بیشتر و بیشتر شد... وقتی برای اولین بار سوپ ترهفرنگی درست کردم چشمان گشاد شده همسرم دیدنی بود و از آن به بعد در خانهی ما شعار سوپ غذا نیست به "سوپ یه غذای فوق العادهاس" تغییر کرد....بله همسرم کسی که سالها با غذای سنتی بزرگ شده بود و جز برنج و خورشت هیچ چیز را غذا نمیدانست الان به جایی رسیده که خودش پیشنهاد انواع غذای غیر ایرانی میدهد و در زمستان بارها سوپ ترهفرنگی درست میکنم! من مثل دوراس خیلی آدم احساسی و عاطفی نیستم و به جای آن برای همه غذا درست میکنم... مثلا چند وقت پیش در ضیافت شامی که شامل سوپ کدو سبز ، متبل با نان سرخ شده ، سالاد مرغ و پیراشکی با خمیرهای دستساز بود از جایم بلند شدم و گفتم به افتخار اپیکور ، باغ و غذاهای ساده و حرف های فلسفیاش.... بعد همه زدند زیر خنده و شام ما حدود دو ساعت طول کشید! یا مثلا پارسال وقتی فصل ریواس بود و برای مادرم کرامبل ریواس و توتفرنگی درست و با بستنی سرو کردم مادرم از خوشحالی خندید وقتی با اولین قاشق جوهای پرک کراست شده را کنار زد و به ریواس پخته شده و توت فرنگی رسید.... یا همین چند ماه پیش وقتی برای زینب یک ضیافت کرهای ترتیب دادم ، قیافهاش موقع خوردن ورقه های برنج سرخ شده که با تخم مرغ و سبزیجات و سوسیس پر شده ، دیدنی بود .... این کتاب برای من به شیرینی قند بود و از خواندنش کیف کردم.... راستش سالهاست در فکر نوشتن دستورات آشپزی هستم اما واقعا در این کار تنبلم و بعد از خواندن این کتاب باز یاد این پروژه افتادم و آه از نهادم بلند شد... اگر شماهم به مزهها علاقه دارید ، اگر مثل من عاشق مزهی تند و تیز ترهفرنگی هستید این کتاب را بخوانید و کیف کنید! پ.ن: موقع نوشتن این نظر همسرم از خواب بیدار شد و هنوز چشمانش را باز نکرده گفت " غذا چی داریم؟؟؟" از این همزمانی خندهام گرفت و گفتم " برنج سوری داریم..." و اما برنج سوری ترکیبی از برنج ، مرغ ، بادمجان و سیب زمینیست که من چون این را از یک دوست سوری یاد گرفتهام به آن میگویم برنج سوری :) 1 27 محدثه مهرانفر 1404/1/28 کتاب آسایش مت هیگ 4.1 11 روزای نسبتا سختی رو دارم پشت سر میذارم و به طور غریزی سراغ این کتاب رفتم تا شاید کمی آسایش پیدا کنم. کتاب ساده و روان بود و توی این شرایط همچین کتاب سادهای بهترین انتخاب بود ، بعضی جملاتش رو خیلی دوست داشتم. اما در کل کتابی نبود که بعد از خوندنش بگم عجب کتابی! یه کتاب کاملا معمولی برای روزایی که حوصله نداری و به دنبال کمی آسایش هستی.... 0 1 محدثه مهرانفر 1404/1/22 چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟ علیرضا پناهیان 4.5 92 این کتاب به قدری لطیف و زیبا بود که بعد از تموم کردنش دلم میخواست یه روز کامل فقط نماز بخونم! مطمئنم باز هم این کتاب رو میخونم ، نه یک بار بلکه چندین بار... 0 2 محدثه مهرانفر 1404/1/22 جان های بیمار، ذهن های سرحال: چگونه ویلیام جیمز می تواند زندگی شما را نجات دهد جان کاگ 3.7 5 یک کتاب فوقالعاده با یک ترجمهی فوقالعاده بد! کتابی که من خوندم چاپ چهارم بود و تعجب میکنم از نشر بیدگل که بعد از چهار بار تجدید چاپ در ترجمه بازنگری نکردن! راستش رو بخواین انقدر ترجمه بد بود که فصل یک رو به سختی خوندم و جایی از کتاب گفتم دیگه ادامه نمیدم اما از اونجایی که تصمیم گرفتم امسال هیچ کتابی رو خونده نشده رها نکنم ادامه دادم و الان از تموم کردنش خیلی خوشحالم! سالها پیش استادی داشتم که میگفت قرار نیست وقتی کتابی میخونی از تک تک خط هاش چیزی یاد بگیری یا مو به مو یادت بمونه کتاب چی گفته! ذهن تو اون چیزی که باید برداره رو برمیداره پس توی خوندن وسواس به خرج نده! الان که کتاب رو خوندم دقیقا به حرف استادم رسیدم ، خیلی از جاهای این کتاب به جهان ذهنی من نزدیک نبود اما قسمت هایی از کتاب بود که منو سر ذوق اورد و مجبورم کرد یادداشت بردارم... من قسمت هایی که نویسنده از ترکیب زندگی خودش با نظرات ویلیام جیمز میگفت رو خیلی دوست داشتم و در آخر باز میگم کاش این کتاب ترجمه بهتری داشت.... 2 26 محدثه مهرانفر 1403/8/28 پرسه زیر درختان تاغ علی چنگیزی 3.0 1 این کتاب از آن دست کتاب هایی بود که بعد از تمام کردنش نمیدانستم دوستش دارم یا ندارم ! چیزی بین خوب و بد... 0 3 محدثه مهرانفر 1403/8/6 معجزه های خواربارفروشی نامیا کیگو هیگاشینو 4.1 78 خوندن این کتاب مثل خوردن یک شکلاتِ خوشمزه بود... هر شب قبل خواب چند صفحه میخوندم و غرق دنیای کتاب میشدم. بزرگترین نقطه ضعف این کتاب طراحی جلد بد آن بود. برعکس محتوای پرکشش جلد کتاب اصلا مخاطب رو جذب نمیکنه... 0 3 محدثه مهرانفر 1403/8/2 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 راستش را بخواهید نمیدانم برای این کتاب چه بنویسم هم دوستش داشتم هم نداشتم! ترجمه کتاب را دوست نداشتم و به نظرم نویسنده زیادی کشش داده بود و دو سه فصل آخر را به زور تمام کردم. حرکت از سمت بی ایمانی به ایمان حرف نو و تازه ای نیست ولی نویسنده با فضا سازی و جلو عقب کردن زمان از پس این کار برآمده . پ.ن: فقط نمیفهمم چرا آدمی برای ایمان آوردن همیشه به دنبال معجزه است؟ حتما باید آسمان شکافته شود و ندا بیایید "فرزندم..." که ما ایمان بیاوریم؟ من به شخصه قسمت معجزات رو دوست نداشتم. 0 2 محدثه مهرانفر 1403/7/30 نقش هایی به یاد: گذری بر ادبیات خاطره نویسی احمد اخوت 3.7 6 شما جز کدام دسته از آدم ها هستید؟ از آن دست آدم هایی که هر روز با دقت و جزئیات اتفاقات روزانه خود را مینویسند یا آنهایی که هیچ علاقه ای ندارند برای ثبت روزهایشان؟ راستش را بخواهید من مثل " احمد اخوت" به این موضوع نگاه میکنم ، نه اینکه از روزانه نویسی بدم بیاید اما هر بار که رفته ام سراغش انگار دستی نامرئی مرا از پیش رفتن باز داشته.... من با شخصیت فیلم هایی بزرگ شدم که همگی خاطره نویسی میکردند ، مثلا خوب یادم می آید که بعد از دیدن خاطرات شیرین دریا دلم میخواست خاطراتم را بنویسم ، اما ۵ سالم بود و سواد نوشتن نداشتم وقتی کلاس اول را تمام کردم یک دفتر صورتی با عکس یک سگ سفید برداشتم و در آن خاطراتم را نوشتم (خاطراتی پراکنده از مدرسه و ماموریت رفتن های پدرم) و آخر هر خاطره هم متناسب با فضا یک نقاشی کشیدم اما آن همه ذوق شوق فقط یک هفته دوام آورد بعدش انگاری از این روند خسته شدم ، و دفترچه ی خاطرات شیرین محدثه نصفه ماند! ( مادرم این دفتر های نصفه نیمهی من را مثل یک گنج خانوادگی نگهداری میکند) یک بار مهمان روز "سه شنبه های ادبیات" ، رضا امیرخانی بود و وسط حرف هایش گفت چیزی که ما ایرانی ها کم داریم روزانه نویسیست و گفت که خودش حالا دارد روزانه نویسی پدرش را میخواند و کیف میکند! راستش بعد از خواندن این کتاب تنها دلیلی که مرا به نوشتن روزانه نویسی مشتاق کرد همین موضوع بود ، "نوشتن برای نسل بعد" اولش خیلی با خودم کلنجار رفتم و از خودم پرسیدم "خب که چه؟ مثلا ۳۰ سال دیگر بچهات بنشیند و بخواند که مادرش در سن ۲۹ سالگی ده دقیقه زیر دیوار خانهای ایستاده و به یک شاخه ی گل محمدی که از لایه نرده های حیاطش بیرون زده ، نگاه میکرده و هی مثل خواب گردها زیر لب میگفته " الله الله تو چقدر خوش سلیقه ای..." این چه کمکی به زندگی او میکند؟" بعد از کمی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که این بچه ، اگر بچه ی من و امین است ، ژن خل و چل بودن قطعا به او هم رسیده پس مطمعنم بعد از خواندن این صحنه دلش آرام میگیرد که او تنها خل و چل عالم نیست و اصلا شاید از ذکر مادرش خوشش آمد و فردایش وقتی داشت ابر هایی که شکل کلهی یک دایناسور شده بودند را نگاه میکرد به یاد مادر خل و چلش گفت " الله الله تو چقدر خوش سلیقه ای..." شاید باورش سخت باشد اما این کتاب برای من پر از صحنه های جذاب بود ، مثلا از خواندن بریده های کافکا چنان ذوق زده شدم که چند بار خواندمش ، آن کلمات کوتاه ، آن تشنگی ناشی از بیماری و آب خواستن ها میتوانست درد را به جانم بیاندازد.... فکرش را بکنید کسی که نمیتواند حرف بزند و آب بخورد نوشتن کلمه آب معدنی یا لیموناد چقدر برایش دردناک است... این کتاب دوباره من را وسوسه کرد برای روزانه نویسی منظم ، و وقتی فهمیدم ویرجینا وولف در سن ۳۳ سالگی به روزانه نویسی منظم رو آورده نفسی از سر آسودگی کشیدم ، هنوز ۴ سالی وقت دارم و اگر روزانه نویسی منظم ندارم خیلی اوضاع بدی ندارم. 3 32 محدثه مهرانفر 1403/7/29 زندگی شبیه باد است: کودکان و مفهوم زندگی شونا اینس 3.8 13 صحبت کردن با کودکان در مورد مرگ یکی از سخت ترین کارهاست و نیاز به دقت و توجه بسیاری دارد. این کتاب از پس این کار به خوبی برآمده. تصویر سازی و توصیف ها به جاست و به نظر من برای کودکی که عزیزی را از دست داده و با سوگ مواجه است کتابی بسیار خوبیست. 0 3 محدثه مهرانفر 1403/7/29 پسری که کلمه جمع می کرد پیترهمیلتن رنلدز 4.3 13 پدر و مادر من ، جمع کننده کلمات بودند و من از کودکی با کلمات بزرگ شدم ، برای همین من در این کتاب خودم را دیدم... بچه که بودم عاشق کلمات بودم و با کلماتی که گوشه کنار خانهیمان تلنبار بود برای خودم شعر میساختم ، اکثر وقت ها کلمات و شعر هایم را برای خودم زمزمه میکردم ، حتی یادم می آید ۷ ساله که بودم وقتی مادرم میخواست نماز بخواند من هم چادر سرم میکردم و شعر هایی که خودم ساخته بودم را میخواندم. کتاب برای بچه های ۷ تا ۹ سال مناسب است و به عنوان معلم نویسندگی خلاق پیشنهاد میدهم معلم ها از این کتاب در کلاس استفاده کنند. 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/29 نگران چی هستی؟ مایکل یان بلک 4.1 5 کودکان نمونه بارز زندگی در زمان حال هستند. اما متاسفانه جهت دهی والدین آنها را به سمت ترس از آینده ، وسواس های فکری و... میبرد. این کتاب بیشتر از کودکان به درد والدین میخورد که یاد بگیرند ذهنیت های خود را به کودکان منتقل نکنند و جای ترساندن کودک از آینده مدام به خود یادآوری کنند که آینده هنوز نیامده و باید در زمان حال زندگی کرد. 0 1 محدثه مهرانفر 1403/7/29 شب به خیر دیگه! جوری جان 3.8 8 در فرهنگ ما ابراز نیاز چیز عجیبی به حساب می آید و کسی که از نیازش صحبت میکند را خودخواه میدانیم. اما کودکان باید یادبگیرند که وقتی نیازی دارند محترمانه آن را بیان کنند. در این داستان خرس نیاز به خوابیدن و اردک چون خوابش نمیبرد نیاز به هم صحبتی داشت. اگر هر دوی آنها باهم راجع به نیازهایشان حرف میزدند همه چیز خیلی بهتر پیش میرفت! 0 8 محدثه مهرانفر 1403/7/29 من چی ترینم؟ لوری کلر 4.0 10 استفادهی انواع صفت برای کودکان موضوع جای بحث خیلی از روانشناس های امروزیست ، و اعتقاد بر این است که از گفتن صفت های فیزیکی مثل زیبا ، قدبلند و چاق و لاغر و... به گفتن صفت های باطنی مثل باهوش ، قوی و... رو بیاوریم. این کتاب دقیقا این موضوع را با مثال چمن بیان کرده بود... صفت های ظاهری چمن ها از بین رفتند و چمنی که نمیدانست که " چی ترین" است فهمید که از همه منظم تر است. من دوست داشتم به جای پسوند "ترین" روی خود صفت تاکید میکرد. در کل کتاب خوبیست و ارزش وقت گذاشتن دارد. 0 1