یادداشتهای مهرداد احمدنژاد (11) مهرداد احمدنژاد 1403/10/7 خوبی، الزام اخلاقی و امرالهی: بررسی تطبیقی آرای آدامز و متفکران شیعه محمود مروارید 4.5 1 این کتاب را نخوانید مگر اینکه از جمله کسانی باشید که سرتان برای بحثهای فنی فلسفه درد میکند! ۱-فلسفه اقسامی دارد که برخیها با زندگی روزمره و تجارب شخصی و جمعی مرتبط است و برخی دیگر با دلیلآوریهای پیچیده و گرهخورده. این کتاب قطعا از دستهی دوم است. گاهی مسیر استدلالها و نقد استدلالها آنقدر طولانی است که ممکن است فراموش کنید که اصلا قصد ابتدایی نگارندگان چه بوده است. اما با این حال مسیر فهم اموری از جمله «ماهیت خیر» را هموار میسازد. ۲-این کتاب برخلاف آثار دیگری که با تم تحلیلی در بازار نشر موجود اند، پژوهشی است؛ یعنی قرار نیست صرفا گزارشگر پژوهشهای جا افتاده در حوزهی خاصی از فلسفه باشد. خواندنش صرفا به قصد لذت چندان لذتبخش نیست و اگر دربارهی موضوع کتاب مسئلهمندید احتمالا از سر و کله زدن نگارندگان با مسائل حظ وافی خواهید برد. مثل همهی آثار پژوهشی دیگر بهتر است آموزشدیده به مصاف این کتاب بروید نه به قصد آموزش. ۳-بالاخره ماهیت خیر و الزام چیست؟ پاسخ نهایی روشن نیست(یعنی اگر روشن بود عجیب بود) اما مطالعهی این اثر به ما کمک میکند که بتوانیم خیلی دقیقتر به آن فکر کنیم. با اینکه موضوعی هم هست که با اهداف زندگی ما گره خورده و فهم این موضوع بر سبک زندگی ما هم اثر میگذارد اما درگیر شدن با محتوایش کار هرکسی نیست و مخاطب عمومی ندارد(یا بهتر بگوییم مخاطب عمومی را به زحمت میاندازد). اگر از من بپرسند میگویم کتاب آخوندی و آخوندپسند است؛ از جهت جنس مسائل موجود و نیز عمقی که به آنها پرداخته شده. ۴-احتمالا با یک بار خواندن عمق مطالب آن روشن نمیشود. من در مدت زمان نسبتا طولانی آن را خواندم(شاید مجموعا به مدت یک سال اما نه با شدت ثابت) و سعی کردم در جزئیات آن غرق شوم اما حس میکنم لازم است در مدت زمان کوتاه هم دوباره با آن مواجه شوم. مواجههای برای جمعبندی و به هم چسباندن همهی قطعات پازل. نقطهی ورود من به ماهیت خیر، مواجههی من با دخیل بودن خیرها در فهم فضائل بود بنابراین لااقل در همین یک فقره باید با دست پر به نظریه فضیلت برگردم و یافتههایم از خیر را به آن زمینهی فکری بدوزم. ۵-راهی که مؤلفین به اقتفای رابرت آدامز رفتهاند در نهایت راهی میانه است اما تمایلشان به سنت شیعه و نیز دفاع از آن پررنگ است. آنطور که من برداشت کردهام مسامحت آدامز در موضوع را به نوعی کاملکننده دیدگان شیعیان اصولی میدانند و برتری آن(نظریه آدامز) را به بهرهمندی از پیشزمینههای فلسفی در فلسفه زبان نسبت دادهاند. البته برتریهای آدامز به همین هم محدود نیست و با دقتنظری که در جدا کردن تحلیل «خیر» و «الزام» به خرج داده از بسیاری از خطاهای فکری(من جمله مشکل دوری بودن در فهم خیر و الزام) جلوگیری کرده است. 0 23 مهرداد احمدنژاد 1403/10/1 استبداد علم پل فایرابند 4.5 1 هنگام مطالعهی این کتاب ابدا نمیدانید که چه چیزی در حال وقوع است؛ آیا گزارشی از چند سخنرانی دربارهی علم و فلسفهی علم است یا بررسی تاریخ و فرهنگ یونان باستان؟ حملهای تمام عیار به ساحت علم است یا تلاشی متواضعانه برای نشان دادن بدیلهای عقلانی دیگر؟ نخواهید دانست که با چه چیزی طرفید اما در انتها درمییابید که بیش از پیش به تکثر قائلید. او به معنای واقعی آنارشیست است اما این پراکندهگوییها و نامرتبط بافیهایش در انتها معنادار میشوند. قطعات پازلی که در بادی امر مربوط به دو پازل متفاوت(مثلا فلسفه و ادبیات) مینمایند اما پس از چیده شدن قطعات کنار هم و با ظاهر شدن تصویر نهایی، نادرستی تصور اولیهتان را درمییابید. بنابراین حتی شاید با این اثر آبرویی برای آنارشیسم هم خریده باشد. او چنان که به وی نسبت میدهند دشمن علم نیست بلکه دشمن علمزدگی است و این کار را نه با انکار اهمیت و توفیق علم بلکه با نشان دادن تکثرها و ناپیوستگیهای روشی و عقلی به نمایش میگذارد. علم چسبیدن به یک روش و مکتب نیست بلکه بهرهگیری خلاقانه(و شاید مستانه) از همهی ظرفیتهای انسانی برای شناخت است؛ خواه شناخت عملی و خواه شناخت نظری؛ چه ابژهی شناخت در دسترس و قابل شناخت باشد و چه پنهان و مستور از قوای شناختی. حاصل فعالیتهای دانشمندان نیز امر واحدی نیست و لزوما در قالب آثار مکتوب و فرمولبندی شده جای نمیگیرد. فایرابند در پی فراهم آوردن ردیهای هنرمندانه بر ایدهی وحدت علوم است، وحدت پوچی که علمزدگان ترجیح میدهند آن را ترویج و تبلیغ کنند و شک و تردید دربارهی آن را از اذهان و اعیان محو کنند. با اینکه مترجم دانشجوی دکترای فلسفه علم است اما معادلگذاری انجام شده توسط ایشان برای برخی اصطلاحات عجیب و نامعمول مینماید. مثلا speculation به نظریهپردازی برگردانده شده و نه نظرورزی؛ fact به پدیدههای طبیعی تعبیر شده نه امر واقع و behaviour کنش است نه رفتار و دهها مورد دیگر. به نظر میرسد مترجم منتقل کردن معنای کلی عبارات را مهمتر از دقت در واژهگزینی عبارات تخصصی میدانسته؛ رویهای که همچون رویهی فایرابند آنارشیستی است و احتمالا چندان مورد تأیید مترجمان چیرهدست نیست. با این حال گسترهی موضوعی سخنان فایرابند که از فیزیک تا ادبیات و تا تاریخ و فرهنگ یونان باستان کشیده شده ترجمهی چنین اثری را تبدیل به امری طاقتفرسا کرده است. بنابراین میتوان از ایرادات دیگر ترجمه چشمپوشی کرد و به سرانجام رساندن ترجمهی این اثر را اتفاق میمون و مبارکی قلمداد کرد. استبداد علم اثر اصلی فایرابند نیست و برای فهم عمیق و دقیق او باید به آثار دیگرش نظیر «علیه روش» نیز مراجعه کرد اما مطالعهی این کتاب که چندان هم سخت و طاقتفرسا نیست شاید برای آشنایی ابتدایی با ایدههای او گزینهی مفید و معقولی باشد. 9 15 مهرداد احمدنژاد 1403/9/26 پسااسلامیسم: بازنگری رابطه سیاست و مذهب در ایران میلاد دخانچی 2.8 5 اون زمانی که مشغول مطالعهی این کتاب بودم حقیقتا فهم عمیقی از فلسفه نداشتم و واقعا با خوندنش خرذوق شده بودم. هرچند امروز که خودم و ذائقهی خودم رو میشناسم این کتاب جزو کتابهای مورد علاقهام نیست اما برخی نکاتش مثل توضیح و شرح ارکان چهارگانهی حکومت مدرن و نقش هر کدوم در شکلدهی به چهرهی سیاستورزی در ایران برای من تازگی زیادی داشت. البته این که کلیت جمهوری اسلامی رو یک استیت مدرن در نظر گرفته هنوزم برام قابل هضم نیست و تصورم اینه که جمهوری اسلامی عجیبالخلقهتر از اونی هست که در این چارچوب مفهومی تنگ ارائه شده توسط ایشون جا بگیره اما بهرحال خوندن این کتاب از این جهت که دغدغهی کلیش در سیاستورزی رو نشون میده میتونه مفید واقع بشه. کمترین چیزی که میشه ازش فهمید اینه که دغدغهی وضع فرهنگی و سیاسی ایران رو داره و در حد وُسع نظری خودش سعی کرده ایرادات بنیادی سیاستورزی در ایران رو بفهمه و براش چاره بیندیشه. 7 22 مهرداد احمدنژاد 1403/9/26 دهکده خاک بر سر فائضه حدادی 4.0 42 کتاب بامزه و جذابی بود و خوندنش لذتبخش بود. البته مدتزمان زیادی از وقتی که خوندمش میگذره ولی طعم شیرین متن هنوز کمی زیر زبانم هست. از بعد از خوندن این کتاب بود که کرم شناختن سوییس به جان بنده افتاد و الان معلومات عمومیم از سوییس شاید از یک سوییسی متوسط هم بالاتر باشه :) به شخصه ترجیح میدادم چیزهای بیشتری در مورد فضای آکادمیک اونجا هم بگه اما خب احتمالا انتظار زیادیه و این بنده خدا با مسائل دیگهای درگیر بوده که شرحش رو هم در کتاب آورده. البته یادم هست که پایان کتاب اونطور که انتظار داشتم نبود و انگار هیچ نتیجهگیری و جمعبندی و سخن آخر و ارزیابی نهایی و اینها نداشت؛ شاید بگید این مورد برای این قالب نوشتاری خیلی هم رایج نیست و اصلا نباید در ارزیابی مورد توجه قرار بگیره اما بهرحال توقع ما از نویسندههای دانشگاهی بالاست :) 0 12 مهرداد احمدنژاد 1403/9/23 من و کتاب سیدعلی خامنه ای 4.3 33 اگر برای شما هم سوال شده که این شخص چطور اینقدر ذوابعاد شده و چطور نطق کردنش اینقدر تمیز و کامله شاید سرنخهاش رو بتونید اینجا پیدا کنید. غوطه خوردن در کتاب و ادبیات! 1 24 مهرداد احمدنژاد 1403/8/3 وینگنشتاین و حکمت مالک حسینی 4.8 2 وقتی در مورد فلاسفه یا شخصیتهای فلسفی از من میپرسن، علاقهمندی ویژهای به کسی نشون نمیدم و ایدهی اصلیمم اینه که برای من خود اون آدم مهم نیست بلکه فکرش مهمه. اما این مورد کمی فرق داشته و داره و ویتگنشتاین برای من همیشه شخصیت عجیب و مرموزی بوده. ریشهی جذابیت این آدم برای من چی بوده؟! همواره دنبالش بودم تا اینکه اتفاقی این کتاب رو پیدا کردم و مطالعهاش رو شروع کردم. /اونچه که در این کتاب ازش یاد شده ذوابعاد بودن ویتگنشتاین و درگیر بودنش با مسائل انسانیه. هرچند که در نهایت تعریف درست و درمونی از «حکمت» در این کتاب ارائه نشده(و به گمانم نگارندهی اثر یه کتاب دیگه برای پاسخ به این سوال نگاشته) اما مالک حسینی در کنار هم گذاشتن «عناصر حکمتآمیز» از ویتگنشتاین موفق عمل کرده. آنچه که من به عنوان یک الگو یا سرمشق فلسفی بهش فکر میکردم در این بشر ظاهر شده و حداقل افکار من رو یک پله به ایدهآلِ زمینیِ «انسان حکیم» ارتقاء داده. مسائلی که ویتگنشتاین هرروز و هر ساعت باهاشون درگیر بوده برای ما هم اتفاق میافتن. اینکه در کدام موقعیت چه کنیم و چرا چنین کنیم. اینکه چرا رشد اخلاقی ما متوقف میشه و گاهی سرعت میگیره. اینکه چرا گاهی هر کدوم از ما انسانهای پستی میشیم که خودمون هم از خودمون بدمون میاد. این مسائل البته جواب مکتوب و شفاهی ندارن. به نتیجه رسیدن دربارهی این سوالات، سبک زندگی مارو شکل میده /این عناصر حکمت آمیز چه مواردی هستن؟ دغدغههای جدی انسانی و اخلاقی که با کاریزمای شخصیتی و نبوغ این آدم در مسائل فنیتر فلسفه تلفیق شده. ابتکار عمل در فلسفهورزی(که همین ابتکار عمل باعث شده نکات متافلسفی قابل توجهش از ویتگنشتاین باقی بمونه) و در عینحال حرکت در مسیری که فلسفه به حساب بیاد نه چیز دیگه. / این آدم البته یک الگوی اخلاقی تام و تمام نیست و چندجا اعتراف کرده که دیندار نیست(شاید به معنای ملتزم نبودن به مناسک) اما حقیقتجویی و صداقت عمیقش نشاندهندهی پایبندی این آدم به خطمشیها و چارچوبهای اخلاقیه که بیجهت وضع نشدن. /نباید تسلیم فلسفهی آکادمیک به معنای بدش شد. آکادمی میتونه در روندهای بروکراتیک یا روابط ناسالم رقابتی، روح فلسفی یا عرفانی عضوش رو بخشکونه و ویتگنشتاین به چند نفر از حواریونش هشدارهایی دربارهی فعالیت فلسفی آکادمیکشون داده. اگر آکادمی شمارو در خودش حل کنه، فلسفهی شما ممکنه فلسفهی عمیق و دقیق و جدیای باشه اما انسانساز نیست و در قدم اول هیچ رشدی رو برای خود شما نداره؛ چه برسه به دیگرانی که پای درس شما مینشینن / حساسیت و لطافت روح از ویژگیهای شخصیتهای برجستهی فلسفیه. درسته که این ویژگی ممکنه زندگی در اجتماع و میان مردم رو دشوار کنه اما میتونه زمینههای شکوفا شدن درخشانترین استعدادهای فلسفی باشه. اگر شما هم حساس هستید، به دنیای امور انتراعی و جهانشمول و زمانشمول و عصرشمول خوش آمدید. 5 23 مهرداد احمدنژاد 1403/1/13 فلسفه زیست شناسی: مقدمه ای بسیار کوتاه سمیر عکاشه 4.0 1 در مورد این کتاب چند نقطهی قوت به ذهنم میرسه که به اشتراک میذارم: ۱-در عین جامعیت حجم مناسبی داشت و به عنوان کتابی که همهی حوزههای مهم فلسفه زیستشناسی رو بررسی کرده اصلا به وادی پرگویی نیفتاده بود. ۲-فهرست منابع آخرش راهنمای خوبی برای ادامهی مطالعاته و آثار مهم و شاخص هر موضوع رو ذکر کرده و البته به روز هم هست. ۳-مقدمهی مترجم برخلاف چیزی که رایجه بسیار روشنکننده و بهدردبخور بود و با این که حجم زیادی داشت(حدود ۵۰ صفحه) اما زائد نبود. بهش ۵ ندادم و ۴.۵ دادم چون به نظرم در ۳-۴ جای کتاب میتونست توضیحات بهتری بده و مطلب رو همینطور سربسته رها نکنه. بعضی جاها هم انتظار داشتم که ارجاعدهیش به کتاب اصلی دقیقتر و کاراتر باشه اما تقریبا چنین ارجاعدهیای وجود نداشت. بسیار هم در میانه حرکت میکرد و اجازه نمیداد که سهم علم یا فلسفه بیش از دیگری بشه، البته که من انتظار داشتم بار فلسفی بیشتری داشته باشه. اما عنوان کتاب هم very short introduction هست و مجموعا خیلی نمیشه خردهای گرفت. خوندنش مفیده و در غیاب کتابهای دیگهی فلسفه زیستشناسی در بازار، گزینهی خوب و معقولیه. 0 37 مهرداد احمدنژاد 1403/1/2 می شکنم در شکن زلف یار حسین سروقامت 3.6 6 نمیدونم دقیقا چه سالی خوندنش رو آغاز کردم ولی قسمتهای باقی مونده رو خیلی سریع خوندم که تمومش کنم و یکی از کتابهای نصفه و نیمه مونده رو به پایان برسونم و یکی از پروندههای باز ذهنم رو ببندم. در مورد نویسنده اطلاع دقیقی ندارم ولی اینطور که برمیاد یک روحانی دغدغهمنده که با سوژههای مختلفی برخورد داشته و سعی کرده اونهارو در قالب داستانهای کوتاه روایت کنه. بعضی از روایتهاش (شاید در حد ۲-۳ تا) مو رو به تن آدم سیخ میکرد اما در کل سوژهسوزی میکرد؛ یعنی اگر آدم خوشذوقتر و نویسندهی قویتری سراغ این موضوعات رفته بود احتمال داشت از هر کدوم لااقل یه داستان بلند رنگ و لعابدار در بیاره. نتیجهگیریهای مستقیم-به سبک دیالوگهای گلدرشت سریالهای دستهدوم صدا و سیمایی-حقیقتا کار رو خراب میکنه. البته اگر کتاب رو در قالب داستان-موعظه به دست بگیریم شاید این سبک به رسمیت شناخته بشه اما در کل شاید فقط مناسب جوانتر هایی باشه که هنوز قدم به دانشگاه نذاشتن(صرفا محدودهی سنی رو میخواستم شفاف کنم). گاهی واژهپردازیهای نویسنده جالب بود و نشون میداد که نویسنده از نظر ادبی آدم شوتی نیست اما به نظرم علاقهای به داستاننویسی هم نداشته و شاید حتی مشغلهی زیاد و فرصت کم باعث شده نوشتههاش تا این حد ناجذاب باشن. یک عبارت جالب هم ازش یاد گرفتم که بی انصافیه بهش اشاره نکنم: «حجاب معاصرت» 1 23 مهرداد احمدنژاد 1402/10/19 فلسفه علوم اجتماعی قاره ای: هرمنوتیک، تبارشناسی و نظریه انتقادی از یونان باستان تا قرن بیست و یکم ایون شرت 4.3 1 محتوای این کتاب برای من که فلسفه را با مطالعهی نسبتا جدی فلسفه اسلامی و فلسفه تحلیلی شروع کردم بسیار آموزنده بود و دیدم را نسبت به فضای فلسفهی قارهای(که پیشتر آن را مطلقا اراجیف میدانستم) بازتر کرد. البته متن کتاب را مطابق با بسیاری از استانداردهای سری کتابهای کمبریج یافتم و نویسنده هم از تحصیل کردگان کمبریج است و طبیعتا سبک آن با متون اصیل حوزهی قارهای بسیار متفاوت است؛ با در نظر داشتن این دو نکته قالب کتاب هم برایم قابل تحمل بود. این کتاب را به عنوان منبع برای درس فلسفهی علوم اجتماعی خواندم و تصورم از فلسفهی علوم اجتماعی بیشتر آنچیزی بود که در سنت انگلیسی-آمریکایی به آن اطلاق میشود و از این جهت برای آن جستجوی اولیه پاسخ درخوری نداشت؛ اما این حرف بدین معنا نیست که خواندن این کتاب هیچ آوردهای برایم نداشت. جوهرهی اصلی این کتاب «اومانیسم» است که ادعا میشود ۳ خصیصهی اصلی دارد: ۱-ریشه داشتن در آراء دوران باستان ۲-انتقال دانش از نسلهای قبل به دوران حاضر و ۳-برساخته شدن(و نابود شدن) معنا توسط بشر و در تاریخ بشر و توسط قدرت بشر. نویسنده همواره سعی داشت این قالب اومانیستی را بر فضای هرمنوتیک، تبارشناسی و نظریه انتقادی بزند و احتمالا این هدف فکری در گزینش و ارائهی روایت نیز دخیل بوده است. در حال حاضر قصد ندارم دربارهی محتوای کتاب چیزی بگویم، چرا که برای این کار فرصت زیاد است اما از خواندن این کتاب، درسهایی هم گرفتم که بد نیست به برخی از آنها اشاره کنم: ۱-برای صاحبنظر شدن در فلسفه و برداشتن گامهای جدی فکری، لازم است تا در آثار دوران باستان و علوم اسلامی عمیقا غور کنیم و حتیالمقدور از معاصرین اثرگذار یاد بگیریم که چطور از آراء ارزندهی گذشتگان بهره ببریم. ۲-حتی اگر خوانندهای مثل من که علایق جدی تحلیلی دارد هم به حوزههایی که قارهای به حساب میآیند سرک بکشد، ایدههای شورانگیزی را خواهد یافت و حتی در مواردی درمییابد که به مانند آنان فکر میکند. ۳-میتوان عرفان را به نحوی بسیار زیرکانه به فلسفه وارد کرد و آن فلسفه را هم جریانساز و دورانساز و استثنایی به شمار آورد(البته من توصیه به انجام آن نمیکنم) بدون آن که فریاد وااسفا و وامصیبتا از گوشهای به گوش برسد! ۴-کسی با مبدأ فکری اسلامی، احتمالا با چپها سر «جهانبینی» به مشکل بخورد و با راستها سر مسائل فنیتر و علمیتر فلسفه. ۵-از سه خصیصهی اومانیسم، احتمالا مورد سوم که ناظر به ساخته شدن معنا توسط بشر یا فعالیت بشر در طول تاریخ است بیشتر با مبانی ما ناسازگاری دارد. 7 23 مهرداد احمدنژاد 1402/6/2 A theory of virtue Robert merrihew adams 4.0 1 مقدمه: متن پیش رو مروری کلی بر محتوا و ساختار کتاب «نظریهای در باب فضیلت» از رابرت آدامز است. کتاب مذکور تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده است. کتاب از ۱۲ فصل تشکیل شده که در ۳ موضوع کلی سامان یافته است: ۱-فضیلت چیست؟(شامل ۴ فصل) ۲-خود و دیگری(شامل ۳ فصل) ۳-آیا واقعا فضائل وجود دارند؟(شامل ۵ فصل). این نوشتار برخلاف ۴ گزارش قبلی از متن فاصله میگیرد و با نگاه از بالا، شمایی کلی از آنچه در کتاب میگذرد ارائه میکند تا هرچه بهتر به وظیفهی مروری خود جامهی عمل بپوشاند. نقد: نکاتی که به عنوان نقد به ذهن من میرسد بیشتر انتقاداتی به وجوه صوری کتاب است و نقد محتوایی کتاب مجال موسعتر و سواد فلسفی بیشتری را میطلبد. در متون آکادمیک رایج است که در انتهای فصول چند پاراگراف را مستقلا به بیان پیراستهی استدلالها و جمعبندی نهایی فصل بپردازند اما آدامز برخلاف این رویهی پسندیده و رایج عمل کرده و احتمالا آن را دارای اهمیت ندانسته است. در مطالعهی کتاب و سر و کله زدن با متن گاهی اینطور به نظر میرسد که ساختار کتاب کمی پیچیدگی دارد و گاهی فهم وحدت محتوایی فصلها و نیز بخشهای مختلف یک فصل دشوار میشود؛ فصول مختلف بدون شک با هم مرتبط اند و خوانندهی کوشایی که موفق میشود کل متن را بخواند، چنین ارتباطی را درک میکند اما این که ارجاعات درونمتنی دقیق و روشنی وجود داشته باشد به خواننده کمک میکند تا ایدههای مختلف و پراکنده را راحتتر پیگیری کند و در پایان نیز فهم روشنتر و دقیقتری از کل نظریه به دست آورد. همچنین ممکن است در حالتی حداقلی با چینش مجدد مطالب و درج زیرعنوانهای بیشتر، نظمی که از یک کتاب با مضمون فلسفی انتظار میرود را تأمین کند. مشخصا آدامز پروژهی فکری مشخصی را دنبال میکند و مکررا به کتاب مهم دیگرش ارجاع میدهد. نفس این ارجاعات مکرر قابل ستایش است اما با توجه به این که برخلاف ارجاعات به سایر نویسندگان توضیحاتی دربارهی ارجاع به آثار خود نمیدهد ذهن خواننده را از متن کتاب جدا میکند و نسبت به نادانستههایش دلمشغولی پدید میآورد؛ بهتر بود که ایدههای کلیدی کتاب دیگر خود را نیز تا حد امکان و موجزترین حالت ممکن ارائه میداد تا این حس انقطاع پدید نیاید. با توجه به این که کتاب ظاهر فریبا و متن رسایی دارد ممکن است خوانندهی تازه کار را به اشتباه بیندازد و وی پندارد که این کتاب برای نخستین مواجهه با نظریهی فضیلت گزینهی مناسبی است. برخلاف آنچه که در بادی نظر بر خوانندگان پدیدار میشود این کتاب به هیچ وجه یک متن آموزشی نیست! هدف نویسنده از نوشتن و انتشار آن کاملا پژوهشی است و این امر اقتضائاتی نیز دارد و چنانچه بخواهیم آن را به چشم یک کوشش پژوهشی بنگریم چه بسا بتوانیم حکم کنیم که تمام نقدهای پیشگفته از درجهی اعتبار ساقط است. نقاط قوت: اگر بخواهیم لیستی از نکات مثبت این کتاب آماده کنیم شاید تلاشمان برای کامل کردن این لیست به سختی به نتیجه برسد؛ با این حال به برخی از آنان اشاره میکنیم: ۱-بررسی یک چالش فلسفی از زوایایی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است ۲-جرئت مواجه شدن با برخی تلقیهای کلاسیک و آستین بالا زدن برای معرفی جایگزینی جدید برای آنان ۳-استفاده از ظرفیتهای رمان، سینما و حتی کتاب مقدس برای باز کردن گرهها و نیز هموار کردن مسیر استدلالی ۴-زبان نسبتا روان و نوشتاری که عاری از اصطلاحات دشوار و مغلق نیست اما با رعایت اعتدال از آنها استفاده شده است ۵-تسلط بر ادبیات نظریهی فضیلت و ارجاعات مکرر به نویسندگان صاحبنام این حوزه و نقد آنها. 0 30 مهرداد احمدنژاد 1402/5/20 رویکردی در فلسفه ی تکنولوژی از مصنوعات تکنیکی تا سیستم های اجتماعی - تکنیکی: درس گفتارهایی درباره ی مهندسان، تکنولوژی و جامعه ویبو هاوکس 3.0 1 کتاب نسبتا ساده و روان برای آشنایی با اصلیترین ایدههای فیلسوفان تکنولوژی هلندی. فصول ۳ و ۴ و ۷ کتاب که به ترتیب دربارهی «اصول اخلاقی و طراحی»، «دانش تکنولوژیک» و «اخلاق و پیامدهای ناخواستهی تکنولوژی» است، درخشانتر و جذابتر است. برای دانشجویان رشتههای غیر از فلسفهی علم و تکنولوژی کتاب مناسبی است اما حرف جدیدی برای حرفهایهای این حوزه ندارد. 0 19