یادداشت مهرداد احمدنژاد

وینگنشتاین و حکمت
        وقتی در مورد فلاسفه یا شخصیت‌های فلسفی از من می‌پرسن، علاقه‌مندی ویژه‌ای به کسی نشون نمی‌دم و ایده‌ی اصلیمم اینه که برای من خود اون آدم مهم نیست بلکه فکرش مهمه. اما این مورد کمی فرق داشته و داره و ویتگنشتاین برای من همیشه شخصیت عجیب و مرموزی بوده. ریشه‌ی جذابیت این آدم برای من چی بوده؟! همواره دنبالش بودم تا اینکه اتفاقی این کتاب رو پیدا کردم و مطالعه‌اش رو شروع کردم. /اونچه که در این کتاب ازش یاد شده ذوابعاد بودن ویتگنشتاین و درگیر بودنش با مسائل انسانیه. هرچند که در نهایت تعریف درست و درمونی از «حکمت» در این کتاب ارائه نشده(و به گمانم نگارنده‌ی اثر یه کتاب دیگه برای پاسخ به این سوال نگاشته) اما مالک حسینی در کنار هم گذاشتن «عناصر حکمت‌آمیز» از ویتگنشتاین موفق عمل کرده. آنچه که من به عنوان یک الگو یا سرمشق فلسفی بهش فکر می‌کردم در این بشر ظاهر شده و حداقل افکار من رو یک پله به ایده‌آلِ زمینیِ «انسان حکیم» ارتقاء داده. مسائلی که ویتگنشتاین هرروز و هر ساعت باهاشون درگیر بوده برای ما هم اتفاق می‌افتن. اینکه در کدام موقعیت چه کنیم و چرا چنین کنیم. اینکه چرا رشد اخلاقی ما متوقف میشه و گاهی سرعت می‌گیره. اینکه چرا گاهی هر کدوم از ما انسان‌های پستی میشیم که خودمون هم از خودمون بدمون میاد. این مسائل البته جواب مکتوب و شفاهی ندارن. به نتیجه رسیدن درباره‌ی این سوالات، سبک زندگی مارو شکل میده /این عناصر حکمت آمیز چه مواردی هستن؟ دغدغه‌های جدی انسانی و اخلاقی که با کاریزمای شخصیتی و نبوغ این آدم در مسائل فنی‌تر فلسفه تلفیق شده. ابتکار عمل در فلسفه‌ورزی(که همین ابتکار عمل باعث شده نکات متافلسفی قابل توجهش از ویتگنشتاین باقی بمونه) و در عین‌حال حرکت در مسیری که فلسفه به حساب بیاد نه چیز دیگه. / این آدم البته یک الگوی اخلاقی تام و تمام نیست و چندجا اعتراف کرده که دین‌دار نیست(شاید به معنای ملتزم نبودن به مناسک) اما حقیقت‌جویی و صداقت عمیقش نشان‌دهنده‌ی پایبندی این آدم به خط‌مشی‌ها و چارچوب‌های اخلاقیه که بی‌جهت وضع نشدن. /نباید تسلیم فلسفه‌ی آکادمیک به معنای بدش شد. آکادمی می‌تونه در روند‌های بروکراتیک یا روابط ناسالم رقابتی، روح فلسفی یا عرفانی عضوش رو بخشکونه و ویتگنشتاین به چند نفر از حواریونش هشدارهایی درباره‌ی فعالیت فلسفی آکادمیک‌شون داده. اگر آکادمی شمارو در خودش حل کنه، فلسفه‌ی شما ممکنه فلسفه‌ی عمیق و دقیق و جدی‌ای باشه اما انسان‌ساز نیست و در قدم اول هیچ رشدی رو برای خود شما نداره؛ چه برسه به دیگرانی که پای درس شما می‌نشینن / حساسیت و لطافت روح از ویژگی‌های شخصیت‌های برجسته‌ی فلسفیه. درسته که این ویژگی ممکنه زندگی در اجتماع و میان مردم رو دشوار کنه اما می‌تونه زمینه‌های شکوفا شدن درخشان‌ترین استعدادهای فلسفی باشه. اگر شما هم حساس هستید، به دنیای امور انتراعی و جهان‌شمول و زمان‌شمول و عصرشمول خوش آمدید.
      
337

22

(0/1000)

نظرات

آقا قبول داری این نکاتی که گفتی بیشتر از عوارض فلسفه تحلیلیه و تو قاره‌ای وجود نداره؟
4

1

جدای از اینکه این دوگانه رو خیلی نمی‌پسندم و سعی می‌کنم در مقابل هم به کارشون نبرم، اگر بگی کدومشون از نظرت «عارضه» حساب میشن بهتر می‌تونم جواب بدم 😁 

0

نه واقعا عارضه نمی‌بینم هیچکدوم رو
جفتشون امکان‌هایی دارن که اون یکی نداره
و بیشتر دیدم که تحلیلی‌ها قاره‌ای‌ها رو عارضه میبینن
@MehrdadCSRTR 

1

حالا بهرحال اگر عارضه‌ای هم باشه در هر کدوم(که قطعا هست) به نظرم با این دوگانه‌ی تحلیلی-قاره‌ای نمیشه به خوبی عارضه‌یابی کرد. باید روی مصادیق دست گذاشت و در موردشون صحبت کرد. 
یه نکته‌ی تکمیلی اینکه: با اینکه ویتگنشتاین در یک دسته‌بندی خیلی نادقیق میفته سمت تحلیلی‌ها اما به شخصه دقیقا در نقطه‌ای می‌بینمش که این‌هارو می‌تونه به هم متصل کنه...  
 @Mohamadrezaimani 

1