مهرداد احمدنژاد

مهرداد احمدنژاد

@MehrdadCSRTR

95 دنبال شده

113 دنبال کننده

            بچه مسلمان ضعیف الایمان
دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف
دانش‌آموخته بیوتکنولوژی دانشگاه شهید بهشتی
علاقه‌مند به فلسفه، علم و سیاست

          
TheResurrection

یادداشت‌ها

                در مورد این کتاب چند نقطه‌ی قوت به ذهنم می‌رسه که به اشتراک میذارم: ۱-در عین جامعیت حجم مناسبی داشت و به عنوان کتابی که همه‌ی حوزه‌های مهم فلسفه زیست‌شناسی رو بررسی کرده اصلا به وادی پرگویی نیفتاده بود. ۲-فهرست منابع آخرش راهنمای خوبی برای ادامه‌ی مطالعاته و آثار مهم و شاخص هر موضوع رو ذکر کرده و البته به روز هم هست. ۳-مقدمه‌ی مترجم برخلاف چیزی که رایجه بسیار روشن‌کننده و به‌درد‌بخور بود و با این که حجم زیادی داشت(حدود ۵۰ صفحه) اما زائد نبود.
بهش ۵ ندادم و ۴.۵ دادم چون به نظرم در ۳-۴ جای کتاب می‌تونست توضیحات بهتری بده و مطلب رو همینطور سربسته رها نکنه. بعضی جاها هم انتظار داشتم که ارجاع‌دهیش به کتاب اصلی دقیق‌تر و کاراتر باشه اما تقریبا چنین ارجاع‌دهی‌ای وجود نداشت. بسیار هم در میانه حرکت می‌کرد و اجازه‌ نمی‌داد که سهم علم یا فلسفه بیش از دیگری بشه، البته که من انتظار داشتم بار فلسفی بیشتری داشته باشه. اما عنوان کتاب هم very short introduction هست و مجموعا خیلی نمیشه خرده‌ای گرفت. 
خوندنش مفیده و در غیاب کتاب‌های دیگه‌ی فلسفه زیست‌شناسی در بازار، گزینه‌ی خوب و معقولیه.
        

29

                نمی‌دونم دقیقا چه سالی خوندنش رو آغاز کردم ولی قسمت‌های باقی مونده رو خیلی سریع خوندم که تمومش کنم و یکی از کتاب‌های نصفه و نیمه مونده رو به پایان برسونم و یکی از پرونده‌های باز ذهنم رو ببندم. 
در مورد نویسنده اطلاع دقیقی ندارم ولی اینطور که برمیاد یک روحانی دغدغه‌منده که با سوژه‌های مختلفی برخورد داشته و سعی کرده اون‌هارو در قالب داستان‌های کوتاه روایت کنه. بعضی از روایت‌هاش (شاید در حد ۲-۳ تا) مو رو به تن آدم سیخ می‌کرد اما در کل سوژه‌سوزی می‌کرد؛ یعنی اگر آدم خوش‌ذوق‌تر و نویسنده‌ی قوی‌تری سراغ این‌ موضوعات رفته بود احتمال داشت از هر کدوم لااقل یه داستان بلند رنگ و لعاب‌دار در بیاره.
نتیجه‌گیری‌های مستقیم-به سبک دیالوگ‌های گل‌درشت سریال‌های دسته‌دوم صدا و سیمایی-حقیقتا کار رو خراب می‌کنه. البته اگر کتاب رو در قالب داستان-موعظه به دست بگیریم شاید این سبک به رسمیت شناخته بشه اما در کل شاید فقط مناسب جوان‌تر هایی باشه که هنوز قدم به دانشگاه نذاشتن(صرفا محدوده‌ی سنی رو میخواستم شفاف کنم). 
گاهی واژه‌پردازی‌های نویسنده جالب بود و نشون می‌داد که نویسنده از نظر ادبی آدم شوتی نیست اما به نظرم علاقه‌ای به داستان‌نویسی هم نداشته و شاید حتی مشغله‌ی زیاد و فرصت کم باعث شده نوشته‌هاش تا این حد ناجذاب باشن.
یک عبارت جالب هم ازش یاد گرفتم که بی انصافیه بهش اشاره نکنم: «حجاب معاصرت»
        

19

                محتوای این کتاب برای من که فلسفه را با مطالعه‌ی نسبتا جدی فلسفه اسلامی و فلسفه تحلیلی شروع کردم بسیار آموزنده بود و دیدم را نسبت به فضای فلسفه‌ی قاره‌ای(که پیشتر آن را مطلقا اراجیف می‌دانستم) بازتر کرد. البته متن کتاب را مطابق با بسیاری از استاندارد‌های سری‌ کتاب‌های کمبریج یافتم و نویسنده هم از تحصیل کردگان کمبریج است و طبیعتا سبک آن با متون اصیل حوزه‌ی قاره‌ای بسیار متفاوت است؛ با در نظر داشتن این دو نکته قالب کتاب هم برایم قابل تحمل بود. این کتاب را به عنوان منبع برای درس فلسفه‌ی علوم اجتماعی خواندم و تصورم از فلسفه‌ی علوم اجتماعی بیشتر آن‌چیزی بود که در سنت انگلیسی-آمریکایی به آن اطلاق می‌شود و از این جهت برای آن جستجوی اولیه پاسخ درخوری نداشت؛ اما این حرف بدین معنا نیست که خواندن این کتاب هیچ آورده‌ای برایم نداشت. 
جوهره‌ی اصلی این کتاب «اومانیسم» است که ادعا می‌شود ۳ خصیصه‌ی اصلی دارد: ۱-ریشه داشتن در آراء دوران باستان ۲-انتقال دانش از نسل‌های قبل به دوران حاضر و ۳-برساخته شدن(و نابود شدن) معنا توسط بشر و در تاریخ بشر و توسط قدرت بشر. نویسنده همواره سعی داشت این قالب اومانیستی را بر فضای هرمنوتیک، تبارشناسی و نظریه انتقادی بزند و احتمالا این هدف فکری در گزینش و ارائه‌ی روایت نیز دخیل بوده است. 

در حال حاضر قصد ندارم درباره‌ی محتوای کتاب چیزی بگویم، چرا که برای این کار فرصت زیاد است اما از خواندن این کتاب‌، درس‌هایی هم گرفتم که بد نیست به برخی از آن‌ها اشاره کنم:
۱-برای صاحب‌نظر شدن در فلسفه و برداشتن گام‌های جدی فکری، لازم است تا در آثار دوران باستان و علوم اسلامی عمیقا غور کنیم و حتی‌المقدور از معاصرین اثرگذار یاد بگیریم که چطور از آراء ارزنده‌ی گذشتگان بهره ببریم.
۲-حتی اگر خواننده‌ای مثل من که علایق جدی تحلیلی دارد هم به حوزه‌هایی که قاره‌ای به حساب می‌آیند سرک بکشد، ایده‌های شورانگیزی را خواهد یافت و حتی در مواردی درمی‌یابد که به مانند آنان فکر می‌کند.
۳-می‌توان عرفان را به نحوی بسیار زیرکانه به فلسفه وارد کرد و آن فلسفه را هم جریان‌ساز و دوران‌ساز و استثنایی به شمار آورد(البته من توصیه به انجام آن نمی‌کنم) بدون آن که فریاد وااسفا و وامصیبتا از گوشه‌ای به گوش برسد!
۴-کسی با مبدأ فکری اسلامی، احتمالا با چپ‌ها سر «جهان‌بینی» به مشکل بخورد و با راست‌ها سر مسائل فنی‌تر و علمی‌تر فلسفه.
۵-از سه خصیصه‌ی اومانیسم، احتمالا مورد سوم که ناظر به ساخته‌ شدن معنا توسط بشر یا فعالیت بشر در طول تاریخ است بیشتر با مبانی ما ناسازگاری دارد.
        

20

                مقدمه:
متن پیش رو مروری کلی بر محتوا و ساختار کتاب «نظریه‌ای در باب فضیلت» از رابرت آدامز است. کتاب مذکور تاکنون به زبان فارسی ترجمه نشده است. کتاب از ۱۲ فصل تشکیل شده که در ۳ موضوع کلی سامان یافته است: ۱-فضیلت چیست؟(شامل ۴ فصل) ۲-خود و دیگری(شامل ۳ فصل) ۳-آیا واقعا فضائل وجود دارند؟(شامل ۵ فصل). این نوشتار برخلاف ۴ گزارش قبلی از متن فاصله می‌گیرد و با نگاه از بالا، شمایی کلی از آنچه در کتاب می‌گذرد ارائه می‌کند تا هرچه بهتر به وظیفه‌ی مروری خود جامه‌ی عمل بپوشاند.
نقد:
نکاتی که به عنوان نقد به ذهن من می‌رسد بیشتر انتقاداتی به وجوه صوری کتاب است و نقد محتوایی کتاب مجال موسع‌تر و سواد فلسفی بیشتری را می‌طلبد. در متون آکادمیک رایج است که در انتهای فصول چند پاراگراف را مستقلا به بیان پیراسته‌ی استدلال‌ها و جمع‌بندی نهایی فصل بپردازند اما آدامز برخلاف این رویه‌ی پسندیده و رایج عمل کرده و احتمالا آن را دارای اهمیت ندانسته است. در مطالعه‌ی کتاب و سر و کله زدن با متن گاهی اینطور به نظر می‌رسد که ساختار کتاب کمی پیچیدگی دارد و گاهی فهم وحدت محتوایی فصل‌ها و نیز بخش‌های مختلف یک فصل دشوار می‌شود؛ فصول مختلف بدون شک با هم مرتبط اند و خواننده‌ی کوشایی که موفق می‌شود کل متن را بخواند، چنین ارتباطی را درک می‌کند اما این که ارجاعات درون‌متنی دقیق و روشنی وجود داشته باشد به خواننده کمک می‌کند تا ایده‌های مختلف و پراکنده را راحت‌تر پیگیری کند و در پایان‌ نیز فهم روشن‌تر و دقیق‌تری از کل نظریه به دست آورد. همچنین ممکن است در حالتی حداقلی با چینش مجدد مطالب و درج زیرعنوان‌های بیشتر، نظمی که از یک کتاب با مضمون فلسفی انتظار می‌رود را تأمین کند. مشخصا آدامز پروژه‌ی فکری مشخصی را دنبال می‌کند و مکررا به کتاب مهم دیگرش ارجاع می‌دهد. نفس این ارجاعات مکرر قابل ستایش است اما با توجه به این که برخلاف ارجاعات به سایر نویسندگان توضیحاتی درباره‌ی ارجاع به آثار خود نمی‌دهد ذهن خواننده را از متن کتاب جدا می‌کند و نسبت به نادانسته‌هایش دلمشغولی پدید می‌آورد؛ بهتر بود که ایده‌های کلیدی کتاب دیگر خود را نیز تا حد امکان و موجزترین حالت ممکن ارائه می‌داد تا این حس انقطاع پدید نیاید.
با توجه به این که کتاب ظاهر فریبا و متن رسایی دارد ممکن است خواننده‌ی تازه کار را به اشتباه بیندازد و وی پندارد که این کتاب برای نخستین مواجهه با نظریه‌ی فضیلت گزینه‌ی مناسبی است. برخلاف آنچه که در بادی نظر بر خوانندگان پدیدار می‌شود این کتاب به هیچ وجه یک متن آموزشی نیست! هدف نویسنده از نوشتن و انتشار آن کاملا پژوهشی است و این امر اقتضائاتی نیز دارد و چنانچه بخواهیم آن را به چشم یک کوشش پژوهشی بنگریم چه بسا بتوانیم حکم کنیم که تمام نقد‌های پیش‌گفته از درجه‌ی اعتبار ساقط است.
نقاط قوت:
اگر بخواهیم لیستی از نکات مثبت این کتاب آماده کنیم شاید تلاشمان برای کامل کردن این لیست به سختی به نتیجه برسد؛ با این حال به برخی از آنان اشاره می‌کنیم: ۱-بررسی یک چالش فلسفی از زوایایی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است ۲-جرئت مواجه شدن با برخی تلقی‌های کلاسیک و آستین بالا زدن برای معرفی جایگزینی جدید برای آنان ۳-استفاده از ظرفیت‌های رمان، سینما و حتی کتاب مقدس برای باز کردن گره‌ها و نیز هموار کردن مسیر استدلالی ۴-زبان نسبتا روان و نوشتاری که عاری از اصطلاحات دشوار و مغلق نیست اما با رعایت اعتدال از آن‌ها استفاده شده است ۵-تسلط بر ادبیات نظریه‌ی فضیلت و ارجاعات مکرر به نویسندگان صاحب‌نام این حوزه و نقد آن‌ها.
        

30

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 86

موقعیتِ سخنرانی، چیزی را از سخنران بیرون می‌کشد که در موقعیت‌های دیگر پنهان باقی می‌ماند. در مورد تفکر، جدیت، پرسشگری و حیرت او هیچ چیز تصنعی‌ای وجود ندارد. او به ما اجازه می‌دهد که در درونی‌ترین هستی فکری او شریک شویم. این ارزش والا زمانی از دست می‌رود که به امری تصنعی بدل شود. در این صورت بی‌درنگ نتیجه‌ی تظاهر، لفاظی، رقت، قواعد تصنعی، نمایش، عوام‌فریبی و وقاحت خواهد بود. از این رو برای سخنرانی خوب هیچ قاعده‌ای وجود ندارد. فقط باید موضوع جدی گرفته شود: در نظر گرفتن سخنرانی به منزله‌ی نقطه‌ی عطفی در مسئولیت‌پذیری و دستاورد‌های حرفه‌ای باعث می‌شود از هر گونه تصنعی اجتناب کنیم. اگر به بسیاری از سخنرانی‌‌های مهم یک قرن و نیم گذشته از کانت تا ماکس وبر نظر کنیم می‌بینیم که حتی اگر گوینده بلغزد و در گفتارش دچار خطا شود، اگر جملاتش از حیث دستوری ناقص یا اشتباه باشند، اگر صدایش جذاب و گیرا نباشد، هیچ یک از این‌ها تأثیر عمیق سخنرانی را از بین نمی‌برد البته در صورتی که جوهر فکری آن منتقل شود.

5

فعالیت‌ها

                چهار مدل a در زبان اوستایی داریم....
چهار مدل!!
بقیه‌ی همخوان‌ها هم همین جوریه.
شانزده واکه داریم فقط!
هر کدوم از این‌ها از یک نقطه‌ی خاصی از حنجره و دهان تولید میشه.
یعنی امکان نداره یکی بتونه متن اوستایی رو متفاوت با اونچه که در گذشته تلفظ می‌شده بخونه؛ حداقل نه متفاوت با زمان ساسانی که دوره‌ی نگارشش بوده.


پ.ن: برای این که واضح‌تر بشه بذارید اینجوری بگم که مثلا در خط چینی شما یک نشانه دارید که در ماندارین یک جور خوانده میشه و در چینی کلاسیک کلا یک چیز دیگه است. خط به هیچ عنوان تلفظ رو نشون نمیده.
در فارسی هم 4 مدل ز داریم که همه‌شون یک جور تلفظ میشن.

        

5

                فصل هشتم؛ سرمایه‌داری و دولت-ملت

از این فصل انتظار خیلی بیشتری داشتم. شاید من نتونستم ایده‌ی فصل رو خوب بفهمم. شایدم واقعا خیلی حرف جدیدی لااقل نسبت به فصل‌های قبل نداشت.

حرف حسابش دو چیزه:
اول اینکه مثل فصل‌های قبل، توضیح میده که برخلاف روایت برخی، سرمایه‌داری حاصل توسعه‌ی دولت-ملت نیست. حتی برعکسش هم درست نیست. فرانسه مهد دولت-ملت محسوب میشه در حالی که انگلستان خیلی سرمایه‌دارانه‌تر از فرانسه بوده. اما رابطه ی دولت-ملت و سرمایه داری چی بود؟‌ این طور بپرسیم که دولت-ملت در انگلستان که سرمایه‌داری توش آغاز شده بود، چه تفاوتی با بقیه کشورها داشت؟ تغییر از فئودالیسم به سلطنت‌های متمرکز در دیگر کشورها، همراه با تنش بود. یعنی امپراتور در یک نزاعی بین فئودال ها بوده و این دو گروه سعی می‌کردند با قدرت‌های فرااقتصادی شون، منافع اقتصادی بیشتری کسب کنند. اما در انگلستان این اتفاق نمیوفته. (خب چراییش خیلی سواله ولی من متوجه نشدم پاسخ کتاب چیه؟) شکل گیری سلطنت متمرکز در انگلستان با همکاری قدرت های منطقه ای صورت میگیره و اتفاق مهمِ مدنظر کتاب اینه: سپهر سیاسی از سپهر اقتصادی جدا شد. دولت متمرکز حیطه ی سیاسی را به دست گرفت و قدرت های محلی حیطه ی اقتصادی رو. این برای سرمایه داری خیلی لازم بود. چون تا وقتی که منافع اقتصادی با نیروهای فرااقتصادی دنبال بشه، جامعه‌ی مورد نیاز سرمایه‌داری شکل نمیگیره.
نکته‌ی دوم، امتداد همین بحث به جهانی سازی هست. یک ایده ی رایج اینه که جهانی شدن سرمایه در حال از بین بردن دولت-ملت هست. کتاب نمیپذیره. حرف حسابش اینه که نظام سرمایه داری داره سپهر اقتصادی رو مدیریت میکنه. نیازه که یک قدرت دیگری به فکر نظام اجتماعی، مسائل سیاسی، رفاه مردم و... در یک کلام نظم عمومی باشه. اون رو چیزی جز دولت-ملت نمیتونه تأمین کنه یا لااقل هنوز سرمایه داری به مدل بهتری برای اینکار نرسیده. لذا یه جورایی دولت ملت ها نظم لازم برای پیشرفت سرمایه داری جهانی رو فراهم میکنند.

حالا اینجا اگر بخوام خودم وارد بشم، باید بگم که احساس میکنم سرمایه‌داری بسیار نزدیک به مدل جدیدی برای اداره‌ی جامعه هست که حتی میتونه بر دولت ملت ها فائق بیاد. البته این چیزی که میگم برای امروز و فردا نیست و حتما کار و زمان میبره. اون چیزی نیست جز سرمایه‌داری پلتفرمی. پلتفرم‌ها قدرت های جدید برای اداره ی انسان‌ها (تک تکِ انسان‌ها) و جوامع هستند. البته این صرفا یک فرضیه هست که قابل تأمل و بررسیه.
        

11

26

            درود بر شما 
کتاب رو به معرفی  جناب هاشمی مطالعه کردم ،اول از ایشون تشکر ویژه دارم در خصوص کتاب یادداشت مفصلی ایشون نوشته اند که شمارو  ارجاع میدم به اون یادداشت .
اما اگر خودم بخوام نکته ای رو بگم این هست که به شیوه ی دقیق خواندن اشاره کرده ابتدا پاراگراف پاراگراف کتاب رو مطالعه کنیم و بعد نقل به معنا کنیم ینی ببینیم دقیقا هدف نویسنده چی بوده ،اون موضوع رو کامل برای خودمون باز کنیم و اینکه اگر جای نویسنده بودیم برداشت دقیق مون از اون مطلب چی بوده ,رسیدن به تز و استفاده از تشبیه برای روشن کردن تز ، حتی اگر در جایی از کتاب با نویسنده مخالف بودیم یا نظر دیگری داشته باشیم از زاویه دید نویسنده نگاه کنیم و با مثال هایی که برای خودمون میاریم سعی در فهمیدن مطلب داشته باشیم‌.
در آخر انتظار نویسنده در این کتاب از من خواننده این است که برای بعضی کتاب ها حالا غیر از رمان، نگاه دقیق تری داشته باشیم و برای فهم بیشتر مطلب سر سری از روی مطالب نگذریم قدری تأمل و تفکر لازم است .
          

43

4

                فصل سوم: غریزه‌ی خط مستقیم
تو این فصل نویسنده در مورد یکی از خطاهای تفسیر آمار و ارقام میگه. این که وقتی یک نمودار در حال حاضر به صورت تصاعدی رشد میکنه، دلیل بر ادامه نمودار به همین صورت نیست. مثلاً جمعیت جهان داره به سرعت افزایش پیدا میکنه اما سرعت این رشد رو به کاهشه و اگر به نمودار تعداد کودکان نگاه کنیم، می‌بینیم که ثابته.
پس میتونیم نتیجه بگیریم که به علت پیش‌رفت‌های به وجود آمده، مردم بیشتری زنده میمونن و به همین علت جمعیت به سرعت در حال افزایشه. اما به صورت هم‌زمان افراد کمتر بچه‌دار میشن و برای همین تقریباً جمعیت به رشد ثابتی میرسه و نیازی به ترسیدن نیست.
برعکسش هم صادقه که یه نمودار تصاعدی در ابتدا خطی به نظر میرسه و اگه جلوش گرفته نشه، در آینده ناگهان تصاعدی و کنترلش سخت میشه.

فصل چهارم: غریزه‌ی ترس 
بهترین فصل کتاب تا این جا همین فصل بود.
چطور ترس‌های مشترک آدم‌ها از پدیده‌هایی مثل سوانح، مسمومیت، زلزله و... باعث میشه به جای تمرکز بر خطرات واقعی حال حاضر، بر امور بسیار بزرگ‌نمایی شده تمرکز کنیم.
*تفکر تحلیلی همیشه سخت است؛ اما وقتی ترسیده باشی، تقریباً غیرممکن می‌شود.*
نویسنده توضیح میده غرایز ما و ترس‌های ما بیشتر برای سطح یک تا سه یعنی سطوح مالی کمتر صدق میکنه و در سطح چهار که اکثر ما هستیم، این ترس‌ها صادق نیستند. البته نمی‌خواد بگه نباید برای سطوح پایین فکر کرد، فقط منظورش اینه که این ترس‌ها در سطح چهار بیشتر آسیب‌رسان محسوب میشن و انواع فوبیاها و دیدگاه انحرافی به جهان ایجاد میکنن.
"جهان هیچ‌گاه تا این اندازه امن و خالی از خشونت نبوده و در عین حال هیچ‌وقت تصویری چنین خطرناک از آن ترسیم نشده است. ترس‌هایی که زمانی به بقای نیاکان ما کمک می‌کرد، امروزه به اشتغال خبرنگاران کمک می‌کند."
یکی از جملات خیلی خوب نویسنده: مسائل ممکن است بد و در عین حال رو به بهبود باشند.
        

5

                رابطهٔ هایدگر با نازیست‌ها بسیار بغرنج و احتمالا اساسی است. 

فرض کن از تاثیرگذارترین فلاسفه قرن20 باشی و در عین وقتی نازی‌ها در آلمان قدرت می‌گیرن، رئیس دانشگاه برلین بشی.
فرض کن پس از گذشت بیش از 2هزاره جرئت کنی و با مسئله وجود از زاویه‌ای دیگر مواجه بشی، بعد در عین حال دست در تصفیهٔ (!) اساتید و دانشوران یهودی داشته باشی.
فرض کن گادامر هم این وسط حذف شد. حتی گادامر.

خلاصه  این کتاب می‌خواد تاحدی به این کنکاش این رابطهٔ بپردازه. خیلی موفق نبود به نظرم. یه سری اطلاعات کف دستم گذاشت، ولی نه بیشتر. 
        

15

آلمانی خوب نیست. واقعا نچسبه بین همه این زبونایی که تست کردم. ولی خب بیشرفا نصف علوم انسانی و اجتماعی دنیارو تولید کردن🤦🏻‍♂️😂 فلذا ازش فراری نیست :)

به نظرم خیلی خفنه که یک ایرانی در این سطح پایان‌نامه دکترا کار کرده باشه و حتی کلش رو به زبان آلمانی نوشته باشه! به خاطر ضیق وقت به خودم قول داده بودم کتاب جدید شروع نکنم ولی نتونستم در برابر این مقاومت کنم :)

20

                به نظرم خیلی خفنه که یک ایرانی در این سطح پایان‌نامه دکترا کار کرده باشه و حتی کلش رو به زبان آلمانی نوشته باشه! به خاطر ضیق وقت به خودم قول داده بودم کتاب جدید شروع نکنم ولی نتونستم در برابر این مقاومت کنم :)
        

20