یادداشت مهرداد احمدنژاد
1403/1/2
نمیدونم دقیقا چه سالی خوندنش رو آغاز کردم ولی قسمتهای باقی مونده رو خیلی سریع خوندم که تمومش کنم و یکی از کتابهای نصفه و نیمه مونده رو به پایان برسونم و یکی از پروندههای باز ذهنم رو ببندم. در مورد نویسنده اطلاع دقیقی ندارم ولی اینطور که برمیاد یک روحانی دغدغهمنده که با سوژههای مختلفی برخورد داشته و سعی کرده اونهارو در قالب داستانهای کوتاه روایت کنه. بعضی از روایتهاش (شاید در حد ۲-۳ تا) مو رو به تن آدم سیخ میکرد اما در کل سوژهسوزی میکرد؛ یعنی اگر آدم خوشذوقتر و نویسندهی قویتری سراغ این موضوعات رفته بود احتمال داشت از هر کدوم لااقل یه داستان بلند رنگ و لعابدار در بیاره. نتیجهگیریهای مستقیم-به سبک دیالوگهای گلدرشت سریالهای دستهدوم صدا و سیمایی-حقیقتا کار رو خراب میکنه. البته اگر کتاب رو در قالب داستان-موعظه به دست بگیریم شاید این سبک به رسمیت شناخته بشه اما در کل شاید فقط مناسب جوانتر هایی باشه که هنوز قدم به دانشگاه نذاشتن(صرفا محدودهی سنی رو میخواستم شفاف کنم). گاهی واژهپردازیهای نویسنده جالب بود و نشون میداد که نویسنده از نظر ادبی آدم شوتی نیست اما به نظرم علاقهای به داستاننویسی هم نداشته و شاید حتی مشغلهی زیاد و فرصت کم باعث شده نوشتههاش تا این حد ناجذاب باشن. یک عبارت جالب هم ازش یاد گرفتم که بی انصافیه بهش اشاره نکنم: «حجاب معاصرت»
(0/1000)
محمدمهدی حیدری
1403/2/2
1