بریدههای کتاب زهرا بجلی زهرا بجلی 1404/4/27 عربیکا یامین پور 4.2 62 صفحۀ 116 انقلابی بودن به مطالبه گری و فریاد زدنِ زیاد نیست، به دوست داشتن مردم و ایثار کردن برای آن هاست. 0 5 زهرا بجلی 1404/4/26 بیست و هفت روز و یک لبخند: روایتی از زندگی شهید بابک نوری هریس فاطمه رهبر 4.0 30 صفحۀ 166 بابک در جیب پیراهنش دست می کند. قرآن کوچکی در می آورد و زیر لب صلوات می فرستد و لایش را باز می کند : _به خاطر وجود و درایت ایشونه. رضا، این آرامش و امنیت، این غروری رو که من امشب ازش حرف می زنم، مدیون بودن این مرد هستیم؛ همه ما علی پور خم می شود روی عکس. تصویر حضرت خامنه ای، زیر نور اندک ماه روشن می شود. 0 3 زهرا بجلی 1404/4/23 حماسهی سجادیه؛ تویی به جای همه جلد 1 سیدمهدی شجاعی 4.5 27 صفحۀ 340 فراموش نمی کنم این کلام جدّم امیرالمؤمنین را که به شما فرمود : وجود تو برای اسلام، کمترین زحمت و بیشترین رحمت و برکت را داشته است. 1 1 زهرا بجلی 1404/4/22 جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ 3.7 153 صفحۀ 32 بی مسئولیتی؟ برادران! رفتار چه کسی مسئولانه تر است از مرغی دریایی که برای زندگی مفهومی والاتر و مقصودی برتر یافته و از پی آن ها می رود؟ هزاران سال دنبال کله ی ماهی ها به هر کنج و گوشه ای سرک کشیده ایم، ولی حالا دلیلی برای زیستن داریم :یادگیری، کشف، نیل به آزادی! 0 35 زهرا بجلی 1404/4/17 مردان و رجزهایشان سیدمهدی شجاعی 3.8 6 صفحۀ 30 اِنّی اَذُبُّ فی طَلابِ الثّارِ من در طلب خونهای به ناحق ریخته، آرام نمی گیرم 0 3 زهرا بجلی 1404/4/15 پرتگاه پشت پاشنه مجید اسطیری 3.2 17 صفحۀ 20 تنهایی، همزاد آدمی زاد است. تنهایی، جفت هر نوزادی است که در زهدان مادر می بالد. هم بازی همیشگی و همراه جاودان انسان، تنهایی است. 0 4 زهرا بجلی 1404/4/2 علی اصغر نبود: حکایت کربلا از زبان رباب (ع) محسن عباسی ولدی 4.8 5 صفحۀ 42 پدر وقتی خون تو راه به آسمان می پاشید، این چنین گفت: آنچه از بلا بر سرم باریده برایم آسان است؛ زیرا که در مقابل چشمان خداست. 0 2 زهرا بجلی 1404/4/2 علی اصغر نبود: حکایت کربلا از زبان رباب (ع) محسن عباسی ولدی 4.8 5 صفحۀ 12 اصغرم! جدت گفت:گریه نوزاد، لاإله إلّا اللَّه است. 0 1 زهرا بجلی 1404/4/2 سفر شهادت موسی صدر 4.2 25 صفحۀ 83 أتَرجُو أمَّةً قَتَلت حُسیناً شَفاعَة جَدَّهِ یومَ الجَزاءِ (آیا امتی که حسین را کشت به شفاعت جد او در روز جزا امید می برد؟) 0 7 زهرا بجلی 1404/3/29 معجزه خون: روایت زندگی و اوج بندگی پاسدار شهید مدافع حرم مهدی بختیاری کوثر امیدی 1.8 0 صفحۀ 61 به نظرم برجسته ترین ویژگی اش پرکاری و خستگی ناپذیری بود. نمی دانم شاید به حکم (لَیْسَ لِلْاِنْسَانِ اِلَّا مَا سَعَی) مُهر شهادت خورد بر تقدیرش. 0 3 زهرا بجلی 1404/3/29 معجزه خون: روایت زندگی و اوج بندگی پاسدار شهید مدافع حرم مهدی بختیاری کوثر امیدی 1.8 0 صفحۀ 57 اخم آلود گفتم :آقا مهدی این چه کاریه می کنی؟ _کدوم کار؟ همین که می ری از بچه ها عذرخواهی می کنی. مگه تقصیر تو بود؟ اصلا حتی اگه تقصیر تو هم باشه، اینا باید یادبگیرن فرمانده هم گاهی اشتباه می کنه، اما دلیل نمی شه بی احترامی بکنن. مهدی جدی گفت:من این چیز ها سرم نمی شه، بچه ها به حرفم اعتماد کردن، نمی خوام از دستم ناراحت باشن یا حق الناسی گردنم باشه. 0 1 زهرا بجلی 1404/3/27 غدیر علی صفایی حائری 4.3 18 صفحۀ 11 این ولایت، بالاتر از محبت و دوستی و عشق است؛ که عشق علی در دل دشمنان او هم خانه داشت. آنها که شکوه و وقار کوه و زیبایی دشت و عظمت کویر و دریا و جلوه طلوع و غروب، اسیرشان می کند و چشمانشان را می گیرد و دلشان را به بند می کشد، چگونه می شود شکوه و عظمت آن روح بزرگتر از کوه، زیبایی و گستردگی آن قلب وسیع تر از هستی و عظمت و ناپیدایی آن سینه ناپیدا تر از کویر و عمیق تر از دریا و جلوه آن طلوع بی غروب، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نکند. 0 2 زهرا بجلی 1404/3/27 سووشون سیمین دانشور 4.1 279 صفحۀ 304 گریه نکن خواهرم. در خانه ات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگری خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید :در راه که می آمدی سحر را ندیدی! 0 2 زهرا بجلی 1404/3/22 سووشون سیمین دانشور 4.1 279 صفحۀ 146 آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعه خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همه اش تو دهنی و نومیدی است، آدم احساس می کند که مثل تفاله شده، لاشه ای، مرداری است که در لجن افتاده. 0 6 زهرا بجلی 1404/3/20 سووشون سیمین دانشور 4.1 279 صفحۀ 70 0 1 زهرا بجلی 1403/11/9 مرثیهای بر یک رهایی آزاده جهان احمدی 3.2 27 صفحۀ 137 من از جایی به بعد، در زندگی فهمیدم آن قدر ها وقت ندارم که بنشینم مویه کنم بر زندگی و جوانی از دست رفته خودم و خانواده ام. مجبورم جایی میان زندگی، همراه با اشک ریختن و پذیرفتن همه شکست ها و فقدان ها بلند شوم، راه بروم، رانندگی کنم، کار کنم، پول در بیاورم، ظرف بشویم و بخندم و معاشرت کنم. 0 2 زهرا بجلی 1403/5/6 دل سوز سید مصطفی موسوی 3.4 18 صفحۀ 146 می گویم:(حاجی من یک دوره ای نگران بودم اگر توی بهشت چای ندهند چه؟) و با خنده و تعجب پیرمرد روبرو می شوم، حبه ای قند گوشه لپم می گذارم و می گویم:(آخر خدا قربانش بروم همه اش وعده شراب داده است! ماهم که چای خور...) 0 2 زهرا بجلی 1403/5/5 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 92 صفحۀ 132 هر بار که سفر می کنم، بیشتر به این باور می رسم که ریشه ما عمیق تر از آن است که بشود بریدشان و رفت. در سرزمین ما خیلی چیز ها ایده آل نیست. محدودیت ها و مشکلات را می دانم، اما هرچه باشد مال خود ماست. ارث پدرمان است، غمش را فراوان خوردیم اما شادی هم کم ندارد... می مانیم و شادی هایش را زیادتر می کنیم. 0 2 زهرا بجلی 1403/5/5 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 92 صفحۀ 132 مردم کوبا قرار نگذاشته اند چیزی را تغییر بدهند و همین زندگیشان را سرخوشانه می کند. این که خوب است یا نه را نمی دانم، این را جامعه شناس ها بگویند. کوبایی ها برعکس ما هستند که در طول تاریخ به همه چی کار داشته ایم و کار داریم. از سوراخ لایه اوزون تا حل بزرگترین مشکلات فلسفی بشر. 0 1 زهرا بجلی 1403/5/5 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 92 صفحۀ 114 از او می پرسم آیا خانه همینگوی را دیده است یا نه. انتظار دارم اولین جایی که دیدنش برای یک آمریکایی جالب باشد. خانه ارنست همینگوی باشد، اما کنی می پرسد:(خانه کی؟) و تازه می فهمم که نه تنها نمی داند همینگوی سال ها در حومه ی هاوانا زندگی کرده که حتی نمیداند نویسنده ای به این اسم وجود دارد. 1 21
بریدههای کتاب زهرا بجلی زهرا بجلی 1404/4/27 عربیکا یامین پور 4.2 62 صفحۀ 116 انقلابی بودن به مطالبه گری و فریاد زدنِ زیاد نیست، به دوست داشتن مردم و ایثار کردن برای آن هاست. 0 5 زهرا بجلی 1404/4/26 بیست و هفت روز و یک لبخند: روایتی از زندگی شهید بابک نوری هریس فاطمه رهبر 4.0 30 صفحۀ 166 بابک در جیب پیراهنش دست می کند. قرآن کوچکی در می آورد و زیر لب صلوات می فرستد و لایش را باز می کند : _به خاطر وجود و درایت ایشونه. رضا، این آرامش و امنیت، این غروری رو که من امشب ازش حرف می زنم، مدیون بودن این مرد هستیم؛ همه ما علی پور خم می شود روی عکس. تصویر حضرت خامنه ای، زیر نور اندک ماه روشن می شود. 0 3 زهرا بجلی 1404/4/23 حماسهی سجادیه؛ تویی به جای همه جلد 1 سیدمهدی شجاعی 4.5 27 صفحۀ 340 فراموش نمی کنم این کلام جدّم امیرالمؤمنین را که به شما فرمود : وجود تو برای اسلام، کمترین زحمت و بیشترین رحمت و برکت را داشته است. 1 1 زهرا بجلی 1404/4/22 جاناتان مرغ دریایی ریچارد باخ 3.7 153 صفحۀ 32 بی مسئولیتی؟ برادران! رفتار چه کسی مسئولانه تر است از مرغی دریایی که برای زندگی مفهومی والاتر و مقصودی برتر یافته و از پی آن ها می رود؟ هزاران سال دنبال کله ی ماهی ها به هر کنج و گوشه ای سرک کشیده ایم، ولی حالا دلیلی برای زیستن داریم :یادگیری، کشف، نیل به آزادی! 0 35 زهرا بجلی 1404/4/17 مردان و رجزهایشان سیدمهدی شجاعی 3.8 6 صفحۀ 30 اِنّی اَذُبُّ فی طَلابِ الثّارِ من در طلب خونهای به ناحق ریخته، آرام نمی گیرم 0 3 زهرا بجلی 1404/4/15 پرتگاه پشت پاشنه مجید اسطیری 3.2 17 صفحۀ 20 تنهایی، همزاد آدمی زاد است. تنهایی، جفت هر نوزادی است که در زهدان مادر می بالد. هم بازی همیشگی و همراه جاودان انسان، تنهایی است. 0 4 زهرا بجلی 1404/4/2 علی اصغر نبود: حکایت کربلا از زبان رباب (ع) محسن عباسی ولدی 4.8 5 صفحۀ 42 پدر وقتی خون تو راه به آسمان می پاشید، این چنین گفت: آنچه از بلا بر سرم باریده برایم آسان است؛ زیرا که در مقابل چشمان خداست. 0 2 زهرا بجلی 1404/4/2 علی اصغر نبود: حکایت کربلا از زبان رباب (ع) محسن عباسی ولدی 4.8 5 صفحۀ 12 اصغرم! جدت گفت:گریه نوزاد، لاإله إلّا اللَّه است. 0 1 زهرا بجلی 1404/4/2 سفر شهادت موسی صدر 4.2 25 صفحۀ 83 أتَرجُو أمَّةً قَتَلت حُسیناً شَفاعَة جَدَّهِ یومَ الجَزاءِ (آیا امتی که حسین را کشت به شفاعت جد او در روز جزا امید می برد؟) 0 7 زهرا بجلی 1404/3/29 معجزه خون: روایت زندگی و اوج بندگی پاسدار شهید مدافع حرم مهدی بختیاری کوثر امیدی 1.8 0 صفحۀ 61 به نظرم برجسته ترین ویژگی اش پرکاری و خستگی ناپذیری بود. نمی دانم شاید به حکم (لَیْسَ لِلْاِنْسَانِ اِلَّا مَا سَعَی) مُهر شهادت خورد بر تقدیرش. 0 3 زهرا بجلی 1404/3/29 معجزه خون: روایت زندگی و اوج بندگی پاسدار شهید مدافع حرم مهدی بختیاری کوثر امیدی 1.8 0 صفحۀ 57 اخم آلود گفتم :آقا مهدی این چه کاریه می کنی؟ _کدوم کار؟ همین که می ری از بچه ها عذرخواهی می کنی. مگه تقصیر تو بود؟ اصلا حتی اگه تقصیر تو هم باشه، اینا باید یادبگیرن فرمانده هم گاهی اشتباه می کنه، اما دلیل نمی شه بی احترامی بکنن. مهدی جدی گفت:من این چیز ها سرم نمی شه، بچه ها به حرفم اعتماد کردن، نمی خوام از دستم ناراحت باشن یا حق الناسی گردنم باشه. 0 1 زهرا بجلی 1404/3/27 غدیر علی صفایی حائری 4.3 18 صفحۀ 11 این ولایت، بالاتر از محبت و دوستی و عشق است؛ که عشق علی در دل دشمنان او هم خانه داشت. آنها که شکوه و وقار کوه و زیبایی دشت و عظمت کویر و دریا و جلوه طلوع و غروب، اسیرشان می کند و چشمانشان را می گیرد و دلشان را به بند می کشد، چگونه می شود شکوه و عظمت آن روح بزرگتر از کوه، زیبایی و گستردگی آن قلب وسیع تر از هستی و عظمت و ناپیدایی آن سینه ناپیدا تر از کویر و عمیق تر از دریا و جلوه آن طلوع بی غروب، چشم و دل و عشق و احساسشان را پر نکند. 0 2 زهرا بجلی 1404/3/27 سووشون سیمین دانشور 4.1 279 صفحۀ 304 گریه نکن خواهرم. در خانه ات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگری خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید :در راه که می آمدی سحر را ندیدی! 0 2 زهرا بجلی 1404/3/22 سووشون سیمین دانشور 4.1 279 صفحۀ 146 آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعه خوش چه زود می تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همه اش تو دهنی و نومیدی است، آدم احساس می کند که مثل تفاله شده، لاشه ای، مرداری است که در لجن افتاده. 0 6 زهرا بجلی 1404/3/20 سووشون سیمین دانشور 4.1 279 صفحۀ 70 0 1 زهرا بجلی 1403/11/9 مرثیهای بر یک رهایی آزاده جهان احمدی 3.2 27 صفحۀ 137 من از جایی به بعد، در زندگی فهمیدم آن قدر ها وقت ندارم که بنشینم مویه کنم بر زندگی و جوانی از دست رفته خودم و خانواده ام. مجبورم جایی میان زندگی، همراه با اشک ریختن و پذیرفتن همه شکست ها و فقدان ها بلند شوم، راه بروم، رانندگی کنم، کار کنم، پول در بیاورم، ظرف بشویم و بخندم و معاشرت کنم. 0 2 زهرا بجلی 1403/5/6 دل سوز سید مصطفی موسوی 3.4 18 صفحۀ 146 می گویم:(حاجی من یک دوره ای نگران بودم اگر توی بهشت چای ندهند چه؟) و با خنده و تعجب پیرمرد روبرو می شوم، حبه ای قند گوشه لپم می گذارم و می گویم:(آخر خدا قربانش بروم همه اش وعده شراب داده است! ماهم که چای خور...) 0 2 زهرا بجلی 1403/5/5 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 92 صفحۀ 132 هر بار که سفر می کنم، بیشتر به این باور می رسم که ریشه ما عمیق تر از آن است که بشود بریدشان و رفت. در سرزمین ما خیلی چیز ها ایده آل نیست. محدودیت ها و مشکلات را می دانم، اما هرچه باشد مال خود ماست. ارث پدرمان است، غمش را فراوان خوردیم اما شادی هم کم ندارد... می مانیم و شادی هایش را زیادتر می کنیم. 0 2 زهرا بجلی 1403/5/5 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 92 صفحۀ 132 مردم کوبا قرار نگذاشته اند چیزی را تغییر بدهند و همین زندگیشان را سرخوشانه می کند. این که خوب است یا نه را نمی دانم، این را جامعه شناس ها بگویند. کوبایی ها برعکس ما هستند که در طول تاریخ به همه چی کار داشته ایم و کار داریم. از سوراخ لایه اوزون تا حل بزرگترین مشکلات فلسفی بشر. 0 1 زهرا بجلی 1403/5/5 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 92 صفحۀ 114 از او می پرسم آیا خانه همینگوی را دیده است یا نه. انتظار دارم اولین جایی که دیدنش برای یک آمریکایی جالب باشد. خانه ارنست همینگوی باشد، اما کنی می پرسد:(خانه کی؟) و تازه می فهمم که نه تنها نمی داند همینگوی سال ها در حومه ی هاوانا زندگی کرده که حتی نمیداند نویسنده ای به این اسم وجود دارد. 1 21