بریده‌ای از کتاب مرثیه‌ای بر یک رهایی اثر آزاده جهان احمدی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 137

من از جایی به بعد، در زندگی فهمیدم آن قدر ها وقت ندارم که بنشینم مویه کنم بر زندگی و جوانی از دست رفته خودم و خانواده ام. مجبورم جایی میان زندگی، همراه با اشک ریختن و پذیرفتن همه شکست ها و فقدان ها بلند شوم، راه بروم، رانندگی کنم، کار کنم، پول در بیاورم، ظرف بشویم و بخندم و معاشرت کنم.

من از جایی به بعد، در زندگی فهمیدم آن قدر ها وقت ندارم که بنشینم مویه کنم بر زندگی و جوانی از دست رفته خودم و خانواده ام. مجبورم جایی میان زندگی، همراه با اشک ریختن و پذیرفتن همه شکست ها و فقدان ها بلند شوم، راه بروم، رانندگی کنم، کار کنم، پول در بیاورم، ظرف بشویم و بخندم و معاشرت کنم.

13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.