بریدههای کتاب زینب صادقپور زینب صادقپور 12 ساعت پیش عیش مدام ماریو بارگاس یوسا 4.0 1 صفحۀ 59 عاشق پیوسته با این حقیقت روبروست که هیچچیز پایدار نیست. 0 0 زینب صادقپور 1404/1/11 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 54 صفحۀ 155 اِما پرسید: مگر اصلاً میشود که آدم به خوشبختی برسد؟ رودولف جواب داد: بله ، یک روزی میرسد. 0 1 زینب صادقپور 1404/1/2 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 54 صفحۀ 47 به نظرش میآمد که بعضی جاهای کرهٔ زمین باید که خوشبختی تولید کنند، مثل گیاهی که خاص خاک آنجا باشدو در جاهای دیگر بَد بروید. 0 3 زینب صادقپور 1403/11/12 مرد سبز شش هزار ساله (رمان برای نوجوانان) فریبا کلهر 4.0 2 صفحۀ 30 آن روز صبح ستارهخانم شانههای نحیف زنبق را در دستانش گرفت و با مهربانترین لحنی که در خود سراغ داشت، طوری که برخورنده و دلگیرکننده نباشد به زنبق گفت:« یادت هست به تو گفتم که اگر آنقدر بدشانس باشی که ارباب بعد از پنجاه سال برگردد...» زنبق به یاد شب ورودش به خانهی زن افتاد. بله. حرف ستارهخانم را به خوبی به یاد داشت. پس سرش را تکان داد و ستارهخانم با غمی که در چشمانش موج برمیداشت گفت:« تو بدشانسی دخترکم...» 0 2 زینب صادقپور 1402/12/20 دلقک هدی حدادی 4.3 14 صفحۀ 71 همیشه آدما موقهی سلام و خداحافظی یه حرفای بیخودی به هم میگن. 0 11 زینب صادقپور 1402/12/20 دلقک هدی حدادی 4.3 14 صفحۀ 20 « اون دیوونه بود. آدم که دیوونهها رو نمیزنه!» این جمله رو بیستوپنج بار با خودم تکرار کردم. 0 9 زینب صادقپور 1402/11/23 عاشقانه های یونس در شکم ماهی جمشید خانیان 4.0 47 صفحۀ 10 ما واقعاً وقتی توی آینه به خودمون نگاه میکنیم، داریم به کی نگاه میکنیم. 0 33 زینب صادقپور 1402/10/13 زندگی پای تخته سیاه عفت جوادی 3.3 7 صفحۀ 48 در عوض محیط کلاس را خیلی دوست داشتم و به قدری در تعامل با دانشآموزان غرق میشدم که یادم میرفت دنیایی هم بیرون از آن فضا وجود دارد، دنیایی که در آن کلی گرفتاری و غصه داشتم. 0 17 زینب صادقپور 1402/6/2 انزجار (توماس برنهارت در سان سالوادور) اوراسیو کاستیانوس مویا 3.9 6 صفحۀ 10 اصلاً مگر میشود آدم یازده سال آزگار توی یکی از مدرسههای برادران مریست درس بخواند و خل و چل نشود؟ دیگر بعد از آن همه شستوشوی مغزی، فکر توی کلهی آدم میماند؟... چه بلاهایی که در آن یازده سال سر روح و روانمان نیاوردند. یازده سال یک روز و دو روز نیست؛ یک عمر است! یازده سال مزخرفاتشان را توی کلهمان فرو کردند و وادارمان کردند تن به قوانین ابلهانهشان بدهیم. 0 18 زینب صادقپور 1402/3/20 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 167 شاید این یکی از تراژدیهایی بود که زندگی برای ما رقم میزند: سرنوشت ما این است که در پیری بدل به همان چیزی شویم که در جوانی بیش از همه از آن نفرت داشتهایم. 0 20 زینب صادقپور 1402/3/20 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 160 « نمیتوانست با خودش کنار بیاید.» این فقط یک جمله بود، ولی جملهای دقیق. زیر فشار قدرت، خویشتن آدمی ترک برمیدارد و دوپاره میشود: پارهی بزدل در جلوت و پارهی قهرمان در خلوت، یا بالعکس. البته شکل معمولتری هم دارد: دو پارهی بزدل، در خلوت و جلوت. انسانی که با تبر دوپارهاش کردهاند؛ ولی نه، قضیه به این سادگیها نبود. بهتر است بگوییم: انسانی که خرد و خاکشیرش کردهاند و او بیهوده میکوشد به یاد بیاورد که چگونه این خردهها_خود او_ زمانی کل منسجمی را تشکیل میدادهاند. 0 1 زینب صادقپور 1402/3/14 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 117 اینها تصور میکردند سازوکار قدرت را میدانند و از تو میخواستند با آن بجنگی، همانطور که خودشان باور داشتند اگر جای تو بودند، میجنگیدند. به عبارت دیگر، آنها خواستار خون تو بودند. شهید میخواستند تا با آن شرارت رژیم را ثابت کنند. اما قرار بود تو شهید شوی نه آنها. و برای اثبات اینکه رژیم حقیقتاً تبهکار و هیولاوار و گوشتخوار است، چند شهید لازم بود؟ بیشتر، هرچه بیشتر. 0 4 زینب صادقپور 1402/3/14 همسایه ها احمد محمود 4.1 80 صفحۀ 380 قاضی میآید تو. مثل همیشه شلوغ است و پرسروصدا. این اسم را بچهها بهش دادند. کتاب قانون متحرک زندان است. ... قاضی سربه سر همه میگذارد... و گاهی لودگی میکند: اگر عمامهٔ آخوندو بدزدی که زیرشلوارش کنی، مشمول مادهٔ ۱۲۷ میشی. آخه، آخوند از ابنیه و آثار مذهبیه. بعد لبخند میزند، انگشتش را زیر بینی آدم میگرداند و ادامه میدهد -عمامهٔ آخوند، از آثار مذهبیه، اما کون پتی تو که احتیاج به شلوار داره چی؟... 1 9 زینب صادقپور 1402/3/14 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 77 امریکاییها، برخلاف پروپاگاندای خودشان، ذاتاً بسیار منفعلند، زیرا همهچیز، از اندیشه تا غذا، برایشان پیشاپیش فرآوری میشود. حتی گاوهای امریکایی، که بیحرکت در مزارع ایستادهاند، شبیه آگهی کنسروهای شیرعسلی هستند. 0 3 زینب صادقپور 1402/2/31 شب یک شب دو بهمن فرسی 3.7 18 صفحۀ 62 بنابراین به تو توصیه میکنم جغرافیایی را بخواه و آرزو کن که در آن بی هیچ سعی و قصد قبلی، با کلمات شسته و تیز، بتوانی راضیبودن و راضینبودن را بگویی و بنویسی. 0 4 زینب صادقپور 1402/2/30 شب یک شب دو بهمن فرسی 3.7 18 صفحۀ 11 من از این بیماری انسان که همیشه میخواهد چیزی پنهانکردنی و بروزندادنی داشته باشد هیچوقت سر در نیاوردهام. 0 8
بریدههای کتاب زینب صادقپور زینب صادقپور 12 ساعت پیش عیش مدام ماریو بارگاس یوسا 4.0 1 صفحۀ 59 عاشق پیوسته با این حقیقت روبروست که هیچچیز پایدار نیست. 0 0 زینب صادقپور 1404/1/11 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 54 صفحۀ 155 اِما پرسید: مگر اصلاً میشود که آدم به خوشبختی برسد؟ رودولف جواب داد: بله ، یک روزی میرسد. 0 1 زینب صادقپور 1404/1/2 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 54 صفحۀ 47 به نظرش میآمد که بعضی جاهای کرهٔ زمین باید که خوشبختی تولید کنند، مثل گیاهی که خاص خاک آنجا باشدو در جاهای دیگر بَد بروید. 0 3 زینب صادقپور 1403/11/12 مرد سبز شش هزار ساله (رمان برای نوجوانان) فریبا کلهر 4.0 2 صفحۀ 30 آن روز صبح ستارهخانم شانههای نحیف زنبق را در دستانش گرفت و با مهربانترین لحنی که در خود سراغ داشت، طوری که برخورنده و دلگیرکننده نباشد به زنبق گفت:« یادت هست به تو گفتم که اگر آنقدر بدشانس باشی که ارباب بعد از پنجاه سال برگردد...» زنبق به یاد شب ورودش به خانهی زن افتاد. بله. حرف ستارهخانم را به خوبی به یاد داشت. پس سرش را تکان داد و ستارهخانم با غمی که در چشمانش موج برمیداشت گفت:« تو بدشانسی دخترکم...» 0 2 زینب صادقپور 1402/12/20 دلقک هدی حدادی 4.3 14 صفحۀ 71 همیشه آدما موقهی سلام و خداحافظی یه حرفای بیخودی به هم میگن. 0 11 زینب صادقپور 1402/12/20 دلقک هدی حدادی 4.3 14 صفحۀ 20 « اون دیوونه بود. آدم که دیوونهها رو نمیزنه!» این جمله رو بیستوپنج بار با خودم تکرار کردم. 0 9 زینب صادقپور 1402/11/23 عاشقانه های یونس در شکم ماهی جمشید خانیان 4.0 47 صفحۀ 10 ما واقعاً وقتی توی آینه به خودمون نگاه میکنیم، داریم به کی نگاه میکنیم. 0 33 زینب صادقپور 1402/10/13 زندگی پای تخته سیاه عفت جوادی 3.3 7 صفحۀ 48 در عوض محیط کلاس را خیلی دوست داشتم و به قدری در تعامل با دانشآموزان غرق میشدم که یادم میرفت دنیایی هم بیرون از آن فضا وجود دارد، دنیایی که در آن کلی گرفتاری و غصه داشتم. 0 17 زینب صادقپور 1402/6/2 انزجار (توماس برنهارت در سان سالوادور) اوراسیو کاستیانوس مویا 3.9 6 صفحۀ 10 اصلاً مگر میشود آدم یازده سال آزگار توی یکی از مدرسههای برادران مریست درس بخواند و خل و چل نشود؟ دیگر بعد از آن همه شستوشوی مغزی، فکر توی کلهی آدم میماند؟... چه بلاهایی که در آن یازده سال سر روح و روانمان نیاوردند. یازده سال یک روز و دو روز نیست؛ یک عمر است! یازده سال مزخرفاتشان را توی کلهمان فرو کردند و وادارمان کردند تن به قوانین ابلهانهشان بدهیم. 0 18 زینب صادقپور 1402/3/20 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 167 شاید این یکی از تراژدیهایی بود که زندگی برای ما رقم میزند: سرنوشت ما این است که در پیری بدل به همان چیزی شویم که در جوانی بیش از همه از آن نفرت داشتهایم. 0 20 زینب صادقپور 1402/3/20 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 160 « نمیتوانست با خودش کنار بیاید.» این فقط یک جمله بود، ولی جملهای دقیق. زیر فشار قدرت، خویشتن آدمی ترک برمیدارد و دوپاره میشود: پارهی بزدل در جلوت و پارهی قهرمان در خلوت، یا بالعکس. البته شکل معمولتری هم دارد: دو پارهی بزدل، در خلوت و جلوت. انسانی که با تبر دوپارهاش کردهاند؛ ولی نه، قضیه به این سادگیها نبود. بهتر است بگوییم: انسانی که خرد و خاکشیرش کردهاند و او بیهوده میکوشد به یاد بیاورد که چگونه این خردهها_خود او_ زمانی کل منسجمی را تشکیل میدادهاند. 0 1 زینب صادقپور 1402/3/14 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 117 اینها تصور میکردند سازوکار قدرت را میدانند و از تو میخواستند با آن بجنگی، همانطور که خودشان باور داشتند اگر جای تو بودند، میجنگیدند. به عبارت دیگر، آنها خواستار خون تو بودند. شهید میخواستند تا با آن شرارت رژیم را ثابت کنند. اما قرار بود تو شهید شوی نه آنها. و برای اثبات اینکه رژیم حقیقتاً تبهکار و هیولاوار و گوشتخوار است، چند شهید لازم بود؟ بیشتر، هرچه بیشتر. 0 4 زینب صادقپور 1402/3/14 همسایه ها احمد محمود 4.1 80 صفحۀ 380 قاضی میآید تو. مثل همیشه شلوغ است و پرسروصدا. این اسم را بچهها بهش دادند. کتاب قانون متحرک زندان است. ... قاضی سربه سر همه میگذارد... و گاهی لودگی میکند: اگر عمامهٔ آخوندو بدزدی که زیرشلوارش کنی، مشمول مادهٔ ۱۲۷ میشی. آخه، آخوند از ابنیه و آثار مذهبیه. بعد لبخند میزند، انگشتش را زیر بینی آدم میگرداند و ادامه میدهد -عمامهٔ آخوند، از آثار مذهبیه، اما کون پتی تو که احتیاج به شلوار داره چی؟... 1 9 زینب صادقپور 1402/3/14 هیاهوی زمان جولیان بارنز 3.6 12 صفحۀ 77 امریکاییها، برخلاف پروپاگاندای خودشان، ذاتاً بسیار منفعلند، زیرا همهچیز، از اندیشه تا غذا، برایشان پیشاپیش فرآوری میشود. حتی گاوهای امریکایی، که بیحرکت در مزارع ایستادهاند، شبیه آگهی کنسروهای شیرعسلی هستند. 0 3 زینب صادقپور 1402/2/31 شب یک شب دو بهمن فرسی 3.7 18 صفحۀ 62 بنابراین به تو توصیه میکنم جغرافیایی را بخواه و آرزو کن که در آن بی هیچ سعی و قصد قبلی، با کلمات شسته و تیز، بتوانی راضیبودن و راضینبودن را بگویی و بنویسی. 0 4 زینب صادقپور 1402/2/30 شب یک شب دو بهمن فرسی 3.7 18 صفحۀ 11 من از این بیماری انسان که همیشه میخواهد چیزی پنهانکردنی و بروزندادنی داشته باشد هیچوقت سر در نیاوردهام. 0 8