بریدهای از کتاب توپ اثر غلامحسین ساعدی
1404/2/13
صفحۀ 105
مرد مسنی که زانوانش را بغل کرده میگوید:«واسهی چی دروغ بگه خان؟» تیمور میخندد:«هیچوقت معلوم نمیشه که چرا یه آدم دروغ میگه. فقط خودش میتونه بفهمه که چرا دروغ میگه.»
مرد مسنی که زانوانش را بغل کرده میگوید:«واسهی چی دروغ بگه خان؟» تیمور میخندد:«هیچوقت معلوم نمیشه که چرا یه آدم دروغ میگه. فقط خودش میتونه بفهمه که چرا دروغ میگه.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.