بریدههای کتاب محمد هادی روشنی محمد هادی روشنی 1404/1/15 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 124 یوسف گفت :« حرف اساسی من این بود که بهشان گفتم به این آسانی که شما خیال میکنید نیست. گفتم مارکسیسم یا حتی سوسیالیسم شیوه فکری مشکلی است که تعلیم و تربیت دقیق میخواهد. گفتم تطبیق آن با زندگی و روحی و روش اجتماعی ما،مستلزم پختگی و وسعت نظر و فداکاری بیحد و حصری است. گفتم میترسم نمایشی با بازیگران ناشی روی صحنه بیاورید ، چند صباحی به علت وجود بازیگران تازه به حرفهای تازهترشان، عده زیادی را به خود جلب کنید، اما زود قالب تماشاگران و بازیگران را ناامید و خسته و دل زده و واخورده کنید. من گفتم روشن دلی لازم است ا بتوان با روشنفکری و بیدخالت غیر،برای مردم این مملکت کاری کرد...» 0 1 محمد هادی روشنی 1404/1/5 قلب ضعیف و بوبوک فیودور داستایفسکی 3.3 7 صفحۀ 70 سرآخر انگار کل این دنیا با تمام ساکنانش از ضعیف و ،قوی با خانمانشان، چه دخمه های فقرا و چه قصرهای مطلای اغنیا در تاریکی دم غروب به رؤیایی خیال انگیز و جادویی میماند؛ که مثل خوابی بود سر خواهد آمد، مثل دودی که در آسمان آبی تیره محو خواهد شد. 0 1 محمد هادی روشنی 1403/12/28 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 18 بله جانم ، مردم این شهر شاعر متولد میشوند اما شماها شعرشان را کشتهاید. گفتم پهلوانهایشان را اخته کرده اید. حتی امکان مبارزه هم باقی نگذاشتهاید که لااقل حماسی بگویند و رجزی بخوانند... گفتم سرزمینی ساختهاید خالی از قهرمان . گفتم شهر را کردهاید عین گورستان ، پر جنب و جوشترین محلش محله مردستان است 0 1 محمد هادی روشنی 1403/12/21 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 331 صفحۀ 288 به روز های اندوهباری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد ، به روزهای ملال، به روزهایی که هزار نفرین حتی لحظهای را برنمیگرداند 0 1 محمد هادی روشنی 1403/11/21 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 331 صفحۀ 174 نمیتوانست باور کند و از خشم به خود میلرزید. از پلههای زیرزمین پایین رفت . آنجا فقط سیاهی و نیستی بود. آب سیاه رنگی کف زمین را پوشانده بود. بوی ویرانی و مرگ میآمد،بوی بشر اولیه ، بوی حیوانیت. انگار کسی را سوزاندهاند و خاکسترش را به در و دیوار مالیده اند. 0 0 محمد هادی روشنی 1403/10/11 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 79 صفحۀ 90 گر شما خاطرات گذشته تان را از دست بدهید یادتان می رود کی هستید و اگر خاطرات آینده تان را از دست بدهید، سرآخر شما می مانید و زندگی بی پایان در زمان حال اما زمان حال بدون گذشته و آینده مگر اصلاً معنایی میدهد؟ با این حال چه کار میشود کرد؟ وقتی خط آهن بریده قطار مجبور است به توقف. 0 1 محمد هادی روشنی 1403/10/5 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 79 صفحۀ 10 از آخرین باری که آدم کشتم بیست و پنج سال ،گذشته یا بیست و شش سال؟ به هر حال همین حدودهاست انگیزه ام آن وقتها آن جور که مردم معمولاً خیال میکنند، شوق به کشتن یا یک جور انحراف جنسی .نبود. یأس بود. امید به لذتی کاملتر هربار مقتول را دفن میکردم پیش خودم میگفتم دفعه بعد بهتر عمل میکنم. دلیل اصلی این که دست از گشتن برداشتم این بود که امیدم ناامید شد. 0 43 محمد هادی روشنی 1403/10/2 در باب اعتماد به نفس آلن دوباتن 3.8 15 صفحۀ 7 اراسموس نیز گاهی قضاوتهای اشتباه میکرد گاهی شهوتش بر او غلبه میکرد گاهی طعمه توهمات و ترسهای غیر منطقی میشد، گاهی هنگام آشنایی با اشخاص جدید خجالتی رفتار میکرد و حتی گاهی در مراسمهای مهم هنگام صرف شام اشیاء از دستش سقوط میکردند. این نکته بسیار دلگرم کننده است، چون به این معناست که حماقتهای مکرر ما نباید مانع شود که در جمع های خوب و عالی حضور یابیم اینکه "گاه احمق به نظر میرسیم مرتکب اشتباهات لپی میشویم و کارهای عجیب شبانه انجام میدهیم دلیل نمیشود که صلاحیت حضور در جامعه را از دست بدهیم" 0 2 محمد هادی روشنی 1403/10/2 تاریخ با طعم زغال اخته یوسف قوجق 4.5 4 صفحۀ 100 *گاهی لازم است بعضی چیزها را زود فراموش کنیم ، طول که بکشد، کینه میآورد. قلب را سیاه و سنگین میکند. *دوست داشتن یک حس لحظهای است ولی داشتن دوست استمرار لحظههای دوست داشتن است 0 4 محمد هادی روشنی 1402/12/2 چرا ادبیات؟ ماریو بارگاس یوسا 3.7 13 صفحۀ 31 این دنیای بدون ادبیات، دنیای بیتمدن بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شر عشق این کابوسی که برای شما تصویر میکنم مهمترین خصلتش سازگاری و تن دادن انسان به قدرت است از این حیث این دنیا دنیایی مطلقاً حیوانیست، غرایز اصلی تعیین کننده رفتار روزانه میشوند و ویژگی عمده این زندگی مبارزه در راه بقا ترس از ناشناختهها و ارضای نیازهای مادی است وجایی برای روح باقی نمیماند 0 9 محمد هادی روشنی 1402/10/5 داستان پداگوژیکی آنتوان سمیونویچ ماکارنکو 0.0 صفحۀ 286 این باور روشنفکرانه که بچهها فقط کسانی را دوست دارند که با آنها برخورد محبت آمیزی داشته باشد همیشه صادق نیست ،مدتها پیش متقاعد شده بودم که بچهها افرادی از نوع دیگر را بیشتر دوست دارند و احترام بیشتری برایشان قائلند .مهارت بالا، دانش دقیق و مطمئن ، هنر، دستهای ماهر ، گزیده و عاقلانه صحبت کردن ، پرهیز از شعارهای توخالی ، آمادگی همیشگی برای کار همان ویژگیهایی هستند که تا حدود زیادی بچهها را به سمت افرادی با این مشخصات جذب میکنند. شاید شما تا سرحد ممکن با بچهها خشک برخورد کنید و بینهایت در موردشان سختگیر باشید و یا حتی وقتی مدام دور و برتان هستند به آنها توجهی نداشته باشید یا علاقه آنها نسبت به خودتان برایتان بیاهمیت باشد اما اگر با کار خود با دانش و موفقیت خود بدرخشید به راحتی میتوانید "«روی عشق و جانبداری آنها حساب کنید.» " 0 3 محمد هادی روشنی 1402/10/5 ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی 3.9 93 صفحۀ 38 مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید . اما من تا می توانم باید زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم ، البته اگر وقتی ناچار با مرگ روبه رو شدم _ که میشوم_ مهم نیست ، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد . 0 2 محمد هادی روشنی 1402/9/21 شازده کوچولو آنتوان دو سنت اگزوپری 4.4 421 صفحۀ 96 روباه گفت : آدمها این حقیقت رو فراموش کردن، اما تو نباید فراموش کنی . تو تا آخر عمر برای چیزی یا کسی که به خودت وابسته میکنی مسئولی ، تو مسئول گلت هستی... 0 4 محمد هادی روشنی 1402/9/13 داستان پداگوژیکی آنتوان سمیونویچ ماکارنکو 0.0 صفحۀ 141 ما افرادی بسیار معمولی بودیم که بر سر راهمان هزار مشکل وجود داشت واقعیت امر این است که ما در کار خود حرفهای نبودیم هر روز کاری پر بود از اشتباه ، گامهای نامطمئن ، افکار به هم ریخته. در برابر ما فضای مه آلود بیپایانی گسترده بود که هنگام طی مسیر به سختی راه اصلی منتهی به اهداف آتی نظام آموزشی و تربیتی را تشخیص میدادیم فقط دو چیز بود که در مورد آن شکی وجود نداشت : عزم راسخ ما برای ادامه کار تا حصول نتیجه ، هر چند نتیجه ناخوشایند و دیگری جریان داشتن زندگی در اردوگاه و دنیای اطراف 0 14
بریدههای کتاب محمد هادی روشنی محمد هادی روشنی 1404/1/15 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 124 یوسف گفت :« حرف اساسی من این بود که بهشان گفتم به این آسانی که شما خیال میکنید نیست. گفتم مارکسیسم یا حتی سوسیالیسم شیوه فکری مشکلی است که تعلیم و تربیت دقیق میخواهد. گفتم تطبیق آن با زندگی و روحی و روش اجتماعی ما،مستلزم پختگی و وسعت نظر و فداکاری بیحد و حصری است. گفتم میترسم نمایشی با بازیگران ناشی روی صحنه بیاورید ، چند صباحی به علت وجود بازیگران تازه به حرفهای تازهترشان، عده زیادی را به خود جلب کنید، اما زود قالب تماشاگران و بازیگران را ناامید و خسته و دل زده و واخورده کنید. من گفتم روشن دلی لازم است ا بتوان با روشنفکری و بیدخالت غیر،برای مردم این مملکت کاری کرد...» 0 1 محمد هادی روشنی 1404/1/5 قلب ضعیف و بوبوک فیودور داستایفسکی 3.3 7 صفحۀ 70 سرآخر انگار کل این دنیا با تمام ساکنانش از ضعیف و ،قوی با خانمانشان، چه دخمه های فقرا و چه قصرهای مطلای اغنیا در تاریکی دم غروب به رؤیایی خیال انگیز و جادویی میماند؛ که مثل خوابی بود سر خواهد آمد، مثل دودی که در آسمان آبی تیره محو خواهد شد. 0 1 محمد هادی روشنی 1403/12/28 سووشون سیمین دانشور 4.1 185 صفحۀ 18 بله جانم ، مردم این شهر شاعر متولد میشوند اما شماها شعرشان را کشتهاید. گفتم پهلوانهایشان را اخته کرده اید. حتی امکان مبارزه هم باقی نگذاشتهاید که لااقل حماسی بگویند و رجزی بخوانند... گفتم سرزمینی ساختهاید خالی از قهرمان . گفتم شهر را کردهاید عین گورستان ، پر جنب و جوشترین محلش محله مردستان است 0 1 محمد هادی روشنی 1403/12/21 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 331 صفحۀ 288 به روز های اندوهباری بیندیش که تسلیم شدگی را نفرین خواهی کرد ، به روزهای ملال، به روزهایی که هزار نفرین حتی لحظهای را برنمیگرداند 0 1 محمد هادی روشنی 1403/11/21 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 331 صفحۀ 174 نمیتوانست باور کند و از خشم به خود میلرزید. از پلههای زیرزمین پایین رفت . آنجا فقط سیاهی و نیستی بود. آب سیاه رنگی کف زمین را پوشانده بود. بوی ویرانی و مرگ میآمد،بوی بشر اولیه ، بوی حیوانیت. انگار کسی را سوزاندهاند و خاکسترش را به در و دیوار مالیده اند. 0 0 محمد هادی روشنی 1403/10/11 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 79 صفحۀ 90 گر شما خاطرات گذشته تان را از دست بدهید یادتان می رود کی هستید و اگر خاطرات آینده تان را از دست بدهید، سرآخر شما می مانید و زندگی بی پایان در زمان حال اما زمان حال بدون گذشته و آینده مگر اصلاً معنایی میدهد؟ با این حال چه کار میشود کرد؟ وقتی خط آهن بریده قطار مجبور است به توقف. 0 1 محمد هادی روشنی 1403/10/5 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 79 صفحۀ 10 از آخرین باری که آدم کشتم بیست و پنج سال ،گذشته یا بیست و شش سال؟ به هر حال همین حدودهاست انگیزه ام آن وقتها آن جور که مردم معمولاً خیال میکنند، شوق به کشتن یا یک جور انحراف جنسی .نبود. یأس بود. امید به لذتی کاملتر هربار مقتول را دفن میکردم پیش خودم میگفتم دفعه بعد بهتر عمل میکنم. دلیل اصلی این که دست از گشتن برداشتم این بود که امیدم ناامید شد. 0 43 محمد هادی روشنی 1403/10/2 در باب اعتماد به نفس آلن دوباتن 3.8 15 صفحۀ 7 اراسموس نیز گاهی قضاوتهای اشتباه میکرد گاهی شهوتش بر او غلبه میکرد گاهی طعمه توهمات و ترسهای غیر منطقی میشد، گاهی هنگام آشنایی با اشخاص جدید خجالتی رفتار میکرد و حتی گاهی در مراسمهای مهم هنگام صرف شام اشیاء از دستش سقوط میکردند. این نکته بسیار دلگرم کننده است، چون به این معناست که حماقتهای مکرر ما نباید مانع شود که در جمع های خوب و عالی حضور یابیم اینکه "گاه احمق به نظر میرسیم مرتکب اشتباهات لپی میشویم و کارهای عجیب شبانه انجام میدهیم دلیل نمیشود که صلاحیت حضور در جامعه را از دست بدهیم" 0 2 محمد هادی روشنی 1403/10/2 تاریخ با طعم زغال اخته یوسف قوجق 4.5 4 صفحۀ 100 *گاهی لازم است بعضی چیزها را زود فراموش کنیم ، طول که بکشد، کینه میآورد. قلب را سیاه و سنگین میکند. *دوست داشتن یک حس لحظهای است ولی داشتن دوست استمرار لحظههای دوست داشتن است 0 4 محمد هادی روشنی 1402/12/2 چرا ادبیات؟ ماریو بارگاس یوسا 3.7 13 صفحۀ 31 این دنیای بدون ادبیات، دنیای بیتمدن بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شر عشق این کابوسی که برای شما تصویر میکنم مهمترین خصلتش سازگاری و تن دادن انسان به قدرت است از این حیث این دنیا دنیایی مطلقاً حیوانیست، غرایز اصلی تعیین کننده رفتار روزانه میشوند و ویژگی عمده این زندگی مبارزه در راه بقا ترس از ناشناختهها و ارضای نیازهای مادی است وجایی برای روح باقی نمیماند 0 9 محمد هادی روشنی 1402/10/5 داستان پداگوژیکی آنتوان سمیونویچ ماکارنکو 0.0 صفحۀ 286 این باور روشنفکرانه که بچهها فقط کسانی را دوست دارند که با آنها برخورد محبت آمیزی داشته باشد همیشه صادق نیست ،مدتها پیش متقاعد شده بودم که بچهها افرادی از نوع دیگر را بیشتر دوست دارند و احترام بیشتری برایشان قائلند .مهارت بالا، دانش دقیق و مطمئن ، هنر، دستهای ماهر ، گزیده و عاقلانه صحبت کردن ، پرهیز از شعارهای توخالی ، آمادگی همیشگی برای کار همان ویژگیهایی هستند که تا حدود زیادی بچهها را به سمت افرادی با این مشخصات جذب میکنند. شاید شما تا سرحد ممکن با بچهها خشک برخورد کنید و بینهایت در موردشان سختگیر باشید و یا حتی وقتی مدام دور و برتان هستند به آنها توجهی نداشته باشید یا علاقه آنها نسبت به خودتان برایتان بیاهمیت باشد اما اگر با کار خود با دانش و موفقیت خود بدرخشید به راحتی میتوانید "«روی عشق و جانبداری آنها حساب کنید.» " 0 3 محمد هادی روشنی 1402/10/5 ماهی سیاه کوچولو صمد بهرنگی 3.9 93 صفحۀ 38 مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید . اما من تا می توانم باید زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم ، البته اگر وقتی ناچار با مرگ روبه رو شدم _ که میشوم_ مهم نیست ، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد . 0 2 محمد هادی روشنی 1402/9/21 شازده کوچولو آنتوان دو سنت اگزوپری 4.4 421 صفحۀ 96 روباه گفت : آدمها این حقیقت رو فراموش کردن، اما تو نباید فراموش کنی . تو تا آخر عمر برای چیزی یا کسی که به خودت وابسته میکنی مسئولی ، تو مسئول گلت هستی... 0 4 محمد هادی روشنی 1402/9/13 داستان پداگوژیکی آنتوان سمیونویچ ماکارنکو 0.0 صفحۀ 141 ما افرادی بسیار معمولی بودیم که بر سر راهمان هزار مشکل وجود داشت واقعیت امر این است که ما در کار خود حرفهای نبودیم هر روز کاری پر بود از اشتباه ، گامهای نامطمئن ، افکار به هم ریخته. در برابر ما فضای مه آلود بیپایانی گسترده بود که هنگام طی مسیر به سختی راه اصلی منتهی به اهداف آتی نظام آموزشی و تربیتی را تشخیص میدادیم فقط دو چیز بود که در مورد آن شکی وجود نداشت : عزم راسخ ما برای ادامه کار تا حصول نتیجه ، هر چند نتیجه ناخوشایند و دیگری جریان داشتن زندگی در اردوگاه و دنیای اطراف 0 14