بریدههای کتاب بینوایان علی طالبلو 1403/5/28 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 274 میگویند بردهداری از تمدن اروپا محو شده است. اشتباه است. هنوز وجود دارد، اما فقط بر زنان تحمیل میشود، و نامش فحشاست. بر زن تحمیل میشود، یعنی بر موجودی جذاب، ناتوان، زیبا؛ بر یک مادر. و مردان هم از این وضعیت شرم نمیکنند. 2 8 پانیذ مالکی 1402/4/23 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 97 هرگز از آغاز کودکی در زمان مادر، یا در عهد خواهرش، با کلامی دوستانه یا با نگاهی محبتآمیز برنخورده بود. از رنجی به رنج دیگر، اندک اندک به این مرحله یقین رسید که زندگی یک جنگ بوده و در اين جنگ او مغلوب شدهاست. سلاح دیگری جز کینهاش نداشت، تصمیم گرفت که این سلاح را در زندان تیز کند و هنگام بیرون رفتن با خود ببرد. 0 3 b.rabbani 1403/12/4 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 200 شب پیش از خفتن گفت:" هرگز نه از دزدان بترسیم نه از آدمکشان. اینها خطرات بیرونیند، خطرات کوچکند، از خودمان بترسیم. دزدان واقعی حرف های بی دلیل ما هستند. آدمکشان واقعی نادرستی های ما هستند. مهالک بزرگ در درون ماست. چه اهمیت دارد آنچه سرهای ما را یا کیسه پولمان را تهدید می کند؟! نیندیشیم جز در آنچه روحمان را تهدید می کند." 0 1 پانیذ مالکی 1402/4/22 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 36 برای کسانی که در طبقه پست جای دارند، برای پابرهنگان، برای تنگ روزیها، برای بینوایان، نیز چیز هایی لازم است. به اینان افسانهها، اوهام،روح،ابدیت،فردوس برین،ستارگان،برای بلعیدن داده میشود؛ این را میجوند، این را روی نان خشکشان میگذارند. 0 26 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 499 این است نظامات "سن بنوا" که "مارتن ورگا" بر دشواریش افزوده است. این راهبان هرگز مانند دختران طریقه های دیگر، با نشاط و سرخ روی و با طراوت نيستند. از ۱۸۲۵ تا ۱۸۳۰ سه نفرشان دیوانه شده اند. 0 2 پانیذ مالکی 1402/4/25 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 145 عشق گناه است، باشد. فانتین بیگناهی بود شناور روی گناه. 0 3 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 521 صومعه ها وقتی که سن ملتی فراوان شوند گره هایی هستند برای بستن جریان امور، مؤسساتی مزاحم،مراکز تنبلی برای نقاطی که مراکز عمل لازم دارند. تشکیلات رهبانی برای سازمان بزرگ اجتماع به مثابه ی گیاه طفیلی برای بلوط و زگیل برای جسم آدمی است. سعادت و رونقشان نکبت کشور است. طریقه ی رهبانی که برای آغاز مدنیت ها خوب و برای کاستن توحش بشری در سایه ی معنویت مفید است برای بلوغ ملل ناپسند است.به علاوه وقتی که سست شود و قدم در مرحله ی بی نظمیش گذارد، چون در سرمشق دادن مداومت کند به همه دلائلی که در دوران خلوصش عافیت بخشش میساخت بد میشود. 0 9 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 496 هر یک از راهبان به سهم خود عملی را که "جبیره" نامیده میشود انجام میدهد. مدت دوازده ساعت پیاپی از ساعت چهار بعد از ظهر تا چهار ساعت بعد از نیمه شب یا از چهار ساعت بعد از نیمه شب تا چهار ساعت بعد از ظهر خواهر مقدسی که عمل جبیره را انجام میدهد روی سنگ بر روی زانوانش میماند، دو دست به هم پیوسته، طناب به گردن،هنگامی که خستگی تحمل ناپذیر میگردد به شکم بر زمین میافتد، چهره بر خاک، دست ها چلیپاوار؛ این تسلایش به شمار میرود. در این حال خواهر مقدس برای همه گناهکاران عالم دعا میکند. این کاری بزرگ در حد اعلی است. 0 2 بهار 1402/7/5 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 66 کوزت بالا میرفت، پایین میآمد، میشست، پاک میکرد، چنگ میزد، میروفت، میدوید، جان میکند، نفسنفس میزد، چیزهای سنگین را جابهجا میکرد، و با آنکه بسیار ضعیف بود، کارهای بزرگ و دشوار انجام میداد. نسبت به او هیچ رحم در کار نبود؛ خانمی بیدادگر و آقایی زهرآگین داشت. شیرکخانه تناردیه به منزله دامی بود که کوزت در آن افتاده بود و میلرزید. حد اعلای فشار به وسیله این خدمتگزاری مخوف صورت حقیقت به خود گرفته بود. طفلک چیزی بود مثل مگس در خدمت عنکبوتها. 0 1 Fateme.Varshabi 1402/5/15 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 117 برادرم حتی از او نپرسید که اهل کجاست و ماجرای زندگیاش چیست. چون در ماجرایش خطایش نیز هست و برادرم ظاهرا از بیان هرچه که او را به یاد خطایش میانداخت پرهیز میکرد. . . لابد فکر میکرده که آن مرد، که نامش ژان والژان است، بینواییاش مدام در ذهنش است و بهتر است فکر او را منحرف کند و حتی لحظهای به او بقبولاند که او فردی است مانند دیگران. بنابراین با او بسیار عادی رفتار میکرد. آیا این واقعا مفهوم احسان نیست؟ آیا در این رفتار محبتآمیز که در آن خبری از موعظه، دستور اخلاقی و کنایه نیست آثاری از آموزههای انجیل وجود ندارد؟ و آیا زمانی که یک مرد جراحتی دارد، بهترین دلسوزی آن نیست که دست روی جراحتش نگذاریم؟ 0 3 Fateme.Varshabi 1402/5/13 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 85 کسانی هستند که طلا استخراج میکنند؛ او شفقت استخراج میکرد. بینواییِ همگانی معدنش بود. همه جا درد برای او همواره فرصتی برای مهر ورزیدن بود. "یکدیگر را دوست بدارید" این عبارت را همه جا به زبان میآورد، بیش از این چیزی آرزو نمیکرد و این همهی مسلکش بود. 0 12 مریم قلعهنوئی 1404/4/11 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 618 0 0 TELMA 1404/4/31 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 64 یادتان نرود که به من قول می دهید از این ضروف استفاده کنید و آدم درستکاری شوید . ژان والژان برادرم ؛ شما دیگر ه بدی تعلق ندارید. من روح شما را خریدم . افکار پلید را از آن پاک و به خدا اهدا کردم. 0 0 N.Zeraati 1404/5/6 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 89 «غم، مانند گنجی است که در دل پنهان شده. هرکس آن را دارد، چیزی دارد که دیگران ندارند.» 0 1 Fateme.Varshabi 1402/5/15 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 135 سال به سال، روح او آرام آرام ، اما به طرزی اجتناب ناپذیر، بیش از پیش خشکیده بود. دل که بخشکد، چشم نیز میخشکد. هنگام خروج از زندان، نوزده سال بود که اشکی نریخته بود. 1 37 Fateme.Varshabi 1402/5/13 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 85 به هرکس که مینالید و هرکس که کیفر میکشید توجه میکرد. در نظرش جهان سرای دردمندان بود. همه جا احساس تب میکرد، همهجا نبض رنج را میگرفت، و، بی آنکه درصدد حل معما برآید، میکوشید بر زخم مرهم گذارد. 0 2 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 498 هر هفته یک دفعه انجمن عمومی تشکیل میشود. مادران صاحب رأی حاضرند. هر خواهر مقدس نیز به نوبت روی تخته سنگ ممتازی زانو میزند و گناهانی را که در هفته مرتکب شده است با صدای بلند در حضور همه اعلام میکند. مادران صاحب رأی پس از هر اعتراف به مشورت میپردازند، سپس با صدای بلند کفاره های گناهان را اعلام میکنند. 0 3 Fateme.Varshabi 1402/5/8 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 20 مقدس بودن امری استثنایی است. قاعده بر عادل بودن است. حتی اگر خطا میکنید، دچار لغزش میشوید و گناه میکنید، عادل باشید. قانون آدمی این است که تا سر حد امکان کمتر گناه کند. به هیچروی گناه نکردن، رویای فرشتگان است. خاکیان در معرض گناهاند. گناه جاذبه ای نیرومند دارد. 0 0 نوید نظری 1404/3/4 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 605 تنها يک راه براى گريز از اين مهلكه بود ژانوالژان عليرغم آنهمه سوابق و تجربههاى سخت، همانند كسى بود كه دو خورجين بر دوش دارد، دريك خورجين افكار و انديشههاى پاک و مقدس و درخورجين ديگر قريحه خطرناك يك زندانى سابقهدار، در رودررويى با خطر، در تناسب با جايگاه و زمان، در خورجين مورد نياز دست برده و ابزار لازم را به درمیآورد. 2 21 رضا پارسا 1403/11/4 بینوایان ( ج 1 ) جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 223 0 0
بریدههای کتاب بینوایان علی طالبلو 1403/5/28 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 274 میگویند بردهداری از تمدن اروپا محو شده است. اشتباه است. هنوز وجود دارد، اما فقط بر زنان تحمیل میشود، و نامش فحشاست. بر زن تحمیل میشود، یعنی بر موجودی جذاب، ناتوان، زیبا؛ بر یک مادر. و مردان هم از این وضعیت شرم نمیکنند. 2 8 پانیذ مالکی 1402/4/23 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 97 هرگز از آغاز کودکی در زمان مادر، یا در عهد خواهرش، با کلامی دوستانه یا با نگاهی محبتآمیز برنخورده بود. از رنجی به رنج دیگر، اندک اندک به این مرحله یقین رسید که زندگی یک جنگ بوده و در اين جنگ او مغلوب شدهاست. سلاح دیگری جز کینهاش نداشت، تصمیم گرفت که این سلاح را در زندان تیز کند و هنگام بیرون رفتن با خود ببرد. 0 3 b.rabbani 1403/12/4 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 200 شب پیش از خفتن گفت:" هرگز نه از دزدان بترسیم نه از آدمکشان. اینها خطرات بیرونیند، خطرات کوچکند، از خودمان بترسیم. دزدان واقعی حرف های بی دلیل ما هستند. آدمکشان واقعی نادرستی های ما هستند. مهالک بزرگ در درون ماست. چه اهمیت دارد آنچه سرهای ما را یا کیسه پولمان را تهدید می کند؟! نیندیشیم جز در آنچه روحمان را تهدید می کند." 0 1 پانیذ مالکی 1402/4/22 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 36 برای کسانی که در طبقه پست جای دارند، برای پابرهنگان، برای تنگ روزیها، برای بینوایان، نیز چیز هایی لازم است. به اینان افسانهها، اوهام،روح،ابدیت،فردوس برین،ستارگان،برای بلعیدن داده میشود؛ این را میجوند، این را روی نان خشکشان میگذارند. 0 26 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 499 این است نظامات "سن بنوا" که "مارتن ورگا" بر دشواریش افزوده است. این راهبان هرگز مانند دختران طریقه های دیگر، با نشاط و سرخ روی و با طراوت نيستند. از ۱۸۲۵ تا ۱۸۳۰ سه نفرشان دیوانه شده اند. 0 2 پانیذ مالکی 1402/4/25 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 145 عشق گناه است، باشد. فانتین بیگناهی بود شناور روی گناه. 0 3 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 521 صومعه ها وقتی که سن ملتی فراوان شوند گره هایی هستند برای بستن جریان امور، مؤسساتی مزاحم،مراکز تنبلی برای نقاطی که مراکز عمل لازم دارند. تشکیلات رهبانی برای سازمان بزرگ اجتماع به مثابه ی گیاه طفیلی برای بلوط و زگیل برای جسم آدمی است. سعادت و رونقشان نکبت کشور است. طریقه ی رهبانی که برای آغاز مدنیت ها خوب و برای کاستن توحش بشری در سایه ی معنویت مفید است برای بلوغ ملل ناپسند است.به علاوه وقتی که سست شود و قدم در مرحله ی بی نظمیش گذارد، چون در سرمشق دادن مداومت کند به همه دلائلی که در دوران خلوصش عافیت بخشش میساخت بد میشود. 0 9 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 496 هر یک از راهبان به سهم خود عملی را که "جبیره" نامیده میشود انجام میدهد. مدت دوازده ساعت پیاپی از ساعت چهار بعد از ظهر تا چهار ساعت بعد از نیمه شب یا از چهار ساعت بعد از نیمه شب تا چهار ساعت بعد از ظهر خواهر مقدسی که عمل جبیره را انجام میدهد روی سنگ بر روی زانوانش میماند، دو دست به هم پیوسته، طناب به گردن،هنگامی که خستگی تحمل ناپذیر میگردد به شکم بر زمین میافتد، چهره بر خاک، دست ها چلیپاوار؛ این تسلایش به شمار میرود. در این حال خواهر مقدس برای همه گناهکاران عالم دعا میکند. این کاری بزرگ در حد اعلی است. 0 2 بهار 1402/7/5 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 66 کوزت بالا میرفت، پایین میآمد، میشست، پاک میکرد، چنگ میزد، میروفت، میدوید، جان میکند، نفسنفس میزد، چیزهای سنگین را جابهجا میکرد، و با آنکه بسیار ضعیف بود، کارهای بزرگ و دشوار انجام میداد. نسبت به او هیچ رحم در کار نبود؛ خانمی بیدادگر و آقایی زهرآگین داشت. شیرکخانه تناردیه به منزله دامی بود که کوزت در آن افتاده بود و میلرزید. حد اعلای فشار به وسیله این خدمتگزاری مخوف صورت حقیقت به خود گرفته بود. طفلک چیزی بود مثل مگس در خدمت عنکبوتها. 0 1 Fateme.Varshabi 1402/5/15 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 117 برادرم حتی از او نپرسید که اهل کجاست و ماجرای زندگیاش چیست. چون در ماجرایش خطایش نیز هست و برادرم ظاهرا از بیان هرچه که او را به یاد خطایش میانداخت پرهیز میکرد. . . لابد فکر میکرده که آن مرد، که نامش ژان والژان است، بینواییاش مدام در ذهنش است و بهتر است فکر او را منحرف کند و حتی لحظهای به او بقبولاند که او فردی است مانند دیگران. بنابراین با او بسیار عادی رفتار میکرد. آیا این واقعا مفهوم احسان نیست؟ آیا در این رفتار محبتآمیز که در آن خبری از موعظه، دستور اخلاقی و کنایه نیست آثاری از آموزههای انجیل وجود ندارد؟ و آیا زمانی که یک مرد جراحتی دارد، بهترین دلسوزی آن نیست که دست روی جراحتش نگذاریم؟ 0 3 Fateme.Varshabi 1402/5/13 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 85 کسانی هستند که طلا استخراج میکنند؛ او شفقت استخراج میکرد. بینواییِ همگانی معدنش بود. همه جا درد برای او همواره فرصتی برای مهر ورزیدن بود. "یکدیگر را دوست بدارید" این عبارت را همه جا به زبان میآورد، بیش از این چیزی آرزو نمیکرد و این همهی مسلکش بود. 0 12 مریم قلعهنوئی 1404/4/11 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 618 0 0 TELMA 1404/4/31 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 64 یادتان نرود که به من قول می دهید از این ضروف استفاده کنید و آدم درستکاری شوید . ژان والژان برادرم ؛ شما دیگر ه بدی تعلق ندارید. من روح شما را خریدم . افکار پلید را از آن پاک و به خدا اهدا کردم. 0 0 N.Zeraati 1404/5/6 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 89 «غم، مانند گنجی است که در دل پنهان شده. هرکس آن را دارد، چیزی دارد که دیگران ندارند.» 0 1 Fateme.Varshabi 1402/5/15 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 135 سال به سال، روح او آرام آرام ، اما به طرزی اجتناب ناپذیر، بیش از پیش خشکیده بود. دل که بخشکد، چشم نیز میخشکد. هنگام خروج از زندان، نوزده سال بود که اشکی نریخته بود. 1 37 Fateme.Varshabi 1402/5/13 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 85 به هرکس که مینالید و هرکس که کیفر میکشید توجه میکرد. در نظرش جهان سرای دردمندان بود. همه جا احساس تب میکرد، همهجا نبض رنج را میگرفت، و، بی آنکه درصدد حل معما برآید، میکوشید بر زخم مرهم گذارد. 0 2 پانیذ مالکی 1402/4/26 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 498 هر هفته یک دفعه انجمن عمومی تشکیل میشود. مادران صاحب رأی حاضرند. هر خواهر مقدس نیز به نوبت روی تخته سنگ ممتازی زانو میزند و گناهانی را که در هفته مرتکب شده است با صدای بلند در حضور همه اعلام میکند. مادران صاحب رأی پس از هر اعتراف به مشورت میپردازند، سپس با صدای بلند کفاره های گناهان را اعلام میکنند. 0 3 Fateme.Varshabi 1402/5/8 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 20 مقدس بودن امری استثنایی است. قاعده بر عادل بودن است. حتی اگر خطا میکنید، دچار لغزش میشوید و گناه میکنید، عادل باشید. قانون آدمی این است که تا سر حد امکان کمتر گناه کند. به هیچروی گناه نکردن، رویای فرشتگان است. خاکیان در معرض گناهاند. گناه جاذبه ای نیرومند دارد. 0 0 نوید نظری 1404/3/4 بینوایان جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 605 تنها يک راه براى گريز از اين مهلكه بود ژانوالژان عليرغم آنهمه سوابق و تجربههاى سخت، همانند كسى بود كه دو خورجين بر دوش دارد، دريك خورجين افكار و انديشههاى پاک و مقدس و درخورجين ديگر قريحه خطرناك يك زندانى سابقهدار، در رودررويى با خطر، در تناسب با جايگاه و زمان، در خورجين مورد نياز دست برده و ابزار لازم را به درمیآورد. 2 21 رضا پارسا 1403/11/4 بینوایان ( ج 1 ) جلد 1 ویکتور هوگو 4.6 44 صفحۀ 223 0 0