بریدههای کتاب پیرمرد و دریا Zahra Abdi 1404/3/15 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 122 پیرمرد گفت:《پیری، ساعت زنگ دار من است. چرا پیرمردها این قدر زود بیدار می شوند؟ آیا برای این است که روزشان درازتر باشد؟》123 0 3 زکیه عباسی 1403/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 151 مرد به جلو نگریست و دستهای مرغابی وحشی دید که بر صفحهی آسمان نقش میبستند و محو میشدند و سپس باز نقش میبستند، و مرد دانست که هیچکس در دریا هرگز تنهای تنها نبوده است. 0 55 پيچك 1404/3/15 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 47 اگر مردم ببینند من دارم بلندبلند با خودم حرف میزنم خیال میکنند دیوونهم. ولی برام مهم نیست، چون من دیوونه نیستم. 0 5 فاطمه شاهواری 1403/3/25 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 122 "تو خستهای پیرمرد، از درون خستهای" 1 61 نون. میم 1402/7/27 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 138 اگر دیگران بشنوند که من به صدای بلند حرف میزنم فکر خواهند کرد که دیوانهام. اما من چون دیوانه نیستم، به این فکرشان اهمیتی نمیدهم. 1 41 حسین آمره 1403/1/18 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 90 آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده، آدمیزاد و میشه نابود کرد ولی نمیشه شکستش داد. 0 2 انسیه ارشی 1402/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 24 او دلش برای پرندههای کوچکی مانند پرستوها که قادر نبودند چیزی برای خوردن پیدا کنند، میسوخت و بر این عقیده بود که پرندهها – بهجز پرندههای دزد و آنها که قویهیکل هستند – زندگی سختتری نسبت به انسان دارند. 0 12 فرشته سجادی فر 1403/12/14 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 134 با خود گفت می چرخد و میخوردش. این را بلند نگفت چون که میدانست اگر آدم چیز خوبی را بر زبان بیاورد آن چیز ممکن است روی ندهد. 0 14 مریم علویان 1402/6/19 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 18 آنچه همینگوی از جویس آموخت، تردستی معروف جویس در لفاظی و سجع و جناس نبود، بلکه توانایی شگرف او بود در ضبط تجربهی انسانی یا به گفتهی خود همینگوی 《دانستن اینکه آدم بهراستی چه حس میکند، نه اینکه چه قرار است حس کند و چه به او آموختهاند که حس کند》. 0 4 یگانه ابوطالبی 1403/4/28 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 176 گفت تا حالا آنچه از دستم بر می آمد کردم. بگذار بچرخد؛بگذار بجنگیم. 0 1 فاطمه 1404/4/1 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 122 ولی پیرمرد با خود میگفت که من ریسمان را میزان میکنم، چیزی که هست بخت یاری نمیکند. اما کسی چه میداند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازهای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن وقت اگر بخت یاری کرد آمادهای. 0 8 شیدا 1403/7/19 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 130 هرچیزی بنحوی چیز های دیگر را می کشد. ماهیگیری هم مرا می کشد، درست همان جور که مرا زنده نگه می دارد. 0 15 ساناز 1403/12/23 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 65 انتخاب او توی عمق تیرهی دریا ماندن و دور بودن از دو رنگی ها و دامها و دروغها بود و انتخاب من پیش او رفتن و او را دور از همهی مردم جستن و یافتن بود. دور از همهی مردم دنیا. حالا ما به هم پیوستهایم، از ظهر تا به حال. هیچکس هم به هیچ یک از ما کمک نمیکند. 0 3 نوشیندخت 1402/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 113 «انسان برای شکست آفریده نشده. انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد.» 0 61 فاطمه زهرا 1403/6/12 پیر مرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 11 برای زندگی کردن استخوان قرص و محکم کافی نیست ؛باید عقلت و هم به کار بندازی! 0 4 ریحانه 1402/10/4 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 133 0 22 Amirhossein Modares 1404/6/2 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 170 درد قلاب چیزی نیست درد گرسنگی و درد اینکه با چیزی طرف است که نمیداند چیست همه چیز است. 0 2 محمدرضا امینی 1404/4/27 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 2 اما مرد برای شکست آفرید نشده است. مرد را میتوان نابود کرد، اما نمیتوان شکست داد 0 1 Amirhossein Modares 1404/5/29 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 159 گفت به پسرک گفتم من پیرمرد غریبی هستم. حالا باید ثابت کنم. هزار باری که پیش از آن ثابت کرده بود حساب نبود. اکنون داشت بار دیگر ثابت میکرد. هربار بار دیگری بود و او در گرماگرم کار هرگز به گذشته نمی اندیشید. 0 3 Amirhossein Modares 1404/5/29 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 144 این ماهی برادر من است، اما باید او را بکشم 0 0
بریدههای کتاب پیرمرد و دریا Zahra Abdi 1404/3/15 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 122 پیرمرد گفت:《پیری، ساعت زنگ دار من است. چرا پیرمردها این قدر زود بیدار می شوند؟ آیا برای این است که روزشان درازتر باشد؟》123 0 3 زکیه عباسی 1403/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 151 مرد به جلو نگریست و دستهای مرغابی وحشی دید که بر صفحهی آسمان نقش میبستند و محو میشدند و سپس باز نقش میبستند، و مرد دانست که هیچکس در دریا هرگز تنهای تنها نبوده است. 0 55 پيچك 1404/3/15 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 47 اگر مردم ببینند من دارم بلندبلند با خودم حرف میزنم خیال میکنند دیوونهم. ولی برام مهم نیست، چون من دیوونه نیستم. 0 5 فاطمه شاهواری 1403/3/25 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 122 "تو خستهای پیرمرد، از درون خستهای" 1 61 نون. میم 1402/7/27 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 138 اگر دیگران بشنوند که من به صدای بلند حرف میزنم فکر خواهند کرد که دیوانهام. اما من چون دیوانه نیستم، به این فکرشان اهمیتی نمیدهم. 1 41 حسین آمره 1403/1/18 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 90 آدمیزاد برای شکست خوردن ساخته نشده، آدمیزاد و میشه نابود کرد ولی نمیشه شکستش داد. 0 2 انسیه ارشی 1402/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 24 او دلش برای پرندههای کوچکی مانند پرستوها که قادر نبودند چیزی برای خوردن پیدا کنند، میسوخت و بر این عقیده بود که پرندهها – بهجز پرندههای دزد و آنها که قویهیکل هستند – زندگی سختتری نسبت به انسان دارند. 0 12 فرشته سجادی فر 1403/12/14 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 134 با خود گفت می چرخد و میخوردش. این را بلند نگفت چون که میدانست اگر آدم چیز خوبی را بر زبان بیاورد آن چیز ممکن است روی ندهد. 0 14 مریم علویان 1402/6/19 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 18 آنچه همینگوی از جویس آموخت، تردستی معروف جویس در لفاظی و سجع و جناس نبود، بلکه توانایی شگرف او بود در ضبط تجربهی انسانی یا به گفتهی خود همینگوی 《دانستن اینکه آدم بهراستی چه حس میکند، نه اینکه چه قرار است حس کند و چه به او آموختهاند که حس کند》. 0 4 یگانه ابوطالبی 1403/4/28 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 176 گفت تا حالا آنچه از دستم بر می آمد کردم. بگذار بچرخد؛بگذار بجنگیم. 0 1 فاطمه 1404/4/1 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 122 ولی پیرمرد با خود میگفت که من ریسمان را میزان میکنم، چیزی که هست بخت یاری نمیکند. اما کسی چه میداند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازهای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن وقت اگر بخت یاری کرد آمادهای. 0 8 شیدا 1403/7/19 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 130 هرچیزی بنحوی چیز های دیگر را می کشد. ماهیگیری هم مرا می کشد، درست همان جور که مرا زنده نگه می دارد. 0 15 ساناز 1403/12/23 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 65 انتخاب او توی عمق تیرهی دریا ماندن و دور بودن از دو رنگی ها و دامها و دروغها بود و انتخاب من پیش او رفتن و او را دور از همهی مردم جستن و یافتن بود. دور از همهی مردم دنیا. حالا ما به هم پیوستهایم، از ظهر تا به حال. هیچکس هم به هیچ یک از ما کمک نمیکند. 0 3 نوشیندخت 1402/6/26 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 113 «انسان برای شکست آفریده نشده. انسان ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد.» 0 61 فاطمه زهرا 1403/6/12 پیر مرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 11 برای زندگی کردن استخوان قرص و محکم کافی نیست ؛باید عقلت و هم به کار بندازی! 0 4 ریحانه 1402/10/4 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 133 0 22 Amirhossein Modares 1404/6/2 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 170 درد قلاب چیزی نیست درد گرسنگی و درد اینکه با چیزی طرف است که نمیداند چیست همه چیز است. 0 2 محمدرضا امینی 1404/4/27 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 2 اما مرد برای شکست آفرید نشده است. مرد را میتوان نابود کرد، اما نمیتوان شکست داد 0 1 Amirhossein Modares 1404/5/29 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 159 گفت به پسرک گفتم من پیرمرد غریبی هستم. حالا باید ثابت کنم. هزار باری که پیش از آن ثابت کرده بود حساب نبود. اکنون داشت بار دیگر ثابت میکرد. هربار بار دیگری بود و او در گرماگرم کار هرگز به گذشته نمی اندیشید. 0 3 Amirhossein Modares 1404/5/29 پیرمرد و دریا ارنست همینگوی 4.0 211 صفحۀ 144 این ماهی برادر من است، اما باید او را بکشم 0 0