بریدۀ کتاب

زکیه عباسی

2 روز پیش

پیرمرد و دریا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 151

مرد به جلو نگریست و دسته‌ای مرغابی وحشی دید که بر صفحه‌ی آسمان نقش می‌بستند و محو می‌شدند و سپس باز نقش می‌بستند، و مرد دانست که هیچ‌کس در دریا هرگز تنهای تنها نبوده است.

مرد به جلو نگریست و دسته‌ای مرغابی وحشی دید که بر صفحه‌ی آسمان نقش می‌بستند و محو می‌شدند و سپس باز نقش می‌بستند، و مرد دانست که هیچ‌کس در دریا هرگز تنهای تنها نبوده است.

583

26

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.