زکیه عباسی

زکیه عباسی

@zakiyeh.abs
عضویت

مهر 1401

28 دنبال شده

24 دنبال کننده

                زکیه هستم یک معلم، نیمچه پیانیست، یار باوفای چای و فیلم و موزیک که رنگش آبیه🙋🏻‍♀️🫐
شاید بهخوان برای من جاییه که هیاهوی ذهنم در برابر کتاب‌هارو آروم میکنه 📚🤭
              
zakiyeh.abs

یادداشت‌ها

        به نام خداوند جان و خرد 📖☁️

این اولین باری بود که کتابی با قلم جلال‌آل‌احمد می‌خوندم و برام واقعا جدید بود.
به خصوص که در این کتاب لغات و اصطلاحات قدیمی زیاد استفاده شده بود که خوندنش رو کمی برای من چالش‌برانگیز کرده بود؛ در حین مطالعه مدام جستجو می‌کردم تا متوجه معناشون بشم.
نوشته‌های این کتاب رُک و بی‌پرده(یک جاهایی برام زیادی بود😅) با چاشنی طنز بود که خوندنش رو روان‌تر می‌کرد.✨
چیزی که از این کتاب دوست داشتم اشاره‌های اون به کمبود امکانات و بودجه‌ی مدارس به خصوص در مناطق کم‌برخوردار بود، و همینطور به تفاوت طبقاتی و تبعیض‌هایی که بین اون‌ها اتفاق میوفته.
مدیری که در ابتدا چارچوب‌های خودش رو داره اما از وقتی که در جایگاه مدیریت مدرسه قرار گرفته به خاطر شرایط و چالش‌هایی که براش پیش میاد مجبور میشه کارهایی بکنه که خودش همیشه مخالفشون بوده!(مثل تنبیه، درخواست پول و..) چیزی که فکر میکنم همه‌ی ما در محیط کاری باهاش مواجه شدیم.
این کتاب و فضای اون مربوط به قبل انقلاب هست و در کل از نظر من کسانی که در مدرسه یا آموزش‌وپرورش کار می‌کنند و یا تجربه‌اش رو دارند راحت‌تر می‌تونند فضای کتاب رو درک کنند و براشون ملموس‌تر هست.👨🏻‍🏫👩🏻‍🏫
 این کتاب ارزش یک بار خوندن به خصوص برای عزیزانِ کادرِ مدرسه و هرکس که در این حیطه کار میکنه رو داره.🌱
      

14

1

        به نام خداوند جان و خرد🌸

بلندی‌های بادگیر بعد از کلنجارهای زیاد با کتاب به اتمام رسید‌.

از نکات مثبتش شروع‌می‌کنم؛
نکته مثبت این رمان قلم امیلی برونته است که قطعا تحسین‌برانگیزه، توصیفات فضا، بیان جزئیات، جوری که برای خواننده تصویرسازی میکنه و احساسات رو انتقال میده همه‌ی این‌ها از توانایی‌ها و زیبایی‌های قلمش هست.💕
همینطور اشاره به تبعیض‌های طبقاتی و نژادی که منجر به عشقی نافرجام و در آخر انتقام و جنون میشه چیزی بود که جالب توجه بود.👌🏻

اما در کل برخلاف تمجیدهای زیادی که از این رمان میشه خواندنش برای من لذت بخش نبود و تصمیم گرفتم درباره دلایلم صحبت کنم.

۱_در اولین تجربه‌ام از یک رمان گوتیک متوجه شدم که این فضای داستانی برای من جذابیتی نداره، قطعا در زندگی، ما احساسات منفی و اتفاقات ناگوار زیادی رو تجربه میکنیم اما در این داستان این‌ها بیش از اندازه بهشون پرداخته میشه و به قول خارجیا too much هست؛ مثل حجم زیادی از احساساتی همچون خشم و کینه و همینطور اتفاقات ناگواری مثل مرگ و بیماری که با توجه به تجربه‌ی شخصی نویسنده از ابتدا تا انتهای داستان بود.(حقیقتا بار روانی زیادی رو متحمل شدم😅 هرچند که این هم از توانایی نویسنده هست)
۲_ از طرفی به عنوان خواننده ارتباط گرفتن و درک کردن شخصیت‌ها برام سخت بود، اغراق‌هایی که در اعمال و تصمیم‌گیری‌هاشون بود مثل هیجانی و عجولانه برخورد کردنشون، کینه‌توزی‌ها و اقداماتی که از روی کینه انجام میدادن، حتی عشقشون هم ملموس نبود؛ این‌ها باعث میشد که نتونم با هیچ یک از شخصیت‌ها ارتباط بگیرم.
۳_مورد بعدی تکراری شدن روند داستان و تکرار اتفاقات بود؛ از یک جایی بعد، داستان کاملا برام قابل پیش‌بینی بود که دوباره همون تصمیم‌های عجولانه، اشتباهات، تلاش‌های بی‌ثمر نلی برای جلوگیری از این اتفاقات و پشیمونی‌ها تکرار میشه و بعد نوبت کاراکترهای بعدی با همین روند میرسه تا جایی که کاراکتری باقی نمونه و برسن به زمان حال و همین کتاب رو از اواسطش برام خسته‌کننده کرد.
در کل بعد از اینکه به زمان حال خود برگشتند کمی خوندنش برام بهتر شد، شاید به خاطر ضعف هیتکلیف در اواخر داستان و رابطه کاترین و هیرتین بود.

در آخر بگم از خوندنش پشیمون نیستم و اینکه این سبک رمان رو تجربه کردم هم باعث شد از اینکه خوندمش راضی باشم.🥰
      

33

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.