یادداشت زکیه عباسی
دیروز
3.7
95
به نام خداوند جان و خرد🌸 بلندیهای بادگیر بعد از کلنجارهای زیاد با کتاب به اتمام رسید. از نکات مثبتش شروعمیکنم؛ نکته مثبت این رمان قلم امیلی برونته است که قطعا تحسینبرانگیزه، توصیفات فضا، بیان جزئیات، جوری که برای خواننده تصویرسازی میکنه و احساسات رو انتقال میده همهی اینها از تواناییها و زیباییهای قلمش هست.💕 همینطور اشاره به تبعیضهای طبقاتی و نژادی که منجر به عشقی نافرجام و در آخر انتقام و جنون میشه چیزی بود که جالب توجه بود.👌🏻 اما در کل برخلاف تمجیدهای زیادی که از این رمان میشه خواندنش برای من لذت بخش نبود و تصمیم گرفتم درباره دلایلم صحبت کنم. ۱_در اولین تجربهام از یک رمان گوتیک متوجه شدم که این فضای داستانی برای من جذابیتی نداره، قطعا در زندگی، ما احساسات منفی و اتفاقات ناگوار زیادی رو تجربه میکنیم اما در این داستان اینها بیش از اندازه بهشون پرداخته میشه و به قول خارجیا too much هست؛ مثل حجم زیادی از احساساتی همچون خشم و کینه و همینطور اتفاقات ناگواری مثل مرگ و بیماری که با توجه به تجربهی شخصی نویسنده از ابتدا تا انتهای داستان بود.(حقیقتا بار روانی زیادی رو متحمل شدم😅 هرچند که این هم از توانایی نویسنده هست) ۲_ از طرفی به عنوان خواننده ارتباط گرفتن و درک کردن شخصیتها برام سخت بود، اغراقهایی که در اعمال و تصمیمگیریهاشون بود مثل هیجانی و عجولانه برخورد کردنشون، کینهتوزیها و اقداماتی که از روی کینه انجام میدادن، حتی عشقشون هم ملموس نبود؛ اینها باعث میشد که نتونم با هیچ یک از شخصیتها ارتباط بگیرم. ۳_مورد بعدی تکراری شدن روند داستان و تکرار اتفاقات بود؛ از یک جایی بعد، داستان کاملا برام قابل پیشبینی بود که دوباره همون تصمیمهای عجولانه، اشتباهات، تلاشهای بیثمر نلی برای جلوگیری از این اتفاقات و پشیمونیها تکرار میشه و بعد نوبت کاراکترهای بعدی با همین روند میرسه تا جایی که کاراکتری باقی نمونه و برسن به زمان حال و همین کتاب رو از اواسطش برام خستهکننده کرد. در کل بعد از اینکه به زمان حال خود برگشتند کمی خوندنش برام بهتر شد، شاید به خاطر ضعف هیتکلیف در اواخر داستان و رابطه کاترین و هیرتین بود. در آخر بگم از خوندنش پشیمون نیستم و اینکه این سبک رمان رو تجربه کردم هم باعث شد از اینکه خوندمش راضی باشم.🥰
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.