بریدههای کتاب هزار خورشید تابان Haniyeh 1403/3/1 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 9 0 3 زهرا کریمی 1404/2/14 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 58 مردها میتوانند کارهایی را که زنها را به خاطرش سنگسار میکنند، با افتخار انجام دهند. 0 0 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 166 لیلا یادش آمد که یک روز مامان به بابا میگفت با مردی ازدواج کرده که هیچ اعتقادی ندارد. مامان درک نمی کرد. درک نمیکرد که اگر در آینه به خودش نگاه کند، تنها اعتقاد راسخ زندگی بابا را می بیند که دارد نگاهش می کند. 0 3 Fatemeh_Helfi 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 67 من مشتری هایی دارم، مریم، مردهایی که زن هاشان را می آورند مغازه من. زن ها بی حجاب می آیند و یک راست با من حرف می زنند و بدون خجالت تو چشمم نگاه می کنند. آ رایش می کنند و دامن های بالای زانو می پوشند. گاهی حتی پاها را برای اندازه گیری کفش جلو من می گذارند و شوهرهاشان می ایستند و نگاه می کنند. اجازه این کار را می دهند. عین خیالشان نیست که نامحرمی به پای زنشان دست می زند! به نظرم چون درس خوانده اند، خود را مرد امروزی و روشنفکر می دانند. متوجه نیستند که ننگ و ناموسشان به باد می رود. 0 5 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 147 از ذهنش گذشت که پسرها با دوستی، همان برخوردی را دارند که با خورشید دارند، وجودش را انکار نمی کنند؛از تابش اش بیشترین لذت را می برند، امّا مستقیم نگاهش نمیکنند. 1 28 زهرا قماشی 1403/6/10 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 340 _ کاری که مرد در خانه اش می کند به خودش مربوط است. + پس قانون به چه درد می خورد ، سرکار رحمان؟ 0 5 سینحانون؛ 1403/3/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 157 0 0 مرضیه امانی 1403/3/28 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 407 لیلا میگوید: متأسفم و غرق حیرت میشود که چطور هر افغانی داستان هایی از مرگ و فقدان و غصه تصور ناپذیر دارد، با این حال میبیند مردم راهی برای بقا و ادامه زندگی پیدا میکنند... 0 30 سمیرا علیاصغری 1403/1/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 99 0 39 Sa Ba 1403/9/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 430 لیلا به فکر فرو میرود که چطور قصه زندگی هر افغانی با مرگ و فقدان و غم و غصه های تصور ناپذیری رفم خورده است. 😞 0 7 Sa Ba 1403/9/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 450 یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روی گلستان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکَنَد چون تو را نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور 0 3 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 303 مورد توجه زنان: -زنان باید همیشه در منزل بمانند. جایز نیست که زنان بدون هدف در خیابان ها پرسه بزنند.اگز زنی بخواهد بیرون از منزل برد، باید یکی از محارم همراهش باشد. اگر زنی تنها در خیابان دیده شود، پس از تحمل تازیانه، به خانه بازگردانده خواهد شد. 0 0 nadi 1403/9/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 190 دوست جوان من، حکایت کشور ما این است، یک مهاجم پس از مهاجم دیگر. مقدونیها، ساسانیان، عربها، مغولها، حالا هم که شورویها. اما ما مثل آن دیوارها هستیم. در هم شکسته، بدون هیچ قشنگی چشمگیری، اما هنوز سر پا. 0 10 Sa Ba 1403/9/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 400 من از این نمی ترسم که از این دنیا بروم، این دنیایی که با سماجت میخواهد ما غم روی غم بگذاریم تا جایی که نتوانیم تاب بیاوریم. نه، به عقیده ی من وقتی اجلم برسد ، من با طیب خاطر این دنیا را ترک می کنم. 2 14 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 382 مریم تعادلش را حفظ کرد و دسته بیل را محکم گرفت. آن را بالا برد. اسم رشید را صدا زد. میخواست او را ببیند. «رشید!» رشید سرش را بالا گرفت و نگاه کرد. مریم ضربه را زد. به شقیقه اش زد. ضربه، رشید را از روی لیلا به کناری انداخت. 0 0 نرگس 1403/3/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 200 آن گفتهٔ معروف یادت هست؟ در جزیرهٔ متروکی هستی و میتوانی پنجتا کتاب با خودت داشته باشی. کدامهارا انتخاب میکنی؟ 0 16 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 339 مریم گفت:« کجاست این آقا خبر دارد جلیل خان کجاست؟» مکثی برقرار شد:«میگویند سال ها پیش از دنیا رفته، سال ۱۹۸۷» دل مریم هری فروریخت... 0 0 سارا🃏 1404/1/18 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 270 +مگر خودت نمیگفتی نباید پشت سر مرده حرف زد؟ _فکر کنم بعضی ها نمیتوانند کاملا مرده باشند. 0 7 سارا ایمانی 1402/5/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 325 0 18 مبینا🌴 1403/5/28 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 273 چینی ها می گویند اگر به آدم سه روز غذا ندهند بهتر از این است که یک روز چای ندهند. :) 0 8
بریدههای کتاب هزار خورشید تابان Haniyeh 1403/3/1 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 9 0 3 زهرا کریمی 1404/2/14 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 58 مردها میتوانند کارهایی را که زنها را به خاطرش سنگسار میکنند، با افتخار انجام دهند. 0 0 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 166 لیلا یادش آمد که یک روز مامان به بابا میگفت با مردی ازدواج کرده که هیچ اعتقادی ندارد. مامان درک نمی کرد. درک نمیکرد که اگر در آینه به خودش نگاه کند، تنها اعتقاد راسخ زندگی بابا را می بیند که دارد نگاهش می کند. 0 3 Fatemeh_Helfi 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 67 من مشتری هایی دارم، مریم، مردهایی که زن هاشان را می آورند مغازه من. زن ها بی حجاب می آیند و یک راست با من حرف می زنند و بدون خجالت تو چشمم نگاه می کنند. آ رایش می کنند و دامن های بالای زانو می پوشند. گاهی حتی پاها را برای اندازه گیری کفش جلو من می گذارند و شوهرهاشان می ایستند و نگاه می کنند. اجازه این کار را می دهند. عین خیالشان نیست که نامحرمی به پای زنشان دست می زند! به نظرم چون درس خوانده اند، خود را مرد امروزی و روشنفکر می دانند. متوجه نیستند که ننگ و ناموسشان به باد می رود. 0 5 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 147 از ذهنش گذشت که پسرها با دوستی، همان برخوردی را دارند که با خورشید دارند، وجودش را انکار نمی کنند؛از تابش اش بیشترین لذت را می برند، امّا مستقیم نگاهش نمیکنند. 1 28 زهرا قماشی 1403/6/10 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 340 _ کاری که مرد در خانه اش می کند به خودش مربوط است. + پس قانون به چه درد می خورد ، سرکار رحمان؟ 0 5 سینحانون؛ 1403/3/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 157 0 0 مرضیه امانی 1403/3/28 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 407 لیلا میگوید: متأسفم و غرق حیرت میشود که چطور هر افغانی داستان هایی از مرگ و فقدان و غصه تصور ناپذیر دارد، با این حال میبیند مردم راهی برای بقا و ادامه زندگی پیدا میکنند... 0 30 سمیرا علیاصغری 1403/1/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 99 0 39 Sa Ba 1403/9/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 430 لیلا به فکر فرو میرود که چطور قصه زندگی هر افغانی با مرگ و فقدان و غم و غصه های تصور ناپذیری رفم خورده است. 😞 0 7 Sa Ba 1403/9/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 450 یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روی گلستان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکَنَد چون تو را نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور 0 3 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 303 مورد توجه زنان: -زنان باید همیشه در منزل بمانند. جایز نیست که زنان بدون هدف در خیابان ها پرسه بزنند.اگز زنی بخواهد بیرون از منزل برد، باید یکی از محارم همراهش باشد. اگر زنی تنها در خیابان دیده شود، پس از تحمل تازیانه، به خانه بازگردانده خواهد شد. 0 0 nadi 1403/9/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 190 دوست جوان من، حکایت کشور ما این است، یک مهاجم پس از مهاجم دیگر. مقدونیها، ساسانیان، عربها، مغولها، حالا هم که شورویها. اما ما مثل آن دیوارها هستیم. در هم شکسته، بدون هیچ قشنگی چشمگیری، اما هنوز سر پا. 0 10 Sa Ba 1403/9/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 400 من از این نمی ترسم که از این دنیا بروم، این دنیایی که با سماجت میخواهد ما غم روی غم بگذاریم تا جایی که نتوانیم تاب بیاوریم. نه، به عقیده ی من وقتی اجلم برسد ، من با طیب خاطر این دنیا را ترک می کنم. 2 14 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 382 مریم تعادلش را حفظ کرد و دسته بیل را محکم گرفت. آن را بالا برد. اسم رشید را صدا زد. میخواست او را ببیند. «رشید!» رشید سرش را بالا گرفت و نگاه کرد. مریم ضربه را زد. به شقیقه اش زد. ضربه، رشید را از روی لیلا به کناری انداخت. 0 0 نرگس 1403/3/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 200 آن گفتهٔ معروف یادت هست؟ در جزیرهٔ متروکی هستی و میتوانی پنجتا کتاب با خودت داشته باشی. کدامهارا انتخاب میکنی؟ 0 16 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 339 مریم گفت:« کجاست این آقا خبر دارد جلیل خان کجاست؟» مکثی برقرار شد:«میگویند سال ها پیش از دنیا رفته، سال ۱۹۸۷» دل مریم هری فروریخت... 0 0 سارا🃏 1404/1/18 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 270 +مگر خودت نمیگفتی نباید پشت سر مرده حرف زد؟ _فکر کنم بعضی ها نمیتوانند کاملا مرده باشند. 0 7 سارا ایمانی 1402/5/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 325 0 18 مبینا🌴 1403/5/28 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 112 صفحۀ 273 چینی ها می گویند اگر به آدم سه روز غذا ندهند بهتر از این است که یک روز چای ندهند. :) 0 8