بریدههای کتاب هزار خورشید تابان سارا ایمانی 1402/5/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 325 0 17 زهرا قماشی 1403/6/9 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 316 « بنظرم بعضی ها آن قدر که لازم است نمی میرند» 0 4 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 148 « یک جامعه، شانش موفقیت ندارد؛ اگر زنانش تحصیل نکنند » 0 39 زهرا قماشی 1403/5/28 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 16 « مثل عقربه قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می کند» 0 9 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 144 یک خزعبل: « زن و مرد از هر حیث برابرند...» 0 4 زهرا قماشی 1403/6/10 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 340 _ کاری که مرد در خانه اش می کند به خودش مربوط است. + پس قانون به چه درد می خورد ، سرکار رحمان؟ 0 3 فاطمه مینایی 1403/6/17 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 75 “او به یاد آورد که نانا یک بار گفته بود که هر دانه برف آهی است که توسط یک زن رنجیده در جایی از دنیا کشیده شده است. همه آه ها به سمت آسمان سرازیر می شوند، در ابرها جمع می شوند و سپس به تکه های کوچک شکسته می شوند که بی صدا روی مردم پایین می ریزند. برای یادآوری اینکه زنان چگونه رنج می برند.” – این نقل قول تفسیری است قدرتمند در مورد ظلم و ستم بر زنان و راه هایی که درد و رنج آنها اغلب برای جهانیان نامرئی است. 0 4 maedeh :) 1404/2/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 134 0 72 maedeh :) 1404/2/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 99 یاد حرف ننه افتاد که زمانی گفته بود هر دانه برفی، آهِ پر غصهِ زنی در یک گوشه دنیاست. هر آهی به آسمان می رود و ابر می شود و به صورت دانه های کوچک خاموش روی مردم پایین می ریزد. گفته بود یادمان می آورد که ما زن ها چطور رنج می بریم، چطور ساکت هرچه بر سر ما بریزد تحمل میکنیم. 0 3 Haniyeh 1403/3/1 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 9 0 3 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 166 لیلا یادش آمد که یک روز مامان به بابا میگفت با مردی ازدواج کرده که هیچ اعتقادی ندارد. مامان درک نمی کرد. درک نمیکرد که اگر در آینه به خودش نگاه کند، تنها اعتقاد راسخ زندگی بابا را می بیند که دارد نگاهش می کند. 0 2 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 147 از ذهنش گذشت که پسرها با دوستی، همان برخوردی را دارند که با خورشید دارند، وجودش را انکار نمی کنند؛از تابش اش بیشترین لذت را می برند، امّا مستقیم نگاهش نمیکنند. 1 27 سینحانون؛ 1403/3/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 157 0 0 سمیرا علیاصغری 1403/1/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 99 0 38 nadi 1403/9/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 190 دوست جوان من، حکایت کشور ما این است، یک مهاجم پس از مهاجم دیگر. مقدونیها، ساسانیان، عربها، مغولها، حالا هم که شورویها. اما ما مثل آن دیوارها هستیم. در هم شکسته، بدون هیچ قشنگی چشمگیری، اما هنوز سر پا. 0 10 فهیمه . مؤذن 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 104 :هر دانه برف آه سینه سوز زنی است. کنجی از این عالم ، آه به آسمان رفته و ابر می شود . آن گاه به هیئت دانه هایی ریز و خاموش بر مردمان می بارد. گفته بود که برف ما زنان را یادآور می شود از کم و کیف رنجی که می بریم و خاموش آنچه را بر ما فرو می بارد، تاب می آوریم . 0 23 سمیرا اسدی 1403/3/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 174 بابا گفت : با وجود عشق و علاقه ای که به این سرزمین دارم، بعضی روزها به رفتن از این سرزمین فکر میکنم. به قصد کجا؟ هر جایی که بشه راحت خودتو به فراموشی بزنی. 0 4 زهرا کریمی 1404/2/14 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 58 مردها میتوانند کارهایی را که زنها را به خاطرش سنگسار میکنند، با افتخار انجام دهند. 0 0 Fatemeh_Helfi 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 67 من مشتری هایی دارم، مریم، مردهایی که زن هاشان را می آورند مغازه من. زن ها بی حجاب می آیند و یک راست با من حرف می زنند و بدون خجالت تو چشمم نگاه می کنند. آ رایش می کنند و دامن های بالای زانو می پوشند. گاهی حتی پاها را برای اندازه گیری کفش جلو من می گذارند و شوهرهاشان می ایستند و نگاه می کنند. اجازه این کار را می دهند. عین خیالشان نیست که نامحرمی به پای زنشان دست می زند! به نظرم چون درس خوانده اند، خود را مرد امروزی و روشنفکر می دانند. متوجه نیستند که ننگ و ناموسشان به باد می رود. 0 5 مرضیه امانی 1403/3/28 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 407 لیلا میگوید: متأسفم و غرق حیرت میشود که چطور هر افغانی داستان هایی از مرگ و فقدان و غصه تصور ناپذیر دارد، با این حال میبیند مردم راهی برای بقا و ادامه زندگی پیدا میکنند... 0 30
بریدههای کتاب هزار خورشید تابان سارا ایمانی 1402/5/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 325 0 17 زهرا قماشی 1403/6/9 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 316 « بنظرم بعضی ها آن قدر که لازم است نمی میرند» 0 4 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 148 « یک جامعه، شانش موفقیت ندارد؛ اگر زنانش تحصیل نکنند » 0 39 زهرا قماشی 1403/5/28 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 16 « مثل عقربه قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می کند» 0 9 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 144 یک خزعبل: « زن و مرد از هر حیث برابرند...» 0 4 زهرا قماشی 1403/6/10 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 340 _ کاری که مرد در خانه اش می کند به خودش مربوط است. + پس قانون به چه درد می خورد ، سرکار رحمان؟ 0 3 فاطمه مینایی 1403/6/17 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 75 “او به یاد آورد که نانا یک بار گفته بود که هر دانه برف آهی است که توسط یک زن رنجیده در جایی از دنیا کشیده شده است. همه آه ها به سمت آسمان سرازیر می شوند، در ابرها جمع می شوند و سپس به تکه های کوچک شکسته می شوند که بی صدا روی مردم پایین می ریزند. برای یادآوری اینکه زنان چگونه رنج می برند.” – این نقل قول تفسیری است قدرتمند در مورد ظلم و ستم بر زنان و راه هایی که درد و رنج آنها اغلب برای جهانیان نامرئی است. 0 4 maedeh :) 1404/2/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 134 0 72 maedeh :) 1404/2/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 99 یاد حرف ننه افتاد که زمانی گفته بود هر دانه برفی، آهِ پر غصهِ زنی در یک گوشه دنیاست. هر آهی به آسمان می رود و ابر می شود و به صورت دانه های کوچک خاموش روی مردم پایین می ریزد. گفته بود یادمان می آورد که ما زن ها چطور رنج می بریم، چطور ساکت هرچه بر سر ما بریزد تحمل میکنیم. 0 3 Haniyeh 1403/3/1 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 9 0 3 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 166 لیلا یادش آمد که یک روز مامان به بابا میگفت با مردی ازدواج کرده که هیچ اعتقادی ندارد. مامان درک نمی کرد. درک نمیکرد که اگر در آینه به خودش نگاه کند، تنها اعتقاد راسخ زندگی بابا را می بیند که دارد نگاهش می کند. 0 2 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 147 از ذهنش گذشت که پسرها با دوستی، همان برخوردی را دارند که با خورشید دارند، وجودش را انکار نمی کنند؛از تابش اش بیشترین لذت را می برند، امّا مستقیم نگاهش نمیکنند. 1 27 سینحانون؛ 1403/3/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 157 0 0 سمیرا علیاصغری 1403/1/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 99 0 38 nadi 1403/9/22 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 190 دوست جوان من، حکایت کشور ما این است، یک مهاجم پس از مهاجم دیگر. مقدونیها، ساسانیان، عربها، مغولها، حالا هم که شورویها. اما ما مثل آن دیوارها هستیم. در هم شکسته، بدون هیچ قشنگی چشمگیری، اما هنوز سر پا. 0 10 فهیمه . مؤذن 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 104 :هر دانه برف آه سینه سوز زنی است. کنجی از این عالم ، آه به آسمان رفته و ابر می شود . آن گاه به هیئت دانه هایی ریز و خاموش بر مردمان می بارد. گفته بود که برف ما زنان را یادآور می شود از کم و کیف رنجی که می بریم و خاموش آنچه را بر ما فرو می بارد، تاب می آوریم . 0 23 سمیرا اسدی 1403/3/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 174 بابا گفت : با وجود عشق و علاقه ای که به این سرزمین دارم، بعضی روزها به رفتن از این سرزمین فکر میکنم. به قصد کجا؟ هر جایی که بشه راحت خودتو به فراموشی بزنی. 0 4 زهرا کریمی 1404/2/14 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 58 مردها میتوانند کارهایی را که زنها را به خاطرش سنگسار میکنند، با افتخار انجام دهند. 0 0 Fatemeh_Helfi 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 67 من مشتری هایی دارم، مریم، مردهایی که زن هاشان را می آورند مغازه من. زن ها بی حجاب می آیند و یک راست با من حرف می زنند و بدون خجالت تو چشمم نگاه می کنند. آ رایش می کنند و دامن های بالای زانو می پوشند. گاهی حتی پاها را برای اندازه گیری کفش جلو من می گذارند و شوهرهاشان می ایستند و نگاه می کنند. اجازه این کار را می دهند. عین خیالشان نیست که نامحرمی به پای زنشان دست می زند! به نظرم چون درس خوانده اند، خود را مرد امروزی و روشنفکر می دانند. متوجه نیستند که ننگ و ناموسشان به باد می رود. 0 5 مرضیه امانی 1403/3/28 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 99 صفحۀ 407 لیلا میگوید: متأسفم و غرق حیرت میشود که چطور هر افغانی داستان هایی از مرگ و فقدان و غصه تصور ناپذیر دارد، با این حال میبیند مردم راهی برای بقا و ادامه زندگی پیدا میکنند... 0 30