بریده کتابهای هزاران خورشید درخشان زهرا قماشی 1403/6/9 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 316 « بنظرم بعضی ها آن قدر که لازم است نمی میرند» 0 3 مبینا🌴 1403/5/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 127 افغانستان به تو هم اندازهی مرد ها نیاز دارد، حتی شاید هم بیشتر. چون یک جامعه، هیچ فرصت موفقیتی نصیبش نمی شود، مگر آنکه زنانش باسواد باشند. 0 27 مبینا🌴 1403/5/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 163 بعضی چیز ها را من می توانم یادتان بدهم. بعضی چیز ها را هم از کتاب ها یاد می گیرید. ولی چیز هایی هم هست که خب، فقط باید ببینید و احساس کنید. 0 5 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 148 « یک جامعه، شانش موفقیت ندارد؛ اگر زنانش تحصیل نکنند » 0 39 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 304 -زنان نباید لباس شاد و رنگی به تن کنند. -زنان نباید صحبت کنند مگر این که با آن ها صحبت شود. -زنان نباید با مردان تماس چشمی داشته باشند. -زنان نباید در مکان های عمومی بخندند، در غیر این صورت شلاق خواهند خورد. -مدرسه رفتن برای دختران ممنوع است.تمام مدارس دخترانه در اسرع وقت بسته خواهند شد. -زنان حق کار کردن ندارند. 0 1 فهیمه . مؤذن 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 104 :هر دانه برف آه سینه سوز زنی است. کنجی از این عالم ، آه به آسمان رفته و ابر می شود . آن گاه به هیئت دانه هایی ریز و خاموش بر مردمان می بارد. گفته بود که برف ما زنان را یادآور می شود از کم و کیف رنجی که می بریم و خاموش آنچه را بر ما فرو می بارد، تاب می آوریم . 0 21 Sa Ba دیروز هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 398 انگشت اتهام همه ی مردها، مثل عقربه ی قطب نما که مدام رو به شمال است، همیشه رو به یک زن نشانه می رگد، همیشه. این یادت باشد مریم. 0 0 غزل✨ 1403/6/3 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 139 0 6 فاطمه مینایی 1403/6/17 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 75 “او به یاد آورد که نانا یک بار گفته بود که هر دانه برف آهی است که توسط یک زن رنجیده در جایی از دنیا کشیده شده است. همه آه ها به سمت آسمان سرازیر می شوند، در ابرها جمع می شوند و سپس به تکه های کوچک شکسته می شوند که بی صدا روی مردم پایین می ریزند. برای یادآوری اینکه زنان چگونه رنج می برند.” – این نقل قول تفسیری است قدرتمند در مورد ظلم و ستم بر زنان و راه هایی که درد و رنج آنها اغلب برای جهانیان نامرئی است. 0 2 Sa Ba 15 ساعت پیش هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 436 چند سال بعد همین دخترک زنی خواهد شد که انتظاری از زندگی نخواهد داشت، زنی که هرگز سربار کسی نخواهد بود، زنی صبور که هرگز نشان نخواهد داد که او هم غم ها، یأس ها و رویاهای به ریشخند گرفته شده ای دارد. زنی که مثل سنگی ست در بستر رودخانه بی هیچ اعتراضی همه چیز را تاب خواهد اورد، و با امواجی که از سر میگذراند وقارش تباه نخواهد شد ، بلکه شکل خواهد گرفت. 0 4 زهرا قماشی 1403/5/28 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 16 « مثل عقربه قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می کند» 0 2 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 144 یک خزعبل: « زن و مرد از هر حیث برابرند...» 0 2 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 343 رشید از توی جیبش تکه ای آدامس، به عنوان هدیه ی خداحافظی درآورد و آن را با حالتی خشک و سخاوتمندانه به عزیزه داد. عزیزه آن را گرفت و زیر لب تشکری کرد.لیلا از متانت عزیزه، از دل با گذشتش شگفت زده شد و اشک در چشم هایش حلقه زد. قلبش فشرده شد و از فکر این که امروز بعد از ظهر عزیزه در کنارش نخواهد خوابید، و از ابن که دیگر دست سبک او را روی سینه اش حس نخواهد کرد، از فشار سر عزیزه به دنده هایش، از گرمی نفس های او روی گردنش، از برخورد پاشنه های او به شکمش خبری نخواهد بود، از حال رفت. 0 0 سمیرا اسدی 1403/3/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 174 بابا گفت : با وجود عشق و علاقه ای که به این سرزمین دارم، بعضی روزها به رفتن از این سرزمین فکر میکنم. به قصد کجا؟ هر جایی که بشه راحت خودتو به فراموشی بزنی. 0 4 Haniyeh 1403/3/1 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 9 0 3 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 166 لیلا یادش آمد که یک روز مامان به بابا میگفت با مردی ازدواج کرده که هیچ اعتقادی ندارد. مامان درک نمی کرد. درک نمیکرد که اگر در آینه به خودش نگاه کند، تنها اعتقاد راسخ زندگی بابا را می بیند که دارد نگاهش می کند. 0 2 Fatemeh_Helfi 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 67 من مشتری هایی دارم، مریم، مردهایی که زن هاشان را می آورند مغازه من. زن ها بی حجاب می آیند و یک راست با من حرف می زنند و بدون خجالت تو چشمم نگاه می کنند. آ رایش می کنند و دامن های بالای زانو می پوشند. گاهی حتی پاها را برای اندازه گیری کفش جلو من می گذارند و شوهرهاشان می ایستند و نگاه می کنند. اجازه این کار را می دهند. عین خیالشان نیست که نامحرمی به پای زنشان دست می زند! به نظرم چون درس خوانده اند، خود را مرد امروزی و روشنفکر می دانند. متوجه نیستند که ننگ و ناموسشان به باد می رود. 0 5 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 147 از ذهنش گذشت که پسرها با دوستی، همان برخوردی را دارند که با خورشید دارند، وجودش را انکار نمی کنند؛از تابش اش بیشترین لذت را می برند، امّا مستقیم نگاهش نمیکنند. 1 27 زهرا قماشی 1403/6/10 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 340 _ کاری که مرد در خانه اش می کند به خودش مربوط است. + پس قانون به چه درد می خورد ، سرکار رحمان؟ 0 2 سینحانون؛ 1403/3/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 157 0 0
بریده کتابهای هزاران خورشید درخشان زهرا قماشی 1403/6/9 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 316 « بنظرم بعضی ها آن قدر که لازم است نمی میرند» 0 3 مبینا🌴 1403/5/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 127 افغانستان به تو هم اندازهی مرد ها نیاز دارد، حتی شاید هم بیشتر. چون یک جامعه، هیچ فرصت موفقیتی نصیبش نمی شود، مگر آنکه زنانش باسواد باشند. 0 27 مبینا🌴 1403/5/26 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 163 بعضی چیز ها را من می توانم یادتان بدهم. بعضی چیز ها را هم از کتاب ها یاد می گیرید. ولی چیز هایی هم هست که خب، فقط باید ببینید و احساس کنید. 0 5 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 148 « یک جامعه، شانش موفقیت ندارد؛ اگر زنانش تحصیل نکنند » 0 39 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 304 -زنان نباید لباس شاد و رنگی به تن کنند. -زنان نباید صحبت کنند مگر این که با آن ها صحبت شود. -زنان نباید با مردان تماس چشمی داشته باشند. -زنان نباید در مکان های عمومی بخندند، در غیر این صورت شلاق خواهند خورد. -مدرسه رفتن برای دختران ممنوع است.تمام مدارس دخترانه در اسرع وقت بسته خواهند شد. -زنان حق کار کردن ندارند. 0 1 فهیمه . مؤذن 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 104 :هر دانه برف آه سینه سوز زنی است. کنجی از این عالم ، آه به آسمان رفته و ابر می شود . آن گاه به هیئت دانه هایی ریز و خاموش بر مردمان می بارد. گفته بود که برف ما زنان را یادآور می شود از کم و کیف رنجی که می بریم و خاموش آنچه را بر ما فرو می بارد، تاب می آوریم . 0 21 Sa Ba دیروز هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 398 انگشت اتهام همه ی مردها، مثل عقربه ی قطب نما که مدام رو به شمال است، همیشه رو به یک زن نشانه می رگد، همیشه. این یادت باشد مریم. 0 0 غزل✨ 1403/6/3 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 139 0 6 فاطمه مینایی 1403/6/17 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 75 “او به یاد آورد که نانا یک بار گفته بود که هر دانه برف آهی است که توسط یک زن رنجیده در جایی از دنیا کشیده شده است. همه آه ها به سمت آسمان سرازیر می شوند، در ابرها جمع می شوند و سپس به تکه های کوچک شکسته می شوند که بی صدا روی مردم پایین می ریزند. برای یادآوری اینکه زنان چگونه رنج می برند.” – این نقل قول تفسیری است قدرتمند در مورد ظلم و ستم بر زنان و راه هایی که درد و رنج آنها اغلب برای جهانیان نامرئی است. 0 2 Sa Ba 15 ساعت پیش هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 436 چند سال بعد همین دخترک زنی خواهد شد که انتظاری از زندگی نخواهد داشت، زنی که هرگز سربار کسی نخواهد بود، زنی صبور که هرگز نشان نخواهد داد که او هم غم ها، یأس ها و رویاهای به ریشخند گرفته شده ای دارد. زنی که مثل سنگی ست در بستر رودخانه بی هیچ اعتراضی همه چیز را تاب خواهد اورد، و با امواجی که از سر میگذراند وقارش تباه نخواهد شد ، بلکه شکل خواهد گرفت. 0 4 زهرا قماشی 1403/5/28 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 16 « مثل عقربه قطب نما که همیشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد همیشه یک زن را پیدا می کند» 0 2 زهرا قماشی 1403/5/30 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 144 یک خزعبل: « زن و مرد از هر حیث برابرند...» 0 2 Mel. 1403/7/6 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 343 رشید از توی جیبش تکه ای آدامس، به عنوان هدیه ی خداحافظی درآورد و آن را با حالتی خشک و سخاوتمندانه به عزیزه داد. عزیزه آن را گرفت و زیر لب تشکری کرد.لیلا از متانت عزیزه، از دل با گذشتش شگفت زده شد و اشک در چشم هایش حلقه زد. قلبش فشرده شد و از فکر این که امروز بعد از ظهر عزیزه در کنارش نخواهد خوابید، و از ابن که دیگر دست سبک او را روی سینه اش حس نخواهد کرد، از فشار سر عزیزه به دنده هایش، از گرمی نفس های او روی گردنش، از برخورد پاشنه های او به شکمش خبری نخواهد بود، از حال رفت. 0 0 سمیرا اسدی 1403/3/7 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 174 بابا گفت : با وجود عشق و علاقه ای که به این سرزمین دارم، بعضی روزها به رفتن از این سرزمین فکر میکنم. به قصد کجا؟ هر جایی که بشه راحت خودتو به فراموشی بزنی. 0 4 Haniyeh 1403/3/1 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 9 0 3 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 166 لیلا یادش آمد که یک روز مامان به بابا میگفت با مردی ازدواج کرده که هیچ اعتقادی ندارد. مامان درک نمی کرد. درک نمیکرد که اگر در آینه به خودش نگاه کند، تنها اعتقاد راسخ زندگی بابا را می بیند که دارد نگاهش می کند. 0 2 Fatemeh_Helfi 1403/3/5 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 67 من مشتری هایی دارم، مریم، مردهایی که زن هاشان را می آورند مغازه من. زن ها بی حجاب می آیند و یک راست با من حرف می زنند و بدون خجالت تو چشمم نگاه می کنند. آ رایش می کنند و دامن های بالای زانو می پوشند. گاهی حتی پاها را برای اندازه گیری کفش جلو من می گذارند و شوهرهاشان می ایستند و نگاه می کنند. اجازه این کار را می دهند. عین خیالشان نیست که نامحرمی به پای زنشان دست می زند! به نظرم چون درس خوانده اند، خود را مرد امروزی و روشنفکر می دانند. متوجه نیستند که ننگ و ناموسشان به باد می رود. 0 5 Sa Ba 1403/8/29 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 147 از ذهنش گذشت که پسرها با دوستی، همان برخوردی را دارند که با خورشید دارند، وجودش را انکار نمی کنند؛از تابش اش بیشترین لذت را می برند، امّا مستقیم نگاهش نمیکنند. 1 27 زهرا قماشی 1403/6/10 هزاران خورشید درخشان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 340 _ کاری که مرد در خانه اش می کند به خودش مربوط است. + پس قانون به چه درد می خورد ، سرکار رحمان؟ 0 2 سینحانون؛ 1403/3/30 هزار خورشید تابان خالد حسینی 4.1 79 صفحۀ 157 0 0