معرفی کتاب هزاران خورشید درخشان اثر خالد حسینی مترجم سمیه گنجی

هزاران خورشید درخشان

هزاران خورشید درخشان

خالد حسینی و 1 نفر دیگر
4.1
297 نفر |
92 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

664

خواهم خواند

151

ناشر
زهره
شابک
9789642981038
تعداد صفحات
448
تاریخ انتشار
1386/10/23

توضیحات

        "مریم" در نوجوانی مجبور به ازدواج با "رشید"، مردی 45 ساله، می شود و پس از ازدواج همراه او به شهر کابل می رود. به رغم میل باطنی اش تلاش می کند در هر شرایطی رضایت همسرش را جلب کند. در آن زمان، کابل و به طور کلی افغانستان درگیر جنگ علیه روسیه و نیز برخی جنگ های داخلی است. "لیلا"، دختر همسایه ی مریم و رشید، در جنگ، دو برادر و نیز پدر و مادرش را از دست می دهد و "طارق"، پسری که شیفته ی لیلاست، نیز او را ترک می کند و برای زندگی به پاکستان می رود. از آن پس مریم سرپرستی وی را به عهده می گیرد. اما پس از مدتی رشید به رغم میل مریم و با توسل به دروغی درباره ی مرگ طارق با لیلا ازدواج می کند. حاصل ازدواج آن ها یک دختر و یک پسر است. در گیرودار زندگی، حکومت طالبان در افغانستان بر روی کار آمده و زندگی آن ها از گذشته نیز سخت تر می شود. رشید با از دست دادن شغل خویش فردی عصبی و بهانه گیر می شود و در نهایت توسط مریم کشته می شود. طارق که مدتی در زندان بوده، لیلا را می یابد و همراه او و دو فرزندش کابل را ترک می کند. مریم نیز با اعتراف به قتل، اعدام می شود و حکومت طالبان مدتی بعد از صحنه ی سیاست کنار گذاشته می شود. پس از آن لیلا و طارق به همراه دو فرزندشان به افغانستان بازگشته و به زندگی خویش ادامه می دهند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هزاران خورشید درخشان

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به هزاران خورشید درخشان

یادداشت‌ها

          • داستانی دردناک از دل افغانستان
کتاب، درمورد مریم و لیلا دو تن از زنان مظلوم افغانستان که سرنوشت، آنها را کنار هم قرار می‌دهد.
" هزار خورشید تابان" تنها به بخش کوچکی از مشقت‌های زنان، به‌ویژه زنان مسلمان اشاره کرده بود.
کتابی که اشک‌هایم را به انتها و بدنم را از عصبانیت به لرزه انداخت؛ کاش میشد تمام نامردانی همچون رشید را زنده زنده به آتش کشید و عذابشان داد تا بفهمند زنان، عروسک‌هایی برای ارضای خواسته‌هایشان نیستند!
ابتدای کتاب برای من زیاد جذاب نبود با اینکه از همان اول، با حرام‌زاده خواندنِ مریمِ عزیزم به گریه افتادم ولی از آنجایی که عادت ندارم کتابی را نصفه‌ و‌ نیمه رها کنم تا انتها خواندم و چقدر خوب که از آن غافل نشدم.
قلم خارق‌العاده‌ی آقای حسینی باعث شد به فکر خرید کتاب " بادبادک باز " بیافتم؛ البته که از ترجمه‌ی بی‌نقص آقای مهدی غبرائی هم نباید غافل شد.
تلخیِ کتاب، روحم را پر از درد و روزم را زهرمار کرد اما هرگز از خواندنش پشیمان نخواهم شد.
من با مریم و لیلا زندگی کردم، همراهشان اشک ریختم و درد کشیدم. داستان این دو زن هرگز از یادم نخواهد رفت و قطعا دوباره به سراغشان خواهم آمد ولی آن را به هیچ‌وجه به افرادی با روحیه‌ی به‌شدت حساس پیشنهاد نمی‌کنم.
        

38

          کاش می‌تونستم ده‌تا ستاره بدم.
این کتاب رو چند روز پیش تموم کردم، ولی اون موقع خیلی منقلبم کرده بود؛ برای همین گذاشتم یه‌مقدار بگذره تا بتونم قضاوت درستی درموردش داشته باشم.
فکر نمی‌کنم تا حالا کتاب یا حتی فیلمی تونسته باشه این‌قدر قلبم رو لمس کنه. شخصیت‌پردازی‌ اون‌قدر زنده و کامل بود که حس می‌کردم این‌ آدم‌ها رو خیلی وقته می‌شناسم و جزئیات اخلاقی و حتی ظاهری‌شون رو می‌دونم. تا حدود یک‌سوم اول کتاب، مطلقا حسی بهش نداشتم، و فکر می‌کردم اینم از اون کتاب‌های اورریتده. ولی بعدش شروع شد، حادثه‌ها پشت هم قلبم رو تیکه‌‌پاره می‌کردن. یه‌جاهایی از ترس و خشم نفسم تو سینه حبس می‌شد. اواسط داستان که به‌وضوح موقع باز کردن کتاب مضطرب می‌شدم. چه‌قدر این دردی که شاید هرروزه گریبان زن‌های افغانستانی و خاورمیانه‌ای رو می‌گیره بزرگه، و چه‌قدر این زن‌ها مقاوم و قدرتمندن، و‌چه‌قدر‌ وطن با همه‌ی سختی‌ها و رنجی که بهمون تحمیل می‌کنه عزیزه.

حساب مه‌جبينان لب بامش که می‌داند؟
دو صد خورشيد رو افتاده در هر پای ديوارش
        

0