بریده‌های کتاب می خواهم بمیرم ولی هوس دوکبوکی کرده ام

می‌خواهم سراغ من گذشته‌ام بروم و بگویم ((لازم نیست این‌قدر به خودت سخت بگیری.))

واژه‌های زیادی هستند که بار معنایی، بافتار و مفهوم ضمنی‌شان به‌شدت منفی است، مثل سقط جنین، یائسگی، خودکشی و الی آخر. درک غم و غصهٔ آن‌‌هایی که این موارد را از سر می‌گذارنند سخت است، ولی اگر زندگی کسی بدتر از مرگ است‌، نباید به انتخابشان برای پایان دادن به زندگی‌شان احترام بگذاریم؟

راستش کسی غیر از خودم من را دست کم نمی‌گیرد.

زندگی یعنی بهتر شدن و بدتر شدن و دوباره بهتر شدن، پس بدتر شدن یک بخش طبیعی از زندگی است و من فقط باید یاد بگیرم که با آن کنار بیایم.

احساسات چیزی شبیه مجرا هستند و اگر همه‌اش جلوی احساسات منفی‌ات را بگیری، در واقع جلوی احساسات مثبتت را هم گرفته‌ای.

عشق به شکل‌های مختلفی خودش رو نشون میده و نباید عشق یه نفر دیگه رو با معیارهای خودم بسنجم.

خودت رو در حال ورود به دریایی از تغییرات توی زندگی در نظر بگیر و چیزهایی رو انتخاب کن که قبلا انتخاب نکردی؛ سعی کن وارد موقعیت ها بشی، حتی اون هایی که می دونی به شکست ختم می‌شن، فقط برای اینکه شکست رو تجربه کنی.

احساسات یه چیزی شبیه مجراست و اگه همش جلوی احساسات منفی رو بگیری در واقع جلوی احساسات مثبت رو هم گرفتی

هیچوقت از کتاب ها خسته نمی‌شوم. آخرش راه‌حلی پیش پایم می‌گذارند و بی‌صدا منتظر می‌مانند تا کاملا خوب شوم. این یکی از بهترین خصوصیات کتاب ها است.

از تنهایی لذت میبرم ولی ازش متنفرم

خیلی وقت‌ها بهتره عوض اینکه تنهایی رنج بکشی، موضوع رو پیش کس دیگه‌ای مطرح کنی.

ترس وقتی زیاد می‌شه که چیزی رو توی دلت نگه داری.

احساسی که نسبت به خودت داری خیلی مهم‌تر از نظر دیگران درباره توئه.

امیدوارم زمانی برسد که زخم های ذهن و روح به همان اندازه جدی گرفته شود که زخم های بدن.

عشق و رنج دو روی یک سکه‌ان.

ولی هنوز یه نگرانی دارم:اینکه نتونم تو کارم خوب باشم،کنار گذاشته بشم،تحقیر بشم.

همه ی افراد این تجربه‌ها را دارن‌ که گریزی به چیزهایی که نمی‌خوان به یاد بیارن، داشته باشن. مثلاً وقتایی که نسبت به چیزهایی حس تنفر داشتن‌که آگاهانه می‌دونستن حسشون اشتباهه. اونا احساس شرم می‌کنن و تلاش می‌کنن بهتر بشن. شاید همیشه هم در گذشته قربانی نبودن. ولی اینطوریه که تو با افکار خودت، خودت رو می‌سازی، با امتحان کردن نگرش‌های مختلف و کنار اومدن با سختی‌هایی که پیش میاد. یه تجربه نامتعارف که تو یه لحظه به یاد میاد، نمی‌تونه و نباید کل زندگی کسی رو توضیح بده.