بریدهای از کتاب می خواهم بمیرم ولی هنوز هم دوست دارم دوکبوکی بخورم اثر بک سهی
1403/11/16
صفحۀ 79
وقتی به افراط عادت میکنی، فقط میتونی از نقطه فعلیت افراط دیگهای رو درک کنی. جوونی یعنی سختی کشیدن؛ اصلاً خود زندگی درباره سختیه. ولی وقتی به اندازه کافی تجربه کسب کنی که چیزها را کمتر افراطی ببینی، متوجه میشی که یه حد وسطی وجود داره و وقتی بزرگتر بشی، شاید حتی عمل سازش از روی ترس رو هم درک کنی. ولی مهمترین چیز اینه که راهی رو پیدا کنی که باهاش راحتی. الان داری به این فکر میکنی که "باید این کارو بکنم، باید اینطور رفتار کنم "، ولی وقتی زمان بگذره، شاید شروع کنی به فکر کردن که "این طرف رو میفهمم، و طرف مقابل رو هم میفهمم ولی این روش برام راحتتره."
وقتی به افراط عادت میکنی، فقط میتونی از نقطه فعلیت افراط دیگهای رو درک کنی. جوونی یعنی سختی کشیدن؛ اصلاً خود زندگی درباره سختیه. ولی وقتی به اندازه کافی تجربه کسب کنی که چیزها را کمتر افراطی ببینی، متوجه میشی که یه حد وسطی وجود داره و وقتی بزرگتر بشی، شاید حتی عمل سازش از روی ترس رو هم درک کنی. ولی مهمترین چیز اینه که راهی رو پیدا کنی که باهاش راحتی. الان داری به این فکر میکنی که "باید این کارو بکنم، باید اینطور رفتار کنم "، ولی وقتی زمان بگذره، شاید شروع کنی به فکر کردن که "این طرف رو میفهمم، و طرف مقابل رو هم میفهمم ولی این روش برام راحتتره."
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.