بریدههای کتاب دوستش داشتم Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 165 اما همین است دیگر، زندگی از هر چیزی نیرومند تر است. وانگهی، مگر ما کی هستیم که این همه برای خودمان اهمیت قائل میشویم؟ تقلبی کنیم و فریاد میزنیم، که چی؟ برای چی؟ که چی بشود؟ 0 2 suny 1403/8/19 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 172 0 4 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 123 تازه فهمیده بودم خوشبخت که باشی، زندگی چه حال و هوایی دارد. 1 60 آشنای او 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 1 0 8 Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 172 «پس عشق حماقت است، نه؟ هیچ وقت به نتیجه نمیرسد؟» «چرا، به نتیجه میرسد. اما باید برایش جنگید...» «چطوری؟» «یکم جنگید. هر روز یکم. باید شهامتش را داشته باشیم که خودمان باشیم و تصمیم بگیریم که خوش...» 0 3 محدثه حسنی 1404/3/30 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 32 چرا ضعفت را نشان میدهی؟ تا ناراحتت کنند؟! 0 12 محدثه حسنی 1404/3/31 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 157 پس عشق چیز مزخرفیه، درسته؟ هیچوقت عاقبت نداره. البته که عاقبت داره،اما باید بجنگی. چطور باید جنگید؟ هر روز باید کمی با خودت بجنگی، هر روز حتی خیلی کم،جرات اینکه خودت باشی رو داشته باشی تا تصمیم بگیری که خوشبخت باشی. 0 17 آشنای او 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 2 0 11 محدثه سادات غضنفری 1403/6/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 41 جالب است اصطلاحها فقط اصطلاح نیستند؛ مثلا باید ترس واقعی را تجربه کرده باشیم تا معنی اصطلاح (عرق سرد) را بفهمیم، یا خیلی دلهره داشته باشیم تا اصطلاح (دلشوره) برایمان واقعا معنا پیدا کند، نه؟ (ول کردن) هم همینطور است. نقص ندارد. کی آن را ساخته؟ طناب را ول میکنند. همسر را ول میکنند. بعد راه دریا را پیش میگیرند، بالهای پهن مثل مرغ دریایی را باز میکنند و به آسمانهای دیگر پر میکشند. واقعا اصطلاح از این بهتر پیدا نمیشود... 0 8 فاطمه 1404/4/20 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 167 زندگی حتی وقتی انکارش میکنی حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از ناامیدی های تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. 0 2 نعناشون 1404/4/23 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 132 عاشق اسکواش بودم.یک شب که ماتیلد شانه های دردناکم را ماساژ می داد،راز داستان را خلاصه کرد:«تو اسکواش دوست داری و من جوکاری.فکر میکنم باید جوکاری بازی کنی،خیلی جالب تر است.به توپ ها ضربه میزنی،نمی دانی از کجا خواهند آمد،اما نی دانی که به هر حال باز خواهند گشت،به خاطر ریسمانی که به آن ها وصل است و این حس تعلیق،دل پذیر است.من اغلب این احساس را دارم که توپ جوکاری تو هستم...» 0 2 زهرا اکرمی 1404/3/28 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 174 مهم ترین چیز میدونی چیه؟ زندگی کردن! زندگی کردن حتی از عشق هم مهمتره 0 35 پارسا 1404/2/23 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 46 روی زمین نشستم و سرم را میان دستانم گرفتم. فکر کردم کاش میتوانستم پیچ سرم را از گردنم جدا کنم، آن را روی زمین بگذارم، شوت محکمی به آن بزنم و تا آنجا که ممکن است دور و دورتر برود. آنقدر دور که دیگر نتوان پیدایش کرد. اما من حتی شوت زدن بلد نیستم. 0 3 Zahra Golzari 1403/9/8 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 16 چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ 1 22 suny 1403/8/4 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 45 0 18 مَحیْآ؛ 1403/6/24 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 139 یک پلیان تلخ خیلی بهتر از تلخی بی پایان است. 0 7 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 81 "حق خطا کردن" اصطلاح کوچکی است، عبارتی کوتاه، اما چه کسی این حق را به ما میدهد؟ چه کسی غیر از خود ما؟ 0 1 هانیه 1402/10/7 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 19 0 6 غـزال🪴 1403/12/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 88 «چهل و دو ساله بودم... در چهل و دو سالگی آدم از زندگی چه انتظاری دارد؟ من یکی هیچ انتظاری نداشتم. انتظار هیچ چیز را نداشتم. کــار می کردم کار و کار و باز هم کار خودم را پشت کار پنهان میکردم؛ کار سپرم بود، عذر و بهانه ام بهانه ای برای زندگی نکردن. خیلی به زندگی علاقه نداشتم، چون فکر میکردم برایش ساخته نشده ام خیال میکردم استعدادش را ندارم. 0 26 suny 1403/8/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 23 چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ کاش کسی به من ساعتی شنی میداد. 0 31
بریدههای کتاب دوستش داشتم Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 165 اما همین است دیگر، زندگی از هر چیزی نیرومند تر است. وانگهی، مگر ما کی هستیم که این همه برای خودمان اهمیت قائل میشویم؟ تقلبی کنیم و فریاد میزنیم، که چی؟ برای چی؟ که چی بشود؟ 0 2 suny 1403/8/19 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 172 0 4 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 123 تازه فهمیده بودم خوشبخت که باشی، زندگی چه حال و هوایی دارد. 1 60 آشنای او 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 1 0 8 Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 172 «پس عشق حماقت است، نه؟ هیچ وقت به نتیجه نمیرسد؟» «چرا، به نتیجه میرسد. اما باید برایش جنگید...» «چطوری؟» «یکم جنگید. هر روز یکم. باید شهامتش را داشته باشیم که خودمان باشیم و تصمیم بگیریم که خوش...» 0 3 محدثه حسنی 1404/3/30 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 32 چرا ضعفت را نشان میدهی؟ تا ناراحتت کنند؟! 0 12 محدثه حسنی 1404/3/31 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 157 پس عشق چیز مزخرفیه، درسته؟ هیچوقت عاقبت نداره. البته که عاقبت داره،اما باید بجنگی. چطور باید جنگید؟ هر روز باید کمی با خودت بجنگی، هر روز حتی خیلی کم،جرات اینکه خودت باشی رو داشته باشی تا تصمیم بگیری که خوشبخت باشی. 0 17 آشنای او 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 2 0 11 محدثه سادات غضنفری 1403/6/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 41 جالب است اصطلاحها فقط اصطلاح نیستند؛ مثلا باید ترس واقعی را تجربه کرده باشیم تا معنی اصطلاح (عرق سرد) را بفهمیم، یا خیلی دلهره داشته باشیم تا اصطلاح (دلشوره) برایمان واقعا معنا پیدا کند، نه؟ (ول کردن) هم همینطور است. نقص ندارد. کی آن را ساخته؟ طناب را ول میکنند. همسر را ول میکنند. بعد راه دریا را پیش میگیرند، بالهای پهن مثل مرغ دریایی را باز میکنند و به آسمانهای دیگر پر میکشند. واقعا اصطلاح از این بهتر پیدا نمیشود... 0 8 فاطمه 1404/4/20 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 167 زندگی حتی وقتی انکارش میکنی حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از ناامیدی های تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. 0 2 نعناشون 1404/4/23 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 132 عاشق اسکواش بودم.یک شب که ماتیلد شانه های دردناکم را ماساژ می داد،راز داستان را خلاصه کرد:«تو اسکواش دوست داری و من جوکاری.فکر میکنم باید جوکاری بازی کنی،خیلی جالب تر است.به توپ ها ضربه میزنی،نمی دانی از کجا خواهند آمد،اما نی دانی که به هر حال باز خواهند گشت،به خاطر ریسمانی که به آن ها وصل است و این حس تعلیق،دل پذیر است.من اغلب این احساس را دارم که توپ جوکاری تو هستم...» 0 2 زهرا اکرمی 1404/3/28 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 174 مهم ترین چیز میدونی چیه؟ زندگی کردن! زندگی کردن حتی از عشق هم مهمتره 0 35 پارسا 1404/2/23 من او را دوست داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 46 روی زمین نشستم و سرم را میان دستانم گرفتم. فکر کردم کاش میتوانستم پیچ سرم را از گردنم جدا کنم، آن را روی زمین بگذارم، شوت محکمی به آن بزنم و تا آنجا که ممکن است دور و دورتر برود. آنقدر دور که دیگر نتوان پیدایش کرد. اما من حتی شوت زدن بلد نیستم. 0 3 Zahra Golzari 1403/9/8 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 16 چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ 1 22 suny 1403/8/4 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 45 0 18 مَحیْآ؛ 1403/6/24 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 139 یک پلیان تلخ خیلی بهتر از تلخی بی پایان است. 0 7 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 81 "حق خطا کردن" اصطلاح کوچکی است، عبارتی کوتاه، اما چه کسی این حق را به ما میدهد؟ چه کسی غیر از خود ما؟ 0 1 هانیه 1402/10/7 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 19 0 6 غـزال🪴 1403/12/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 88 «چهل و دو ساله بودم... در چهل و دو سالگی آدم از زندگی چه انتظاری دارد؟ من یکی هیچ انتظاری نداشتم. انتظار هیچ چیز را نداشتم. کــار می کردم کار و کار و باز هم کار خودم را پشت کار پنهان میکردم؛ کار سپرم بود، عذر و بهانه ام بهانه ای برای زندگی نکردن. خیلی به زندگی علاقه نداشتم، چون فکر میکردم برایش ساخته نشده ام خیال میکردم استعدادش را ندارم. 0 26 suny 1403/8/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 52 صفحۀ 23 چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ کاش کسی به من ساعتی شنی میداد. 0 31