بریدههای کتاب دوستش داشتم Zahra Golzari 1403/9/8 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 16 چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ 1 21 suny 1403/8/4 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 45 0 17 مَحیْآ؛ 1403/6/24 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 139 یک پلیان تلخ خیلی بهتر از تلخی بی پایان است. 0 7 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 81 "حق خطا کردن" اصطلاح کوچکی است، عبارتی کوتاه، اما چه کسی این حق را به ما میدهد؟ چه کسی غیر از خود ما؟ 0 1 هانیه 1402/10/7 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 19 0 6 غـزال🪴 1403/12/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 88 «چهل و دو ساله بودم... در چهل و دو سالگی آدم از زندگی چه انتظاری دارد؟ من یکی هیچ انتظاری نداشتم. انتظار هیچ چیز را نداشتم. کــار می کردم کار و کار و باز هم کار خودم را پشت کار پنهان میکردم؛ کار سپرم بود، عذر و بهانه ام بهانه ای برای زندگی نکردن. خیلی به زندگی علاقه نداشتم، چون فکر میکردم برایش ساخته نشده ام خیال میکردم استعدادش را ندارم. 0 26 suny 1403/8/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 23 چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ کاش کسی به من ساعتی شنی میداد. 0 31 زینب 1403/9/8 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 165 زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی به آن بیاعتنایی، حتی وقتی از قبولش سرباز میزنی ، از تو قویتر است. 0 33 هانیه 1402/10/7 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 19 0 8 ملکه بهشت 1403/9/18 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 50 0 20 هانیه 1402/10/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 86 0 2 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 42 درست وقتی فکر میکنیم جای پایمان محکم است، تازه افتادیم توی تله. 0 2 suny 1403/8/4 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 40 «هیس، ماریون هیس! جلوت را نگاه کن. به آتش. آتش برایت قصه می گوید...» 0 2 suny 1403/8/19 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 172 0 4 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 123 تازه فهمیده بودم خوشبخت که باشی، زندگی چه حال و هوایی دارد. 1 59 ملکه بهشت 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 2 0 11 Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 172 «پس عشق حماقت است، نه؟ هیچ وقت به نتیجه نمیرسد؟» «چرا، به نتیجه میرسد. اما باید برایش جنگید...» «چطوری؟» «یکم جنگید. هر روز یکم. باید شهامتش را داشته باشیم که خودمان باشیم و تصمیم بگیریم که خوش...» 0 2 ملکه بهشت 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 1 0 8 Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 165 اما همین است دیگر، زندگی از هر چیزی نیرومند تر است. وانگهی، مگر ما کی هستیم که این همه برای خودمان اهمیت قائل میشویم؟ تقلبی کنیم و فریاد میزنیم، که چی؟ برای چی؟ که چی بشود؟ 0 1 مَحیْآ؛ 1403/6/20 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 16 به خودم گفتم:«بجنب،یکبار برای همیشه از ته دل گریه کن. بعداشک هایت را خشک کن،دستمالت را کنار بگذار،هیکل بزرگ ماتم زده ات را تکانی بده و تمامش کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه چیز را از نو شروع کن.» 0 12
بریدههای کتاب دوستش داشتم Zahra Golzari 1403/9/8 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 16 چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ 1 21 suny 1403/8/4 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 45 0 17 مَحیْآ؛ 1403/6/24 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 139 یک پلیان تلخ خیلی بهتر از تلخی بی پایان است. 0 7 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 81 "حق خطا کردن" اصطلاح کوچکی است، عبارتی کوتاه، اما چه کسی این حق را به ما میدهد؟ چه کسی غیر از خود ما؟ 0 1 هانیه 1402/10/7 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 19 0 6 غـزال🪴 1403/12/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 88 «چهل و دو ساله بودم... در چهل و دو سالگی آدم از زندگی چه انتظاری دارد؟ من یکی هیچ انتظاری نداشتم. انتظار هیچ چیز را نداشتم. کــار می کردم کار و کار و باز هم کار خودم را پشت کار پنهان میکردم؛ کار سپرم بود، عذر و بهانه ام بهانه ای برای زندگی نکردن. خیلی به زندگی علاقه نداشتم، چون فکر میکردم برایش ساخته نشده ام خیال میکردم استعدادش را ندارم. 0 26 suny 1403/8/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 23 چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟ کاش کسی به من ساعتی شنی میداد. 0 31 زینب 1403/9/8 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 165 زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی به آن بیاعتنایی، حتی وقتی از قبولش سرباز میزنی ، از تو قویتر است. 0 33 هانیه 1402/10/7 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 19 0 8 ملکه بهشت 1403/9/18 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 50 0 20 هانیه 1402/10/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 86 0 2 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 42 درست وقتی فکر میکنیم جای پایمان محکم است، تازه افتادیم توی تله. 0 2 suny 1403/8/4 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 40 «هیس، ماریون هیس! جلوت را نگاه کن. به آتش. آتش برایت قصه می گوید...» 0 2 suny 1403/8/19 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 172 0 4 Mohammad kahvaee 1404/1/3 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 123 تازه فهمیده بودم خوشبخت که باشی، زندگی چه حال و هوایی دارد. 1 59 ملکه بهشت 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 2 0 11 Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 172 «پس عشق حماقت است، نه؟ هیچ وقت به نتیجه نمیرسد؟» «چرا، به نتیجه میرسد. اما باید برایش جنگید...» «چطوری؟» «یکم جنگید. هر روز یکم. باید شهامتش را داشته باشیم که خودمان باشیم و تصمیم بگیریم که خوش...» 0 2 ملکه بهشت 1403/9/17 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 1 0 8 Mohammad kahvaee 1404/1/5 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 165 اما همین است دیگر، زندگی از هر چیزی نیرومند تر است. وانگهی، مگر ما کی هستیم که این همه برای خودمان اهمیت قائل میشویم؟ تقلبی کنیم و فریاد میزنیم، که چی؟ برای چی؟ که چی بشود؟ 0 1 مَحیْآ؛ 1403/6/20 دوستش داشتم آنا گاوالدا 3.2 39 صفحۀ 16 به خودم گفتم:«بجنب،یکبار برای همیشه از ته دل گریه کن. بعداشک هایت را خشک کن،دستمالت را کنار بگذار،هیکل بزرگ ماتم زده ات را تکانی بده و تمامش کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه چیز را از نو شروع کن.» 0 12