Zahra Golzari
Zahra Golzari
48 دنبال شده
87 دنبال کننده
یادداشتها
باشگاهها
چالشها
لیستها
بریدههای کتاب
نمایش همهفعالیتها
2 روز پیش
3.6
6
14
Zahra Golzari بریدۀ کتاب منتشر کرد.
21 ساعت پیش
4.2
257
2
عینکی خوشقلب بریدۀ کتاب منتشر کرد.
22 ساعت پیش
4.2
10
35
عینکی خوشقلب تا صفحۀ 68 خواند.
22 ساعت پیش
5
دیروز
5
8
Zahra Golzari شروع به مطالعه کرد.
2 روز پیش
4.2
257
5
زهرا رستاد بریدۀ کتاب منتشر کرد.
1403/1/30
102
عینکی خوشقلب کتاب را تمام کرد.
2 روز پیش
10
2 روز پیش
19
عینکی خوشقلب کتاب را تمام کرد.
2 روز پیش
9
2 روز پیش
4.3
40
40
2 روز پیش
در خانه ما یک نسخه برباد رفته خیلی قدیمی وجود داشت که همیشه توجه من را به خودش جلب میکرد، اما از آن کتابهای ممنوعه بود. آنقدر که حتی در سالهای دانشگاه هم مادرم همچنان احساس میکرد، مناسب سن من نیست. به همین خاطر تا میانه ۲۸ سالگی "اسکالت اوهارا" را فقط در کتابهای آموزش داستاننویسی ملاقات کرده بودم. (بر باد رفته کتاب موردعلاقه "جیمز اسکات بل" نویسنده کتاب "طرح و ساختار رمان" بود. کتابی که با آن داستاننویسی یاد گرفتم و بینهایت دوستش داشتم.) زمانی بر باد رفته را خواندم که آن نسخه قدیمی گم شده بود و نشر افق این ترجمه جدید را با طرح گلگلی زده بود. چرا خریدمش؟ چون جلدش قشنگ و خوشدست است. به ترجمه اهمیتی میدادم؟ خیر. فقط میخواستم این کتاب را با همین طرح و اندازه داشتم باشم. الان هم پشیمان نیستم، چون ظاهر آن باعث شد لذت بیشتری از خواندنش ببرم. اگر به خود کتاب برگردیم. "بر باد رفته" برای من "رویای نیمه شب تابستان" بود. وقتی تصور میکردم هیچ کتابی در جهان آنقدر جذاب نخواهد بود که به خاطرش بیداری بکشم، از راه رسید و من شبهای متوالی تابستان بیدار ماندم و لحظه به لحظه زندگی اسکارلت را دنبال کردم. (حتی گاهی اوقات برنامههای روزانهام را هم لغو کردم که ادامه داستان را بخوانم) از یک کتاب کلاسیک، انتظار نداشتم کاری کند که نتوانم زمین بگذارمش، ولی برباد رفته من را رها نمیکرد، میخواستم ببینم بعد از شروع جنگ چه بلایی سر اسکارلت میآید؟ فرزند ملانی بالاخره به دنیا میآید؟ اسکارلت برای زنده نگه داشتن زمین پدریاش چه میکند؟ و تکتک این صحنهها برایم جذاب و نفسگیر بود. اسکارلت اوهارا شخصیت جذابی نیست. تعجب میکنم اگر کسی دوستش داشته باشد. به شدت دمدمیمزاج و خودخواه است و هر چه میگذرد بدتر میشود ولی عجیب است که دلم میخواست داستان او را دنبال کنم و از آن عجیبتر دلم میخواست بالاخره موفق شود؛ کارگاه چوببریاش رونق پیدا کند، خانهی بهتری بخرد و کاش بالاخره سر عقل بیاید! شاید اصلاً قرار نبود اسکارلت یک شخصیت جذاب و دوستداشتنی باشد، شاید قرار بود یک دختر دمدمیمزاج، لجباز و خودخواه بماند و ما به خاطر سرسختیاش دنبالش کنیم، از تصمیمهای احمقانهاش عصبانی شویم و در نهایت برایش تأسف بخوریم. در کنار اسکارلت، رت باتلر ایستاده است که شخصیتی کاملاً مشابه او دارد. همانطور که خودش بارها و بارها اقرار میکند "اسکارلت من و تو خیلی شبیه هم هستیم." با این تفاوت که رت در بخشهایی از داستان رفتارهای بزرگمنشانه از خود نشان میدهد. مثلاً وقتی مطمئن است که شکست خوردند و به ارتش جنوب میپیوندد. این رفتارهای بزرگمنشانه را از اسکارلت نمیبینیم. (شاید هم چون به او نزدیکتر هستیم بخشهای تیره روحش را بیشتر لمس میکنیم.) هر چه هست همین رفتارهای کوچک باعث میشود، شخصیت رت به شدت جذاب و دوستداشتنی شود، مردی که دست به هر خطایی زده، اما در بزنگاههایی همچنان تصمیم درست میگیرد و در انتهای داستان نیز شخصیت جدیدی پیدا میکند. شخصیت رت آنقدر خوب پرداخته شده که تعجب میکنم چرا با وجود او، نسلهای متمادی از آقای دارسیِ داستان غرور و تعصب حرف میزدند. باقی شخصیتهای داستان هم پیچیده، جذاب و منحصر به فردند. اما تنها نقاط جذاب، شخصیتها نیستند. زمان و مکان داستان، در دوره خاصی قرار دارد، در بحبوبه جنگ داخلی آمریکا و این بار از زاویه دید اهالی جنوب. برخلاف آنچه در کتابهایی مثل کلبه عمو تام خواندهایم. قبل از خواندن بر باد رفته نمیفهمیدم چرا میگویند، آبراهام لینکلن و اهالی شمال آمریکا از آزادی بردهها اهداف صرفاً انساندوستانهای نداشتند و بیشتر منافعشان را دنبال میکردند. خواندن داستان از زاویه دید اسکارلت که دختری اهل جنوب است، ماجرا را برایم روشن میکند. پس از پایان جنگ و الغای بردهداری، وضعیت بردهها بهبود پیدا نمیکند، بلکه همه چیز سخت و پیچیدهتر میشود. و دیدن این نزاع از زاویه دید سوم، جذابتر است. زاویه دید سوم درک میکند، جنگ داخلی آمریکا یک نزاع بر سر منافع بوده که طرف حقی نداشته و باعث به هدر رفتن جان و مال و زندگی گروه زیادی از مردم شده. علاوه بر این، برباد رفته اولین کتابی بود که باعث شد عمق فاجعه یک جنگ داخلی را درک کنم. وقتی شهر به تدریج فتح میشد و راه گریزی از فاجعه وجود نداشت، وقتی اسکارلت به تارا برگشت و همه چیز نابود شده بود و وقتی برای ادامه زندگی ناچار شد با هموطنِ پیش از این دشمن همراه شود. دنبال کردن و درک تکتک این لحظات بود که باعث میشد کنار گذاشتن کتاب برایم دشوار باشد. همانطور که توضیح دادم من این نسخه را صرفاً به خاطر شکل و قیافهاش خریدم و به ترجمه توجهی نکردم. اما با ترجمه خوبی مواجه شدم. بخشهای بسیار کمی از داستان به دلایل اخلاقی حذف شده بود (در حد چند کلمه) که در نسخههای دیگر وجود داشت. اگر به این نکات حساس هستید، این ترجمه برای شما مناسب نیست. اما گمان میکنم چنین ترجمههایی باعث شود، کتابهای کلاسیک راحتتر از قفسه کتابهای ممنوعه بیرون بیایند و ناراضی نیستم که میتوانم با خیال راحت این نسخه را در قفسه کتابخانه متوسطه دوم بگذارم. و در پایان، بر باد رفته برای من، گشوده شدن یک دروازه جدید بود. وقتی که تصور میکردم، ادبیات هر چه از شگفتی داشته نشان داده و از این به بعد همه چیز تکراری است و مارگارت میچل از راه رسید و جهان جدیدی را نشانم داد، جهانی که پیش از آن با هیچ کتاب کلاسیکی تجربه نکرده بودم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
16
4 روز پیش
27
4 روز پیش
53
2 روز پیش
6
معصومه توکلی تا صفحۀ 103 خواند.
3 روز پیش
17
3 روز پیش
8
3 روز پیش
30
°•zari•° بریدۀ کتاب منتشر کرد.
3 روز پیش
43