محدثه سادات غضنفری

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1403

محدثه سادات غضنفری

@mohadesehghazanfari

198 دنبال شده

111 دنبال کننده

                دانش‌جوی برنامه ریزی شهری
در جستجوی خویشتن بین صفحات کتاب 🙂
              

یادداشت‌ها

        از کدام قسمت داستان بنویسم...
از اینکه ایران کشوری است که غم‌های زیادی را از سر گذرانده یا از زنانی بگویم که رنج‌های بی‌شمار برده‌اند یا از عشق‌های نافرجامی بگویم که بازیچه دست هجران شده‌اند. 
بنظر من روایت‌گری از زبان یک زن کتاب را به یک شگفتی نزدیک کرده است، چرا که زنان جزئیات رو خوب تعریف می‌کنند، اینکه در سال‌های رواج جذام و جنگ چه اتفاقاتی افتاد و عشق بین دو نفر چگونه شکل گرفت و ادامه یافت. بنظرم اگر این روزها این کتاب را بخوانیم می‌توانیم خیلی راحت با شرایط خودمان آن را وفق دهیم و درک کنیم. ایران، فرزندان ایران و عشاق ایران چه خطرها کرده‌اند و چه خون دل‌ها خورده‌اند. بماند...
در هر حال متن کتاب ساده و قابل فهم بود، موقعیت‌ها درهم و  پیچیده بودند و شاید نیاز به تخیل قوی برای آنچه که عباس معروفی می‌خواست القا کند، نیاز بود. داستان در هفت شب روایت می‌شد که روزهای فرد از زبان نوش‌آفرین راوی و شخصیت اصلی داستان بود و شب‌های زوج توسط نویسنده بیان می‌شد.
 در ابتدا متوجه داستان نشدم و بعد هم کمی رها کردم و دوباره برگشتم و با شگفتی کتاب روبه‌رو شدم. جزئیات به خوبی بیان شده بود و می‌توانستم بفهمم که چگونه در هر موقعیت خود را بیابم. انگار در آن دوره زندگی می‌کردم.
      

52

        راستش را بخواهید داستان خریدن این کتاب شاید براتون جالب باشه. این مدت اینقدر حالم بد بود و تنها بودم (مطلقا هیچکس نبود و تقریبا از همه حس ناکافی بودن می‌گرفتم) نمی‌تونستم کاری انجام بدم. طاقچه در صفحه اینستاگرام خودش چند کتاب در باب تنهایی منتشر کرد که یکی از آن کتاب‌ها (دوستش داشتم) بود. روز یک شهریور رفتم خانه دوستم و بعدش رفتم انقلاب برای خرید کتاب زبان و اصلا قصد رفتن به کتابفروشی دماوند را نداشتم ولی رفتم. در قفسه کتاب‌های دست دوم دیدمش به همراه کتاب خداحافظ گاری کوپر گرفتمش. دیشب شروع کردم به خواندن و دیدم کل صفحاتش را بدون توقف خواندم. داستان در مورد زنی است که شوهرش عاشق زن دیگری شده و او را با دو بچه تنها گذاشته و پدرشوهرش که به قول عروسش یک پیر خرفت است داستان زندگی‌اش را تعریف می‌کند.
من محو خواندن داستان شده بودم و خودم را با آخرین باری که عاشق شدم و تنهایم گذاشت سنجیدم و تا خود صبح اشک ریختم و این سوال را از خودم پرسیدم که آیا واقعا لایق چیزهای بهتری نیستم؟ به این نتیجه رسیدم که رها کنم و بگذارم که بعضی وقت‌ها این زندگی باشد که برای من تصمیم می‌گیرد.
      

48

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.